دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

امام حسین(ع) در ایام رسالت نبی خاتم(ص)

No image
امام حسین(ع) در ایام رسالت نبی خاتم(ص)

كلمات كليدي : رسول خدا(ص)، امام حسين(ع)، مباهله، حديث كساء

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

شش سال و چند ماه از عمر شریف امام حسین(ع)، در دوران رسالت رسول ختمی مرتبت(ص) سپری گردید. در این ایام کوتاه، مردم مدینه شاهد مهرورزی‌ها و محبت‌های بی‌اندازه رسول خدا(ص) نسبت به ایشان و برادر بزرگوارشان بودند. ایشان همچنین در برخی حوادث و رخدادهای ایام رسول خدا(ص)، حضور داشتند که در این مقاله به مواردی از آن اشاره شده است.

محبت به حسنین(ع) سیره رسول خدا(ص)

از اولین روزهای ولادت امام حسین(ع) در سال چهارم هجری، تا رحلت رسول خدا(ص) که حدود شش سال و هشت ماه بعد اتفاق افتاد، ایشان همواره مورد عنایات و الطاف ویژه رسول گرامی اسلام(ص) قرار داشتند. اظهار محبت و عواطف شدید پیامبر(ص) نسبت به امام حسین(ع) و برادر بزرگوارشان حد و حصری نداشت. آن حضرت(ص) پیوسته و در هر زمان و مکانی به این دو بزرگوار ابراز علاقه می‌نمودند و مقام شامخ آن دو را نزد مردم می‌ستودند. از سلمان فارسی نقل شده که می‌گفت: «رسول خدا(ص) حسین(ع) را بر زانوی خویش نهاده او را می‌بوسید و می‌فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی؛ تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی؛ تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت‌های خدایی که نه نفرند و حاکم ایشان قائم ایشان می‌باشد.»[1] و در روایتی دیگر از ایشان آمده: «بر پیامبر خدا(ص) وارد شدم. حسن(ع) و حسین(ع) نزد وی غذا می‌خوردند. آن حضرت(ص) یک بار لقمه‌ای‌ در دهان امام حسن(ع) می‌گذاشت و بار دیگر لقمه‌ای در دهان امام حسین(ع). پس از خوردن غذا، پیامبر(ص) امام حسن(ع) را بر دوش خود و امام حسین(ع) را بر زانوی خود نشاندند و آن‌گاه رو به من کرد و فرمود: "ای سلمان! آیا آنان را دوست داری؟" گفتم: "یا رسول‌ خدا(ص)! چگونه آنان را دوست نداشته باشم، در حالی که می‌بینم چه اندازه نزد شما مقام و ارزش دارند؟" فرمود:"ای سلمان! هر کس اینان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است." سپس دستش را بر شانه حسین(ع) نهاد و فرمود: "او، امام پسر امام است، نُه تن از نسل او، امامانی نیک و امین و معصوم‌اند و نهمین آنان، قائم(قیام کننده) ایشان است."»[2]

مردم مدینه بارها و بارها دیده بودند که رسول خدا(ص)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را به سینه می‌فشرد و آنان را می‌بویید و می‌بوسید[3] و بارها مانند این روایت را از پیامبر خدا(ص) شنیده بودند که می‌فرمود: «حسن(ع) و حسین(ع) فرزندان من هستند، هر کس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست داشته خدا را دوست دارد و هر که خدا را دوست داشته وارد بهشت می‌شود و هر کس آنها را بد بدارد مرا بد داشته و هر که مرا بد داشته خدا را بد داشته و هر که خدا را بد بدارد وارد جهنم می‌شود.»[4]

ابوهریره که خود از مزدوران معاویه است اعتراف می‌کند که «رسول خدا(ص) را دیدم که امامین(ع) را بر شانه‌های خویش نشانده بود و به سوی ما می‌آمد وقتی به ما رسید فرمود: هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است.»[5]

نقل شده حسن(ع) و حسین(ع) در حالی که خردسال بودند، در مجلس رسول خدا(ص) و یارانش حاضر می‌شدند و از سر و دوش ایشان بالا می‌رفتند، پیامبر(ص) هم به آنان ابراز محبت می‌کردند و گاهی سرشان را برای آنان پایین می‌آورد و گاهی آنان را می‌گرفت و می‌بوسید....[6] گاهی هم رسول خدا(ص) در منزل در حالی که حسن(ع) و حسین(ع) بر پشتش سوار بودند بر دست و پاهای خود راه می‌رفت و می‌فرمود: «مرکب شما نیکو مرکبی است و شما نیز نیکو سوارانی هستید.»[7] علاقه حضرت(ص) به حضرات چنان بود که با ورودشان به مسجد گاه خطبه‌اش را ناتمام می‌گذاشت و از منبر پایین می‌آمد و به استقبال آنان می‌رفت و آنان را در آغوش می‌کشید.[8]

گاهی هم حسنین(ع) در زمان اقامه نماز جماعت در مسجد و به هنگام سجده رسول خدا(ص)، بر پشت آن حضرت(ص) سوار می‌شدند و پای خود را تکان می‌دادند و صدای: هی هی! سر می‌دادند؛ رسول خدا(ص) آنان را می‌گرفتند و در کنار خود می‌نشاندند؛ اما هنگامی که دوباره به سجده می‌رفتند،دیگر بار بر پشت پیامبر(ص) سوار می‌شدند و حرکات قبلی خود را دوباره تکرار می‌کردند تا اینکه نماز حضرت(ص) به پایان می‌رسید.[9] بعضی اوقات مردم به سوی حسنین(ع) می‌آمدند تا دورشان کنند اما پیامبر(ص) به آنها می‌فرمود:«رهایشان کنید. پدر و مادرم فدایشان! هر کس مرا دوست دارد، باید این دو را دوست داشته باشد.»[10]

یعلی عامری نقل کرده که «با پیامبر(ص) در پی دعوتی،به مهمانی می‌رفتیم. رسول خدا(ص) جلوتر از ما حرکت می‌کرد در راه حسین(ع) را دیدیم که با پسر بچّه‌گان، مشغول بازی بود. پیامبر(ص) او را دید و در حضور مردم دوید تا او را بگیرد؛ امّا حسین(ع) به این سو و آن سو می‌گریخت. رسول الله(ص) هم او را می‌خنداند تا آن که او را گرفت. پیامبر(ص) یک دستش را پشت‌سر حسین(ع) و دست دیگرش را زیر چانه او گذاشت و دهانش را بر دهان او نهاد و وی را بوسید و فرمود: «حسین، از من است و من، از حسینم. خدا دوست بدارد هر کس را که دوستدار حسین(ع) است! حسین(ع)، سبطی از اسباط(نواده‌ای از نوادگان است». [11]

حضور در برخی جریانات دوران رسول خدا(ص)

علی‌رغم طفولیت و کمی سن و سال، امام حسین(ع) به همراه اهل بیت گرامی پیامبر اسلام(ص)، در برخی جریانات و وقایع مهم زمان رسول خدا(ص)، حضور داشتند که از برجسته‌ترین این وقایع می‌توان به این موارد اشاره کرد:

الف: مباهله با نصاراى نجران‌

‌ از جمله اتفاقاتى که در سالهاى اول هجرت در مدینه اتفاق افتاد این بود که چون خبر ورود رسول خدا(ص) به مدینه در اطراف منتشر شد هیئتى از نصاراى نجران، مرکب از شصت نفر براى دیدار پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و مذاکره با آن حضرت(ص) به مدینه آمدند. در میان ایشان سه نفر از بزرگان و رؤسای مسیحیان نجران حضور داشتند که مورد احترام مسیحیان آن زمان بودند؛ابو حارثة بن علقمه کشیش و پیشوای روحانی بزرگ نجران از جمله آنان بود.[12]

ابو حارثة اطلاعات وسیعى در کیش نصرانیت و کتاب‌هاى ایشان داشت و زحمات زیادى را در تحصیل کتب و مطالعات آنها متحمل شده بود و از این‌رو مورد احترام سلاطین روم و بزرگان نصارى قرار گرفته بود به حدى که او را به مقام ارجمندى رسانده و ریاست دینى نصارى را به او واگذار کرده بودند و اختیار ساختمان کلیساها و مخارج آنها نیز به او محول شده بود.[13]

آنان به حضور پیامبر(ص) شرفیاب شدند حضرت(ص) آنان را به اسلام دعوت کرد؛ ولى نصاراى نجران از پذیرش اسلام امتناع ورزیده و با ایشان به احتجاج برخاستند و درباره حضرت عیسى(ع)، از پیامبر(ص) سؤالاتى کردند.[14] پس آیاتی از سوره آل عمران، از جمله آیات پنجاه و نه و شصت و یک این سوره در پاسخ آنها نازل شد و به پیامبر خدا(ص) دستور داده شد تا با آنان به مباهله برخیزد. رسول خدا(ص) آیاتى را که بر او نازل شده بود براى ایشان قرائت کردند و آنان را به مباهله دعوت فرمودند. آنان نیز موافقت کردند. قرار شد فردای آن روز؛ یعنی 24 ذی‌الحجه[15] دو طرف در بیابانی در اطراف مدینه گرد هم آیند و به مباهله بپردازند .

روز مباهله گروه زیادى از مهاجرین و انصار در مکان موعود حاضر شدند، پیامبر(ص) در حالى که امام حسین(ع) را در آغوش و دست امام حسن(ع) را در دست گرفته بود و امیرالمؤمنین(ع) و حضرت فاطمه (س) پشت سر او حرکت مى‌کردند راهى میعادگاه شد.[16] بزرگان مسیحی چون عزیزترین اشخاص پیامبر(ص) را همراه او دیدند، به قوم خویش گفتند: «ما صورت‌هایی را مى‌بینم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جاى برکند چنین خواهد شد.[17] هرگز با آنان مباهله نکنید که به خدا سوگند او همانند پیامبران به مباهله نشسته است[18] که اگر مباهله کنیم یک نفر نصارا در روى زمین باقی نخواهد ماند.»[19] آنان از مباهله پشیمان شدند و حاضر به پرداخت جزیه به رسول خدا(ص) شدند.[20]

ب: حدیث کساء

«روزی رسول خدا(ص) در منزل همسر خود، ام‌سلمه به سر می‌بردند. در این هنگام دخترش -فاطمه(س)- در حالی که غذایی (کاچی یا حریره) برای پدر تهیه دیده و آن را در طبقی نهاده بودند بر پدر وارد شد.[21] رسول خدا(ص) از ایشان خواستند که در پی همسر و دو فرزندش برود و آنان را نیز همراه بیاورد.[22] ایشان بی‌درنگ به خانه باز ‌گشتند و از همسر و دو فرزندشان خواستند که دعوت رسول‌خدا(ص) را اجابت کنند.[23] طولی نکشید که ایشان همراه شوهر و دو فرزند خردسالش به خانه پدر باز ‌گشتند. سفره پهن ‌شد و غذا تناول ‌شد در این هنگام جبرئیل امین، نازل ‌شد و این آیه را ‌آورد: «....إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً؛ بدرستی که خدا خواست که تنها شما اهل بیت(ع) را از آلودگی‌ها پاک گرداند و کاملاً پاک و پاکیزه گردانید.»[24]

پس رسول خدا(ص)، علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) را در کنار خود جمع کرد و عبایی خیبری[25] یا کسای سیاه پشمینی که نقش جهاز شتر بر آن بود[26] بر سر آنها ‌انداخت، سپس در حالی که با دست چپش گوشه‌های عبا یا کسا را گرفته بود دست راستش را از عبا بیرون آورده به سوی آسمان دراز کردند و سه بار فرمودند:[27]

«اللهم هؤلاء اهل بیتی و خاصتی[28] فاذهب عنهم الرجس یتطهرهم تطهیراً؛ بارالها اینان فقط، اهل بیت منند؛ پس هر گونه پلیدی را از آنها دور کن و کاملاً پاکشان گردان.»

این افتخار بزرگ و فضیلت انکار نشدنی، از چنان ارزش و اعتباری در نزد مسلمانان برخوردار بود که بعدها امام حسین(ع) در برخورد با مروان حکم از آن به عنوان سند افتخار خود و خاندان پاک خود یاد کرده با او در این رابطه به احتجاج برخاسته است.[29]

ج: بیعت با پیامبر اسلام(ص)

در برخی از منابع روایی نقل شده که «رسول خدا(ص) از حسن(ع) و حسین(ع) بر اسلام بیعت گرفتند در حالى که آنان کمتر از شش سال داشتند این در حالی بود که رسول خدا(ص) با کسى جز آن دو در آن سنّ بیعت نفرمود.»[30]

د: شاهد قرار گرفتن در نامه‌نگاری

علاوه بر کاتبانی که نامه‌های رسول خدا(ص) را می‌نوشتند، حضرت(ص) را عادت بر این بود که در زمان نامه‌نگاری، شاهدانی را نیز در زمان املاء این نامه‌ها قرار می‌دادند. نقل شده که حضرت(ص) در زمان‌ نامه‌نگاری به امیران و سران کشورها و مناطق مختلف، نامه‌ای را هم به بزرگ قبیله ثقیف، نوشتند و او را به اسلام دعوت کردند. ایشان در زمان نوشتن این نامه حسن(ع) و حسین(ع) را با اینکه طفلی خردسال بودند شاهد قرار دادند.[31]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS