كلمات كليدي : يمن، معين، سبا، حمير، تدمر، حيره، غسان
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
سال 115 قبل از میلاد، یمن شاهد تشکیل دولتی بود که بعدها به نام دولت «حمیریان» خوانده میشد.[1] حمیر از مهمترین قبایل عرب در جنوب عربستان به شمار میآمد که مناطق وسیعی از سواحل دریای سرخ تا حضرموت را در اختیار داشت. در ابتدا سرزمین حمیر جزیی از سرزمین قتبان به شمار میآمد و به آنها جزیه میپرداخت. سبئیون به آنها «ولداله عم» و «ملت عم» میگفتند.[2] در ابتدا سرزمینشان محدود به سرزمین «رشای» و «حبان» در شمال و «حضرموت» در شرق و سرزمین «ذبیب» در غرب بود. رفته رفته سرزمینهای دیگری همچون «رعین» و «عرش» را نیز تصرف کرده و «ظفار» را به پایتختی برگزیدند[3] و چون «مارب» به تصرفشان درآمد ـ به مانند ملوک سبئی ـ لقب رسمی «ذوریدان» را برگزیدند.[4]
آغازگر حکومت حمیری، "یاسر یهصدق" بود که در حوالی سال 75 میلادی به حکومت پرداخت.[5] حمیریان خویشاوند سبئیان به شمار میرفتند؛ اما چون شاخه کوچکتر خاندان بودند وارث فرهنگ و بازرگانی معینی ـ سبئی شدند. زبانشان همان زبان معینی ـ سبئی بود و منبع اصلی درآمدشان از راه تجارت، بخصوص تجارت کندر و بخور تأمین میشد.[6]
عظمت و شکوه تجاری حمیریان در قبل از میلاد به حدی رسید که "اغسطوس" قیصر روم را به حمله به یمن و به دست آوردن اموالشان تحریض کرد؛ اما این حمله در سال 24 قبل از میلاد ناکام ماند؛[7] اما رفته رفته حمیریان اختیار بازرگانی در دریای سرخ را که روزگاری خاص آنان بود، از دست دادند.[8] رومیان در اواخر دوران بطلمیوسی موفق شدند بر جریانات موسمی دریا فائق آیند و دارچین و فلفل را از هند به روم برسانند و این به منزله ختم سیادت حمیریان بر تجارت بود و آغازی برای سقوط دولت تجاری حمیریان شد.[9] در سال 300 میلادی، حمیریان با خروج از این حالت خمودگی و رکود، حکومت جدیدی را طرحریزی کردند. آنها حضرموت و شحر و شرق یمامه را نیز به قلمرو خود افزودند و امرایشان به «شاه سبا و ذوریدان و حضرموت و یمنات»[10] و «تبع»[11] ملقب گردیدند.
بر اساس روایات تاریخی، قبایل متفرق حمیری که در قلمرو پادشاهی سبا و حضرموت بودند در زمان نیای بزرگ تبابعه، "حارث رائش" متحد شده و به فرمان او در آمدند. او با جنگاوری غنائم بسیاری را برای یمنیان به ارمغان آورد.[12] درباره کشور گشاییهای تبابعه در کتب عربی، افسانههای زیادی ذکر شده است.[13] بعد از "تبع بن حسان"، خاندان "عبید کلال" به ریاست "مرثد بن عبید کلال" قدرت یافتند.[14] آنها با تفرقه افکنی بین امرای حمیری، این دولت را به ضعف کشاندند، تا اینکه بعد از قتل "ذونواس" آخرین شاه حمیری توسط قوای حبشی در 524 میلادی بساط این حکومت برچیده شد.[15]
امرای حمیری از جایگاه ویژهای در بین اعراب جاهلی برخوردار بودند. اعراب، دینداری و عزتشان را مرهونشان میدانستند.[16] آنچه که روشن است، این است که حمیریان نیز در ابتدا بتپرست بوده و «الهه نسر» را میپرستیدند.[17] گفته شده در صنعا بتخانهای به نام «رئام» داشتند و برای آن قربانی میکردند؛ اما در اشعار شعرای جاهلی عرب از جمله شعرای حمیری، نامی از آن برده نشد،[18] تا اینکه در زمان حسان بن تبع از پرستش اصنام دست کشیده و به آیین یهود گرویدند.[19]
نبطیان
قبل از میلاد، در منطقه شمال غربی جزیرهالعرب، در حد فاصل بین موصل و فرات (اردن کنونی)،[20] دولتی شکل گرفت که به مانند دولتهای جنوب عربستان از راه تجارت نیرو میگرفت. این دولت را اعراب «الحضر»[21] و رومیان بدان «پترا» میگفتهاند؛[22] گفته شده عدهای از «کلدانیان» (انباط)[23] که مردمی ساکن بین بصره و کوفه بودند[24] در قرن ششم قبل از میلاد، با تصرف پترا که بر سر راههای بازرگانی قرار داشت آن را به پایتختی خویش برگزیدند.[25] آنها در زمینهایشان کشت میکردند و به واسطه قرار داشتن در مسیرهای بزرگ تجاری، به تجارت نیز میپرداختند.[26] آنها به یُمن راههای تجاری بزرگی که مصر و شام را به غزه و شهرهای فینیقیه متصل میکرد و نیز راه تجاری دیگری که از طریق خلیج به شهر پترا رسید، به سرعت ترقی کردند.[27] آنها مصنوعات مسی و آهنی را به یمن و شام و یونان تجارت کرده و کالاهای ایران و هند و ماورای هند را در مصر و شام و دیگر نقاط تجاری توزیع میکردند.[28]
نخستین خبرهایی که از تاریخ نبطیان به دست ما رسیده، از سوی "دیودور سیسیلی" متوفای 57 ق.م. صورت گرفته، او مینویسد: «در حدود سال 312 ق.م. نبطیان به چنان قدرتی دست یافتند که طی دو جنگ در برابر "انتیکونوس" جانشین "اسکندر" در شام به پیروزی رسیدند».[29]
در قرن اول میلادی پترا به جهت حمایتهای رومیان، به اوج قدرت و ثروت خود رسید.[30] در این زمان قلمرو حکومتشان از شمال عربستان تا دمشق را دربر داشت؛[31] اما بعد از گذشت دو قرن از میلاد کمکم پترا موقعیت ممتاز خود را از دست داده و در سراشیبی سقوط قرار گرفت، زمانی که "بطلمیوس فیلادلفیوس" راههای تجاری دریای سرخ و بلاد حاره را در اختیار گرفت، تأثیرات بسیار سوئی را بر اوضاع سیاسی جزیرهالعرب موجب شد؛ چرا که در راههای خشکی، امکان تجارت با هند و افریقا وجود نداشت.[32] از سوی دیگر از مسیر کاروانهای شرق نیز به تدریج به طرف مناطق شمالی به مرکزیت «تدمر»، تغییر جهت دادند[33] و راه تجارت شمال و جنوب نیز به قسمت شرقی شبه جزیره منتقل شد.[34] با تصرف شام از سوی امپراطوری روم، این دولت به شدت دچار مخاطره شده،[35] بارها مورد هجوم رومیان، بخصوص تراژان، امپراطور روم واقع شد. گفته شده،[36] سرانجام در سال 105 میلادی، تراژان امپراطور روم به عمر حکومت نبطیان خاتمه داد؛[37] اما بسیاری از مورخان نیز این حملات را ناکام توصیف کرده، از ادامه حیات آن تا زمان "شاپور بن اردشیر" بحث رانده، متذکر شدهاند که آنها در پی همپیمانی با دولت روم در سال 235 میلادی،[38] مغضوب دولت فارس گردیده، از این رو شاپور، شاه ایران، در سال 241 میلادی به آن حمله برده[39] به عمر این دولت خاتمه داد.[40]
نبطیان به لحاظ فرهنگی به شدت تحت تأثیر یونانیان قرار داشتند. آنها علوم شایع را از یونانیان آموختند و نویسندگانشان به خط نبطی و یونانی نگارش میکردند.[41] شهرهای مهم این دولت علاوه بر پترا، «حجر»، «حشبون» و «جرش» بود.[42] جرش جایگاه «الهه ارتمیس» بود.[43]
تدمر
تا قبل از میلاد، اطلاع چندانی از «تدمر» در دست نیست. وجه تسمیه این شهر به درستی مشخص نیست. گویا این نام برگرفته از لفظ عربی «تمر» به معنای خرماست. این نام در دورههای بعدی توسط یونانیان و رومیان به «پالمیرا» تغییر نامیافت که به معنای همان نخل خرماست.[44]
هسته نخستین این شهر توسط اعراب بیابان گردی که عهدهدار راهنمایی و هدایت کاروانهایی بودند که از بادیةالشام میگذشت و به مبادله کالاهای بازرگانی میپرداختند، در اطراف چشمهای پر آب موسوم به «افقی» بنیاد نهاده شد. آنها به تدریج با آرامیان در آمیخته و خط و زبانشان را پذیرفتند.[45] موقعیت مناسب جغرافیایی و واقع شدن تدمر در محل تلاقی راههای کاروان رویی که بینالنهرین را به سوریه و از سویی دیگر آسیای صغیر در شمال را به نواحی جنوبی آن مرتبط میساخت، سبب شد تا این شهر در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد به عنوان منزلگاهی مهم اهمیت یابد.[46] توسعه و ثروت تدمر در این زمان، هجوم اقوام بیابان گرد را موجب شد. این تهاجمات آسیبهای جبران ناپذیری بر تدمر وارد ساخت به گونهای که تا مدتها نامی از این شهر در کتب تاریخی دیده نمیشود؛ اما در سده نخست قبل از میلاد، تدمر دوباره رونق گذشتهاش را باز یافت.[47] واقع شدن تدمر بین ایران و روم نیز بر اهمیت آن را دو چندان افزود. آنها برای حفظ موجودیت خود میان دو دولت توازن را حفظ کرده، از اصل بیطرفی بهره میجستند.[48]
در قرون اولیه میلادی، تدمر مستعمره دولت روم گردید. آنها از استقلال داخلی برخوردار بودند؛ اما اسماً تابع دولت روم بودند.[49] آنها راساً به دریافت مالیات و عوارض گمرگی پرداخته، بخشی از درآمدهای عمومی را به خزانه دولت روم واریز میکردند.
در مقابل، حاکم تدمر مأموریت دفاع از مرزهای شرقی را به عهده داشت.[50]
مابین سالهای 130 تا 270 میلادی پر رونقترین دوران تدمر رقم خورد. در این زمان بازرگانی جهانی تدمر در مشرق زمین تا چین میرسید.[51]
شهرت تدمریان به عنوان مردمی جنگاور، زمانی آغاز شد که "اذینه" (اودیناتوس) در سال 265 میلادی، توانست شاپور اول را از سوریه بیرون کند. او به جهت اقداماتش به القابی چون «دوکس اوریتانتیس» به معنای «نائب رئیس امپراطور در شرق» مفتخر گردید؛ اما چهار سال بعد در سال 267 میلادی اذینه به همراه پسر بزرگش در حمص با حیله رومیان کشته شدند.[52] بعد از مرگ اذینه، همسرش زنوبیا (زباء) به نیابت از فرزند کوچکش "وهب اللات" زمام امور را به دست گرفت.[53] او با درایت خود، حدود کشورش را گسترش داده و مصر و قسمت اعظم آسیای صغیر را ضمیمه کشورش کرد. در سال 270 میلادی اسکندریه، دومین شهر امپراطوری روم را تصرف کرد.[54] "زنوبیا" برای استقلال کامل تدمر تلاش بسیار کرد؛ اما سرانجام در سال 273 میلادی از "آورلیانوس" امپراطور روم شکست خورد و به اسارت درآمد. بدین ترتیب عصر طلایی امیران تدمری پایان یافت.[55]