24 آبان 1393, 14:7
كلمات كليدي : تاريخ، امويان، موسي، ابن عبدالله، مهلب، ترمذ، واليان، بني اميه
نویسنده : سيد مرتضي مير تبار
از جمله کسانی که بر علیه خاندان بنی امیه دست به شورش زد در حالی که قبل از آن به عنوان نماینده امویان والی منطقهای بود موسی بن عبدالله خازمی است که با نیروهایش بر علیه سربازان خلیفه شورید. او جوانی شجاع بود که از اوامر پدرش اطاعت میکرد.[1] پدر موسی، عبدالله بن خازم، کسی بود که عبدالملک به او گفت که اگر با او بیعت کند بیست سال حکومت خراسان را به او خواهد داد؛ اما پدر موسی آن را نپذیرفت و خود را دوستدار عبدالله بن زبیر معرفی کرد. هر چند که وی در دوران یزید بن معاویه به عنوان والی او در خراسان بود.[2] با مرگ ابن زبیر، بکیر بن وشاح به دستور عبدالملک به عبدالله حمله کرد و او را کشت و حکومت خراسان را به دست آورد.[3] در واقع عبدالله و پسرش از کسانی بودند که برای ابن زبیر دعوت میکردند و تا آخر عمرشان دشمن آل امیه بودند و در نهایت نیز به دست سربازان این حکومت به قتل رسیدند.[4]
موسی بن عبدالله، شهر ترمذ، شهری در ساحل شمالی رود جیحون را به تصرف درآورد و این منطقه را به لوای اسلام ملحق گردانید.[5] حمله او به ترمذ و غارت این شهر در زمان حکومت عبدالملک و به دستور مهلب بود.[6] موسی بن عبدالله با یارانش وارد شهر ترمذ شد و مردم آنجا را به زحمت انداخت، به حدی که شاه ترمذ و مردم را از آنجا بیرون کرد و حتی ترکان که در نزدیکی این مناطق بودند نیز از دست او در امان نبودند. زمانی که عبدالله بن خازم کشته شد موسی که هم چون پدر بر علیه حاکمان اموی موضع گرفته بود به همراه یارانش با اموال پدرش به بلخ رفت و قصد داشت تحت امان پادشاه آنجا باشد؛ ولی شاه بلخ نپذیرفت، لذا او به سمرقند رفت و در آنجا استقرار یافت.[7]
زمانی که بکیر بن وشاح حاکم خراسان شد با موسی کاری نداشت و به او حمله نکرد. با روی کار آمدن امیه بن عبدالله بن خالد به عنوان والی و امیر خراسان،[8] با وجود مخالفت بکیر،[9] وی به موسی حمله کرد و قصد نبرد با او نمود. در مورد این اختلاف در فتوح البلدان آمده است که عبدالملک، امیة بن عبدالله بن خالد بن اسید بن ابى العیص بن امیه را بر خراسان گمارد و بکیر بن وشاح را والى طخارستان کرد و او را به غزاى ماوراءالنهر فرستاد. آنگاه امیه عزم آن کرد که خود به غزاى بخارا رود و سپس به سوی موسى بن عبدالله بن خازم در ترمذ برود. بکیر به مرو بازگشت و پسر امیه را گرفت و به زندان افکند و مردم را به خلع امیه فراخواند و آنان خواستهاش را اجابت کردند که موجب اختلاف و جنگ میان آنان شد که به نوعی موجب نجات موسی شد.[10]
پس از مدتی امیه مردی از مردم خزاعه را به سوی او روانه کرد. او با مردم ترمذ متحد شد و موسی را محاصره نمود به طوری که موسی اول روز با مرد خزاعی و یارانش میجنگید و در پایان روز با ترکان نبرد میکرد. این جنگ حدود سه ماه به طول انجامید.[11] در نهایت موسی با حیلهای در این نبرد پیروز شد و با این پیروزی امیه نیز دیگر متعرض وی نشد[12] و حتی حاکمان بعدی یعنی مهلب و پسرش یزید نیز با موسی کاری نداشتند و وی را کاملا آزاد گذاشته بودند.
بعد از مدتی با پیشنهادهای ثابت و برادرش[13] حریث که کینه یزید بن مهلب را داشتند باعث شد موسی جنگ با یزید را قصد کند؛ اما یارانش وی را منصرف نمودند به این علت که اگر یزید را از میان برداریم عبدالملک خلیفه بر آنان خواهد تاخت، لذا به نمایندههای یزید در مناطق مجاور تاختند و بر آنان غلبه پیدا کردند. با آمدن ثابت و حریث، موسی فقط امیر بود و تمام کارها و دستورات از طرف این دو برادر بیان میشد،[14] لذا سایر یاران موسی بن عبدالله به آنان حسادت میکردند. حسادتی که یاران موسی به ثابت و حریث میکردند موسی را بر آن داشت که این دو نفر را بکشد. این توطئهها باعث ایجاد اختلاف و نبردهایی خونین شد که در نهایت موسی بن عبدالله پیروز میدان شد و این دو و یارانش کشته شدند.
بعد از عزل یزید بن مهلب، مفضل ولایتدار خراسان شد و برای این که خود را نزد حجاج عزیز کند به جنگ با موسی خازمی رفت و در این راه از عثمان بن مسعود که در زندان یزید بن مهلب بود کمک طلبید و عثمان نیز به جهت کینهای که از موسی به جهت قتل دو پسر عمویش ثابت و حریث داشت به جنگ با موسی رفت.[15] عثمان دارای شخصیتی بزرگ در منطقه خراسان بود.[16] وی به کمک مردم منطقه موسی را محاصره کردند و در تنگا قرار دادند؛ از طرفی عثمان اطراف اردوگاه را خندق زد[17] و با این کار مانع از شبیخون زدن یاران موسی شد کاری که شگرد موسی بن خازمی بود. از طرفی یزید بن مهلب به مدرک بن مهلب که در بلخ بود نامه نوشت و طبق دستور یزید، مهلب با پانزده هزار سرباز به کمک عثمان رفت.[18] این محاصره مدتی طول کشید و موجب شد که موسی و یارانش از حصار محاصره بیرون بیایند و جنگ بین دو سپاه درگرفت و در نهایت موسی بن خازم به دست واصل بن طیسله عنبری کشته شد و شهر به مدرک بن مهلب سپرده شد.[19] یاران موسی نیز فراری گشتند و نقل گردیده که عثمان هر که را یافت از دم تیغ گذراند و هر زمان اسیر موالی میدید به او دشنام میداد و میگفت «این عربان با من جنگ دارند، تو چرا به خشم آمدهای» و دستور میداد تا سرش را میکوفتند که نشان از سنگدلی و خشن بودن عثمان دارد.[20]
بعد از ماجرای کشته شدن موسی، مفضل به حجاج نامه نوشت و خبر پیروزی را به او داد و حجاج بعد از شنیدن این خبر گفت: «شگفتا از ابن بهله، دستورش مىدهم ابن سمره را بکشد، به من مىنویسد در کار مردن است و به من مىنویسد که موسى بن عبدالله خازمى را کشته است.»[21] این عبارت نشان دهنده این است که حجاج از کشته شدن موسی بن عبدالله خازمی خشنود نگردید، زیرا موسی از قبیله قیس بود و حجاج نیز در انتساب قبایل که دو قسم بوده از قیس محسوب میشده است، لذا به سبب تعصب قبیلگی که داشت از این ماجرا خوشحال نگردید.[22]
بدین ترتیب موسی بن عبدالله خازمی در آخر سال هشتاد و پنج هجری کشته شد و قائله منطقه ترمذ به کلی خوابید.[23]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان