24 آبان 1393, 14:5
كلمات كليدي : تاريخ، سريه، پيامبر(ص)، عمرو بن اميه، غالب بن عبدالله، ابوسفيان
نویسنده : هادي اكبري
«سریه» از ماده «سرو» و به گروهی از سپاه گفته میشود که به دستور رسولخدا(ص) به سوی مکانی و برای انجام مأموریتی اعزام میشدند؛ بدون آنکه پیامبر(ص) همراه آنان برود.[1]
علت وقوع این سریه، آن بود که ابوسفیان، سر دستۀ مشرکان مکه، روزی در مکه گفت: «آیا کسی نیست محمد را که آزادانه در کوچه و بازار راه میرود، غافلگیر کند و به قتل برساند؟» پس از سخنان ابوسفیان، مردی بادیهنشین برای انجام این عمل شوم، اعلام آمادگی کرد و گفت که در صورت حمایت ابوسفیان، این ترور را انجام خواهد داد؛ در مقابل، ابوسفیان، سخنان او را مبنی بر توانایی انجام این کار تأیید کرد و برای انجام آن، شتری در اختیار مرد اعرابی قرار داد و با پرداخت هزینۀ سفر، به او توصیه کرد تا از مأموریت خود با کسی سخن نگوید و از افشا شدنش بپرهیزد![3]
مرد اعرابی برای سوء قصد به جان پیامبر(ص) به طرف مدینه حرکت کرد و پس از شش روز به آنجا رسید؛ او پس از ورود به مدینه، جویای مکان پیامبر(ص) شد تا اینکه ایشان را در مسجد بنى عبدالأشهل یافت. هنگامی که دیدگان مبارک خاتم انبیا(ص) به مرد اعرابی افتاد، به اصحاب خود فرمود که او ارادۀ کار شومی دارد!
مرد اعرابی قصد داشت خود را به رسول اکرم(ص) نزدیک کند؛ در این حال، اسید بنحَضِیر وی را عقب کشید و از میان پیراهنش، خنجری بیرون آورد. پیامبر(ص) از مرد اعرابی که در این لحظه به شدت ترسیده و خویش را باخته بود، خواست تا خود را معرفی کند. وی پس از دریافت امان از جانب پیغمبر(ص) قصدش را آشکار کرد و گفت: از جانب ابوسفیان برای ترور حضرت اعزام شده است. آن بزرگوار، هنگام مشاهدۀ صداقت فرد، او را بخشید و پس از آن، مرد اعرابی، مسلمان شد.[4]
با افشای طرح ناکام ابوسفیان، مبنی بر ترور رسول خدا(ص)، عَمرو بن أمیه ضُمرى و سَلَمه بن أسلَم، برای غافلگیری و از بین بردن ابوسفیان، راهی مکه شدند. وقتی آنان به مکه رسیدند، معاویه، عَمرو بن أمیه را ـ که شب هنگام برای طواف به خانۀ کعبه رفته بود ـ دید و به اهل مکه، ورودش را خبر داد. از آنجا که عَمرو بن أمیه در جاهلیت فردی خونریز بود، اهل مکه ترسیدند و به سرعت به جستجویش پرداختند؛ چرا که میدانستند او به منظور کار درستی به مکه نیامده است؛ در این احوال، راهی جز گریز برای عَمرو بن أمیه و سَلَمه بن أسلَم باقی نماند و آن دو به سرعت به مدینه بازگشتند.[5]
"سریه" از ماده «سرو» و به گروهی از سپاه گفته میشود که به دستور رسول خدا(ص) به سوی مکانی و برای انجام مأموریتی اعزام میشوند؛ بدون آنکه پیامبر(ص) همراه آنان برود.[6]
روزی پس از آنکه پیامبر(ص) از جنگ کُدر بازگشتند، یسار، غلام پیامبر(ص) به ایشان عرض کرد: «اى رسول خدا(ص)! مطلع شدم که بنىعبد بن ثَعلبه در فکر حمله به مدینهاند. تقاضا دارم گروهی را همراه من به سوی آنان اعزام فرمایید تا مانع حملۀ آنان به مدینه شویم.» رسول خدا(ص) به درخواست یَسار، پاسخ مثبت داد و در رمضان سال هفتم هجری، سپاهی یکصد و سى نفری را به فرماندهی غالب بنعبدالله به سوی مکان استقرار و سکونت بنی عبد بنثَعلبه در مَیفَعَه (منطقهای در سرزمین نَجد است که بعد از منطقه بطن نخل واقع شده است[7]) اعزام کرد.[8]
سپاه مسلمانان حرکت کرد و یَسار، راهنمای ایشان شد. وی آنان را از مسیرهای کور حرکت میداد تا علاوه بر تسریع در حرکت، دشمن نیز از حملۀ آنان مطلع نشود؛ امّا طولانی شدن مسیر و همچنین کمبود شدید غذای سپاه، باعث شد تا مسلمانان به یَسار بدبین شوند و با احتیاط با وی برخورد کنند. در بین راه سپاه مسلمانان به مسیری رسید که به تازگی، سیل آن را تغییر داده بود. پس از اندکی در مسیر، یَسار به یاران خود اطلاع داد که اکنون در نزدیکی دشمن هستند. غالب بن عبدالله به یَسار گفت مایل است سپاه در همان مکان متوقف شود تا آنان برای کسب اطلاعات از موقعیت دشمن به جلو حرکت کنند.[9]
غالب بنعبدالله و یَسار به تنهایی برای جمعآوری اطلاعات از دشمن به راه افتادند. مدتی نگذشته بود که به نزدیکی قبیلۀ دشمن رسیدند و اوضاع آنان را از نزدیک بررسی کردند. غالب بن عبدالله با عنوان فرمانده سپاه، افراد خود را آمادۀ حرکت کرد. وی قبل از شروع جنگ، آنان را نصیحت و به جهاد تشویق کرد. غالب بن عبدالله یاران خود را از تعقیب طولانی دشمن برحذر داشت و از آنها خواست، تا دو نفر دو نفر با هم حرکت کنند. وقتی مسلمانان به نزدیکی قبیلۀ دشمن رسیدند، حمله را آغاز کردند که نتیجهاش، تعدادی غنایم، همچون شتر و گوسفند بود؛ البته تعدادی از افراد دشمن در درگیری با مسلمانان کشته شدند.[10]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان