كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، ابوجهل، دارالندوه، قتل پيامبر(ص)، جبرئيل، ليلة المبيت، حضرت علي(ع)، هجرت
نویسنده : سيد جواد موسوي
حیلهی مشرکین در توطئه دارالندوه:
بیعت عقبه دوم در ذیالحجه سال سیزدهم بعثت به انجام رسید. سپس در فاصلهای کمتر از سه ماه، بیشتر یاران رسولخدا(ص) به سوی مدینه رهسپار شدند و مدینه پایگاه بزرگی برای مسلمانان شد. قریش از هجرت رسولخدا(ص) بیمناک بود و برای جلوگیری از هجرت رسولخدا(ص) در دارالندوه(مرکز تصمیمگیری قریش که "قصّی بن کلاب" جد پیامبر(ص) آن را ساخت) فراهم گشتند، تا در اینباره تصمیم بگیرند. اشراف قریش، از قبائل «بنی عبدشمس»، «بنینوفل بن عبدمناف»، «بنیعبدالدار»، «بنیاسد»، «بنیمخزوم»، «بنیسهم»، «بنیجمح»، افرادی حضور داشتند. در آن روز که برای این کار اجتماع کردند. بعضی از مورخین نقل کردهاند، در این هنگام شیطان به صورت پیری پشمینه پوش، خوش قیافه و آراسته، در آنجا حاضر شد[1] و در انجمن آنها نشست و گفت: «من از مردم نجد هستم، گزارش کار شما را شنیدم و به اینجا آمدم که از رأی من استفاده نمائید.»[2]
صحبت دربارهی پیامبر(ص) شروع شد و هر کس برای جلوگیری از توسعهی تبلیغات و دستگیری و قتل وی، سخن میگفت.[3] بعضی گفتند: رسولخدا(ص) را به زنجیر کرده و زندانی کنند تا روز مرگ وی فرا رسد. بعضی دیگر گفتند: او را از مکه بیرون کنیم که این نظر مردود واقع شد. تا اینکه "ابوجهل" نظر داد، از هر قبیله جوانی دلیر انتخاب شود و شبانه بر او بتازند و دسته جمعی او را بکشند؛ زیرا در این صورت، خون او در میان همهی قبایل پراکنده میشود و بنیهاشم نمیتوانند با همه طوایف قریش بجنگند و ناچار به گرفتن دیه میشوند و ما هم دیهاش را میپردازیم. این پیشنهاد به اتفاق آراء پذیرفته شد و با همین تصمیم پراکنده شدند و قرار شد که چون شب فرا رسید، آن را عملی سازند.[4]
نزول پیک وحی به پیامبر(ص)
مشرکین مکه به دنبال تصمیمی که گرفته بودند، انتظار آمدن شب را میکشیدند تا از تاریکی استفاده کرده و نقشهی خود را عملی کنند، از آن سو جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شده و گفت: «شما مأمورید که امشب در بستر خویش نخوابی و رسولخدا(ص) را از تصمیم مشرکین آگاه ساخت و فرمان هجرت را از جانب خداوند صادر کرد.»[5]
از این جهت رسولخدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «آیا شما جانت را فدای منمیکنی؟» گفت: «آری، ای رسولخدا.» پیامبر(ص) فرمود: «در بستر من بخواب و روپوش مرا به روی سر خود بکش.»
لذا حضرت علی(ع) از سر شب در جایگاه پیامبر(ص) خوابید. مشرکین قریش، حجره پیامبر(ص) را محاصره کرده و از شکاف در به داخل خانه نگاه میکردند و گمان میکردند، پیامبر(ص) در جایگاه خود خوابیده است. کفار قریش میخواستند، همان شب به خانه بریزند؛ ولی "ابولهب" گفت که شب، خانه را حراست میکنیم و همین که صبح طلوع کرد، به خانه هجوم میبریم. کفار خانه را در محاصرهشان گرفتند. پیامبر(ص) از خانه خارج شد و سوره «یس» را تا آیه
«و جعلنا من بین أیدیهم سدّاً و من خلفهم سداً فأغشیناهم فهم لا یبصرون»
را تلاوت میکرد و مقداری خاک برداشت و به طرف مشرکین ریخت و آنان به خواب رفتند و پیامبر(ص) از میان آنها گذشت.[6]
مشرکین که در بیرون خانه بودند، با هم به گفتگو پرداختند. ابوجهل رو به رفقای خود کرد و گفت: «محمد گمان میکند؛ اگر شما پیروی او را بکنید، بر عرب و عجم حکومت و سلطنت خواهید کرد و پس از مرگ نیز، دوباره زنده خواهید شد و به باغهای اردن و شام، خواهید رفت؛ ولی اگر از او پیروی نکنید، کشته خواهید شد و پس از مرگ نیز که زنده شوید، آتشهای افروخته در انتظار شماست.[7]
در همان لحظه، رهگذری از پیش مشرکین گذشت و به آنها گفت: «به انتظار چه کسی در اینجا نشستهاید؟ گفتند: به انتظار محمد. رهگذر گفت: خدایتان ناامید کرد و به خدا سوگند، محمد از خانه خارج شد و به سر همهی شما خاک ریخت و دنبال کار خود رفت و اگر صدق گفتار مرا میخواهید، دست به سرهای خود بکشید. این را گفت و از پیش آنها رفت.
مشرکین دست به سر خود کشیدند و دیدند روی سرشان خاک ریخته شده، از اینرو برخاستند و به طرف در خانه آمدند و شروع به تفحص کردند؛ ولی چون علی(ع) در جای آن حضرت خوابیده بود و برد مخصوص رسولخدا(ص) را به خود پیچیده بود، با هم گفتند: «به خدا این محمد است که در جای خود خوابیده و این برد مخصوص اوست که روی او افتاده است.» و همین مطلب سبب شد که آنها تا صبح در همانجا بمانند.[8]
از آیاتی که در این باره نازل شد، میتوان به دو مورد اشاره کرد:
«بیاد آر وقتی را که کافران، با تو مکر میکردند تا تو را از مقصد خویش بازدارند، یا به قتل رسانند، یا از شهر بیرونت کنند (تو کار خود به خدا واگذر) آنان مکر میکردند و خدا نیز با آنها مکر میکند و خدا بهتر از هر کس میتواند مکر کند.[9] (یا اینکه کافران گویند محمد شاعری است و ما انتظار مرگ او را داریم، بگو شما به انتظار مرگ من باشید که من منتظر مرگ شما هستم.)»[10]
جبرئیل به پیامبر(ص) گفت: «به طرف غار ثور حرکت کن، هنگامی که پیامبر(ص) عازم غار ثور بود، در بین راه ابوبکر را دید، دست او را گرفت و با خود برد، وقتی صبح شد و هوا روشن گردید، مشرکین ناگهان به خانه ریختند و به طرف بستر پیامبر(ص) رفتند.
ناگهان حضرت علی(ع) سر از بالش برداشت و در برابرشان ایستاد و فرمود: «چه میخواهید؟» مشرکین گفتند: «محمد را میخواهیم و او کجاست؟» علی(ع) فرمود: «مگر او را به من سپرده بودید تا از من تحویل بگیرید؟ شما به او گفتید که مکه را ترک کند و او نیز مکه را ترک کرده است.»[11]
شب هجرت رسولخدا(ص) و خوابیدن حضرت علی(ع) در بستر پیامبر(ص) را «لیلهالمبیت» میگویند. دربارهی این فداکاری بینظیر حضرت علی(ع)، این آیه نازل گردیده است:
«و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد».[12]
آنچه مسلم است رسولخدا(ص) شب هجرت را با ابوبکر در غار ثور، در جنوب مکه به سر برده است؛ ولی در اینکه، این مصاحبت چگونه به وجود آمد، چندان روشن نیست. عدهای معتقدند که این مصاحبت اتفاقی بوده است، رسولخدا(ص) او را در راه دید و همراه خود برد.[13] برخی نقل کردهاند که پیامبر(ص) همان شب به خانه ابوبکر رفت و نیمه شب هر دو، خانه را به قصد غار ثور ترک گفتند.[14] عدهای دیگر گفتهاند که ابوبکر به سراغ پیامبر آمد و علی(ع) او را به مخفیگاه پیامبر(ص) راهنمایی کرد.[15]