دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

پیامبر(ص) و اهل کتاب (مسیحی – یهودی)

No image
پیامبر(ص) و اهل کتاب (مسیحی – یهودی)

كلمات كليدي : پيامبر(ص)، مدينه، يهود، لجاجت، دشمني، مسيحيان

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

احبار و رهبانان به عنوان عالمترین مردم به بعثت نبی‌اکرم(ص) و زمان وقوع آن در جاهلیت، مردم بت‌پرست و مشرک شبه‌ جزیره را از بعثت قریب‌الوقوع پیامبری که بر دین ابراهیم خلیل است و نامش احمد است خبر می‌دادند؛ چرا که در کتب‌شان صفاتش را جسته بودند و اسم و صفات ظاهر او را نیز می‌دانستند.[1] اهل مدینه پیوسته از علمای یهود از احوال پیامبر(ص) می‌شنیدند و آنان اهل مدینه را از اوصاف و احوال او از زبان تورات و انجیل آگاه می‌ساختند.[2]

روابط یهودیان و پیامبر(ص)

ورود رسول خدا(ص) آسایش و امنیت برای مردم مدینه به ارمغان آورده بود؛ به تدریج ایشان به وسیله مردم مدینه، اساس امتی واحد را پی می‌ریخت و در راستای تحقق این امر، از مهاجر و انصار و نیز از یهودیان مدینه، پیمان‌نامه مفصلی گرفت.[3] اگر چه در این پیمان سه تیره بزرگ از یهودیان اصیل مدینه شرکت نکردند و فقط یهودیان اوس و خزرج و مشرکان این دو قبیله این پیمان را امضاء کردند؛ ولی بعدها، پیامبر(ص) با این سه گروه نیز پیمان جداگانه‌ای امضاء کردند که در تاریخ مضبوط است.[4]

انکار و لجاجت یهود

گسترش اسلام در میان انصار و قبایل اطراف مدینه باعث شد گروهی از سران جاه‌طلب و بزرگان یهود از روی حسادت و رشکی که نسبت به رسول خدا(ص) پیدا کرده بودند درصدد مخالفت و کارشکنی برآمده و گروهی از مردم مدینه را نیز که هنوز مسلمان نشده و یا به ظاهر اسلام آورده بودند با خود هم‌دست کردند.[5] هم‌دستان یهودیان مردمان منافقی بودند که برای حفظ جان و مال خود مسلمان شده بودند؛ ولی در باطن به دین پدران مشرک خود می‌زیستند آنان با یهودیانی که مخالف رسول خدا(ص) بودند جلسات سری و رفت و آمدهای مخفیانه داشتند بزرگان جاه‌طلب یهود مخالفت خود را علنی کرده و ابتدا برای سست کردن عقاید مسلمانان به سؤالات علمی و مذهبی زیادی از رسول خدا(ص) دست یازیدند و به خیال خود خواستند بدین وسیله آن حضرت را به زانو در آورند و مسلمانان را متفرق سازند؛ ولی خدای تعالی به وسیله وحی پیامبر گرامی‌اش را یاری فرموده، پاسخ سؤالاتشان را می‌داد.[6] آنان هر سؤالی می‌کردند جواب روشن و واضح از آن حضرت دریافت می‌کردند با این حال برای اینکه از زیر بار گرایش به اسلام شانه خالی کنند با لجاجت خاصی در پاسخ به درخواست پیامبر(ص) که می‌فرمود: «ایمان بیاورید» می‌گفتند:«ما گفته‌های تو را درست نمی‌فهمیم.»[7]

در پاسخ به این پرسش‌های یهودیان، آیات زیادی نازل شده است. قسمت عمده‌ این مجادله‌ها در سوره‌های بقره و نساء منعکس شده است. با مطالعه این آیات عمق عناد ولجاجت یهودیان نسبت به پیامبر اکرم(ص) آشکار می‌شود.

این مخالفان تنها از یک تیره و یا یک قبیله از یهود نبودند؛ بلکه در تمام قبایل یهود مدینه، رسول خدا(ص) مخالفینی داشت، حیی بن اخطب و برادرانش ابویاسر و جدی، سلام بن مشکم، سلام بن ابی‌الحقیق، کعب بن اشرف، عبدالله بن صوریا، ابن صلوبا، زبیر بن باطا، کردم بن زید، و غیره از جمله بزرگان قبایل یهود بودند که به مخالفت با رسول خدا(ص) برخاسته و سؤالاتی از آن حضرت می‌کردند[8] و در صدد تفرقه و اختلاف میان مسلمانان برآمده بودند.

از ام‌المؤمنین صفیه دختر حیی بنت اخطب نقل شده که می‌گفت: «... هنگامی که پیامبر خدا(ص) به مدینه مهاجرت فرمود و در پیش قوم بنی‌عمرو بن عوف ماندگار شد پدر و عمویم صبح زود بیرون رفتند و تا غروب آفتاب برنگشتند وقتی باز آمدند خسته و کسل و درمانده بودند و به آرامی قدم می‌نهادند همچون گذشته با شادمانی به سویشان دویدم آن‌قدر در اندوه فرو رفته بودند که مرا ندیدند در این هنگام از عمویم شنیدم که به پدرم می‌گفت: «آیا این همان پیامبر است؟ پدرم گفت: البته عمویم گفت: آیا او را می‌شناسی و تأییدش می‌کنی؟ گفت: آری عمویم گفت: درباره‌اش چه می‌گویی؟ گفت: بخدا قسم تا زنده‌ام با او دشمنم.»[9]

بارها رسول خدا(ص) رؤسای یهود را مورد خطاب قرار داده که: «ای گروه یهود از خدا بترسید و ایمان بیاورید به خدا قسم شما بدرستی می‌دانید آنچه برایتان آوردم حق است و من رسول خدایم»؛ اما آنان در جواب می‌گفتند: »ما گفته‌های تو را درست نمی‌فهمیم و همچنان بر کفر خود اصرار می‌ورزیدند.»[10] در این باره آیات 34 و 116 سوره نساء نازل شد.

این مجادله‌ها اگرچه بر شدت عناد یهود می‌افزود؛ اما عقیده مسلمانان را به پیامبرشان تحکیم می‌بخشید و مقام علمی و اطلاعات غیبی وی را بر همگان روشن و آشکار می‌ساخت و گاه باعث می‌شد که گروه قلیلی از یهودیان به او ایمان بیاورند. عبدالله بن سلام و مخیریق از جمله دانشمندان یهود بودند که با مذاکرات مفصل با رسول خدا(ص) ایمان آوردند.[11] یهودیان با شنیدن این خبر ایشان را به سخره گرفته و به طعنه می‌گفتند: «اینان افرادی انگشت‌شمار از اراذل و اشرار ما هستند که به محمد(ص) ایمان آورده و مسلمان شده‌اند اگر از مردمان شریف و اصیل یهود بودند هرگز دست از دین آباء و اجدادی خویش برنمی‌داشتند و به دین دیگری نمی‌گرویدند.»[12]

جریان تغییر قبله نیز عرصه‌ای دیگر در کینه‌توزی و عداوت یهود بود. بعد از این واقعه عده‌ای از بزرگان یهود نزد رسول خدا(ص) آمده گفتند: «ای محمد(ص) تو با اینکه عقیده‌‌داری پیرو دین ابراهیم هستی چه چیز تو را وادار کرد که قبله خود را از بیت‌المقدس بگردانی؟ اینک به سوی قبله باز گرد تا ما پیروی‌ات کنیم» البته مقصودشان از این سخن این بود که تلوّن مزاج پیغمبر اسلام را ثابت کنند و گرنه در حقیقت قصد ایمان بدان حضرت را نداشتند.[13]

تفرقه، نقشه شوم یهود

در پی ناکامی یهودیان در سست کردن عقیده مسلمانان نسبت به رسول گرامی اسلام با پیش کشیدن سؤالات پیچیده، یهودیان نقشه دیگری طرح کردند و آن اصل «تفرقه بینداز و حکومت کن» بود. یهودیان به فکر افتادند که به آتش اختلاف و نفاق کهنه انصار دامن بزنند و جنگ‌های 120 ساله اوسیان و خزرجیان را که در سایه ایمان و اسلام از بین رفته بود تجدید کنند تا سرانجام در قوای داخلی مسلمانان جنگ و خونریزی آغاز شود.

روزی عده‌ای از اوسیان و خزرجیان در نقطه‌ای گرد آمده مشغول گفتگو بودند وحدت و یگانگی این گروه که دیروز دشمن خون‌آشام یکدیگر بودند، شأس بن قیس - از سران کینه‌توز یهود را سخت متأثر کرد فوراً به جوانی یهودی که همراه او بود اشاره کرد که میان آنها رفته از جنگ بعاث که میان اوس و خزرج اتفاق افتاده بود سخن به میان آورد. آن جوان خاطرات گذشته را چنان تشریح کرد که نزاع و تفاخر میان دو دسته مسلمان اوس و خزرج آغاز گردید نزدیک بود که آتش جنگ میان آنان شعله‌ور شود که خبر به پیامبر(ص) رسید و از نقشه شوم مخالفان آگاه گردید؛ فوراً با گروهی از یاران خود پیش آنها آمد و فرمود: «ای گروه مسلمانان خدا را در نظر بیاورید آیا دوباره به یاد دوران جاهلیت افتاده‌اید؟ در صورتی که من در میان شما هستم و پس از آنکه خداوند شما را به اسلام راهنمائی فرمود و بدان گرامی داشت و بوسیله آن عادات جاهلیت را از شما دور نمود و از کفر نجاتتان داد و میان شما اتحاد و اتفاق ایجاد کرد.» سخنان رسول خدا(ص) آنان را به خود آورد از این‌رو گریان شده، همدیگر را در آغوش کشیدند و از درگاه خداوند طلب مغفرت کردند[14] خداوند در این باره آیه 105 آل‌عمران را نازل فرمود.

پیمان‌شکنی یهود

نقشه‌های یهود در این جا خاتمه نیافت بلکه کم‌کم دامنه خیانت و پیمان‌شکنی و نقض‌عهدشان توسعه یافت تا اینکه بعد از جنگ بدر دشمنی‌شان را علنی کرده[15] به تحریک احزاب قریش علیه مسلمانان پرداختند و به تذکرات رسول خدا وقعی نمی‌نهادند.[16] فعالیتهای کعب بن اشرف در مکه نمونه بارزی از این عهدشکنی آشکار است.[17]

نخستین گروه از یهودیان که آشکارا عهد شکستند بنی‌قینقاع بودند.[18] رسول خدا(ص) آنها را جمع کردند و فرمودند: «ای گروه یهود، ایمان بیاورید به خدا قسم، شما می‌دانید که من رسول خدایم؛ و گرنه به شما بلایی به مراتب بالاتر از قریش به شما می‌رسد.» آنها در جواب، به پیامبر(ص) گفتند: «ای محمد(ص)؛ پیروزی‌ات تو را مغرور نکند؛ بدرستی تو با گروهی نادان جنگیدی و مقهورشان کردی در صورتی که ما مرد جنگ و مبارزه‌ایم؛ اگر با ما جنگ کنی خواهی دانست که با چون مایی نبرد نکرده بودی.»[19] آنان همچنان بر کفر و عنادشان اصرار می‌ورزیدند تا اینکه در بازار بنی‌قینقاع به زنی مسلمان، اهانت کردند؛ این جریان شهادت فردی از مسلمانان را در پی داشت.[20] نقض عهد بنی‌قینقاع، عکس‌العمل شدید پیامبر(ص) و دیگر مسلمانان را به دنبال داشت. مسلمانان برای جنگ با بنی‌قینقاع از مدینه خارج شدند و آنان را در محاصره گرفتند؛ بعد از پس از 15 روز محاصره، یهودیان خود را تسلیم رسول خدا(ص) کردند، حضرت نیز دستور اخراجشان را از مدینه صادر فرمودند.[21]

بنی‌نضیر نیز گروهی دیگر از یهودیان بودند که به جهت عهدشکنی‌شان مورد غضب رسول خدا(ص) قرار گرفتند. علت این رویداد آن بود که رسول خدا(ص) به همراه عده‌ای از اصحاب، جهت کمک گرفتن از یهودیان بنی‌نضیر در امر دیه دو مرد از بنی‌کلاب، به محله آنان رفته بودند؛ در حالی که ایشان به همراه اصحاب، در پشت دیوار یکی از خانه‌هایشان به انتظار کمک آنها نشسته بودند، یهودیان فرصت را غنیمت شمرده، تصمیم به قتل پیامبر اکرم(ص) گرفتند؛[22] اما رسول خدا(ص) از طریق وحی متوجه توطئه‌شان شده آنجا را ترک کردند؛ ایشان به سرعت به مدینه آمده، مسلمانان را برای جنگ با یهودیان بنی‌نضیر فرا خواندند. مسلمانان قلعه بنی‌نضیر را در بر گرفتند؛ این محاصره 15 روز به طول انجامید[23] تا اینکه بنی‌نضیر به تنگ آمده به رسول خدا(ص) پیغام دادند که حاضرند از این سرزمین بروند به شرطی که پیامبر(ص) اجازه دهند جز اسلحه هر آنچه اثاث دارند و شترانشان قدرت حمل آن را دارند با خود بار کرده ببرند؛[24] رسول خدا(ص) نیز پذیرفتند.[25] آنان بعد از اخراج از سرزمینشان، به خیبر رفتند. در پی آن، سرانشان - حیی بن اخطب و کنانه بن ابی‌الحقیق و دیگران- به مکه رفتند تا با تحریک و تحریض قریش و دیگر قبائل عرب، مقدمات جنگی بزرگ، علیه رسول خدا(ص) را فراهم آورند.[26] آنان یهودیان بنی‌قریظه را نیز با خود همراه کردند و جنگ احزاب را پدید آوردند؛ اما این جنگ نیز با شکست مشرکین خاتمه پذیرفت. بعد عزیمت سپاه کفر، رسول خدا(ص) بواسطه پیمان‌شکنی بنی‌قریظه به آنان حمله برد و آنها را در محاصره گرفت. بعد از چند روز محاصره، سرانجام یهودیان به ستوه آمده تسلیم شدند با تسلیم شدن آنها و به درخواست اوسیان مبنی بر ملاحظه پیامبر (ص) با هم‌پیمان سابق آنها حضرت به حکمیت سعد معاذ - بزرگ اوسیان- رضایت دادند یهودیان نیز به این امر راضی بودند.[27] به حکم سعد بن معاذ، مردانشان که 600 یا 700 نفر بودند و برخی تا 900 نفر هم برشمرده‌اند کشته شده و زنانشان به اسارت درآمدند.[28]

یهودیان خیبر، آخرین گروه از یهودیان قدرتمند حجاز بودند که بدست سپاهیان اسلام از پا درآمدند.[29] رسول خدا(ص) پس از مراجعت از حدیبیه در محرم سال هفتم هجری رهسپار جنگ با یهودیان خیبر که همچنان به کارشکنی و تحریک دشمنان اسلام مشغول بودند،[30] شدند. قلاع هفتگانه خیبر یعنی ناعم، قموص، ابی، نزار، زبیر، وطیح و سلالم یکی پس از دیگری با رشادتهای مسلمانان، بخصوص امیرالمؤمنین علی(ع) فتح شدند.

یهودیان دیگر نقاط شبه جزیره عربستان نظیر یهودیان تیماء،[31] وادی‌القری،[32] طائف،[33] ایله و مقنا[34] از دیگر یهودیانی بودند که به شرط جزیه با رسول خدا(ص) مصالحه کردند.

روابط مسیحیان با حضرت(ص)

گرچه حضور مسیحیان در جزیرةالعرب به سابقه حضور یهودیان نمی‌رسید؛ اما آنان نیز به مانند یهودیان از آمدن قریب‌الوقوع پیامبر آخرالزمان در این منطقه خبر می‌دادند.[35] در زمان ظهور پیامبر اکرم(ص)نجران مرکز مسیحیان در بلاد عرب به شمار می‌آمد و دارای نظام سیاسی و اداری خاصی بود مقاماتی چون «اسقف» بعنوان امام و رئیس مدارس‌شان، «العاقب» بعنوان امیر و صاحب‌رأی‌شان که بدون نظر او حکمی صادر نمی‌شد، و «السید» بعنوان رئیس اجتماعاتشان از عمده‌ترین مقاماتشان به حساب می‌آمدند.[36]

مسیحیان عربستان مواضع ملایم‌تری نسبت به یهودیان، علیه پیامبر(ص) اتخاذ می‌نمودند از این‌رو مورد تمجید خداوند در قرآن قرار گرفته و بعنوان نزدیکترین دوستان مسلمانان معرفی شده‌اند.[37]

شاید بتوان جریان مباهله را که در سالهای اول هجرت در مدینه اتفاق افتاد جدی‌ترین رودررویی مسیحیان با رسول خدا(ص) بر شمرد که در پی انصراف مسیحیان از مباهله، از سوی پیامبر(ص) ملزم به پرداخت جزیه شدند[38] و پیمان‌نامه‌ای نیز میان آنها و رسول خدا(ص) منعقد گردید.[39] بدین ترتیب مسیحیان نجران، جزء اولین طوایفی بودند که به دولت نوپای مدینه،جزیه پرداختند.

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS