كلمات كليدي : تاريخ، ادوارد بروان، تاريخ ادبيات ايران، انقلاب مشروطه
نویسنده : حميده سلطاني مقدم
پرفسور ادوارد براون پسر صاحب و رییس یک کارخانه کشتی سازی در نیوکاسل در شمال انگلیس بود. وی در 7 فوریه 1862م به دنیا آمد پس از آنکه تحصیلات ابتدایی خود را تمام کرد پدرش او را به مدرسه ایتون فرستاد.[1] پدر میخواست فرزندش در همان رشته مهندسی کشتی سازی که حرفه و رشته خودش بود تحصیل کند اما ادوارد شوقی به این کار نداشت و قبل از 16سالگی این مدرسه را ترک کرد پدرش نیز او را به تحصیل طب واداشت و به دانشگاه کمبریج فرستاد. در آن زمان میان روسیه و عثمانی جنگ در گرفته بود او در آن موقع طرفدار ترکیه بود تا آنجا که دلش میخواست در میان سپاه ترکها به روسها بجنگد.[2]
خودش مینویسد: اول جانبدار ترکها نبودم بلکه جانبدار طرفی بودم که جنگ را می باخت همیشه هنگامی که یک طرف شجاعانه می کوشد تا شکست نیابد همدردی انسان را بر میانگیزد به علاوه کوشش دست ضدترک در انگلیس که ناجوانمردانه میخواستند موضوع عدالت محض را باسیاست حزبی مخلوط کنند بیش از اندازه موجب انزجار من میشد. براون بعد از یک سال و اندی فراگیری زبان ترکی به این نتیجه رسید که برای فهم بهتر این زبان می بایست زبان عربی و فارسی را یاد بگیرد. بنابراین در سال اول تحصیل خود در کمبریج به یادگیری زبان عربی پرداخت و در سال بعد زبان فارسی و عربی را نزد یک هندی که در کمبریج درسی میخواند آموخت و به خواندن گلستان مشغول شد چنانچه برای براون ترکی جای خود را به زبان فارسی داد.[3]
در سال 1882 در استانبول بود که شوق بسیاری در دیدن شیراز شهر حافظ در او پدیدار شد پس از بازگشت به کمبریج دو سال دیگر را به تحصیل زبانهای شرقی گذرانید گرچه عمده وقتش صرف خواندن طب میشد. او فارسی را نزد میرزا محمد باقر بواناتی در لندن تکمیل کرد. این مرد که براون او را مردی بسیار فاضل ولی غیر عادی میخواند جهان دیده و با سواد بوده و چندین بار تغییر کیش داده بود زمانی مسلمان روزگاری مسیحی و مدتی لامذهب بوده است تا اینکه خود معجونی به نام دین را در منظومه ای با نام شمسیه لندنیه عرضه میکند براون از او میخواهد که به او فارسی یاد بدهد در عوض حق الزحمه بگیرد. بواناتی جواب میدهد که من اعتنایی به پول تو ندارم اما تو اگر میخواهی فارسی را یاد بگیری به جای اشعار حافظ و مولانا باید اشعار مرا یاد بگیری.[4]
براون از 1884 تا 1887 در لندن در بیمارستانها به تکمیل فن طبابت مشغول بود ولی تمام ساعات فراغ خود را به خواندن کتابهای فارسی و یا معاشرت و گفتگو با دوستان خود می گذرانید. او از ادبیات ایران بیشتر به دفاتر اشعار صوفی مشربان و عارف مسلکان ایرانی و به ویژه مولانا علاقه داشت.
او در کمبریج در 1887 درجه لیسانس گرفت و آشنایان زیادی همچون سیدجمال الدین اسدآبادی و میرزاملکم خان پیدا کرد در همین سال کالج کمبریج او را جز آموزگاران خود قبول کرد در این حین براون فرصت خوبی برای تحقق آرزویش که دیدار ایران بود به دست آورد. براون از طریق راه کاروانرو و قدیمی طرابوزان و ارزروم راهی ایران شد و به تبریز اصفهان تهران شیراز یزد و کرمان و جاهای دیگر رفت. او با طبقات مختلف مردم ایران خصوصا صوفیان درویشان و قلندران دیدار کرد که حاصل آن کتاب یک سال در میان ایرانیان بود.این کتاب به بهترین نحو گویای خصوصیات ایرانیان است. او آنچنان جذب شرق شده بود که از دیده آنان به غرب مینگریست. او بعداز اینکه از ایران به انگلیس بر میگردد به عنوان دانشیار فارسی دانشگاه کمبریج انتخاب میشود و تا آخر عمر یعنی سال 1926 در لندن میماند. او چندان مانوس ایران میشود که هنگام بازگشت زمانی که در دریای خزر سوار کشتی روسی میشود، مینویسد: پس از چند ماه برای اولین بار ناگهان احساس غربت کردم و خود را در میان بیگانگان بیگانهای یافتم.[5]
او بعد از بازگشت به ایران چندین سال به تحقیق و تفحص در مورد فرقههای متعددی که در ایران آن زمان رایج بود، پرداخت و گذشته از کتابها و مقالاتی که در موضوعهای ادبی تاریخی و سیاسی ایران نوشته است، چندین کتاب و مقاله نیز در باب مذاهب اسماعیلیه، حروفیه، شیخیه و بابیه منتشر کرده است. نوشتههای او درباره فرقه بابیه آن قدر زیاد است که حتی دوستان او اشاره کردهاند که این فرقه با توجه به اینکه بعدها به فرقه دیگری تبدیل شده و فراموش شده است، آنقدرها هم ارزش تحقیق نداشته است. وی درباره همین موضوع در سال 1307 شخصا سفری به عکا و قبرس نمود و به ملاقات میرزا یحیی صبح ازل و میرزا حسینعلی معروف به بها الله دو رییس بابیه در آن موقع رفت.[6] از 468 کتاب خطی که در کتابخانه شخصی او که بعدها به دانشگاه کمبریج تقدیم شد، 57 جلد آن مربوط به نسخ خطی فارسی بود.[7]
بزرگترین اثر مهم براون تاریخ ادبیات مشهور اوست که قسمت اعظم مطالعات و تحقیقات حیات ادلی او را در بردارد. در سال 1900 فکر نوشتن تاریخ ادبی ایران که برواون مدتها در فکر آن بود، شکل نهایی به خود میگیرد و مطابق قراردادی که با انتشارات دانشگاه کمبریج میبندد، متعهد میشود که کتابی در پانصد صفحه راجع به تاریخ ادبیات ایران بنویسد و در آن تجلی نبوغ ایرانی را در زمینههای مذهب فلسفه و علوم نشان دهد. این کتاب تنها تاریخ ادبیات نبود، بلکه بیشتر به سیر عقاید و نهضتها مربوط میشد و تنها به بحث کتب ادبی قناعت نکرده است. براون اولین جلد آن را به عنوان تاریخ ادبی ایران از قدیمترین ادوار تاریخی تا فردوسی را در 1902 منتشر ساخت و سه جلد دیگر از فردوسی تا سعدی در 1906 تاریخ ادبیات ایران در دوره تسلط تاتار در 1920 و تاریخ ادبیات ایران در دوره معاصر را تاسال 1924 منتشر کرد. بدین ترتیب براون در 4 جلد تاریخ ادبیات و تاریخ نهضتهای فکری و شمهای از تاریخ ایران را تا سال 1924 ساخت.[8]
براون بقیه توجه خود را معطوف انقلاب مشروطیت و ادبیات مشروطه کرد. بعد از سالهای 1909 ـ 1914 از زمان شروع حرکت انقلابی در ایران براون بیشتر اوقات خود را به این موضوع اختصاص داد. وی از بنیانگزاران کمیته ایران به شمار میآید این کمیته از اعضای برجسته محصلین عوام و سنای انگلیس تشکیل شده بود و در سالهای 1908ـ1912 نفوذ عمیقی بر افکار عمومی انگیس و اروپا اعمال میکرد. در سال 1909 کتاب بررسی مختصر اتفاقات اخیر ایران و در سال 1910 تاریخ انقلاب ایران از 1905 تا 1909 و در سال 1914 مطبوعات و اشعار ایران جدید را منتشر کرد که همه اینها بدین منظور بود که به غرب توضیح دهد که روحیه جدید ملیگرایی عمیقی در ایران متولد شده است. براون در راه پشتیبانی مجاهدین آزادی و مشروطه ایران کوشش بسیاری کرد تا عاقبت حکومت انگلیس مجبور شد از همکاری با تزار روسیه دست بردارد تا اینکه آزادیخواهان ایران در این دوره به مقصود برسند او در مورد حفظ ایران و ملت ایران اینگونه نوشته است: شکی نیست که چون مردم دنیا تشخیص داده بودند که ملت روم و یونان قدیم آثار هنری و ادبی از خود به جای گذاشتهاند و تمدن بشر مدیون آنها است مورد محبت مردم قرار گرفتهاند من معتقدم ایران نیز در ردیف این ملتها است؛ یعنی از قوم ایرانی هم فواید ادبی و هنری فراوان به تمدن بشر رسیده است و بنابراین محو شدن آن از جرگه دولتهای آزاد دنیا نه تنها زیانی است که به خود ملت و کشور وارد آید بلکه زیان عظیمی است که به نژاد بشری میرسد. به عقیده براون دولتهای اروپایی نه تنها باید با سرنوشت ملتی بازی کنند و خواسته های ایران را به هیچ نینگارند بلکه دست کم به سبب دینی که ایرانیان به گردن تمدن دنیا دارند استقلال آن را محترم شمارند.[9]
نامه های او بهتر از هر چیز دیگری دلیل بر اخلاص و صمیمت او است. در یکی از نامه هایش به تاریخ 20 دسامبر 1908 به دوستش سردنیس راس مینویسد: ...عدم همدردی تو با مشروطیت ایران خیلی مرا ناراحت میسازد و من آن را به این امر مربوط میدانم که تو در بین انگلیسیان مقیم هند هستی و محیط فاسد آنها در تو اثر گذاشته است ولی البته تو تقی زاده و دیگر رهبران دسته ملی را نمیشناسی و نمیتوانی بدانی چه مردان صدیق قابل و خوبی هستند مقاله ای فوقالعاده زشت و گمراه کننده در روزنامه انگلیش من 18 دیدم ... و فکر میکنم این نوشته نماینده نحوه فکر انگلیسیان مقیم هند است به هر حال ترکها باعث رواج این دروغ شده اند که آسیایی ها نمیتوانند حکومت مشروطه داشته باشند ولی اگر خدا بخواهد ایرانیان عکس این را ثابت خواهند کرد[10]
نامه نگاری با تقی زاده
بعد از اینکه مجلس به توپ بسته شد عده ای از آزادیخواهان کسانی چون معاضدالسلطنه دهخدا تقی زاده و دیگران به پاریس آمدند براون با آنها مکاتبه داشت و اصرار کرد که به انگلیس بروند و در آنجا فعالیت کنند هنگامی که اداره صوراسرافیل به ایوردون منتقل شد براون به فارسی به معاضدالسلطنه نوشت: حقیقتا جای افسوس است که صوراسرافیل را اینجا قرار ندادند زیرا اینجا هم آزادی هست و هم اهمیتش از سوییس بیشتر است حالا ما به کلی محروم مانده ایم کسی نیست که در صورت احتیاج بتوانیم از او استشاره کنیم... میدانید که بودن جنابعالی و جناب سیدتقی زاده در مجلسهای اینجا چقدر تقویت میکرد. دیگر جنابعالی بهتر میدانید ولی به نظرمخلص قراردادن مرکز در ایوردون جای تاسف است مگر در صورتی که اینجا هم شخص باکفایت شایسته ای مقیم باشد.[11]
بالاخره تقی زاده و حاج میرزا آقای فرشی وکیل تبریز معاضدالسلطنه (پیرنیا) و تربیت به دعوت براون با انگلیس میروند چون براون در این زمان برای شرکت در کنگره مستشرقان به کپنهاگ رفته بود شیخ حسن تبریزی را مامور پذیرایی از مهمانان خود میسازد و در نامه ای به او مینویسد: این مردان نجیب و شجاع که برای آزادی وطن خود جهاد کرده اند حقی بر گردن ما دارند و مخلص هم باید از این شرف بهره ای ببرد.[12] تقی زاده مدتی در انگلیس میماند و براون سخنرانیهای او را ترجمه میکند و او را به محافل مختلف میبرد تقی زاده فرشی و پیرنیا فعالیتهای زیادی میکنند و 45 نفر از اعضای پارلمان انگلیس را با خود همداستان میسازند و موفق میشوند وضع ایران را برای نویسنده مقالات سیاسی مربوط به ایران در روزنامه تایمز تشریح کنند و مقاله ای در این روزنامه بنویسند. [13]
براون اوقات بسیاری راصرف فهرست برداری از متون خطی کهن اسلامی دانشگاه کمبریج و سایر موسسات آموزشی کرد این کار بسیار سخت و طاقت فرسا بود خصوصا که براون بهره مادی ای نیز از این کار نمیبرد.[14]
در یکی از روزنامه منتشره در ایران به خدمات براون به ایران این گونه نوشته شده است: اکنون خدمات وی به ایران را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: خدمات مربوط به ادبیات ایران و تلاشهای او به حرکت انقلاب ملت ایران. در سال 1887 براون کتابی به نام یک سال در میان ایرانیان تالیف کرد که در آن به شرح مسافرتش به ایران پرداخته و از مردم ایران برای تحمل چنین حکومت فاسدی شکایت داشت از سال 1906 به بعد که انقلاب در یران پاگرفته بود دوست از دست رفته ما قسمت اعظم وقت خود را صرف دفاع از انقلاب ایران کرد.[15]
سرانجام
ادوارد براون در نوامبر 1924 به دنبال حمله شدید قلبی مجبور به ترک فعالیت و استراحت دائم شد مدت هشت ماه کلیه امکانات به کار گرفته شد تا توانایی از دست رفتهاش را بازیابد اما همسرش پس از تحمل این شرایط در ژوئن 1925 به طور ناگهانی درگذشت و دیگر هیچ کس نبود که جای او را بگیرد و براون پس از این ضربه دیگر سلامتی اش را باز نیافت و فقط شش ماه پس از مرگ همسرش زنده ماند [16]