كلمات كليدي : اشرف پهلوي، پهلوي اول، پهلوي دوم، پلنگ سياه، رضاشاه، محمدرضا شاه
نویسنده : منيره شريعت جو
اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی محمدرضاشاه پهلوی، به عنوان یکی از چهرههای تأثیرگذار دربار پهلوی، چهارم آبان 1298ش، پنج ساعت پس از محمدرضا در تهران به دنیا آمد.[1] نام اصلی وی زهرا است که پس از به سلطنت رسیدن پدرش، رضاشاه، به اشرفالملوک ملقب شد.[2] مادرش تاجالملوک از خانوادهای نظامی مهاجری بود که پس از انقلاب بلشویکی روسیه از آذربایجان به ایران آمده بودند.[3] اشرف دارای ده خواهر و برادر تنی (شمس، محمدرضا، علیرضا) و ناتنی (همدمالسلطنه، فاطمه، غلامرضا، عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، حمیدرضا) از سه همسر دیگر رضاشاه بود.[4] وی در طول زندگانی خود سه بار ازدواج کرد که حاصل آن سه فرزند (شهرام از همسر اولش علی قوام[5]) و (شهریار و آزاده از همسر دومش احمد شفیق[6]) بود و از همسر سوم خود مهدی بوشهری دارای فرزندی نشد.[7]
ویژگیهای شخصیتی
اشرف که از همان بدو تولد به دلیل حضور خواهر بزرگترش شمس و برادر دوقلویش مورد بیتوجهی و بیمحبتیهای والدین خود قرار گرفت، احساس کمبود محبت و بیگانه بودن را همواره در خود احساس مینمود؛ اما همزادی وی با محمدرضا باعث شد با وی رابطه عمیقی داشته باشد و سعی میکرد به هر نحو جایی در خانواده برای خود باز کند. [8] همدمی وی با محمدرضا و دوستانش و نیز نوع شخصیت اشرف که برخلاف محمدرضا که فردی ملایم، محتاط و خجول بود، باعث شد رفتاری پسرانه، بانشاط، تندخو و گاه سرکشانه داشته باشد.[9] این حس تعلق بعدها در نوع رابطه وی با همسران شاه (فوزیه، ثریا و فرح) آشکار میشود.[10] زمانی که دربار حوزه رقابت (به خصوص) اشرف و شمس در جلب رضایت همسران شاه بود،[11] اشرف به عنوان دوقلوی شاه و فردی وابسته به وی چشم دیدن زنی که شخصیت دوم دربار را داشته باشد، نداشت.[12] حتی در خصوص نیابت سلطنت محمدرضا نیز مدتی میان وی و فرح رقابت بود؛[13] هر چند در برخی موارد وانمود میشود که با همسران شاه روابط حسنه و دوستانهای داشتهاند[14] و سعی در رد اتهامات دارد؛ اما شواهد موجود خلاف آن را ثابت میکند.[15] دیگر معاشران وی در دوران کودکی فردی به نام «ننه» از اهالی شهرستانک و دیگری زن نابینایی بود که شبهنگام برای وی قصه میگفت.[16] "اردک سیاه کوچک" نیز لقبی بود که در کودکی به اشرف نسبت داده میشد.[17]
از نظر اشرف، پدرش رضاخان در عین اینکه مردی مقتدر، مصمم در نگذشتن از خطاها و اشتباهات دیگران، پافشاری در انضباط شدید نظامی که وی را با ابهت و با جذبه کرده بود، برای فرزندانش همواره فردی ترسآور میدانست که حتی تأثیر آن تا سالهایی که زن کاملی شده بود باقی بود.[18] به هر حال اشرف مدعی بود سرسختی، غرور زیاد و اراده آهنینش را از رضاشاه به ارث برده است.[19]
از سوی دیگر شکستهای مکرر وی در ازدواج، عاملی دیگر در نحوه رفتارهای آتی وی بود. منتفی شدن ازدواج وی با مهرپور (از همبازیهای مشترک محمدرضا و وی، که موضوع ازدواج آنها در دربار مدتها بر سر زبان بود) به دلیل کشف توطئه سیاسی پدرش تیمورتاش[20] و نیز سرخوردگی اشرف در ازدواج اول وی با علی قوام که با انتخاب پدر و تنفر از وی همراه بود، اثرات روانی عجیبی بر شخصیت او برجای گذارد.[21] اشرف تنها حسن ازدواجش را دستیابی به امکانات بیشتر اجتماعی و سیاسی میدید.[22]
مجموعه این عوامل و نیز شرایط موجود در مقاطع زمانی مختلف زمینهای شد که اشرف در طول زندگانی خود به فردی شهرتطلب، قدرتطلب، ثروتطلب و هوسران تبدیل گردد.[23]
کودکی اشرف تا کودتای 1320ش (فرار رضاشاه)
در زمان به دنیا آمدن دوقلوها که رضاخان به تازگی از افسری جزء پا به صحنه سیاست گذارده بود،[24] در سن حدود شش سالگی آنان سلسله پهلوی را تأسیس کرد. پس از تاجگذاری، زندگی کاخنشینی این خانواده آغاز شد. اشرفالملوک برادر خویش را والاحضرت خطاب میکرد،[25] و صد تومان مقرری ماهانه از رضاشاه داشت[26] و اسبسواری و اتومبیل به خصوص از نوع آمریکایی از چیزهای مورد علاقه وی بود.[27]
اشرف تحصیلات خود را در مدرسه دخترانه زرتشتیها گذراند و زبان فرانسه را از معلم خانوادگی دربار، مادام ارفع فراگرفت و اولین آشناییهای اشرف با غرب نیز از تعاریف مادام ارفع در همینجا شکل گرفت.[28]
اولین سفر وی به اروپا در سال 1312ش برای دیدار ولیعهد در سوئیس رخ داد که به علت علاقمندی شدید به زندگی در اروپا و نیز تحصیل، از پدر تقاضای ماندن در کنار برادر جهت ادامه تحصیلات نمود که به دلیل عدم اجازه رضاشاه، پس از مدتی به ایران بازگشت و تلخی ناکامی ادامه تحصیلات برای همیشه در ذهن وی باقی ماند؛ همچنین از همان زمان بود که تصمیم گرفت در سالهای آتی راهی برای تماس با دنیای غرب پیدا کند.[29]
خانواده رضاشاه و از جمله اشرف از نخستین افرادی بودند که بنابر تصمیم رضاشاه بر تغییر الگوی ایرانی بر اساس غرب، به صورت بیحجاب در مراسم جشن فارغالتحصیلی دانشسرای تهران در 1314ش شرکت جستند.[30]
ازدواج اجباری اشرف در سن 17 سالگی با علی قوام که شش سال بیشتر دوام نیافت. اشرف که جرأت ابراز نارضایتی نداشت، در آستانه سقوط رضاشاه فرصت را غنیمت شمرده در حین خروج رضاشاه از ایران رضایت وی را درباره جدایی از قوام کسب کرده، از وی طلاق گرفت.[31]
اشرف از کودتای 1320ش تا انقلاب اسلامی ایران (1357ش)
روحیه استبدادی رضاشاه که جرأت هرگونه ابراز وجودی را از اشرف گرفته بود، اکنون سقوط وی و عواملی چند به وی فرصتی داد تا باطن خویش را در زمان سلطنت محمدرضا، به منصه ظهور برساند. از یک سو به علت روحیه جسورانه اشرف و سست عنصرانه محمدرضاشاه، در زمان پهلوی دوم، دخالت اشرف در کلیه ارکان کشوری اعم از ساواک و ... نیز سیاست داخلی و خارجی به صورت مستقیم و غیرمستقیم تا حدی بود که محمدرضا نمیتوانست، عرضاندام کند و در واقع مکمل شخصیت یکدیگر به شمار میرفتند.[32] به همین جهت هم بود که رضاشاه به هنگام خروج از کشور و نیز در تبعید همواره به اشرف تأکید میکرد که در کنار برادر خویش مانده و مراقب وی در امر سلطنت باشد.[33] از سوی دیگر خروج پنهانی شمس با مینباشیان از کشور و سکونت در مصر، اشرف را که به تارگی با شفیق ازدواج کرده بود، یکهتاز میدان کرد و وزنه پرقدرتی در دربار و سپس کشور ایران نمود.[34] دخالت اشرف در خصوص امور کشوری تا بدانجا بود که روزنامههای اروپا اشرف را به دلیل قدرتش در پشت صحنه سلطنت "پلنگ سیاه" نامیدند.[35] با این حال محمدرضا از اشرف و قدرت وی رضایت نداشت، چرا که به نقل اسدالله علم، محمدرضا در اواخر عمر سلسله پهلوی، خواهر دوقلویش را خاری در چشم خود در تمام عمر خود نامید[36] و حتی پس از کودتای 28 مرداد 1332ش نیز از وی خواسته بود تا مدتی به ایران نیاید.[37]
اشرف در تعیین دولتهای بعد از شهریور 1320ش همچون مخالفت با قوام[38] روی کار آمدن هژیر، رزمآرا[39] دخالت اساسی داشت. پس از سقوط مصدق در 1332ش نیز اشرف برای خود شاخهای سیاسی به وجود آورده بود که رجال سیاسی برکنارشده محمدرضا مانند نخستوزیر، وزیر و... را پیرامون خود چذب میکرد و محمدرضا نیز از وی ایرادی نمیگرفت.[40]
اشرف از آنجا که نسبت به مصدق و اقدامات وی تنفر داشت؛ در حالی که وی را مردی روشنفکر، متعصب، عوامفریب، سخنوری با جاذبه رهبری و بازیگری کامل میدانست که پرچم نفت برای ایرانی را به اهتزاز درآورده است؛[41] در حالی توسط مصدق، اشرف و مادرش به دلیل توطئههایشان از کشور اخراج شده بودند، چندین بار در نقش واسطهگری انگلیس و آمریکا با کودتاچیان به ایران بازگشت و به عنوان یکی از حلقههای کودتا علیه مصدق نام خویش را ثبت کرد.[42] اشرف با مخالفان خود به شدت برخورد میکرد که نمونه آن آتش زدن روزنامهنگار و شاعری به نام کریمپور از طرفداران مصدق در مراسم چهارشنبه سوری 23 اسفند 1332ش است.[43]
سفر اشرف به مصر جهت دیدار پدر در ژوهانسبورگ و نیز همراهی فوزیه در سال 1322ش، از مسافرتهای سرنوشتساز برای وی بود که طی آن با احمد شفیق در مصر آشنا شده، پس از موافقتها و مخالفتهای موجود سرانجام با یکدیگر ازدواج نمودند که البته چند سالی بیشتر دوام نیافت و این زوج در سال 1329ش؛ یعنی 9 سال پیش از طلاق رسمی، یکدیگر را ترک گفتند.[44] اشرف پس از طلاق با شخص دیگری به نام مهدی بوشهری ازدواج کرد.[45]
یکی از عمدهترین اقدماتی که اشرف بدان دست زد، یک سلسله فعالیتهای اجتماعی بود، که در قالب آن به امور سیاسی، کسب درآمد و... برای خود میپرداخت.[46] حتی محمدرضاشاه نیز به صوری بودن، وسیلهای برای اغفال مردم و نیز ولخرجیهای موجود توسط اشرف در تأسیس این بنیادها اعتراف داشت.[47] اقداماتی هم که به عنوان خیریه انجام میداد، تنها بخشی از درآمد حاصله بود.[48] انگیزه محمدرضا برای گماردن وی در رأس مراکز، سازمانها و هیأتهای نمایندگی نیز مهار اشرف و کسب وجهه برای او بود، بدون اینکه اعتقادی به کارایی و مدیریت اشرف داشته باشد.[49]
اشرف پس از ازدواج با احمد شفیق در 1322ش، بنیاد خدمات اجتماعی را راهاندازی کرد.[50] در اواخر 1326ش سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی تحت ریاست محمدرضا و نیابت اشرف احداث شد. شورای عالی جمعیت زنان ایران نیز در اسفند 1327ش به ریاست اشرف تشکیل شد. وی همچنین ریاست جمعیت زنان صلحجو، سازمان زنان، کمیسیون مقام زن وابسته به سازمان ملل متحد، نیابت ریاست کمسیون مبارزه با بیسوادی در 1342ش و نیز ریاست کمیته ایرانی حقوق بشر و ریاست هیأت نمایندگی سیاسی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد از 1345 به بعد را بر عهده داشت و در پی دستیابی به مقام دبیر کلی سازمان ملل نیز بود که بدان نائل نشد.[51]
اشرف در راستای این خدمات اجتماعی و در واقع انجام برخی مذاکرات سیاسی و.. به دعوت صلیب سرخ به کشورهای مختلفی سفر کرد؛ از جمله سفر به شوروی در بهار 1325ش با عنوان بازدید از بیمارستانهای روسیه و ملاقات با استالین،[52] سفر به انگلستان، سوئد، آمریکا، هندوستان، پاکستان، چین، کره شمالی و کشورهای آفریقایی که عمدتاً بعد از کودتای 28 مرداد 1332ش بود.[53]
اشرف و رابطه وی با بیگانگان
ضمن اینکه رضاخان با حمایت انگلیس رضاشاه شد، جم و قوام، دامادهای انتخابی رضاشاه نیز از مأموران انگلیس بودند و این امر به صورت خانوادگی در خانواده قوام وجود داشت. ازدواج اجباری اشرف و شمس نیز راه نفوذی برای کسب اطلاعات بیشتر از خانواده پهلوی بود. پسر اشرف از قوام نیز بعدها در زمره مأموران انگلیسی درآمد.[54] خود اشرف نیز با مأموران انگلیسی رابطه داشت، چنانچه این نقش را در زمان نخستوزیری قوام (شاه در مقابل قدرت او تصمیم به استعفا داشت و اشرف با مشاوره انگلیس در صدد بود که در صورت استعفای وی یکی دیگر از برادرانش را به سلطنت برساند[55]) و همچنین در دوران مصدق که با حمایت سازمانهای جاسوسی انگلیس و آمریکا نقش مهمی در سقوط وی داشت.[56]
فساد اشرف
تبعید رضاشاه از ایران تغییرات مهمی در زندگی آزادانه و سرگرمیهای اشرف به وجود آورد.[57] درباره فساد اشرف در دربار پهلوی مطالب بسیاری گفته شده تا جایی که حسین فردوست از درباریانی که از از کودکی با محمدرضا دوست بوده است، اشرف را از فاسدترین زنان جهان به لحاظ اعتیاد، قاچاق مواد مخدر (عتیقه و واسطهگری در شرکتهای خصوصی[58])، عضو مافیای آمریکا و بیمار جنسی و... مینامد.[59] درباره فساد جنسی وی همین بس که در حالی که متأهل بود با مردان زیادی ارتباط داشت و از همسران خویش نیز به زودی خسته میشد تا جایی که پس از یک سال زندگی با بوشهری از وی بیزار شده و تنها اسماً همسر همدیگر بودند. پول نیز از موارد مورد علاقه دیگر اشرف بود. وی حتی محمدرضا را نیز فریب میداد و مناصب را نیز با پول به اشخاص میفروخت،[60] برخی نیز اشرف را معلم فساد محمدرضا شاه میدانند.[61] خلاصه اینکه وی فردی است که در داخل و خارج به عنوان فاسد شناخته شده و شاه نیز به دلیل نفوذ زیاد وی مقاومتی نشان نمیدهد.[62]
اشرف پس از انقلاب اسلامی ایران
اشرف که تا چندی پس از انقلاب همانند کودتای 1332ش در انتظار سقوط انقلاب اسلامی ایران و بازگشت سلسه پهلوی به سر میبرد.[63] اشرف که حتی در زمان حضورش در خارج ثرومتمندترین فرد خانواده پهلوی بود، بخشی از ثروتش را در راه براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران خرج نمود.[64] او که خانهای مسکونی در نیویورک و ویلایی در ژوان لوپن درنیس فرانسه داشت، در ماههای پاییز و زمستان 1357ش اغلب اموال گرانبها را از ایران خارج ساخت و به درخواست برادرش در بحبوحه انقلاب، پیش از فرار شاه، خاک ایران را ترک کرده، به آمریکا رفت و تلاش خویش برای بازگرداندن سلطنت را به کار گرفت. وی پس از فوت برادر گوشه انزوا گزیده و تلاش خود را به تجمع سلطنتطلبان معطوف کرد و پس از آن مقداری از ثروت خود را وقف تأسیس مرکز اطلاعات و تحقیقاتی کرد تا در مورد سلطنت پهلوی به تحقیق بپردازند و اکنون تنها بازمانده این خانواده به آلزایمر دچار شده است.[65] همچنین وی از تابستان 1358ش اقدام به نگارش خاطرات و چاپ آن نمود.[66]