كلمات كليدي : تاريخ، سامانيان، طبقات اجتماعي، دهقانان، بردگان
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
برای آشنا شدن به اوضاع اجتماعی هر دوره در ابتدا آشنایی با طبقات اجتماعی آن لازم است. و همانطور که در این مقاله به آن اشاره شده دهقانان مهمترین طبقه و به وجود آورنده این سلسله هستند؛ اما در منابع این دوره که ساخت دولت سامانی را تشکیل میدهند و به وضوح آشکار هستند سه طبقه دبیر(کاتبان) ادبیان و طبقه علمای دینی هستند در بخارا پایتخت سامانیان دبیران اهمیتی بیشتر از دو طبقه دیگر داشتند. در این تحقیق برآنیم که بیشتر با آداب و رسوم و طریقه زندگی مردم دوره سامانی آشنا شویم.
طبقات اجتماعی
دهقانان مهمترین طبقه اجتماعی ماورالنهر در زمان به قدرت رسیدن سامانیان بودند. این طبقه قبل از اسلام نیز در ماورالنهر اهمیت و اعتباری ویژه داشتند. پس از ظهور اسلام در ماورالنهر دهقانان با مصلحتگرایی و روشن بینی خاص خود را به فاتحان مسلمان نزدیک کرده و از این طریق موقعیت و مقام خویش را حفظ کردند. از سوی دیگر مسلمانان نیز در فتح ماورالنهر از خصومت دیرینهای که بین فرمانروایان دولت شهرهای مختلف (دهقانان بزرگ ناحیه) وجود داشت استفاده میکردند و پیروزیهای چشمگیری به دست میآوردند.[1] دهقانان در این زمان مانند دوران قبل از اسلام املاک وسیعی در اختیار داشتند و در کوشکهایی در اطراف شهرها زندگی میکردند. آنها به تناسب املاک خویش رعایایی به خدمت میگرفتند و معمولا بزرگترین دهقانان مقام حکومت منطقه را هم در اختیار داشتند. رعایای جوان دهقانان در واقع نیروی تدافعی آنان بودند. در اوایل عهد سامانیان قدرت دهقانان و تمایل آنها به حفظ قدرت محلی خود از ایجاد دولتی متحد و متمرکز در فرارود جلوگیری میکرد؛[2] اما امیر اسماعیل سامانی با سازمان دادن سپاهی دائمی که هسته مرکزی آن را غلامان ترک تشکیل میداد بر قدرت منطقهای و به ویژه قدرت نظامی دهقانان ضربهای کاری وارد کرد و آنها را به اطاعت در برابر حکومت مرکزی وادار نمود. با این حال این طبقه هم چنان در ماورالنهر از لحاظ اجتماعی شاخص بودند و سامانیان از طریق رابطه دست نشاندگی با آنان برخورداری مسالمت آمیز داشتند.[3]
از دیگر طبقات مهم دوره سامانی تجار و بازرگانان بوند آنها با استفاده از امنیت و آرامشی که در قلمرو حکومت سامانیان ایجاد شده بود موفق به گسترش داد و ستد با چین، اروپای شرقی، سرزمینهای جنوب جیحون و نیز تبادل کالا با صحرانشینان شدند.
آنها با کسب درآمدهای سرشار به خرید املاک کشاورزی روی آوردند و به این ترتیب تجار زمیندار در برابر زمینداران سنتی قد علم کردند.
طبقه دبیر نیز کم و بیش موقعیت سابق خود را در عهد اسلام نیز حفظ کرد دلیل این موضوع آن بود که اعراب پس از ورود به این سرزمین از خدمات آنها در امور مربوط به خراج و جزیه و سایر محاسبات دیوانی برخوردار میشدند و آنها با استفاده از فنون دیوانی خاصی که در آن تخصص داشتند به انجام این امور مبادرت میورزیدند. چنان که در خراسان در دوره نصر بن سیار طریقه نگارش محاسبات دیوانی از پهلوی به عربی تغییر یافت.[4]
در هر حال طبقه دبیر در زمان سامانیان نیز جایگاه ویژهای داشت و بزرگانی از خاندانهای دبیر پیشهی قدیمی، چون بلعمی، جیهانی، عتبی به خدمت سامانیان در آمدند و به اقداماتی دست زدند که در حفظ و تقویت هویت قومی و فرهنگی ایرانیان بسیار ارزنده بود.
از جمله طبقاتی که در ماورالنهر و خراسان به ویژه در عهد سامانیان جایگاهی قابل توجه داشت طبقه نظامیان بودند.
پس از این طبقات ممتاز باید از بدنه اصلی اجتماع؛ یعنی رعایا که شامل کشاورزان صنعتگران کارگران و پیشهوران بود، یاد کرد. کشاورزان و برزگران در خدمت دهقانان به کار مشغول بوند و قسمت عظیمی از جامعه عهد سامانی را تشکیل میدادند. پیشهوران و صنعتگران نیز در شهرها فعالیت داشتند. وضع اکثریت مردم، یعنى طبقه وسیع کشاورزان و پیشهوران، در آغاز استقرار حکومت سامانیان کمابیش رضایتبخش بود. اسماعیل بنیانگذار حکومت سامانیان، که به حق او را امیر عادل مىنامیدند، نه تنها در اخذ عوارض و مالیاتها روشى منصفانه داشت، بلکه در فعالیتهاى عمرانى کشور به نحو مؤثرى شرکت مىجست. در آغاز دولت سامانیان از برکت امنیت و آرامش موجود و در سایه کار مشترک کشاورزان و کمک مادى دهقانان شبکه آبیارى در سمرقند و بخارا و دیگر نقاط منظم گردید، زیرا مسأله آب در ماوراءالنهر از دیرباز موضوعى حیاتى بود و دولت و مردم مىکوشیدند به بهترین وجهى از آبهاى موجود بهرهبردارى کنند. در دوره قدرت نخستین سلاطین سامانى، مادام که ترکها هنوز قدرت و مهارت زیادى کسب نکرده بودند و مالیاتها زیاد نشده بود، وضع کشاورزان و پیشهوران تا حدى رضایتبخش بود؛ ولى در اواخر دولت سامانیان امراى سامانى با اختلافات داخلى و استقلالخواهى فئودالهاى بزرگ و عدم تمرکز نسبى مواجه گردیدند. سازمان ادارى روزبهروز افزایش یافت، حقوقها فزونى گرفت، سپاهیان به خصوص امراى ترک قدرت و نفوذ بیشترى کسب کردند، و از دولت وقت حقوق و مزایا و اختیارات بیشترى مىخواستند. دولت براى مقابله با این مشکلات بر میزان مالیاتها مىافزود و سعى مىکرد به کمک پول، نیروهاى مخالف را راضى و مجذوب کند. در نتیجه این احوال و نیامدن برف و باران، ذخایر آب در قنوات و چاهها نقصان پذیرفت و وضع کشاورزان به تباهى گرایید. طبقه پیشهوران نیز در اثر تحمیلات مأمورین مالیاتى و رواج سکههاى کمعیار و کم شدن قوه خرید طبقه عظیم کشاورزان، با بحران اقتصادى مواجه گردیدند و مجموع این احوال به ورشکستگى و ضعف حکومت مرکزى گرایید.[5]
البته در تقسیم بندی اجتماعی ایران بعد از اسلام باید به طور کلی طبقات اجتماعی را به دو گروه حاکم و غیر حاکم تقسیم کرد. گروه حاکم که قشر ممتاز جامعه را تشکیل میدهد که اختصاص دارد به خانواده حاکم و افراد تراز اول هر دودمان سلطنتی، اما همین عده کم از بیشترین نفوذ برخوردار هستند و دیگری طبقه نظامیان هستند به خصوص فرماندهان ردههای بالا از امتیازات ویژه برخردار بودند و از تیول و اقطاع بهره میبردند و اما دیوانیان که عهدهدار مسولیتهای مشخصی در طول تاریخ ایران بودند و برعکس طبقه نظامی این گروه اصالتا ایرانی بودند یکی دیگر از طبقههای حاکم جامعه را تشکیل میدادند.
مبارزات طبقاتی در دروه سامانیان
در دوره حکومت سامانیان، دولت مرکزى ناگزیر بود با تمایلات استقلالطلبانه فئودالها مبارزه کند. اسماعیل سامانى و جانشینهاى او با تمام مبارزات شدیدى که براى تثبیت حکومت مرکزى به عمل آوردند، نتوانستند در بسیارى از نواحى دور دست مقصود خود را عملى کنند. خوارزم، چغانیان، ختلان، و اسفیجاب رسما جزو حکومت سامانیان بود، اما در واقع، حکام این نواحى به حال استقلال زندگى مىکردند. سامانیان براى جلوگیرى از قیامهاى محلى فئودالها، تصمیم گرفتند که متنفذین هر ناحیه را به حکومت آنجا بگمارند؛ ولى این سیاست مفید واقع نشد و نتیجه معکوس بخشید. چیزى که بنیان حکومت سامانى را متزلزل مىکرد، تضاد شدید طبقاتى بود که به صورت مبارزه بین طبقه زحمتکش دهقانان و صنعتگران از یک طرف و طبقه حاکمه و فئودالها از طرف دیگر، در جریان بود. ازدیاد روزافزون خراج، به شدت این تضاد کمک کرد.[6]
در اکثر موارد، مبارزه طبقاتى قیافه ایدئولوژیک خود را به صورت برخوردهاى مذهبى بین دین رسمى و فرقههاى دیگر نمایان مىکرد؛ تحت لواى این فرق، طبقات محروم تظاهر مىکردند. چنین مبارزهاى مکرر در بخارا، سیستان، و چغانیان ظاهر شد. سامانیان براى جلوگیرى از جنبشهاى خلق و سرکوبى فئودالها، خویشاوندان و افراد نزدیک دربارى را به حکومت نواحى مختلف گسیل داشتند و این تدبیر نیز نتیجه مطلوب را به بار نیاورد. در بعضى موارد، سران ترک با استفاده از نارضایى فئودالها و مبارزه طبقات ناراضى، شخصا بر ضد حکومت مرکزى قیام مىکردند.[7]
پس از مرگ اسمعیل سامانى در نقاط مختلف، شورشهایى پدید آمد. در اوایل پادشاهى احمد بن اسماعیل، عم او، اسحق بن احمد سامانى در سمرقند قیامى برپا کرد: «چون نصر بن احمد به امیرى بنشست، اول کسى که عاصى شد، عم پدر او اسحاق بن احمد (بود) بسمرقند»[8] که پس از یک جنگ خونین پایان یافت. «اسحاق به هزیمت شد، و لشکر به سمرقند درآمد. اسحاق دگر باره خویشتن راست کرد، و اهل سمرقند با وى بیرون آمدند، و با حمویه حرب کردند، و اهل سمرقند بهزیمت شدند و اسحاق بن احمد بار سیوم بیرون آمد، و این بار گرفتار شد»[9] در 909(ه.ق) احمد بن اسماعیل ناچار شد بر ضد حاکم رى، که طغیان کرده بود، لشکرکشى کند. پس از سرکوبى قیام ناصر کبیر در طبرستان[10] و سرکوبى قیام حاکم سیستان، بار دیگر در اثر افزایش مالیاتها و عوارض، قیام تازهاى صورت مىگیرد که احمد بن اسماعیل ناچار لشکریان خود را تحت فرماندهى حسین بن على مروزى براى سرکوبى قیامکنندگان گسیل مىدارد و آنان را مغلوب مىکند. احمد بن اسماعیل به عللى چند، دشمنى گارد ترک را علیه خود برانگیخت و بالاخره یک شب در شکارگاه توسط غلامان خود کشته شد. پس از مرگ وى، سلطنت به پسر هشتسالهاش به نام نصر دوم رسید (301 تا 331 (ه.ق)) و اما در مورد انگیزه قتل احمد بن نصر و برانگیختن دشمنی محافظان او نظرات مختلفی وجود دارد که ما برای روشن شدن آن به چند مورد اکتفا میکنیم:
در مورد انگیزه قتل امیر احمد نظرات زیادی وجود دارد بیشتر منابع "ابوالحسن نصر بن اسحاق" کاتب ابوالحسن دهقان را محرک قاتلان دانستهاند در تاریخ طبرستان آمده که امیراحمد سامانی که از رشوهگیریها و خیانتهای "ابوالحسن دهقان" آزرده خاطر بود، او را به ترک این کارها سوگند داد؛ اما ابوالحسن سوگند خود را شکسته و به کار خود ادامه میداد. وی پس از آن که از سوی امیراحمد فراخوانده و به خاطر آن مسائل سرزنش شد، از ترس جان خویش پیشدستی کرد و با پرداخت هشت هزار دینار به چهار نفر از غلامان دربار آنها را به کشتن امیرسامانی وادار کرد.[11]
گردیزی طراح توطئه را متهم میکند که به ابوالحسن نصر بن اسحاق تهمت زدهاند و قتل را به گردن او انداختهاند و ابوالحسن به نصر بن الاسحاق الکاتب را تهمت کردند که با غلامان مطابق بود و به کشتن امیرشهید او را بگرفتند و بر دارکردند.[12]
زرینکوب دخالت سپاهیان ناراضی از دشمنی امیراحمد با زیدیه طبرستان را مطرح میکند، سپاهیانی که هواخواه زیدیه طبرستان بودهاند و از جنگ امیراحمد با آنها خرسند نبودند.[13]
اشپولر نظر دیگری دارد، او سپاهیان را دخیل میداند سپاهیانی که از مراقبت دقیق امیر احمد در امور مملکت ناراضی بودند، نقشهای برای از میان برداشتن او کشیدند مولف تاریخ بخارا نیز چنین نظری دارد: او به سیرت پدر خویش میرفت و عدل میکرد و انصاف رعیت به تمامی داد.[14]
در تاریخ گزیده، علم دوستی و عالم پروری امیر سامانی دلیلی بر دشمنی غلامان با او دانسته شده است و بیشتر با صوابدید آنها امور مملکت را میگرداند.[15] «در مجالست او با علما بودی بدین سبب غلامان از او متنفر بودند».[16]
بارتولد هم به کاربردن مجدد زبان عربی در مجالست رسمی در عهد امیر احمد معتقد است که به احتمال زیاد حمایت امیراحمد از ماموران عربی دان یکی از علل ناخشنودی غلامان و نگهبانان وی بوده است.[17]
و بالاخره بعضی اخلاق تند و سخت امیراحمد را انگیزه قتل او میدانند؛ «سخت عظیم خوی بود و تند و ناسازگار و خاص و عام از او ستوه شدند و در جامه خواب بکشتندش.»[18]
در این موقع با موافقت درباریان، اداره حکومت به دست وزیر کاردانى به نام ابو عبداللّه جیهانى واگذار مىشود. در دوره زمامدارى جیهانى بار دیگر قیامهاى فئودالى آغاز مىشود که اکثر آنها به همت و کاردانى حسین بن على مروزى خاموش گردید.
اقدامات ترقیخواهانه سامانیان
سلاطین سامانى در دوران قدرت خود بسیارى از آداب و رسوم دیرین ایرانیان را، که در خراسان و ماوراءالنهر باقى مانده بود، بار دیگر احیاء کردند. به زبان فارسى و نظم و نثر علاقه فراوان نشان دادند و کتب گرانبها و سودمندى نظیر تاریخ طبرى و کلیله و دمنه عبداللّه بن مقفع به دستور آنان ترجمه شد. علاوه بر این، سران حکومت با آزادمنشى و تسامح به ملل و مذاهب مختلف مىنگریستند: چنانکه در دربار آنان پیروان ادیان و مذاهب به آزادى زندگى و کار مىکردند و هیچکس در دوران سامانیان با محدودیتهایی که در دوره غزنویان و سلجوقیان پدید آمد روبرو نگردید، و این روش آزاد منشانه سران حکومت سامانى به رواج علم و ادب و فلسفه در آن روزگار کمک شایانى کرد. مقدسى در وصف دربار سامانیان چنین مىنویسد: «واضح است در دربارى که ... پادشاهان ... همواره در اندیشه آن باشند که بر شمار دانشمندان بیفزایند تا چه حد مردان به سوى دانش مىگرایند. یکى از آیینهاى دربار سامانیان آن بود که دانشمندان را به زمینبوس خود روا نمىداشتند و ایشان را مجالسى شبانه بود... در حضور پادشاه دانشمندان مناظره مىکردند و پادشاه خود در مناظره را مىگشود... با زیردستان خود گشادهروى و مهربان بودند، وزراى ایشان به کارها مىرسیدند، و چون کسى را برمىآوردند، با خود به خوان مىنشاندند و با سفرا پرسش از مهمات مىکردند و هرکس در بخارا در فقه و عفاف برتر از دیگران بود، وى را برمىکشیدند و از او رأى مىجستند و کارها به قبول او مىکردند.»[19]
ریچاردن فراى در کتاب خود بخارا مىنویسد:
«اسماعیل نه تنها مؤسس یک امپراتورى بود، بلکه در عین حال بر طبق آن چه در مآخذ آمده، مردى پاکدامن و متقى و امیرى نمونه بوده است. نظام الملک ...
مىنویسد که اسمعیل را عادت بر آن بود که سوار اسب تنها به میدان مرکزى بخارا مىرفت و حتى در برف و سرما نیز این عادت را ترک نمىگفت و تا هنگام نماز ظهر در آنجا مىماند. او مىگفت این عمل را به خاطر تهیدستان و نیازمندانى مالى مىکند که به طریق دیگر به او و دربارش دسترسى ندارند. این افراد همواره مىتوانستند او را در میدان شهر ببینند و از مظالمى که بر آنها رفته بود پیش وى دادخواهى کنند».[20]
اسماعیل مردم واحه بخارا را از بیگارى و مخارج سنگین نگاهدارى دیوار بزرگ بخارا معاف کرد، در تاریخ بخارا آمده است: «هر سالى مالى عظیم ببایستى و حشرهاى بسیار، تا به روزگار امیر اسماعیل سامانى رحمة اللّه که او خلق را رها کرد تا آن دیوار خراب شد و گفت تا من زنده باشم باره ولایت بخارا من باشم.» او بناهاى زیادى در شهر کرد، با این که عمر او بیشتر به سازمان دادن و اداره امور مملکت و جنگ گذشت از تشویق دانشمندان و هنرمندان نیز غافل نماند.[21]