كلمات كليدي : تاريخ، سامانيان، اقتصاد، كشاورزي، خمس، غنايم، تجارت
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
ایرانیان از روزگار پیش از اسلام در کار تجارت شهرت داشتند. از میان اقوام ایرانی، سغدیان به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص منطقه ماورالنهر و ارتباط طولانی و گسترده با جاده ابریشم، چین، خوارزم و خراسان به ویژه در فعالیتهای بازرگانی ممتاز بودند. دامنه فعالیتهای تجاری سغدیان از شرق تا چین و ترکستان و از غرب تا مرزهای شرقی اروپا عراق و شام گسترده بود. بیکند بخارا و سمرقند، همانند پلهایی ارتباط با آسیای شرقی و مرکزی را در سراسر جاده ابریشم برقرار میکردند، در تاریخ بخارا آمده است: «و اهل بیکند جمله بازرگان بودهاند و بازرگانى چین و دریا کردندى و بغایت توانگر بودهاند».[1]
تجارت
از آن جایی که در اروپای شرقی سکههای سامانیان پیدا شده است که میتوان فهمید که سامانیان با کشورهای دور دست تجارت میکردند و به این کار علاقمند بودند و منابع نیز از صدور و ورود مداوم پارچه و اقلام هنری و کارهای دستی در قلمرو سامانیان یاد کردهاند و میتوان گفت که در آغاز حکومت سامانیان اقتصاد رونق گرفت. بحران نقره و کسادی اقتصاد بعدها دامنگیر مردم شد سکههای محلی در کنار سکههای سیمین رسمی عباسی که در سراسر دوران سامانیان بهای زیادی داشت. در تاریخ بخارا آمده است: «در شهر بخارا و در سیم غدرفى نقره بیشتر از اخلاط دیگر است» سکههای محلی مانند غذرفی و مصیبی و محمدی که در شهرهای مختلف ماورالنهر رایج بود از طرفی از نظر جنس فلز و ارزش تنزل پیدا کرد.[2]
بازار
بازارها یکی از بخشهای مهم اقتصادی در جوامع بشری هستند. بازار در ماورالنهر مفهومی شناخته شده بود. هر شهر یک یا چند بازار داشت که در آن صنعتگران و فروشندگان در غرفههای خاصی به عرضه کالا و خدمات خود به مشتریان میپرداختند در شهرهای بزرگی چون بخارا و سمرقند هر بخش از بازار به صاحبان و شاغلان حرفه خاصی اختصاص داشت و همانند بازارهای امروز به نام آن حرفه خاص نام گذاری و شناخته میشد[3]
مقدسی هم چنان از کالاهایی که در آن زمان تولید و فروخته میشده و موارد مصرف آن به طور کامل سخن گفته است:
«و صفرالمنابر و طبرى و کمربند براى اسبان که در زندانها مىبافند و جامه اشمونى و پیه و پوست آهو و روغن سر و از کرمینیه مندیل و از دبوسیه و وذار جامههاى وذارى که به رنگ مصمت است، و برخى سلاطین بغداد را شنیدم که آن را دیباى خراسان مىخواند، و از ربنجن جامههاى زمستانى لبادههاى سرخ و جانماز و کاسههاى اسپید روى و پوست و مریر القنب و کبریت، و از خوارزم سمور و سنجاب قاقون [قاقم] و فنک و دله و روباه و خر پوست و خرگوش رنگین و بز پوست و شمع و تیر و توز و کلاه، روغن ماهى و دندان ماهى و خزمیان (جند بى دستر) و کهر و او کیمخت (چرم) و عسل و فندق و باز و شمشیر و زره و خلنج و بردگان صقلبى و گوسفند و گاو که همه را از بلغار آرند و صادر مىکنند، و نیز عناب و مویز بسیار و فراوردههاى شیر و کنجد و برد و فرش و لحاف و دیباج پیشکش و مقنعه ابریشمى و قفل و چامه آرنج (بازوبند) و کمانهایى که جز مردان نیرومند توانایى کشیدن آن ندارند و رخبین و آبگیر و ماهى و کشتى که مىسازند و صادر مىکنند و هم چنین از ترمذ».[4]
«و از سمرقند جامه سیمگون و سمرقندى و دیگهاى بزرگ مسین و قمقمههاى خوب و خیمه (چادر) و رکاب و لگام و تسمه، و از دزک لبادههاى نیکو قبا و از بناکث پوشاک ترکستانى، و از شاش، زین چرمین نیکو و جعبه و خیمه و پوستها که از ترکستان آرند و دباغى کنند و لنگ و جانماز و بنیقه (دانه)ها و تخمه و کمانهاى نیکو و ابر پست و پنبه که به ترکستان مىبرند و قیچى، و نیز از سمرقند دیبائى را به ترکستان برند و جامههائى سرخ که ممرجل خوانند و نیز سینیزى و کژ (پیله) بسیار و پارچه آن و فندق و گوز مىبرند، و از طوس تکههاى خوب و برد نیکو و از فرغانه و اسبیجاب، بردگان ترک و جامههاى سپید و جنگ افزار چون شمشیر، و مس و آهن و از طراز بز پوست، و از شلجى نسیم خیزد و از ترکستان و ختل براى این سو، اسب و قاطر مىآورند. دیواج طراز و کل و کمه سثهجانى و [فیروزه و] ابرو و چاقو و ریباس نیشابور بىمانند هستند و جزیره نیز فرآوردههاى شیر و اشتر غاز و بزرگ مرو بىمانند است کسى که به رمله نرفته باشد گمان مىکند بهتر از نان مرو یافت نمىشود، ولى در سرزمین عجمان قطعاتى بىمانند است، مانند هریسه ایشان نیز در جائى نیست. گوشت بخارا و نوعى خربزه ایشان بنام ساف بىمانند مىباشند. کمانهاى خوارزم و سفال و [جزیره] شاش و کاغذ سمرقند و بادمجان نسا و انگورهاى هرات مانند ندارند».[5]
هم چنین نرشخی در تاریخ بخارا از کارگاههای بافندگی و استادان آن سخن گفته است:
و بخارا را کارگاهى بوده است میان حصار و شهرستان، نزدیک مسجد جامع، و در وى بساط و شادروانها بافتندى، و یزدیها و بالشها و (مصلیها) و بردیهاى فندقى از جهت خلیفه بافتندى،... باز چنان شد که این کارگاه (معطل ماند)، و آن مردمان (که) این صناعت مىکردند پراکنده شدند، و اندر شهر بخارا استادان بودندى که معین بودند مر این شغل (را) و از ولایتها بازرگانان بیامدندى چنان که مردم زندنیجى (مىبردند) از آن جامها بردندى تا به شام و مصر و در شهرهاى (روم)، و به هیچ شهر خراسان نیافتندى.
و عجب آن بود که اهل این صناعت به خراسان رفتند بعضى، و آن چه آلت این شغل بود بساختند، و از آن جامه بافتند.[6]
در کتاب حدودالعالم آمده که طواویس شهرکى است از بخارا بر سر حد سغد، و اندر وى هر سالى یک روز بازار است که خلق بسیار اندر وى گرد آیند.
مقدسى و استخرى نیز به این بازار اشاره کرده و گفتهاند: این شهر را بازار و مجمعى است که مردم از اقطار ما وراء النهر در وقت معینى از سال براى دیدن بازار و خرید و فروش گردآیند، و کرباس بسیار در آنجا حاصل شود.[7]
بردگى و بردگان
در این قرن بنابر رسم تمدن اسلامى انواع بنده و برده در نواحى ایران زندگى میکردهاند و اینها معمولا اسیرانى بودند که در غزوها و حملات سرحدى هند و سند بدست مسلمانان میافتادند و در داخل ممالک اسلامى بعد از آن که تربیت مىیافتند به معرض بیعوشرى درمیآمدند. در دستگاه سامانیان و دیالمه غلامان و کنیزکان ترک بسیار بودهاند و از اسباب اهمیت این بندگان خاصه ترکان آن بوده است که کنیزکانشان در حسن و غلامانشان در شجاعت و جنگاورى شهرت داشتند.
ابن حوقل میگوید:[8] «بندگان ترک در جهان نظیر ندارند و در بها و زیبایى هیچیک را با آنها یاراى همسرى نیست و من غلامى را دیدهام که در خراسان به سه هزار دینار فروخته شد و قیمت کنیزک ترک در میان خراسانیان به سه هزار دینار میرسد و من در هیچ جاى جهان ندیدهام که غلام و کنیزکى از رومى و مولد به چنین قیمت گران فروخته شود و ازین جنس در دستگاه آل سامان و بزرگان و قوّاد خراسانى بسیارست.» غالب غلامان صقلابى و خزرى و دیگر طوایف ترک را تجار خوارزم و سمرقند میفروختهاند.[9]
غلامان و کنیزکان ترک
اهمیت غلامان ترک که در دستگاههاى امراى ایرانى قرن چهارم بسر میبردهاند بیشتر در آنست که براى امور لشکرى خریده و تربیت میشدند. نظامالملک[10] چگونگى تربیت غلامان را براى سپاهیگرى به تفصیل توضیح داده و گفته است که «هنوز در عهد سامانیان این قاعده برجاى بوده است که بتدریج بر اندازه خدمت و هنر و شایستگى غلامان را درجه مىافزودند چنان که غلامى را که خریدندى یک سال او را پیاده خدمت فرمودندى و در رکاب با قباى زندنیجى شدى و این غلام را فرمان نبودى که پنهان و آشکارا درین یک سال بر اسب نشستى و اگر معلوم شدى مالش دادندى و چون یکسال خدمت کردى و شاق باشى با حاجب بگفتى و حاجب معلومکردى، آنگه او را قبایى و اسبى ترکى بدادندى بازینکى در خام گرفته و لگامى از دوال ساده، و چون یک سال با اسب و تازیانه خدمت کردى دیگر او را قراجورى[11] دادندى تا بر میان بستى و سال چهارم کیش و قربان فرمودندى تا وقت برنشستن ببستى و سال پنجم زینى بهتر و لگام مکوکب و قباى روى دارى[12] و دبوسى که در دبوس حلقه آویختى، و سال ششم ساقیى فرمودندى با اسبدارى و قدحى از میان درآویختى و سال هفتم و سال هشتم خیمه شانزده میخى بدادندى و سه غلامکى نو خریده بدادندى و در خیل او کردندى و او را و شاقباشى لقب کردندى و کلاهى نمدین سیم کشیده و قبایى گنجه در او پوشیده و هر سال جاه و تجمّل و خیل و مرتبت او مىافزودندى تا خیل باشى شدى پس حاجب شدى، اگر شایستگى و هنر او همهجا معلوم شدى و کار بزرگ از دست او برآمدى و مردمدار و خداونددوست بودى. آنگه تا سى و پنج ساله نشدى او را امیرى ندادندى و ولایت نامزد نکردندى و البتکین که بنده و پرورده سامانیان بود بسى و پنجسالگى سپهسالارى خراسان یافت.»[13]
در اواخر عهد سامانیان عدهیى از این غلامان که به مراتب عالیه رسیده بودند در دستگاه دولتى بسر مىبردند و قسمتى از اغتشاشات اواخر عهد سامانى مولود دسایس همینان بود و این غلامان هم ممکن بود بعد از وصول بمراتب بزرگ خود غلامانى بخرند چنان که البتکین هنگامى که از خراسان بیرون میرفت دو هزار و هفتصد غلام ترک داشت.[14]
رفتار بعضى از امراى ایرانى با غلامان ترک بسیار خشن بود علىالخصوص احمد ابن اسمعیل نسبت به غلامان ترک خود اهانتهاى عجیب روا میداشت.[15]
غلامان ترک بههمان نحو که در بغداد از اوایل عهد تسلّط خود شروع بهآزار و قتل خلفا کرده بودند در ایران نیز هرگاه فرصتى یافتند خداوندان خود را بقتل رسانیدند یا بر آنان خروج کردند چنانکه احمد بن اسمعیل و مرداویج[16] و مسعود بن محمود[17] بدست غلامان خود کشته شدند و البتکین و فائق و بکتوزون و بساسیرى و بسیارى دیگر از غلامان سامانیان و آلبویه در اواخر عهد آن دو سلسله نسبت به پادشاهان ساسانى و بویى طریق عصیان پیش گرفتند و به خلع و حبس آنان مبادرت کردند مثلا منصور بن نوح را امراى ترک او کور کردند و از سلطنت برداشتند و برادر او عبد الملک را بر تخت نشاندند.[18]
تجارت برده
یکی از کالاهای صادراتی ماورالنهر به خراسان و غرب عالم اسلام بردگانی بودند که از بیابان گردان غیر مسلمان خریداری یا دزدیده میشدند و پس از آموختن برخی آداب و رسوم اجتماعی و مدنی به بهای گزاف به فروش میرفتند.[19] یکی از دلایل سامانیان در توسعه مرزهای خود به سمت شمال و مشرق بیشتر به قصد به دست آوردن بردگان بود.[20]
مقدسی نوشته است که در ماورالنهر هر غلامی بیست یا سی درهم خرید و فروش میشد، زیرا سامانیان بردگان زیادی اسیر کرده بودند و تجارت برده را منحصرا در دست خود داشتند چنان که به واسطه عرضه زیاد برده در بازار از ارزش آن کاسته بود.[21]
مسکوکات سامانیان
جریان تازه و فعالیت اقتصادی به گردش پول نیازمند بود با گسترش شهرنشینی و رونق اقتصاد تجاری و واسطهگری که از اوخر روگار سامانیان در ماورالنهر شروع شده بود نیاز به پول در گردش روز به روز افزایش مییافت. در حدود چهارده قرن بعد از سقوط سامانیان سکههای آنان هم چنان به عنوان پول رسمی در جریان بود. این سکهها با عنوان کلی درهمهای بخاراخداتها شناخته میشدند سه نوع بودند که هریک ارزش مشخصی داشتند یک نوع آن را مصیبی میگفتند که بیش از 70 درصد نقره داشت درهم های کم عیار با بیش از 40 درصد موسوم به محمدی و سکههای مسی که فاقد نقره بودند غطریفی غدرفی نامیده میشدند نقره از اوخر عصر سامانیان در منطقه ماورالنهر و شرق عالم اسلام به شدت کمیاب شد و نیز حجم بالای پول در گردش نیاز بود به همین سبب عیار نقره درهمها کاهش یافت و بر میزان سرب و مس آنها افزوده شد. ریچارد.ن. فراى، ضمن بحث در وضع عمومى شهر بخارا از سکههاى آن دوران سخن مىگوید: «از تجزیه سکههاى موجود سامانیان، چنین برمىآید که جنس نقره در سکههاى اوایل قرن دهم عالى است، در صورتى که در پایان همان قرن، سکهها فقط داراى عیارى از نقره هستند که همچون سکههاى بعد از دوره سامانى، از جهت عیار و مرغوبى نقره، رو به تنزل و خرابى است.»[22] در نتیجه این سکهها که روز به روز از مرغوبیت آنها کاسته میشد فقط در بخارا و اطراف آن ارزش داشتند و در خارج از این مناطق فاقد ارزش بودند. بارتولد مىنویسد: «در بخارا به ضرب سکه کمعیار، مانند خوارزم، بدانسبب مبادرت شده بود که پول از حدود آن ناحیه خارج نشود.[23]
سکههای محمدی و غطریفی در دوره قراخانیان به صروت گسترده رواج داشت رواج سکههای محمدی و غطریفی نشان میداد که قراخانیان همان سیاست مالی و پولی روزگار سامانیان را ادامه میدادند که پیش از آنها مرسوم بوده است.[24]