كلمات كليدي : تاريخ، عباسيان، حسن بن سهل، ابوالسّرايا، هرثمه بن اعين، بغداد، مأمون
نویسنده : طلعت ده پهلواني
حسن بن سهل، از دولتمردان برجسته عباسى در قرن دوم و سوم بوده و در سال 165یا 166 به دنیا آمده است. او ایرانی بود و خاندانش را از بازماندگان خاندانهاى حکومتگر ایران دانستهاند.[1]از زندگى حسن بن سهل پیش از ورود به دربار عباسیان، اطلاعات اندکى وجود دارد. اما در برخی منابع آمده است که حسن و برادرش، فضل از منجمان مجوسى بودند که از طریق طالعبینى گذران زندگى میکردند.[2]آنان هنگامى به دربار راه یافتند که پدرشان، سهل، مورد توجه یحیی بن خالد برمکى، وزیر معروف هارون، قرار گرفت و در پى آن، حسن و فضل نیز به خدمت پسران وى درآمدند.[3] ظاهراً از دوره عباسیان بود که خاندان سهل تغییر کیش را ضرورى دیدند.در اغلب منابع به اسلام آوردن سهل و پسرانش در زمان هارون اشاره شده است.[4]
حسن بن سهل و تحکیم پایههای خلافت مأمون
حسن نیز مانند فضل، بعد از سقوط برمکیان، به مأمون پیوست و در مقام یکى از مشاوران خلیفه، او را در سفر به خراسان همراهى کرد. گفته شده است که مأمون براى چارهاندیشى در برابر تهدیدات امین، با حسن بن سهل مشورت نمود و او خلیفه را تشویق به مقاومت کرد.[5]از اینرو حسن نیز، مانند فضل، در تحکیم پایههاى خلافت مأمون مؤثر بوده است.اولین منصب رسمى حسن در دربار مأمون، ریاست دیوان خراج در سال 196بود.[6]وى دو سال در این سمت باقى ماند تا این که مأمون، بعد از مرگ امین در 198، او را به امارت مناطق وسیعى شامل عراق، جبال، حجاز، یمن، فارس و اهواز منصوب کرد.[7]
نخستین مخالفان حکومت حسن بن سهل
با مأموریت طاهر بن حسین از رقه و فراخواندن هرثمة بن اعین به خراسان، تمام عراق، فارس، حجاز و یمن در اختیار حسن بن سهل قرار گرفت واگذارى امارت به حسن بن سهل، واکنشهاى مختلفى در پی داشت.اولین مخالفت از سوى امیران مأمون، یعنى طاهر بن حسین و هرثمة بن اَعْین بود که زحمت فتح بسیارى از این مناطق و استوار کردن خلافت مأمون در آنجاها را متحمل شده بودند.[8]مردم عراق نیز از همان آغاز، بیزارى خود را از حکومت حسن بن سهل اعلام داشتند.آنان برکنارى طاهر و امارت حسن بن سهل بر عراق را به سلطهجویى فضل بن سهل بر مأمون نسبت میدادند و حتى فضل را مسبب جدایى خلیفه از خاندانش میدانستند.از اینرو، بناى ناسازگارى گذاشتند و فتنههایى پدید آمد.[9]
حسن بن سهل و سرکوب قیام ابوالسّرایا و شیعیان علوی
اقدامات حسن بن سهل نشان داد که وی توانایی لازم برای اداره غرب خلافت اسلامی را ندارد، زیرا با ورود او بحران و آشوب منطقه را فرا گرفت. اولین کسى که از اوضاع آشفته عراق در سال 199ق بهرهبردارى نمود، ابنطباطبا بود. شروع این قیام در سال 119، با قیام محمد بن ابراهیم علوی معروف به ابن طباطبا و سبب قیام به شکلی با عزل طاهر بن حسین مرتبط بود.[10]ابن طباطبا ابتدا کوفه را تصرف کرد و عامل حسن بن سهل را از کوفه بیرون کرد.سپس با پیوستن به سری بن منصور شیبانی، مشهور به ابوالسّرایا، وسعت گرفت، بر بصره و کوفه تسلط یافتند،[11]به نظر ابن طباطبا مردم بغداد از نفوذ فضل بن سهل بر مأمون خشمگین شده و با آمدن حسن بن سهل بر این مخالفت افزودند و در همین راستا جرأت مخالفت با وی را به دست آوردند.حسن بن سهل چندین بار سپاهیانش را برای سرکوب این شورش اعزام میکرد، و هر بار شکست میخوردند ابن طباطبا در یکی از این نبردها کشته شد و پس از درگذشت ابن طباطبا، کودک کم سن و سالی از سادات حسینی را، که نامش محمد بن محمد، بن یحیی، بن زید، بن علی، بن الحسین، بن علی، بن ابیطالب بود به پیشوایی خود برگزیدند، ولی فرماندهی و رهبری واقعی آنان را ابوالسرایا به دست گرفته بود و از آن پس، داعیان و هواداران خود را به شهرهای اطراف فرستاد و مردم را به بیعت فراخواند.[12]وی داراى شوکتى زیاد شد، و مردم را براى خلافت یکى از اهل بیت دعوت کرد، ولى حسن بن سهل با وى به جنگ برخاست، حسن بن سهل به ناچار هرثمه ابن اعین را که عازم خراسان بود با تهدید و تطمیع به جنگ ابوالسرایا و ابن طباطبا اعزام کرد هرثمه، به رغم کدورتى که از حسن به دل داشت، به حمایت او شتافت و ابوالسرایا را شکست داد و کوفه را تصرف کرد، ابوالسرایا به اهواز گریخت و در جلولا در حالی که به سختی مریض بود، در سال 200 دستگیر شد و به فرمان حسن بن سهل به قتل رسید.[13] سپس حسن به سرکوب علویانى پرداخت که در مناطقى چون بصره، مکه و یمن درصدد انتقام از عباسیان برآمدند، از جمله ابراهیم بن موسى، زید بن موسى، معروف به زیدالنار، حسین بن حسن اَفْطَس و محمد بن جعفر.[14]
دلایل اتهام برادران سهل ( فضل و سهل) بر هرثمه بن اعین
اعتبار بیش از حد فضل بن سهل سبب شده بود که فضل به علت کدورتی که با طاهر پیدا کرده بود، برادرش حسن بن سهل را به حکومت بغداد و عراق منصوب و طاهر را مأمور جنگ با نصر بن شبث در رقه کند. مأمون بدونه هیج قید و بندی تمام امور کشور را در اختیار وی قرار داده بود.[15] به علاوه استیلا و نفوذ وی در خلیفه به حدی بود که نمیگذاشت احدی به درگاه او راه یابد به همین دلیل هرثمه بن اعین که از وضعیت آشفته بغداد و اعتراض مردم برای نفوذ فضل بر مأمون به خشم آمده بود، کوشید تا به هر شکل ممکن به نزد خلیفه راه یابد و شرح دقیقی از تمام وقایع رخ داده را به عرض خلیفه برساند، زیرا وی نیز هم مانند طاهر بن حسین چندان تمایلی به حسن بن سهل و اطاعت از فرمان وی نداشت، و به همین سبب، هنگامی که عازم خراسان بود، به نامههای حسن سهل برای جنگیدن با ابوالسرایا چندان توجهی نکرد.اما با تهدیدات وی خود را به نبرد با ابوالسرایا راضی ساخت.[16]اما بیدرنگ بعد از پیروزی توجهی به فرمان بازگشت حسن بن سهل و نامههای پی در پی در به دست گرفتن حکومت شام و حجاز نکرد.[17]هرثمه قصد داشت مأمون را از آن چه مردم دربارۀ او و فضل بن سهل میگویند، مطلع سازد، اما فضل که خود رضایتی به حضور و گزارش وی نداشت، مأمون را نسبت به نافرمانی وی تحریک کرد و نیز شورش ابوالسرایا را به دستور او دانست.مأمون در بدو ورودش وی را به اتهام یاری علویان و ابوالسرایا زندانی کرد و در زندان توسط فضل بن سهل کشته شد.[18]
حسن بن سهل و شورش مردم حربیه
در همان ایام سال 200، گروهى از سپاهیان بغداد، به نام حربیه، شوریدند و کارگزاران حسن را از بغداد اخراج کردند.پرداخت نکردن مقررى سپاهیان و اعتراض آنان به قتل هرثمة در همان سال را از مهمترین دلایل این شورش دانستهاند.[19] این شورش چنان ناامنى و فساد اجتماعى را در بغداد گسترش داد که اهالى آنجا را به ستوه آورد.[20]گفته شده است که حسن ابتدا با دادن وعدههاى مالى و مکاتبه با فرماندهان شورشیان توانست تا حدى آنان را آرام کند، اما انتشار خبر قتل هرثمة، که حسن و فضل در مظانّ اتهام آن بودند، دوباره حربیه را تهییج و شورش ایشان را تشدید کرد.[21]همچنین با پیوستن محمدبن ابیخالد (یکى از کارگزاران حسن بن سهل)و پسرانش به حربیه، شورش قوّت یافت.محمد بن ابىخالد، به سبب آن که على بن هشام او را استخفاف مىکرد، و زهیر بن المسیب به سبب خلافى که پیش آمده بود.او را تازیانه زده بود، برآشفت، و به حربیه پیوست، و اعلام نبرد کرد.مردم نیز بر او گرد آمدند، چنان که على بن هشام در صرصر هم نتوانست قرار گیرد. بعضى گویند که على بن هشام، عبدالله بن على بن عیسى را حد زد، و این سبب خشم حربیه و راندن او از بغداد گردید.[22]محمد بن ابیخالد رهبرى این گروه را بر عهده گرفت.او بعد از اخراج جانشین حسن از بغداد و پس از تسلط بر کوفه، عازم نبرد با نیروهاى حسن شد، اما اندکى بعد به قتل رسید.در این نبرد، مردم بغداد به یارى حربیه شتافتند و اعلام کردند که حکومت حسن بن سهل مجوسى را نمیپذیرند و بدینسان، بار دیگر مقبول نبودن حسن در بغداد را آشکار ساختند.دامنه این نارضایى به حدى بود که بغدادیان در 201با منصور بن مهدى، به عنوان امیر مأمون در بغداد، بیعت کردند.[23]با این حال، مصالحه عیسی بن محمد (پسر محمدبن ابیخالد)و منصور بن مهدى با حسن بن سهل اوضاع را به نفع حسن تغییر داد.[24]چون خبر اخراج على بن هشام بن حسن بن سهل که در مداین بود رسید، در آغاز سال 201به واسط گریخت.محمد بن ابىخالد نیز از پى او راند، و زمام کارهاى مردم را به دست خود گرفت.و منصور بن المهدى و فضل بن الربیع و خزیمة بن خازم در بغداد بودند.[25] این تغییر وضع دیرى نپایید، زیرا اعلام ولیعهدى امام رضا(ع)و اقدام حسن مبنى بر بیعت گرفتن از بغدادیان، اهالى بغداد و بهویژه عباسیان را، که این امر را دسیسه خاندان سهل میدانستند، برآشفت؛ از اینرو، نه تنها حسن بن سهل را از بغداد اخراج کردند، بلکه مأمون را از خلافت خلع و با ابراهیمبن مهدى به عنوان خلیفه بیعت نمودند.نتیجه این اقدام، وقوع جنگ بین سپاه حسن بن سهل و طرفداران ابراهیم بن مهدى بود که تا آمدن مأمون به بغداد در سال 204، بهطول انجامید.[26]
مأمون از خلع خود در بغداد و هم چنین نارضایى مردم آنجا از حکومت حسن بن سهل آگاهى چندانى نداشت، زیرا فضل بن سهل اخبار بغداد را از خلیفه پنهان میکرد.ظاهراً انگیزه فضل از این پنهانکارى حفظ حکومت برادرش در بغداد و جلوگیرى از تغییر نگرش خلیفه به حکومت حسن بن سهل بود. سرانجام، امام رضا(ع) مأمون را از نارضایى مردم بغداد و به خلافت نشستن ابراهیم بن مهدى آگاه کرد.[27] در مسیر حرکت مأمون به بغداد در سال 203، فضل بن سهل در سرخس به قتل رسید.مأمون براى تبرئه خویش از قتل فضل و جلوگیرى از شورش حسن از وی دلجویی کرد و سر قاتلان فضل را به همراه حکم وزارت براى وى فرستاد.[28]
وزارت حسن بن سهل و ازدواج مأمون با دخترش
مأمون پس از فضل بن سهل برادرش حسن بن سهل را به وزارت برگزیده[29] و چون فضل را کشته بود، حسن بن سهل را مورد توجّه قرار داد، و از این راه تلافى نمود.حسن بن سهل در دوره وزارت بسیار مورد توجه و احترام مأمون بود و خلیفه او را به ذوالکفایتین ملقب نمود.[30] ازدواج مأمون با پوران، دختر حسن بن سهل، نیز در افزایش محبوبیت حسن نزد خلیفه مؤثر بود[31]و براى این منظور خود و خویشان و اصحاب و امرا و سپاهیانش جملگى به «فم الصّلح»در واسط رهسپار شدند.حسن بن سهل نیز در مهمانى و پذیرایى ایشان کوشش فراوان به خرج داد، حسن بن سهل نیز در مهمانى و پذیرایى ایشان کوشش فراوان به خرج داد، و چندان اموال صرف نمود و مروارید نثار کرد که نهایت نداشت.مهمانى حسن بن سهل در تجمّل و فراوانى چندان با اهمیّت بود که از حدّ تجاوز کرده بود، تا جایى که مأمون درباره آن حسن بن سهل را به اسراف نسبت داد.[32]
حسن بن سهل نزد مأمون مقامى بس عظیم داشت، مأمون شیفته مصاحبت همنشینى با وى بود، ازین رو هر گاه حسن نزد مأمون مىآمد، مأمون سخن را طولانى مىکرد، و هر گاه حسن مىخواست برخیزد مأمون وى را از رفتن باز مىداشت.حسن بن سهل بدین ترتیب روزگارى را گذراند تا آن که ملازمت مأمون برایش مشکل شد، بدین جهت از حضور یافتن نزد مأمون پهلو تهى کرد، و همواره یکى از دبیران خود مانند احمد بن ابىخالد، و احمد بن یوسف و جز ایشان را به جاى خود مىفرستاد، سپس سودایى که منشأ آن بىتابى و اندوه از مرگ برادرش فضل بود عارض وى شد،[33]بدین ترتیب روزگارى را گذراند تا آن که ملازمت مأمون برایش مشکل شد، و به قصد علاج در خانه نشست، و یکباره از مردم روى پنهان نمود. ولى با این وصف در میان خلق منزلتى بس بزرگ داشت. در این وقت مأمون احمد بن ابى خالد را به وزارت برگزید، و احمد پیوسته در همه وقت به خدمت حسن بن سهل مى شتافت، حسن نیز هر گاه نزد مأمون حضور مىیافت مقامش از هر کس نزد وى بالاتر بود. [34]
درگذشت حسن بن سهل
حسن بن سهل در هنگام مرگ مأمون در سال 218قمری زنده بود و پس از آن نیز هفده سال زندگی کرد و روزگار خلافت معتصم، واثق و متوکل را نیز درک کرد و سرانجام در روزگار متوکل عباسی دهمین خلیفه عباسیان (232ـ247)در سامرا، به خاطر نوشیدن بیش از حد دارو، در بامداد روز پنجشنبه، بیست و پنجم ذی القعده، سال 236 قمری درگذشت،[35] تاریخ مرگ حسن، به اختلاف، سال 234، 235 و 236 ذکر شده است، اما عمدتآ درباره سال 236 اتفاقنظر وجود دارد.[36] محل درگذشت وى را ناحیه سرخس دانستهاند.[37] ولى با توجه به سکونت حسن بن سهل در قریه فَمُ الصِّلح نزدیک واسط و بعد سامرا[38]و نیز روایت طبرى (همانجا)درخصوص نظارت متوکل بر مراسم دفن وى، محل درگذشت او، به احتمال بسیار منطقه عراق بوده است.به هنگام دفن وی، طلبکارانش اجتماع نموده و مانع دفن و درخواست طلبکاری خویش پیش از دفنش گردیدند و یک وضعیت ناخوشایندی به وجود آمد.ولی با پادرمیانی یحیی بن خاقان برادر فتح بن خاقان، کارپرداز اصلی متوکل و ابراهیم بن عتاب و مردی به نام برغوث، این مشکل حل شد و بدن حسن بن سهل، دفن گردید.[39] چون روز بعد شد نامه متصدى برید مدینة السلام آمد درباره وفات محمد بن اسحاق که پس از نیمروز به روز پنج شنبه، پنج روز رفته از ذى حجه رخ داده بود. متوکل بر او سخت بنالید و گفت: «تبارک الله و تعالى، چگونه مرگ حسن و محمد بن اسحاق به یک وقت در رسید.»[40]
رفتار و شخصیت علمی وی
حسن بن سهل، علاوه بر فرماندهی نظامی و مدیریت سیاسی و زمامداری، از علم و دانش نیز برخوردار بود. مورخان خوشخلقى، خرد و به ویژه گشادهدستى فراوان حسن را ستودهاند.[41] البته سخاوت او به سبب ثروت سرشارش نیز بود که تشریفات عروسى دخترش با مأمون گویاترین سندِ آن است.[42]از دیگر خصایص او، علم دوستیاش بوده گفتهاند که آشنایى با نجوم در خانواده او ریشهدار بود.[43] از مناسبات نزدیک وى با دانشمندانى چون حارث منجم، ابوعثمان سهل بن بشر، هیثم بن عدى و سهل بن هارون یاد کرده است.[44]هم چنین آوردهاند که وى به تفحص در معانى قرآن علاقهمند بود و پرسشهاى مکرر وى در این باره، فَرّاء را بر آن داشت تاکتاب معانی القرآن را تألیف کند.[45] او در فن کتابت نیز مهارت داشت و مدتى یکى از کاتبان مأمون بود.[46]گفته شده است، که وی کتاب "جاویدان خرد"را که حکمای قدیم ایران برای هوشنگ شاه فرزند کیومرث، دومین پادشاه پیشدادی ایران نوشته بودند، برای مأمون عباسی به عربی ترجمه و تلخیص کرد و ابوعلی بن مسکویه رازی، آن را در مقدمه کتابش "آداب عرب و فارس" آورده است.[47] حسن و فضل به زندقه نیز متهم شدند،[48]اگرچه مجوسى بودن این خانواده تا روزگار هارون، همنشینى حسن با کسانى چون سهل بن هارون که در زمره شعوبیان بودند[49]و تمایلات فضل به احیاى آداب و رسوم ایرانى،[50]به احتمال بسیار، از دلایل چنین اتهامى بوده، اما رقابتهاى سیاسى و دربارى رقباى بنی سهل نیز بی تأثیر نبوده است.