كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، انتظام وزيري، انتظام السلطنه، سيدمحمد انتظام¬وزيري، نصرالله انتظام وزيري، عبدالله انتظام وزيري
نویسنده : مرتضي حسني نسب
خاندان انتظاموزیری از جمله خاندانهای دوران پهلوی هستند که عموما گرایش به تصوف داشتند و با این حال از صاحبمنصبان و ملاکین بزرگ در دوران خود به شمار میرفتند. همچنین برخی از افراد این خاندان به جهت تحصیل و اعتبار توانستند به مقامات مهم حکومتی برسند. مهمترین افراد این خاندان محمد انتظام وزیری و دو پسرش عبدالله و نصرالله بود. از پیشینه این خاندان اطلاع چندانی در دسترس نیست و شخص سرشناسی از اجداد ایشان در زندگینامه این افراد پیدا نشد و حضور سیاسی این خاندان از زمان سیدمحمد انتظاموزیری شروع میگردد. این سه نفر از اعضای مهم فراماسونرها نیز بودند. درباره حضور محمد انتظاموزیری در فراماسون، نصرالله انتظام پسر وی در کتاب خاطرات خود به عضویت خود و پدرش در فراماسونری اشاره میکند و مینویسد: «روزی در ضمن صحبت گفتم عدهای از ما بدگویی میکنند و ما را فراماسون میخوانند و اعلیحضرت هم گفته آنها را تکرار میفرمایند. دو روز بعد فروغی پرسید فلانی منظورتان از اشارهای که آن روز راجع به فراماسونری کردید چه بود؟ ... جواب دادم چیز مهمی نبود اعلیحضرت یک بار به طور کنایه این نکته را فرمودند و من هم عرض کردم، خوبست این شکایت را به دیگری بفرمائید. زیرا اگر فراماسون بودن گناه باشد، پدر من هم بود...[1]».
همچنین اسماعیل رائین در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران مینویسد: «...بقیه یکصد و چهار نفر، عضو لژهای چهارگانه هستند که در بعضی از لژها، شش نفر زیر در دو لژ عضویت دارند. 1- نصرالله انتظام و مهندس رضا کیوانی، در لژهای مهر و وفا... 3- عبدالله انتظام و دکتر جمشید مفخم در لژهای وفا و صفا،...[2]».
سید محمد انتظاموزیری
سید محمد انتظاموزیری معروف به انتظامالسلطنه در سال 1250(ه.ش) در شهر تهران به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی خود را در مدرسه دارالفنون تهران گذراند و توانست در این مدرسه به تحصیل زبان فرانسه بپردازد؛ وی همچنین فنون نظامی را آموخت. وی از جمله متملکین بزرگ شهر تهران بود و معروف بود که باغی در امیریه داشت که بیش از پنجاه هزار متر مربع وسعت داشت.[3] سیدمحمد انتظام وزیری پس از آشنایی با ظهیرالدوله، انجمن اخوت را بنا کرد که از افراد صوفی تشکیل شده بود. وی در این انجمن نایب رئیس انجمن بود و پس از فوت ظهیرالدوله، انتظام وزیریالسلطنه به ریاست انجمن برگزیده شد. همزمان با حاکمیت ظهیرالدوله بر تهران، وی از وجود انتظام وزیریالسلطنه در اداره شهر استفاده برد و سمت ریاست نظمیه را برعهده وی گذاشت. همچنین وی از اعضای فراماسونری قدیم بود و در احیای فراماسونری نقش داشت.
عبدالله انتظاموزیری
عبدالله انتظام وزیری فرزند سیدمحمد انتظامالسلطنه در سال 1275(ه.ش) در شهر تهران به دنیا آمد. وی تحصیلات مقدماتی را در مدارس تهران گذراند و سپس برای تکمیل تحصیلات به آمریکا رفت و در دانشگاه سال آمریکا تحصیلات خود را به اتمام رساند. عبدالله انتظاموزیری با فرح زند انصاری، نوه دختری مشاورالممالک انصاری ازدواج نمود و از وی صاحب دو فرزند شد.[4] در سال 1296(ه.ش) به ایران بازگشت و به کار در وزارت امور خارجه پرداخت. مدتی نیز به عنوان نایب سفیر ایران در آمریکا بود؛ بعد از آن به عنوان نایب اول سفارت در ورشو لهستان رفت. سپس نایب سفیر ایران در سویس بود. بعد از آن در کنسول پراک در چکسلواکی بود. مدتی نیز کاردار سفارت ایران در برن سویس بود. از ماموریتهایی که عبدالله انتظام عهدهدار آن شد، ارتباط با آلمانها در سال 1320(ه.ش) در زمان حضور برخی از جاسوسان آلمانی در ایران بود؛ وی در این زمان، مامور ارتباط با آلمانها برای محدودکردن دامنه فعالیت آنها و جلوگیری از اخلالشان در برنامههای دولت بود[5]. وی پس از اینکه مدتی در سفارتخانهها و کنسولهای مختلف در کشور آمریکا و چند کشور اروپایی مشغول بود، به ایران بازگشت و به سمت رئیس اداره سوم سیاسی و متصدی اداره جامعه ملل منصوب شد و یکی از وظایف وی در این زمان، سامان دادن به اوضاع آلمانیهای مقیم ایران و تحویل آنها به دولت انگلیس بود.[6] در دوران نخستوزیری مرتضیقلی سهامالسلطان بیات، مدتی وزیر راه بود.[7] وی در سال 1325(ه.ش) توانست به وزیرمختاری ایران در کشور لهستان دست یابد و به آن کشور مسافرت نمود. علاوه بر آن در شهریور 1328(ه.ش) به وزیرمختاری ایران در لاهه منصوب شد.[8] در سال 1330(ه.ش) و با انتخاب شدن حسین علاء به نخستوزیری، به وزارت امور خارجه منصوب شد.[9] وی مدت دو ماه در آن سمت بود و پس از آن، کابینه حسین علاء سقوط کرد؛ در کابینه دکتر مصدق، به عنوان مشاور وزیر، در وزارت خارجه باقی ماند.[10] در کابینه سپهبد فضلالله زاهدی وزیر امور خارجه بود و همچنین در دوره دوم نخستوزیری حسین علاء مجددا به وزارت امور خارجه منصوب گشت؛[11] در برخی از روزنامهها درباره خوشگذرانی عبدالله انتظام درباره تصدی وزارت امور خارجه مطالبی نوشته میشد: «وزیر خارجه ایران، عبدالله انتظام، مرتب در جراید از محافل عشرت و خوشگذرانی وی در کشورهای اروپائی بحث و تمجید میکنند و به جای این که در صحنه سیاست باشد، از معشوقههای او یاد میکنند و از علاقه او به سفارت رم به جای وزارت خارجه صحبت است!»[12]
سپس به عنوان وزیر مشاوره در دولت باقی ماند و بعد از مدتی به عنوان معاون نخستوزیر نیز مشغول به کار در کابینه بود. وی پس از آن به شرکت ملی نفت ایران رفت و به جای سهامالسلطان بیات که فوت کرده بود، به سمت ریاست هیئت مدیره و مدیرعاملی شرکت منصوب شد.[13] در زمان حضور وی در شرکت نفت، برخی شرکتهای ایتالیایی و آمریکایی به حفر چاههای اکتشافی نفت، در آبهای خلیج فارس و در خشکی پرداختند.[14] وی در سال 1342(ه.ش) به خاطر انتقاداتی که به شاه و دولت علم نمود از شرکت نفت اخراج شد.[15] از جمله اقدامات عبدالله انتظاموزیری تاسیس انجمن اخوت به همراه برخی از دیگر کسانی که مانند وی به تصوف گرایش داشتند، بود. وی مدتی نیز به ریاست انجمن برگزیده شد. در ماجرای قیام 15خرداد مردم قم و تهران، بسیاری از مردم به شهادت رسیدند؛ عبدالله انتظاموزیری و حسین علاء که در آن زمان وزارت دربار را به عهده داشت، از کشتار مردم ابراز ناراحتی کردند. انتظام به همراه گلشائیان به دربار شاه رفت و عزل اسدالله علم را خواستار شد.[16] به همین جهت از رژیم کنار گذاشته شدند: «در دومین روز شورش و تظاهرات پردامنهای که در جریان عزاداری ماه محرم و به دنبال بازداشت آیتالله خمینی در ژوئن 1963 روی داد و طی آن خون هزاران نفر به زمین ریخته شد، عالیجناب حسین علاء که در آن موقع وزیر دربار شاهنشاهی بود، از عواقب این کار اندیشناک شد و مصلحت آن دید که نگرانیهای خود را با جمعی از رجال معمر در میان بگذارد. او چند تن از برجستهترین نخبگان سیاسی ایران را که عبدالله انتظام، سردار فاخر حکمت و ژنرال مرتضی یزدانپناه از آن جمله بودند، نزد خود فراخواند و با آنان به مشورت پرداخت. همه آنها متفقالرای بودند که شدت عمل و ریختن خون کسانی که تنها شعارشان اعتراض به دستگیری و بازداشت یک راهب مذهبی است، به صلاح اعلیحضرت نیست... این چهار خدمتگذار صدیق شاه، برای بیان نظریات خود، به وسیله حسین علاء تقاضای شرفیابی کردند و نگرانیهای خود را با شاه در میان گذاشتند. جزئیات آنچه در این شرفیابی فوری رخ داد، فاش نشده، ولی قدر مسلم این است که شاه از این که عدهای از خدمتگزاران او، هر چند که هر چهار تن مردان نخبه و برجستهای بودند، به خود اجازه دادهاند به او درس حکومت بدهند، خشمگین شد و آنان را از پیش خود راند. نتیجه این جسارت برکناری علاء از وزارت دربار، خانهنشین شدن انتظام رئیس شرکت ملی نفت، جلوگیری از تجدید انتخاب سردار فاخر حکمت به نمایندگی و ریاست مجلس و استعفای ژنرال یزدانپناه از ریاست بازرسی شاهنشاهی بود... ».[17]
در زمان نخستوزیری امیرعباس هویدا، به جهت اینکه نخستوزیر در زمان خدمت در شرکت نفت کارمند انتظاموزیری بود، عبدالله انتظام از مشاوران هویدا شد و از طریق وی با دولتمردانی که باید آشنا شود، ارتباط برقرار مینمود[18]. وی تا سال 1357(ه.ش) از مشاغل دولتی معزول بود. در این سال شاه اشخاصی را برای نخستوزیری در ایام بحرانی در نظر داشت که از جمله این افراد غلامحسین صدیقی بود؛ وی برای اعلام شرایط خود برای نخستوزیری، عبدالله انتظاموزیری را نیز همراه خود به دربار شاه آورد و به همراه هم طی سه نوبت با شاه ملاقات و گفتگو کردند. ولی بالاخره شاه شاپور بختیار را به نخستوزیری تعیین نمود. پس از آن عبدالله انتظاموزیری مجدد به مدیریت شرکت ملی نفت ایران منصوب شد.[19] در این دوره شاه هر روز حضورا یا با تلفن با انتظام و دکتر امینی ملاقات و گفتگو مینمود و به مشورت با آنها میپرداخت.[20] در تاریخ 23 دیماه 1357(ه.ش) عبدالله انتظام وزیری از جمله افرادی بود که به شورای سلطنتی انتخاب گردید؛ اعضای این شورا این افراد بودند: شاهپور بختیار نخست وزیر، محمد سجادی و جواد سعید روسای دو مجلس، علیقلی اردلان وزیر دربار، علیآبادی دادستان کل اسبق، محمد وارسته، سید جلال تهرانی، عبدالله انتظام رئیس شرکت نفت و ارتشبد قرهباغی رئیس ستاد؛[21] ولی این شورا عمری نداشت و نتوانست در جهت جلوگیری از انقلاب اسلامی کاری انجام دهد. عبدالله انتظاموزیری در دوم فروردینماه سال 1362(ه.ش) از دنیا رفت[22].
نصرالله انتظاموزیری
نصرالله انتظام وزیری فرزند سیدمحمد انتظاموزیری (انتظامالسلطنه) در سال 1277(ه.ش) در شهر تهران به دنیا آمد. وی تحصیلات مقدماتی خود را در مدرسه آلمانی تهران به پایان برد و سپس به مدرسه حقوق و علوم سیاسی وارد شد[23] و پس از فارغالتحصیلی به وزارت خارجه رفت و در آنجا مشغول به کار گردید. پس از آن به سمت نایب سفارت ایران در انگلیس و سپس نایب سفارت ایران در سویس منصوب شد. وی سپس به ایران بازگشت و به ریاست اداره سوم سیاسی برگزیده شد. نصرالله انتظام در سال 1318(ه.ش) به ریاست تشریفات دربار منصوب شد.[24] جواد عامری (معین الممالک) خود را واسطه در انتخاب نصرالله انتظام به ریاست تشریفات دربار معرفی میداند:
«من به اخلاق و روحیات نصرالله انتظام آشنایی بسیار داشتم. چون ایشان علاوه بر اینکه در مدرسه حقوق از شاگردان من بود، در وزارت خارجه هم چند سالی با من از نزدیک کار کرده بود. از این گذشته، انتصاب ایشان به ریاست تشریفات وزارت دربار را هم من باعث شده بودم. جریان از این قرار بود که وقتی آقای مظفر اعلم وزیر امور خارجه بود و من معاونت وزارت خارجه را عهدهدار بودم، یک روز که ایشان از شرفیابی برگشت، به من گفت "امروز اعلیحضرت از دست رئیس تشریفات دربار به قدری عصبانی شدند که امر به اخراج فوری او دادد و از من خواستهاند که هر چه زودتر یک نفر از اعضای وزارت خارجه را که برای ریاست تشریفات مناسب باشد به ایشان معرفی کنم و چون من اعضای وزارت خارجه را آن طور که باید و شاید نمیشناسم، خواهش میکنم شما مطالعه کنید و کسی را که بتواند از هر جهت رضایت خاطر اعلیحضرت را فراهم کند، به من معرفی کنید تا به عرض اعلیحضرت برسانم." من هر چه فکر کردم هیچ کس جز نصرالله انتظام را که در آن زمان ریاست اداره سوم سیاسی وزارت امور خارجه را برعهده داشت، مناسب ندانستم و او را برای این کار به آقای اعلم معرفی کردم و خوشبختانه شاه هم از این انتخاب نهایت رضایت را داشت.» [25]
از جمله اقدامات مهم نصرالله انتظام در زمان ریاست تشریفات دربار، ماموریت آوردن محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) به دربار بود که وی توانست ذکاءالملک را به دربار آورد و شاه نیز فروغی را به عنوان نخستوزیر بعدی معرفی نمود.[26] وی در زمان فرار رضاخان به خارج از کشور به جهت حمله نیروهای خارجی به ایران در دربار حضور داشت و ماجرای خروج شاه را به صورت خاطره این چنین بیان مینماید: «روز قبل یک مخبر آمریکایی به توصیه وزیر مختار آمریکا از من وقت ملاقات خواسته بود. چون شاه خوش نداشت که بیگانگان غیررسمی را در دفترم بپذیرم، ساعت هشت و نیم صبح در مهمانخانه دربند به او وقت ملاقات داده شد. تقاضا داشت مصاحبهای با اعلیحضرت بنماید. همین که ملاقات برگزار شد، عازم شهر گردیدم. به در کاخ که رسیدم دیدم باز اتومبیلهای اسکورت که علامت سفر شاه بود، منتظرند. سراسیمه از شکرائی رئیس دفتر دربار پرسیدم: مگر چه خبر است؟ گفت: دارند میروند. با عجله وارد باغ شدم و همه را مات و مبهوت و بعضیها را با چشمهای اشکآلود یافتم. معلوم شد چند دقیقه قبل شاه حرکت کرده است. در دل به مخبر آمریکایی لعنت فرستادم که مرا از این لحظه تاریخی محروم ساخت. میخواستم به چشم ببینم در آن دقیقه شاه چه حالی داشته است. خونسردی و متانت جبلی را از دست داده بود یا نه؟ ...». وی همچنین در ادامه از فرار امیران ارتش که بعضی از آنان با چادر زنانه گریختند و پایتخت را ترک کردند، یاد میکند. از دست به دامان شدن رضاشاه به روزولت و حوادث بیست و سه روز نگرانی و اضطراب در دربار سخن به میان میآورد[27].
در سال 1320(ه.ش) و با شروع به کار کابینه دوم علی سهیلی به وزارت بهداری برگزیده شد؛ در زمان نخستوزیری قوامالسلطنه به وزارت پست و تلگراف و تلفن رفت و وزیر شد. سپس در زمان تشکیل کابینه محمد ساعد مراغه در سال 1323(ه.ش) به وزارت راه منصوب شد[28]. در کابینه مرتضی قلیبیگ سهامالسلطان بیات برای مدت کوتاهی وزیر امور خارجه بود؛[29] وی در آذرماه 1323(ه.ش) از وزارت راه به وزارت امور خارجه رفت و در اواخر اسفند همان سال از وزارت امور خارجه کنارهگیری کرد.[30] وی همچنین در سال 1341(ه.ش) در کابینه اسدالله علم، وزیر مشاور بود.[31] مدتی نیز وزیر خارجه بود. پس از خروج از وزارت خارجه، به عنوان سفیر کبیر ایران در فرانسه، به پاریس رفت.[32] پس از آن مدتی نیز به سفیر کبیری ایران در آمریکا منصوب شد. همچنین مدتی نیز سفیر ایران در انگلیس بود. وی در زمان حضور در خارج از کشور، به ریاست هیئت نمایندگی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز انتخاب گردید و در طی حضور در این سازمان ماموریتهای فراوانی را انجام داد. از جمله این ماموریتها میتوان به این موارد اشاره نمود: نمایندگی ایران در کنفرانس سانفرانسیسکو، حضور در کمیته اجرائی کمیسیون مقدماتی سازمان ملل متحد در لندن، ریاست اتحادیه طرفداران ملل متحد، نمایندگی ایران در شورای امنیت و کمیسیون خلع سلاح. همچنین وی از اعضای ایرانی شرکت کننده در جلسات شورای جامعه ملل برای رسیدگی به اختلاف ایران و انگلیس در مورد لغو امتیاز قرارداد دارسی به شمار میرفت. در سال 1329(ه.ش) نصرالله انتظام رئیس هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل به ریاست مجمع عمومی سازمان ملل انتخاب شد.[33]
نصرالله انتظاموزیری پس از بازگشت به ایران بازنشسته شد و در هیچ یک از کارهای اجرایی حضور نیافت. وی در سن 83 سالگی در سال 1360(ه.ش) در تهران در گذشت.[34]