كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، تغيير ايدئولوژي، تقي شهرام، بهرام آرام، مسعود رجوي، سازمان پيكار
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
در سال 1354 که بیشتر رهبران سازمان در زندان به سر میبردند "تقی شهرام" یکی از اعضای بلندپایه مجاهدین از زندان ساری فرار کرد و به سازماندهی نیروهای پراکنده «مجاهدین خلق» پرداخت. وی به همراه چند تن دیگر از جمله "بهرام آرام" اطلاعیهای موسوم به تغییر ایدئولوژی سازمان منتشر کرد[1] که عقاید آنها کمونیست شده و اعتقادات مذهبی خود را کنار گذاشتهاند.[2] رهبری سازمان در این دوره متشکل از 4 نفر "تقی شهرام"، "بهرام آرام"، "حسین سیاه کلا" و "جواد قائدی" بود. پس از اعلامیه مواضع ایدئولوژیک سال 1354، مجاهدین مارکسیست با حفظ آرم سازمان و تغییر علائم و نشان گذشته، حذف آیات قرآن و تاریخ پیدایش سازمان و نیز افزودن مشت گره خورده به نشانه وابستگی به طبقه کارگر آرم جدیدی را برای خود تهیه کردند.[3] عنوان سازمان، علیرغم مواضع جدید آن، هیچ تغییری نکرد و تمامی اعلامیهها و جزوههای سازمان با عنوان سازمان مجاهدین خلق ایران منتشر میشد. سازمان مواضع مارکسیستی را از هر جهت وارث هویت گذشته و نتایج مربوط به آن میدانست که از جمله به اسم سازمان میتوان اشاره کرد و هیچگونه حقی برای افرادی که همچنان بر روی مواضع گذشته پافشاری میکردند، جهت استفاده از اسم سازمان و فعالیت تحت عنوان آن قائل نبود. [4]
تاکتیکهای تقی شهرام
تغییر مواضع سازمان برای آنها دردسر ساز شد و تقی شهرام را مجبور کرد، راههای دیگری را امتحان کند که اولین اقدام او به شرح زیر میباشد:
1. طرح جبهه متحده تودهای که بیشتر با هدف وحدت تشکیلاتی با چریکهای فدایی عنوان شد؛ ولی با وجود ملاقاتها و بحثهای زیاد که از زمستان 53 شروع شده بود شکست خورد. 2. احضار بعضی از کادرهای خارج از کشور به داخل کشور به منظور جبران ضربات داخلی و کمبود نیروهای کیفی، توجیه و جا انداختن حوادث درونی تشکیلات و تلاش برای خنثی کردن مقاومت احتمالی عناصری که امکان داشت در خارج از کشور علیه مرکزیت موضع بگیرند.[5] پس از احضار عدهای از کادرها مرکزیت ابتدا با سکوت و سپس با انتقادهای تندی مواجه شد. در نخستین اقداماتی که به صورت واکنش و در نتیجه توهم انشعاب و ضربه به تشکیلات انجام شد. "محمد یقینی" از عناصر مذهبی سازمان که در لبنان به سر میبرد به ایران فراخوانده شده بود ترور شد. چند نفر از افراد سازمان که در اروپا سابقه مبارزاتی از سالهای (1339-1340) به بعد داشتند. متنی را در پاییز 1354 منتشر کردند. این بیانیه تنها سندی بود که با امضای گروهی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران از موضع مذهبی ولی در چارچوب اصول و معتقدات پیشین سازمان قبل از تغییر ایدئولوژی در پاسخ به بیانیه اعلام مواضع در سال 1354 انتشار یافت. "رضا رییس طوسی"، "حمید نوحی" و "مصباح" در نگارش و انتشار این بیانیه نقش داشتند.[6]
آغاز فعالیت سازمان
به دنبال انتشار جزوهی بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک اولین مشکلی که سازمان با آن روبه رو بود، مساله عضوگیری آن بود به دلیل آنکه سازمان بسیاری از اعضای خود را به خاطر عدم پذیرش مارکسیست اخراج کرده بود و بیش از هر چیزی نیازمند جذب عضو برای خود بود و در این زمینه با مشکلات زیادی روبه رو بود بیاعتمادی افراد چپ دانشگاهها به سازمانی که تا دیروز مذهبی بوده و الان مارکسیست شده و هنوز مواضع آن دقیقا روشن نیست، حساس شدن افراد نسبت به برخی اقدامات نادرست مانند نحوهی برخورد با جریان مذهبی سازمان و عناصری چون شهید "شریف واقفی" و "صمدیه لباف" که این خود مانعی بر سر راه گرایش آنان به سازمان با مواضع جدید و فعالیت در آن بود از آن جملهاند. سازمان وقتی دید جذب نیرو زمان زیادی از آنان را میگیرد ملاک و معیار عضوگیری خود را تنزل داد و برای این کار تکیهی اصلیاش بر پلیس نبودن افراد، اعلام آمادگی برای مبارزه و مخفی شدن و به طور کلی داشتن انگیزهی مبارزاتی بود.[7]
ارتباط با سازمان چریکهای فدائی خلق و گروههای دیگر
سازمان مجاهدین در اویل سال 1355 با سازمان چریکهای فدایی خلق ارتباط منظمی داشت و هر چند وقت یکبار مذاکرات و مباحثی در سطح رهبری بین دو سازمان صورت میگرفت. سازمان پس از تغییر مواضع خود بیشترین وقت خود را به سازمان "چریکهای فدائی خلق" اختصاص داد که پس از ضربات ساواک به سازمان این رابطه قطع شد و ارتباط با گروههایی که عمدتا مذهبی بودند در چارچوب همکاریهای تکنیکی و اطلاعاتی بود. در این دوره سازمان با گروههای کوچک مذهبی از جمله گروه الفت که بعدها به مجاهدین خلق پیوستند و گروه "فریاد خلق" هسته مذهبی و برخی محافل دیگر تماس داشتند این تماسها تا اواخر تابستان 1335 ادامه داشت.[8]
شکاف بین مجاهدین
مجاهدین بعد از اعلام بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک در سال 54 شکافی عظیم در میان اعضای سازمان مجاهدین ایجاد شد. سازمان مجاهدین از آن تاریخ به بعد به دو گروه مجاهدین مسلمان و مجاهدین مارکسیست تقسیم شد. انشعاب در مجاهدین به خشونت نیز کشیده شد مجاهدین مارکسیست از طرف دیگر به تسویه حساب با برخی از اعضای برجسته سازمان که بر روی اصول اسلامی پافشاری داشتند پرداختند؛ از جمله مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف را ربودند، شریف واقفی را به شهادت رساندند[9] و لباف را نیز زخمی و در دام پلیس انداختند.[10]
برخورد روحانیون و گروهای دیگر با سازمان
گروههای اسلامی از جمله "نهضت آزادی" و بخش خارجی آن که عملیات مجاهدین را در اروپا و آمریکا پوشش خبری میداد به گروه مجاهدین مارکسیست حمله نمودند و آنان را کودتاچی نامیدند. همان طور که قبلا گفته شد در ابتدای تشکیل سازمان مجاهدین چون خطی مشی آنان اسلامی بود. شماری از روحانیون در ایران از فعالیتهای سیاسی سازمان حمایت میکردند و مخصوصا به لحاظ مالی آنان را تامین میکردند اما این روند تا قبل از تغییر ایدئولوژی سازمان بود و بعد از آن کمکهای روحانیون قطع شد[11] و حتی برخی از روحانیون خواهان برخورد تند با مارکسیستها بودند و برخی همچون "آیتالله طالقانی"، "آیتالله منتظری"، "لاهوتی" ، "مهدوی کنی" و "رفسنجانی" رای به جدایی از مارکسیستها دادند و مجاهدین مسلمان به تدریج ضعیف شدند و به خصوص در شهرستانها در قالب گروههای کوچک از جمله مهدوین (در اصفهان) شیعیان راستین (در همدان) فریاد خلق (در تبریز) منصورون (در خوزستان) به فعالیت ادامه دادند[12] اما بزرگترین و قویترین گروه آنها مجاهدین در زندان قصر به رهبری مسعود رجوی بودند.[13]
نقش مسعود رجوی در تغییر ایدئولوژی سازمان
کارگردان اولیه این تغییر "تقی شهرام" بود اما کارگردان جریان دوم "مسعود رجوی" بود که همه قدرت تشکیلات سازمانی خود را مدیون حرکت "تقی شهرام" بود چرا که ایجاد و ابقای سلطه وی بسته به جریان تغییر ایدئولوژی بود رجوی تجربیات "تقی شهرام" را در کتاب تحلیل آموزشی دقیقا مدون کرد و خیلی از آنها را تبیین کرده بود و خودش اسم این تغییر ایدئولوژی را در سال 64 را جراحی روانی گذاشت بود یعنی تغییر موتور فکری، و او توانست از تجربه تقی شهرام استفاده کند و پیچیده تر با شرایط خاص خودش تغییر ایدئولوژی دهد.[14] "میثمی" که خودش زمانی در سازمان مجاهدین عضو بوده در مورد فرصت طلبی "رجوی" و تلاش او برای بهرهگیری همزمان از حمایتهای دولتهای غربی و شرقی میگوید: «رجوی میبیند که دنیا بین شرق و غرب تقسیم شده است ...رجوی پس از آزادی از زندان در دی ماه 57 چنین فرمولی داشت که باید شرق و غرب را از خود راضی کند تا بتواند حاکم بشود از یک طرف مخفیانه با شوروی تماس میگیرد تا شوروی را قانع کند که به جای حزب توده به او تکیه کند ... از طرفی دیگر در مجلس عروسیاش با "اشرف ربیعی" که مجلس، علنی بود تمام جناحهای غربگرا را دعوت کرد و ساعتها با آنها گپ میزد[15] در مورد "رجوی" و ارتباط او با ساواک میتوان گفت که او در سال 51 با عدهی زیادی از افراد سازمان دستگیر شد که او در بازجوییهای ساواک اطلاعات زیادی از افراد سازمان مجاهدین چه افراد بازداشت شده و نشده به همراه آدرس محل اقامت را در اختیار ساواک قرار داد به دنبال این همکاری بود که "ارتشبد نصیری" (رییس ساواک) در دادرسی ارتش "رجوی" را از همکاران ساواک معرفی کرد که کمال همکاری را با ساواک داشته این موضوع باعث شد که روزنامه کیهان نوشت در پی همکاری کیفر اعدام رجوی با یک درجه تخفیف به زندان دائم با اعمال شاقه تبدیل شد.[16] لازم به ذکر است رجوی در 30 دی ماه 1357 در بحبوحه انقلاب به همراه عده زیادی از زندانیان آزاد شد.[17]
طرح ترور سه مستشار آمریکایی
این عملیات پس از شناسایی مقدماتی از حدود اوائل تیرماه 55 در دستور کار قرار گرفت. فرمانده عملیات "حسین سیاهکل" بود و در تابستان سال 54 و با در نظرگرفتن این که سازمان حدود یک سال بود که اقدام به ترور عمده و یا مضمون ضدامپریالیستی نکرده بود تصمیم گرفته شد که با جمع آوری نیرو و امکانات خود از نقاط مختلف سازمان اقدام به ترور سه مستشار عالی رتبه آمریکایی بنماید لازم به توضیح است این چندنفر مستشار آمریکایی مسولیت نصب و تکمیل شبکهی پیچیدهای از تاسیسات استراق سمع جاسوسی را در مرز ایران و شوروی به عهده داشتند این افراد وابسته به یک شرکت پوششی بود که (راکول اینترنشنال) نام داشت که پس از شناسایی مسیر تردد سه تن از این گروه طی عملیاتی این افراد در حوالی میدان "وثوق تهران"(تهران نو) مورد حمله قرار گرفتند و کشته شدند.[18]
طرح تز انحلال موقت تشکیلات
به دنبال این عملیات نظامی ساواک به مراقبت و تعقیب بعضی از خانههای سازمان را شروع کرد و در نتیجه این تعقیبات ضربات سختی به سازمان وارد شد و بخش مهمی از رهبری آن را از بین برد و مجموعه این مسائل باعث شد که رهبری سازمان تصمیاتی را اتخاذ کند و برای پیدا کردن علت و منشا اصلی این ضربات و لورفتن خانههای سازمان «طرح انحلال موقت تشکیلات» را بدهد و کسانی را که برای این منظور یعنی پیدا کردن علل لو رفتن خانههای سازمان انتخاب کردند از کارهای اجرایی کنار گذاشته شدند که تمام وقت و انرژی خود را صرف هدف موردنظر کنند و از این جهت به جز برخی از فعالیتهای ضروری که باید ادامه پیدا میکرد بقیه تشکیلات موقتا منحل شد و افراد پراکنده شدند تا بتواند با ابتکار فردی، خود را حفظ کنند و در این مدت برای سازمان خانه، مغازه و انبار و .. تهییه کنند تا سازمان پس از کشف تاکتیکهای پلیس مجددا فعالیت خود را آغاز کند.[19]
ضربه بهرام آرام و تاثیر آن بر سازمان
پس از پیامدهای تغییر ایدئولوژی و ضربات پلیس و قطع حمایتهای مادی و معنوی روحانیون و مذهبیون مهمترین ضربهای که به سازمان وارد شد کشته شدن "بهرام آرام" بود او طی یک درگیری با ماموران گشت کمیته ( ساواک-شهربانی) توسط یک نارنجک کشته شد و سازمان یکی از عناصر مقتدر رهبری خویش را از دست داد. و کارهای تهران که تحت نظارت ومسولیت او بود کاملا دچار اختلال شد.[20]
تصفیه تقی شهرام و ظهور جریان جدید
از اوخر سال 1355 که کادرهای خارج از کشور به داخل کشور آمدند در جریان انتقادات دورنی و به خصوص فساد سیاسی و اخلاقی مرکزیت قرار گرفته و به تدریج "تقی شهرام" را از رهبری سازمان مجاهدین خلق کنار زدند و "تقیشهرام" و دو تن از همراهانش در مرکزیت در یک فرایند تدریجی ولی هدفدار تصفیه شدند این تصمیم به دنبال همان تز انحلال موقت تشکیلات صورت گرفت و آنها به ناچار به خارج از کشور رفتند عاملان اصلی این جریان که اداره تشکیلات را در دست گرفتند "علیرضا سپاسی آشتیانی" و "حسین روحانی" بودند که اولین اعلامیهی این جمع آخرین اعلامیهای بود که تحت عنوان سازمان مجاهدین خلق ایران انتشار یافت اعلامیه بعدی این گروه با اضافهی (بخش م ل) یعنی بخش منشعب از سازمان مجاهدین خلق به عنوان سازمان مشخص شد این اعلامیه اولی نشانههای خلع قدرت از "تقی شهرام" و هم دستان او توسط کسانی بود که خود نیز مارکسیست شده بودند و در یک مقطع حرکتها و انحرافهای مرکزیت سابق را تایید میکردند.[21] "تقی شهرام" بعد از پیروزی انقلاب به ایران آمد در ایران مدتی با تشکیلات خاصی همکاری نکرد اما ارتباط پنهانی با برخی از افراد تشکیلات سابقش را داشت همچنین چند ملاقات خصوصی و مخفی با کارد رهبری سازمان پس از انقلاب را نیز داشت[22] اما او فرصت این را پیدا نکرد که در یک تشکیلات جدید قرار بگیرد و به دلیل حساسیت زیادی که علیه او وجود داشت پس از دستگیری در سال 58 به اعدام محکوم شد.[23]
سرانجام مجاهدین مارکسیست
مجاهدین مارکسیست نیز چندین عملیات دیگر علیه رژیم شاه انجام دادند در هر حال انشعاب سال 1354، اختلافهای موجود و درگیریهای گروههای مختلف سازمان مجاهدین ضربات مهلکی را بر این سازمان وارد کرد ساواک در طی مدت زمان کوتاه پس از انشعاب توانست تعداد زیادی از افراد و گروههای پراکنده مارکسیست و مذهبی وابسته به سازمان مجاهدین را به تدریج شناسایی کند و از بین ببرد به طوری که از اواسط سال 1355 دیگر عملا سازمانی وجود نداشت این گروه در جریانات انقلاب با گروههای مائوئیست ادغام شدند و در سه گروه هم خط با اندکی تفاوت جمع شدند و سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر معروف به (سازمان پیکار) را تشکیل دادند[24] و گروه دیگری از مجاهدین مارکسیست نیز پس از آزادی از زندان در جریان انقلاب سازمان کارگران انقلابی ایران را تشکیل دادند که چندی بعد نام راه کارگر را برای خود برگزید.[25]
موضع امام خمینی در مورد سازمان
"امام خمینی" میفرمایند من از مجموع اظهارت و نوشتههایشان به این نتیجه رسیدم که این جمعیت به اسلام اعتنا ندارد لیکن چون میدانند که در کشوری مانند ایران که بیش از هزار سال است که اسلام در رگ و پی این ملت ریشه دوانیده جز نام اسلام نمیتوان پیشرفت کرد لذا اسلام را ملعبه کردهاند[26] لیکن ذیل آن همان حرفها و بافتههای مارکسیست و مادیون است من نمیخواهم بگویم که همه آنهایی که با این جمعیت هستند اینجورند ممکن است در میان آنها افرادی باشند که واقعا به اسلام اعتقاد داشته باشند و چه بسا افرادی که فریب آنها را خورده باشند لیکن اساس این تشکیلات روی اعتقاد به اسلام نیست.