دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

رشد و گسترش زبان فارسی در دوره سامانیان

No image
رشد و گسترش زبان فارسی در دوره سامانیان

كلمات كليدي : تاريخ، سامانيان، زبان فارسي، عربي، فارسي دري

نویسنده : سعيده سلطاني مقدم

حرکت فرهنگی سامانیان زمینه مناسبی برای رشد و گسترش زبان فارسی فراهم ساخت و در پرتو حمایت این سلسله علم و ادب در خراسان بالیدن گرفت. اگرچه سامانیان زبان عربی را که زبان اداری و ابزار ارتباط آنها با دیگر بلاد اسلامی به شمار می‌رفت به کار می‌بردند؛ اما به زبان فارسی دری نیز توجه زیادی نشان می‌دادند و با علاقه شدید از نویسندگان و شاعرانی که به این زبان می‌نوشتند یا شعر می‌سرودند حمایت می‌‌کردند، چنانکه در دوره آنان نهضتی برای ترجمه از آثا عربی به فارسی شکل گرفت و کتاب‌هایی چون کلیله و دمنه، تفسیر بزرگ طبری و تاریخ طبری به فارسی دری برگردانده شد. "نصر بن احمد این سخن بشنید. خوش آمدش. دستور خویش را، خواجه بلعمى، بر آن داشت تا از زبان تازى به زبان پارسى گردانید تا این نامه به دست مردمان اندر افتاد، و هر کسى دست بدو اندر زدند، و رودکى را فرمود تا به نظم آورد، و کلیله و دمنه اندر زبان خرد و بزرگ افتاد و نام او بدین زنده گشت، و این نامه از او یادگارى بماند."[1]

فارسی دری در دوره اسلامی به همین زبان معمول فارسی گفته شده است.

فارسی دری

زبان دری در دوره اسلامی نخستین بار در دربارها و شهرهای نواحی شرق ایران برای شعر و نثر به کار رفت و به عبارت دیگر نخستین ظهور ادبی آن در شرق ایران شکل گرفت به همین سبب تحت تاثیر لغت صرف و نحو لهجه‌های متداول در این نواحی قرار گرفت. مقدسی و ابن‌حوقل منطقه مورد استفاده این زبان را از نیشابور تا سغد در ماورالنهر دانسته‌اند.[2] همچنین در تاریخ بخارا آمده است "زبان اهل بخارا همان زبان سغدى است با اندک تحریفى در بعضى از حروف، و زبان درى است".[3] زبان درى یا پارسى یا پارسى درى، یعنى حد وسط لهجه‌هاى مشرق (على الخصوص شهرهاى خراسان و پاره‌یى از بلاد ماوراء‌النهر) و وجه مشترک همه آنها، بعد از آنکه حکومت‌هاى مستقل ایرانى در خراسان و ماوراء‌النهر به وجود آمد، پیشینه کاربرد واژه دری به قرن‌های سوم و چهارم بر می‌گردد، زیرا مولفانی چون عبدالله‌بن مقفع و ابن‌ندیم این واژه را به کار برده و در وجه تسمیه آن سخن گفته‌اند.

ابن‌مقفع زبان دری را منسوب به دربار می‌داند و آن را زبان شهرهای مداین بر می‌شمارد که لهجه‌های شرق ایران به ویِژه لغت اهل بلخ در آن غالب بوده است.[4]

زبانی که به فارسی دری شهرت یافت با زبان پهلوی تفاوت داشت زبان پهلوی زبان رسمی و دینی کسانی بود که بر کیش زرتشتی باقی مانده بودند و برای ایرانیان مسلمان استفاده از زبان غیر مسلمان مکروه شمرده می‌شد به همین دلیل زبان فارسی دری که با خط عربی نوشته می‌شد، شرایط لازم و رشد کافی پیدا کرد تا ایرانیان مسلمان بتوانند آن را به عنوان زبان رایج خود برگزینند.[5]

همانطور که گفته شد زبان دری جنبه دربارى و ادارى یافت و زبان شعر و نثر آن نواحى شد و اندک‌اندک شاعران و نویسندگانى بدین زبان شروع به شاعرى و نویسندگى کردند و چندى نگذشت که استادان مسلّمى مانند "رودکى" و "دقیقى" و "فردوسى" و "کسائى" و دیگران در قرن چهارم ظهور کردند و بدین لهجه آثار گرانبها پدید آوردند و کتاب‌هاى بزرگ به نثر در همین لهجه پرداختند. بعد از آنکه به عنوان یک لهجه رسمى سیاسى و ادبى در همه ایران انتشار یافت به همان وضع اصلى و ابتدائى خود باقى نماند و شعراى نواحى مرکز و مغرب و شمال و جنوب ایران هر یک مقدارى از مفردات و ترکیبات لهجه‌های محلى خود را در آن وارد کردند. زبان عربى در آن به همان نحو که از آغاز غلبه اسلام شروع شده بود، ادامه یافت و به تدریج بسیارى از ترکیبات و مفردات و برخى از اصول صرف و اشتقاق زبان عربى در آن راه جست و لهجه‌یى که در قرون متأخّر معمول شده است از این راه پدید آمد.[6]

اما به تدریج این زبان در مناطق مرکزی و غرب ایران نیز کاربرد پیدا کرد چنانکه "علاءالدوله کاکویه" از "ابن سینا" که تمام آثارش را به زبان عربی نوشته بود خواست کتابی نیز به فارسی دری بنویسد "فرمود تا کتابی تصنیف کنم به پارسی دری که اندر وی اصل‌ها و نکته‌های پنج علم از پیشنگان گرد آورم به غایت مختصر."[7]

دربار سامانی از آغاز قرن چهارم مهمترین نقش را در گسترش زبان فارسی بر عهده داشت این دربار با حمایت از سخنوران پارسی گوی آنها را به خلق آثاری به نظم و نثر فارسی برانگیخت و موجب شد این به تدریج به عنوان زبان علمی و ادبی مورد توجه قرار گیرد.[8] سامانیان با برخورداری از چند ویژگی مهم توانستند زمینه رشد و گسترش زبان پارسی را فراهم سازند که به چند نکته آن اشاره می‌شود.

الف: بخارا پایتخت آنان از نظر سوق الجیشی اهمیت زیادی داشتند این شهر از یک سو رو به خراسان طبرستان و سیستان داشت و از سوی دیگر با بلاد ماورالنهر مرتبط بود و این خود سبب شد تا بخارا مرکز برخورد مذاهب مختلف و در اندیشه‌های گوناگون باشد.

حمایت جدی سامانیان از علم و ادب موجب گردید تا بسیاری از عالمان و ادیبان به این شهر روی آورند. اقبال اهل علم و ادب به بخارا به حدی بود که در قرن چهارم آنجا مجمع تعداد زیادی از دانشمندان و ادیبان برجسته روزگار شد. دربار سامانی عناصر و ابزارهای فرهنگی را مورد حمایت قرار می‌داد و بر ترجمه متون از عربی یا پهلوی به فارسی تاکید می‌کرد وجود صنعت کاعذ سازی در این منطقه و رونق آن در این روزگار از دیگر عواملی بود که به ترویج علم و ادب یاری می‌رساند. این صنعت در سال (133 ه.ق) به وسیله کارگران چینی اسیر شده در سمرقند تولید شد و رواج یافت و بیست و پنج سال بعد اسرار این صنعت نخست به بغداد و سپس به دمشق رسید.[9]

سامانیان به پیروی از خلفای عباسی که شاعران بسیاری را گرد آورده بودند و از آنان به عنوان انبار تبلیغات برای استوار ساختن پایه‌های حکومت و گسترش نفوذ خود استفاده می‌کردند، زمینه حضور شاعران را در دربار خود فراهم کردند و چون برخی از بزرگان سامانی به ویژه وزیران این سلسله خود از اهل علم و ادب به شمار می‌آمدند و به زبان فارسی نیز علاقه زیادی داشتند شاعران و نویسندگان را بر می‌انگیختند تا به پارسی شعر بگویند و کتاب بنویسند چنین بود که آثار ارزشمندی در این دوره پدید آمد و مقدمه آفرینش آثار دیگری مانند شاهنامه فراهم گردید.[10]

زبان عربی

با همه توجه‌ای که سامانیان به ترویج و گسترش زبان و ادب فارسی از خود نشان دادند در قلمرو آنان دانشمندان و شاعران می‌توانستند به زبان عربی نیز تالیف کنند یا شعر بگویند. کتاب "مفاتیح العلوم" یکی از نخستین فرهنگ‌های علمی است که در دوران اسلامی به وسیله ابوعبدالله محمد خوارزمی برای "عتبی" وزیر امیر نوح سامانی به عربی نوشته شده است. همچنین تاریخ بخارا در سال 332 به نام "امیرنوح سامانی" به عربی تالیف شد. سکه‌هایی که در سمرقند، بخارا و شهرهای ماورالنهر ضرب شده، همه به زبان عربی و خط کوفی است. امیران سامانی و وزیران و دبیران آنها اغلب با زبان عربی آشنا بودند.

زادگاه زبان فارسی

زادگاه زبان فارسی مشرق فلات ایران است و نخستین شاعران و نثر نویسان از این دیار برخاسته‌اند زبان و ادب فارسی در ماورالنهر از قرن چهارم هجری با پدید آمدن شاعرانی چون "رودکی" و نویسندگانی چون "بلعمی"، "جیهانی" و "عتبی" یکی از بزرگترین و پرشکوه‌ترین دوران خود را پشت سر گذاشت و این زبان با پدید آمدن شاعران و ادیبان بزرگ دوره‌ای از رشد و کمال خود را طی کرد.

در اهمیت و گسترش زبان فارسی در ماورالنهر قرن چهارم هجری همین بس که اولین بار تفسیر کبیر و تاریخ طبری به عنوان دو کتاب اساسی برای مسلمانان در ماورالنهر به فارسی ترجمه شد. زبان فارسی رایج در بخارا و سمرقند از قرن چهارم هجری زبان دری بود که ترکیبی از واژه‌های عربی و سغدی و خوارزمی را با خود داشت و این زبان در ماورالنهر خوارزم و خراسان تقریبا مشترک و قابل فهم بود.

زبان فارسی در ماورالنهر بعد از سامانیان زبان رسمی بود و نه تنها در مکاتبات اداری، بلکه در نگارش کتاب‌های گوناگونی نیز کاربرد داشت. گسترش زبان فارسی کار را به جایی رسانده بود که از علاقه مردم به عربی که متون زیادی به آن زبان موجود بود روز به روز کاسته شد و عده بیشتری را به این فکر واداشت تا کتب عربی را به فارسی ترجمه کنند.[11]

ماورالنهر از لحاظ جغرافیای طبیعی از خراسان جدا بود؛ اما از نظر فرهنگی و علمی و به ویژه از جنبه ادبی و زبانی جزیی از آن به حساب می‌آمد و زبان و ادبیات فارسی در خراسان پیوندی ناگسستنی با ادبیات فارسی در ماورالنهر دارد. شاعران، ادبیان و نویسندگان این دو ناحیه به ویژه در دوره اسلامی با هم در ارتباط بوده و گاه خراسانیان برای کسب علوم به ماورالنهر می‌رفتند و گاه طالبان علم از آنجا به خراسان می‌آمدند تا از محضر بزرگان این دیار بهره بگیرند.

تعدادی از شاعران معروف ماورالنهر چون ادیب "صابر ترمذی" و "سیف اسفرنگی" عمر خود را در خراسان به پایان برده‌اند. از همین روست بحث در علوم ادبی ماورالنهر به طور مستقیم با تاریخ ادبیات ایران ارتباط دارد ادبیات این سرزمین در قرن‌های پنجم و ششم هجری بخشی از ادبیات ایران زبان فارسی است.

فتواى علماى ماوراء‌النهر درباره زبان فارسى و اسلام‌

"منصور بن نوح" پادشاه سامانى (350- 365 ه.ق)‌ هنگامى که خواست تفسیر بزرگ طبرى را از تازى به پارسى برگرداند، از علماى ماوراء‌النهر، قلمرو فرمان‌روائى خود، درباره جواز آن کار فتوى گرفت. و چون فتواى علماى ماوراء‌النهر دراین‌باب نقطه عطفى بود در تاریخ زبان فارسى و فرهنگ اسلامى که مى‌بایستى از آن یاد شود و پیوسته در مدّنظر باشد. ازاین‌رو در این‌جا توضیح بیشترى درباره آن خواهد آمد.

کسانى که منصور از آنان براى برگرداندن آن کتاب به فارسى نظر خواست، علماى شهرهاى بزرگ آن سامان؛ همچون بخارا و بلخ و سمرقند و سپیجاب و فرغانه و شهرهاى دیگر بودند. برخى از علمائى که از این شهرها به دستور وى در پایتخت او گرد آمده بودند؛ از این جمله‌اند:" ابوبکر احمد بن حامد" و "خلیل بن احمد سجستانى" و در برخى نسخه‌ها از"ابوبکر محمّد بن الفضل الامام" و "ابوبکر محمّد بن اسمعیل الفقیه" و "ابوجعفر بن محمّد بن على" و "فقیه حسن بن على مندوس" و "خالد بن هانى متفقه" نام برده‌اند.[12]

این علما جملگى به ترجمه آن تفسیر به زبان فارسى فتوا دادند و به دستور منصور گروهى از علماى آن سامان به ترجمه آن پرداختند و حاصل کار ایشان همین ترجمه فارسى تفسیر طبرى است که همواره یکى از ذخایر گران‌قدر زبان فارسى به‌شمار رفته و مى‌رود. آنچه در داستان این ترجمه درخور دقت و تأمل می‌باشد، دلیلى است که این علما در توجیه فتواى خود آورده‌اند که شاید با نقل قسمتى از آن بهتر بتوان به معنى و مفهوم آن فتوا پى برد. در مقدّمه کتاب چنین آمده:

"پس علماى ماوراء‌النهر را گرد کرد (یعنى منصور) و این از ایشان فتوى کرد که روا باشد ما این کتاب را به زبان فارسى برگردانیم. گفتند روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به پارسى مر آن‌ کس را که او تازى نداند، از قول خداى عزّ و جلّ که گفت: و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه‌. گفت من هیچ پیغامبرى را نفرستادم مگر به زبان قوم او و آن زبانى کایشان دانستند. و دیگر آن بود کاین زبان پارسى از قدیم بازدانستند، از روزگار آدم تا روزگار اسماعیل پیغامبر(ع) همه پیغامبران و ملوکان زمین به پارسى سخن گفتندى و اول کس که سخن گفت به زبان تازى اسمعیل پیغامبر بود(ع) و پیغامبر ما صلى اللّه علیه(وآله) از عرب بیرون آمد و این قرآن به زبان عرب بر او فرستادند و این‌جا بدین ناحیت زبان پارسى است و ملوکان این جانب ملوک عجمند" [13]

این فتوا از یک‌سو پایه بر این اصل داشت که اسلام دینى است انسانى و جهانى که هیچ قومیت و زبانى آن را محدود نمى‌سازد. اصلى که از آغاز، گرایش اسلامى ایرانیان بر آن قرار گرفته بود، و بر پایه همان اصل هم با امویان و پیروان ایشان که اسلام را جز این مى‌خواستند درافتادند و آنها را از میان برداشتند. و از سوى دیگر ریشه در فرهنگ کهن و استوار آن ناحیه داشت که اسلام را جز در زبان فارسى نمى‌فهمیده و نمى‌پذیرفته‌اند. به گفته نرشخى در تاریخ بخارا، «مردم بخارا در اول اسلام، در نماز قرآن به پارسى خواندندى و عربى نتوانستندى آموختن.» و هم به گفته او در نماز جماعت در هنگام رکوع و سجود مردى به جاى تکبیر عربى به زبان خودشان بانگ کردى و آنها را بیاگاهانیدى‌.[14] فتواى ابو‌حنیفه هم که در تکبیر نماز جایز است به ‌جاى اللّه‌اکبر گفته شود «خداى بزرگ است» یا «خداى بزرگ» یا «به نام خداى» ریشه در همین فرهنگ دارد، و به حکم همین فرهنگ هم بوده که وقتى "اشرس" کارگزار هشام خلیفه اموى در خراسان که ذکرش خواهد آمد در صدد برآمد که اسلام را از راه دعوت و تبلیغ در ماوراء‌النهر گسترش دهد، ناچار شد براى این کار کسانى را برگزیند که زبان فارسى خوب بدانند و در آن مهارت داشته باشند.[15]

و ناگفته نماند که در این دوران بدین‌ سبب، هم فرهنگ کهن ایران و هم گرایش اسلامى ایرانیان به صورت اصلى خود فرصت بروز و ظهور یافتند که دولت ایرانى سامانى بر این منطقه فرمان مى‌راند و از قدرت و شوکتى بهره‌مند بود که در پناه آن اهل علم و فکر از آزادى بیشترى در اظهارنظرهاى خود برخوردار بودند.

فتواى علماى ماوراء‌النهر و عمل امیر سامانى ازآن‌رو نقطه عطفى در تاریخ زبان فارسى شمرده مى‌شود که توهّم بى‌اساسى را که در اذهان رسوخ یافته بود و در اثر القاءات مکرر مى‌رفت که به صورت سنّتى پایه‌دار و اسلامى درآید و قلمرو زبان فارسى را از آنچه که بود تنگ‌تر سازد درهم شکست و راه زبان فارسى را در علوم قرآنى و انواع معارف اسلامى باز کرد، و موانع را تا حدّى از جلو آن برداشت و همین روش خردمندانه بود که باعث گردید تا زبان فارسى، گذشته از شعر و ادب که در آن دوران رونقى به‌سزا یافته بود و رو به کمال داشت، با بار اسلامى خود نیز هم‌چنان ببالد و اسلام را، هم در قلمرو بسیار وسیع خود بگستراند و هم آن را با خود به سرزمینهاى دوردست چین و خاور دور ببرد، و در آن‌جاها بشناساند، که خود فصلى بدیع در تاریخ اسلام در قلمرو زبان فارسى است.

نخستین آثار فارسی

نخستین اثری که از نثر فارسی باقی مانده از اوایل قرن چهارم است پیش از آن فقط یکی چند جمله‌ای است که مولفین ایرانی یا عرب در کتاب‌هایی که به زبان تازی نوشته‌اند، نقل کرده‌اند. چیزی که در این میان مسلم است این است که حتما در قرن دوم نثر فارسی بوده است، زیرا که "به آفرید" پسر ماه فروردین که پیش از خلافت بنی‌العباس در سال 132 از خراسان دینی تازه آورده بود و از مردم حوالی نیشابور بود پیروان خود را هفت نماز به زبان فارسی مقرر داشت و برای این هفت نماز کتابی به زبان فارسی تالیف کرده بود بعد از آن یکی از اطبا و مترجمین قرن دوم"منکه" نام یکی از کتب هندی را به اسم کتاب شاناق در نجوم بود از هندی به زبان فارسی ترجمه کرده است و "ابوحاتم بلخی" در میان سالهای 170 و 177 آن کتاب را برای یحیی برمکی به خط فارسی نوشته است از این دو کتاب ظاهرا اثری باقی نمانده و نیز از کتبی که به زبان ما در قرن سوم تالیف کرده‌اند چیزی به دست نیست؛ ولی تا جایی که اطلاع داریم در قرن چهارم در نتیجه تشویقات فوق‌العاده پادشاهان سامانی کتاب بسیار به زبان فارسی تالیف شده است از آن جمله کتابی در لغات فارسی به اسم "تاج المصادره" به "ابوعبدالله جعفربن محمد رودکی" شاعر بزرگ ایرانی متوفی در 329 نسبت داده‌اند. در همان زمان "ابوحص حکیم بن احوص سغدی" کتابی در لغت فارسی تالیف کرده است تا قرن یازدهم نیز فرهنگ نویسان آن را در دست داشته‌اند.

کتبی که به نثر قرن چهارم اینک در دست است، نثر فارسی مدون متعلق به سال 346 هجری می‌باشد و آن مقدمه‌ای است به نثر، برای شاهنامه‌ها؛ یعنی مجموعه‌های تاریخ ایران پیش از اسلام که در آن زمان به نثر فارسی می‌نوشته‌اند ترتیب داده‌اند و نویسنده آن معلوم نیست؛ ولی پس از آنکه فردوسی این داستان‌ها را نظم کرده، همان مقدمه قدیم را در صدر منظومه فردوسی قرار داده‌اند و سپس مطالب دیگر در احوال فردوسی بر آن افزوده‌اند و این مقدمه به فرمان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی حکمران طوس به توسط چند تن از زرتشتیان ایران نوشته شده است و تا سال 829 که "بایسنقر میرزا" شاهزادگان آل‌تیمور دستور داده است مقدمه دیگری بر شاهنامه بنویسید این دیباچه ابومنصوری همواره در صدر شاهنامه معمول بود و هنوز در بعضی نسخ خطی قدیم متداولست و دو مقدمه دیگر هم پس از آن و پیش از دیباچه بایسنقری نوشته‌اند پس از آن" ابوالقاسم عیسی بن علی" که پدرش "علی بن عیسی بن داود الجراح" وزیر مقتدر عباسی بود و در سال 334 رحلت کرد کتابی در لغت فارسی نوشته است که اینک در دست نیست.

در همین زمان‌ها "ابوالموید بلخی" شاعر معروف دربار سامانیان به زبان فارسی تالیفات کرده است واز جمله مولفات او شاهنامه‌ای بوده است به نثر فارسی که پیش از سال 352 که ترجمه طبری تمام شده آن را تالیف کرده بود[16] و نیز ذکری از کتاب گرشاسب نامه او هست که معلوم نیست همین شاهنامه است یا کتابی دیگر بوده و فعلا تنها کتابی که از مولفات او باقی است کتاب کوچکی است در "عجایب بلدان" که در میان سنوات 366 و 387 آن را پرداخته است.

سپس در زمان "نوح بن نصر" پادشاه سامانی تفسر کبیر تالیف "محمد بن جریر بن یزید طبری" را که از معروف‌ترین کتب فن است به فرمان این پادشاه به زبان فارسی ترجمه کرده‌اند؛ ولی مترجم آن به تحقیق معلوم نیست و آن کتاب نیز موجود است.

کتاب دیگری از همین مولف در همان اوان ترجمه شده و آن تاریخ طبری است که ظاهرا در سال 352 "ابوعلی محمد بن محمد بن عبیدالله بلعمی" وزیر که شاعر نیز بود، ترجمه کرده است و از بهترین کتب متدوال نثر فارسی است.

در سال 369 نوح بن منصور پادشاه سامانی به خواجه "عمید ابوالفوارس قناوزی" فرمان داده است که کتاب "سند بادنامه" از از زبان پهلوی به زبان فارسی ترجمه کند و آن ترجمه تا قرن ششم موجود بوده است که ازرقی هروی شاعر بزرگ آن زمان آن کتاب رانظم کرده است و "بها الدین محمدبن علی بن محمد بن عمر ظهیری" کاتب سمرقندی در همان قرن ترجمه قناوزی را را تهذیب کرده و به انشای تازه‌تر در آورده است داستان سندباد نامه مجموع حکایاتی است که مانند کلیله و دمنه در زمان ساسانیان از هندوستان به ایران آورده و به زبان پهلوی ترجمه کرده‌اند و از آنجا به زبان فارسی درآمده است.[17]

مقاله

نویسنده سعيده سلطاني مقدم
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام - دولتهای تابع حکومت اسلامی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
Powered by TayaCMS