كلمات كليدي : تاريخ، طاهريان، طاهر، هرثمه، علي بن موسي، مامون، فضل بن سهل، پوشنگ، خوارج
نویسنده : سيد احمد موسوي
طاهر فرزند حسین بن مصعب بن زریق است. این خاندان ایرانی، از موالی طلحه بن عبدالله خزاعی، یکی از چهرههای برجسته قبیله عربی خزاعه بودند که زمانی حاکم سیستان بود. مصعب در جریان انقلاب عباسیان شرکت داشت و منشی سلیمان بن کثیر، داعی عباسیان بود. بنابراین عنصری انقلابی شناخته میشد که پس از پیروزی باید سهم خویش را میگرفت. امارت شهر پوشنگ به وی و فرزندش حسین داده شد و اندکی بعد هرات هم به آن افزوده شد. طاهر بن حسین به هنگام تولد خویش در پوشنگ و خراسان از خاندانی گمنام نبوده است، بلکه چنان که گفته شد، امیرزاده یا حاکمزاده شهر و منطقه خویش بوده است.[1]
علاقه طاهر به زادگاه خویش
طاهر بن حسین زادگاه خود پوشنگ را علاقه زیادی داشته است و این شدت علاقه به حدی بوده است که چون فضل بن سهل وزیر مامون او را به فرماندهی لشکر خراسان به منظور مقابله با لشکر بغداد برگزید، بالاترین آرزوی طاهر را جویا شد و طاهر تنها یک آرزو داشت و آن حکمرانی و تصدی امور پوشنگ و بالا رفتن از منبر آن به جهت ادای خطبه، و اندوخته یکصد هزار دینار در خزانه دارالحکومه پوشنگ که همگی برآورده شد.[2]
نقل است که حسین بن مصعب فرزندش طاهر را بسیار دوست میداشته، و به هر علتی که بوده، هیچگاه او را از خود دور نمیساخته است و همواره در سفر و حضر او را از خود جدا نمیساخت.[3] طاهر در عراق پرورش یافته و سپس به خراسان بازگشته است. در این مدت و زیر نظر پدر خویش و با استفاده از اساتید محفل علمی عراق در فنون مختلف سیاست، اجتماع، ادب، تاریخ و... بهرهمند شده است.
طاهر به سال 159 هجری متولد شد.[4] بنا بر گفته طبری او در کودکی با پدرش حسین با سپاه خراسان به عراق رفته، و چندی در آن دیار پرورش یافته است. پس از آن و طبعا از زمان بلوغ اثر وی در خراسان دیده میشود؛ زیرا که به سال 181 قمری در حالی که بیست و دو سال از عمرش را پشت سر گذاشته بود، از سوی علی بن عیسی بن ماهان، والی خراسان حکمرانی پوشنگ را به دست گرفته است،[5] و چنین به نظر میرسد که طاهر و پدرش حسین متناوبا حکمران شهر پوشنگ بودهاند. وی به سرعت در تشکیلات اداری و نظامی خراسان وارد گردید.
مواجهه با خوارج
طاهر در حالی که بیست سال بیشتر سن نداشت، از طرف علی بن عیسی بن ماهان حکمران خراسان مامور مبارزه و مقابله با حمزه پسر آذرک خارجی سیستانی گردید و توانست با حربههای مناسب قائله او را فرونشاند و سربلند از این آزمایش خارج گردد، و باعث برچیده شدن بساط هرج و مرج، و قتل و کشتار در منطقه شد.[6]
برخورد طاهر با خوارج بسیار خشونتآمیز و بیسابقه بود. او برای مجازات و تنبیه خوارج بر آنان بسیار سخت میگرفت، به گونهای که چون بر گروهی از آنان دست مییافت، سر درختان را به هم میپیوست، در حالی که هر پای آنها را نیز به یکی از درختان میبست، آن گاه دو درخت را رها میکرد، در نتیجه، آن شخص از وسط به دو نیم میشد.[7] این شیوه و سبک برخورد طاهر سبب گردید تا نام و آوازه او فراگیر شده و جایگاه وی در منطقه تثبیت گردد.
بدرفتاری علی بن عیسی بن ماهان با طاهر بن حسین و خاندان طاهری
محبوبیت طاهر و خانواده وی در خراسان که با پیروزیهای طاهر در برابر خوارج تشدید گردیده بود، سبب شد، تا آتش حسد و رشک را در نهاد عیسی نسبت به آنان شعلهور سازد تا آنجا که به توهین و دشنام به خانواده طاهری توسط حکمران انجامید. تا جایی که رفته رفته به خون آنها تشنه شده و آنان را به مرگ تهدید نمود.[8] تا آنجا که روزی دستور داد، طاهر را با ریسمانی به دکل یا ستونی بستند.[9] این کار باعث شد تا حس تنفر و انتقام از علی بن عیسی در وجود طاهر نهادینه شود.
پناهنده شدن حسین بن مصعب و طاهر به خلیفه هارون الرشید و در پی بروز نا آرامیهای زیاد خلیفه را بر آن داشت تا علی بن عیسی را از حکمرانی خراسان عزل نموده و او را به بغداد فراخواند و هرثمه بن اعین به عنوان فرماندار جدید معرفی شد.[10]
اما نخستین حضور مهم او، همراهی وی با هرثمه بن اعین است که در سال 193 از طرف هارون مامور سرکوبی شورش رافع بن لیث شد. و در سمرقند وی را شکست داد[11] از اینجا روشن میگردد که باید در آنجا شجاعت و درایت خود را آشکار کرده باشد؛ چرا که در سال 194-195 به فرماندهی نیروی مامون بر ضد نیروهای امین به فرماندهی علی بن عیسی منصوب شد.
هارون الرشید خلیفه عباسی که جهت سرکشی به خراسان عزیمت نموده بود و فرزندش مامون را نیز به همراه خود برده بود و قبلا وصیت کرده بود که خراسان تا همدان به فرمان مامون باشد و از همدان به آن طرف که شامل تمام غرب است از آن امین و با این کار پیوند ولایت عهدی مامون را برای امین دوباره تاکید کرده بود. اما بعد از درگذشت هاورن به واسطه شیطنتهای فضل بن ربیع و همچنین نیات پلید خود امین در مورد مامون بعث شد تا امین، مامون را از ولایت عهدی خلع نموده و برای فرزند شیرخوار خودش، موسی که هنوز زبان نگشوده بود، بیعت گرفت و او را الناطق بالحق ملقب نمود،[12] و علی بن عیسی بن ماهان را به حکمرانی خراسان منصوب کرد،[13] و نهاوند و همدان و قم و اصفهان و قسمت دیگر جبل؛ یعنی آذربایجان را به او اقطاع داد که لشکریان و خراج آنها با علی بن عیسی باشد.[14]
وقتی رافع بن لیث از حسن رفتار و نیکوکارى مأمون درباره مردم ولایت خویش خبر یافت، کس فرستاده و براى خویشتن امان خواست، هرثمه در این باب شتاب کرد و رافع بیامد و به مأمون پیوست که وى را حرمت کرد. هرثمه هم چنان مقیم سمرقند بود. طاهر بن حسین نیز همراه هرثمه در محاصره رافع بوده بود، وقتى رافع امان یافت، این مشکل محاصره به این طریق پایان یافت.[15]
فضل بن سهل در جستجوی فرمانده
چنین نقل شده است که هنگامی که فضل بن سهل وزیر مامون از تصمیم امین خلیفه در بغداد مبنی بر تعیین علی بن عیسی به فرماندهی لشکر عراق به منشور تسخیر خراسان آگاهی یافت، با توجه به سوابق مردی و مردانگی طاهر و پیروزیهای وی در مقابل قیام شورش خوارج و در مقابل یاغیگریها، و همچنین سابقه خشونت علی بن عیسی نسبت به طاهر، و تنفر و انزجار درونی طاهر نسبت به علی بن عیسی و حس انتقام جویی در وی، و همچنین جرات و قدرت تصمیمگیری و تدبیر بالای طاهر و اراده قوی وی، طاهر را از میان تمامی دلاوران خراسان جهت فرماندهی و سالاری لشکر خراسان کاملا پسندیده و برگزید.[16]
نقل شده است که امین نامهای برای مامون نوشته و فراوانی سپاهیان خویش را به رخ مامون کشیده است و گفته است: «تو نمیتوانی لشکریان مرا شماره کنی، مگر آنچه در این انبان است، بشماری و انبانی پر از دانه کنجد کرده، برای مامون فرستاد. مامون نیز برای تحریص و تحریک فرماندهان و سپاهیان خویش این نامه را بر یاران خود خواند». طاهر بن حسین که مرد بی باک و دلاوری بود با شنیدن این تهدید، در حالی که تمام وجودش را خشم فرا گرفته است بر خواسته و خطاب به مامون چنین گفته است: «برای برادرت امین بنویس که کنجدهای انبان را نمیشمارم، اما خروسی یک چشم دارم که آن دانهها را در یک روز بر میچیند!».[17]
دلایل انتخاب طاهر به فرماندهی لشکر خراسان
پس از آن که روشن گردید که امر بین دو برادر به غیر از جنگ معلوم نمیگردد، مامون خود را آماده مبارزه نموده و دستور داد تا وزیرش، فضل بن سهل دست به کار شده و تمام امور را برای جنگیدن آماده و مهیا نماید. فضل که قبل از آن جنگ را پیشبینی نموده بود و نیک میدانست که به واسطه دوستی دیرینی که بین فضل بن ربیع و علی بن عیسی بن ماهان وجود دارد، قطعا علی بن عیسی برای جنگ با خراسان برگزیده خواهد شد، در صدد یافتن نامزدی برای رویارویی با او بر آمد. از این رو دستور داد تمامی فرماندهان و شخصیتهای درباری دستور داد تا فرزندان خویش را بیاورند که حسین بن مصعب نیز فرزندش طاهر را به همین علت در آن جمع حاضر نمود. به این ترتیب از بین همه آنان فضل بن سهل، طاهر را که جوانی یک چشم بود، انتخاب نمود.[18]
برخی دلیل انتخاب طاهر را برای جنگ با لشکر عراق به علم نجوم و ستاره شناسی مرتبط میدانند و آن را به دانستن علم نجوم از طرف فضل بن سهل یا شخصی به نام دوبان منجم دانستهاند. دلیل دیگر این انتخاب میتواند این نکته باشد که علی بن عیسی فردی بسیار مغرور بوده است و طاهر را کوچک میپنداشته است و هدف فضل از این انتخاب تحقیر علی بن عیسی و زهر چشم گرفتن از اوست که میتواند با یکی از سرداران سابق خودش وی را شکست دهد. از سویی دیگر عیسی چون طاهر را به حساب نمیآورد، در صدد چاره اندیشی و کمینگاه نمیرفت، چنان چه قبل از حرکت در مورد طاهر چنین گفت: «طاهر چیست و گیست؟ هرگاه خبر گذشتن من را از دروازه همدان بشنود، ری را خالی و ترک خواهد کرد»،[19] و همچنین سابقه توهین و اهانت و تحقیر به خاندان طاهری و شخص طاهر در کارنامه علی بن عیسی را نباید از نظر دور داشت چون طاهر از علی بن عیسی به شدت کینه در دل نگه داشته بود و منتظر اولین فرصت بود تا آن را تلافی نماید. این جمله حسین بن مصعب نیز میتواند بر این امر دلالت نماید که گفته بود: «بالاخره طاهر علی بن عیسی را خواهد کشت».[20]
البته نقل است که طاهر نیز هر چند آرزوی جنگ با علی بن عیسی را در سر میپروراند؛ اما چون مردی دانا و دوراندیش بود، چنین پیش بینی نمود که اگر مامون پشیمان گردد و از جنگ دست بکشد یک نوع خفت و خواری برایش خواهد ماند از این رو با مامون چنین سخن گفت: «با برادر تو جنگیدن کار کوچکی نیست و اگر سه شرط مرا قبول میکنی، میروم. یک آن که چون من از نزد تو روم مرا نخوانی و اگر باز خوانی نیایم. دوم آن که سخن هیچ کس بر من نشنوی. سوم آن که اگر برادر تو در این کار کشته شد، خونش از من نطلبی. مامون نیز به همین شرایط برای او عهد و نامهای نگاشت و به طاهر داد و او نیز آنگاه عازم جنگ گشت».[21]
عدم رضایت پدر طاهر
ظاهرا حسین بن مصعب، پدر طاهر از این موضوع راضی نبوده و تلاشهای را نیز برای انصراف فضل بن سهل از انتخاب طاهر و نیز برای منصرف نمودن خود طاهر از فرماندهی انجام داده که موثر واقع نشده است. نگرانی حسین بن مصعب از این جهت بود که پیشبینی میکرد، پیشرفتهای فرزندش طاهر باعث خشم و کدورتها خواهد شد و میان فضل بن سهل و طاهر اختلاف به وجود خواهد آمد. البته پیشبینی او هم تا حدودی درست بود، زیرا دیری نگذشت که اولین جرقههای اختلاف پدیدار گشت. اولین رنجش فضل بن سهل از طاهر بن حسین در همان لحظات نخست و اتفاقا در زمان حیات حسین بن مصعب به وقوع پیوست. پس از آن که طاهر بن حسین موفق شد، در جنگ بر علی بن عیسی فائق شده و وی را بکشد، نامهای به فضل بن حسین نوشت و با سر مقتول روانه مرو ساخت. در این نامه به خاطر اختصار، طاهر از تکلفات و دادن القاب و تشریفات و احترامات خودداری نمود و در کمال بساطت و سادگی تنها به متن نامه اکتفاء نمود. بلعمی متن نامه طاهر را خطاب به فضل بن سهل چنین ظبط نموده است: امّا بعد، فانّى کتبت الیک و رأس على بن عیسى بین یدىّ و خاتمه فى اصبعى و السّلام؛ یعنی این نامه را به تو مینوسم؛ در حالی که سر علی بن عیسی در برابر من است و انگشتری او در انگشت من است.[22] فضل لحن خطابی نامه را نپسندید و آن را حمل بر غرور و خودخواهی و بیاعتنایی و بیاحترامی به خویش تعبیر نمود و چنین گفت: طاهر را سزد که چنین نامه بنویسد.[23] چنین بود که فضل بن سهل کینه طاهر را به دل گرفت و در صدد فرصت و مجال مناسبی بود تا او را گوشمالی دهد و انتقام بگیرد. اولین بار نیز پس از کشته شدن امین به دست طاهر فرصت را مناسب تشخیص داده، نزد مامون رفت و گفت: طاهر زبانها و شمشیرهای مردم را بر ما کشانید، ما میخواستیم که امین را زنده دستگیر کند؛ ولی طاهر او را کشت. البته فضل از این گفتگو دو منظور را دنبال میکرد، یکی این که کشتن امین را به گردن طاهر بیندازد تا اگر روزی مامون پشیمان شد، فضل را مواخذه نکند، دیگر این که طاهر را از انتصاب به مقامات عالیه مملکتی باز دارد.
بعدها دامنه اختلافات ما بین فضل بن سهل با طاهر بن حسین و هرثمه بن اعین بالا گرفت که در نتیجه آن هرثمه جان خود را دز زندان فضل از دست داده و طاهر نیز در واقع به شهر رقه در کنار رود فرات منتقل شد و در حقیقت جنبه تبعیدی به خود گرفت.[24]