كلمات كليدي : تاريخ، طاهريان، طاهر بن حسين، عبدالله بن طاهر، محمد بن طاهر، مأمون، يعقوب بن ليث، طبرستان، ماوراءالنهر، ري، سيستان
نویسنده : مريم حيدري
پس از مرگ هارون الرشید بین فرزندان او، امین و مأمون بر سر مسأله جانشینی اختلاف پیش آمد. طاهر بن حسین جانب مأمون را گرفت و در جنگی که علی بن عیسی بن ماهان، سردار امین، در ری بر ضد مأمون کرد، طاهر بن حسین او را شکست داد و کشت.[1] هنگامی که مأمون به خلافت رسید به پاس این خدمات شحنگی بغداد و در سال 205(ه.ق) حکومت خراسان را به طاهر داد. وی در سال 207(ه.ق) نام خلیفه را از خطبه انداخت و نسبت به او اعلام استقلال کرد و حکومت نیمه مستقل و موروثی طاهریان را تشکیل داد.[2]
بعد از طاهر در سال 207(ه.ق)، پسرش طلحه به امارت خراسان و سیستان رسید و سپس در سال 213 (ه.ق) برادرش عبدالله بن طاهر جانشین او شد. با مرگ وی مناطق تحت حکومت او در سال 230(ه.ق) به پسرش طاهر بن عبدالله رسید. تا آن که در زمان محمد بن طاهر، آخرین امیر طاهری، یعقوب بن لیث به نیشابور حمله نمود و با تصرف خراسان در سال 259(ه.ق) حکومت طاهریان برچیده شد.[3]
گستره حکومتی طاهریان
مأمون در سال 205(ه.ق) حکومت خراسان را به طاهر بن حسین واگذار کرد. علاوه بر آن وی را به حکومت سرزمینهای سیستان، کرمان، قومس (سمنان)[4]، طبرستان (مازندران)[5]، رویان[6]، دنباوند (دماوند)[7] و ری گماشت که والیان آن از سوی حاکم خراسان انتخاب میگردیدند.[8] پس از مرگ طاهر این مناطق به جانشینان وی رسید.[9] مرو در زمان طاهر و طلحه پایتخت طاهریان بود، اما در زمان عبدالله بن طاهر به نیشابور انتقال یافت.[10]
خراسان در دوران اسلامی به چهار قسمت تقسیم میشد: بخش اول شامل نیشابور، قهستان، هرات، طوس، بادغیس و بوشنج (پوشنگ) به مرکزیت نیشابور؛ بخش دوم،مرو، سرخس، نسا، ابیورد، طالقان، خوارزم به مرکزیت مرو؛ بخش سوم، جوزجانان، طخارستان،بلخ و ... به مرکزیت هرات و بخش چهارم، ماوراءالنهر با مرکزیت بلخ بود.[11] که منظور از خراسان، خراسان امروزی نیست، بلکه خراسان آن زمان است که شامل این چهار بخش میباشد.
طبرستان
طبرستان مجاور گیلان و دیلمان و بین ری و قومس و دریای خزر قرار داشت و بزرگترین شهر آن آمل بود.[12] همانطور که گفته شد مأمون علاوه بر خراسان، حکومت طبرستان را نیز به طاهر بن حسین واگذار کرد.[13] عبدالله بن طاهر و پسرش طاهر نیز حکومت طبرستان را داشتند.[14]
هم چنین مازیار بن قارن که توسط مأمون مسلمان شد، از طرف مأمون حکومت دو شهر از نواحی طبرستان را به عهده داشت.[15] او هفت سال بر طبرستان حکومت کرد.[16] مازیار در زمان معتصم قیام کرد، اما توسط عبدالله بن طاهر سرکوب شد.[17]
پس از مازیار عم عبدالله بن طاهر، حسن بن حسین بن مصعب - فرمانده سپاه عبدالله که مأمور سرکوبی شورش مازیار بود - به حکمرانی آن ناحیه رسید که سه سال و چهار ماه و دو روز بر طبرستان حکومت کرد.[18] پس از او طاهر بن عبدالله به مدت یک سال و سه ماه حاکم آنجا بود که با انتخاب وی به عنوان جانشین پدرش در خراسان،[19] محمد بن عیسی از سوی طاهر در سال 240(ه.ق) به حکومت طبرستان فرستاده شد که برای مدتی با رعایت عدالت، امور آنجا را اداره میکرد.[20] سپس برادر طاهر، محمد بن عبدالله به مدت هفت سال حاکم طبرستان گردید. سلیمان بن عبدالله نیز آخرین فرد از خاندان طاهری بود که سیزده سال بر طبرستان حاکمیت کرد.[21]
ظلم و ستم حکام طاهری (محمد بن اوس) باعث شد مردم نزد محمد بن ابراهیم که ساکن رویان بود رفته و از او خواستند تا به حکومت طبرستان بیاید، او حسن بن زید علوی را که در ری اقامت داشت به آنان معرفی کرد. وی دعوت را پذیرفت و در بیست و پنج رمضان سال 250 (ه.ق) بسیاری از رؤسای کلار و رویان با او بیعت کردند.[22] حضور علویان در طبرستان به زمان هارون الرشید بازمیگردد.[23]
حسن بن زید در نخستین اقدام شهر آمل را به تصرف خود درآورد و محمد بن اوس نماینده سلیمان بن عبدالله طاهری را از آنجا فراری داد.[24] قدم بعدی تصرف شهر ساری بود. سلیمان بن عبدالله برای جنگ با حسن بن زید از شهر خارج شد که در اطراف شهر جنگ در گرفت؛ اما سرانجام حسن ساری را تصرف کرد و سلیمان به گرگان گریخت و سپاه طاهری شکست خوردند و دیگر عزم طبرستان نکردند.[25]
پس از آن، شهر ری نیز به تصرف علویان درآمد و محمد بن جعفر طالبی بر آن حاکم شد، اما اندکی بعد ری مجدداً به تصرف طاهریان درآمد، ولی با اعزام سپاهیان از جانب حسن بن زید، این شهر تصرف و محمد بن میکال حاکم آنجا که از فرماندهان محمد بن طاهر بود، کشته شد.[26]
هم چنین علویان در سال 251(ه.ق) در قزوین و زنجان قیام کردند و حکام طاهری را از آن منطقه بیرون کردند.[27]
سرانجام در سال 257(ه.ق) حسن بن زید گرگان را تصرف کرد و به فرمانروایی محمد بن طاهر در طبرستان و گرگان پایان داده شد.[28]
ماوراءالنهر
ماوراءالنهر در بخش شمال شرقی فلات ایران واقع شده و مشتمل بر تمام سرزمینهای واقع در آن سوی رود جیحون در خراسان بود (مراد از ماوراء، رود جیحون در خراسان است).[29] لذا ماوراءالنهر به عنوان بخشی از خراسان در شمال آن قرار داشت.[30] بزرگترین شهر ماوراءالنهر، بخارا (پایتخت سامانیان) بود.[31]
فرزندان اسد بن سامان پیش از تشکیل حکومت طاهریان مورد حمایت مأمون قرار گرفته بودند و هر کدام از آنان را بر یکی از نواحی ماوراء حکومت میکردند.[32] مقامات حکومتی ماوراءالنهر که تابع والی خراسان بودند،[33] پس از به قدرت رسیدن طاهریان، هم چنان بر سمت خود ابقاء گردیدند،[34] چنان که مالیات این شهر به حاکمان طاهری میرسید.[35] در زمان طلحه بن طاهر، احمد بن ابیخالد به ماوراءالنهر لشکر کشید و اشروسنه را تصرف و حاکم آنجا (کاوس) را اسیر کرد که این امر باعث شد تا موقعیت آل سامان در ماوراءالنهر تثبیت شود.[36]
تلاش طاهریان در ماوراءالنهر صرف تقویت جایگاه امیران دست نشانده سامانی شد، به امید این که آنها تمامی مردم شهرهای ماوراءالنهر را مسلمان کنند و همچنین آنجا را از تاخت و تاز ترکان مشرک حفظ کنند. امیران نخستین سامانی از طریق چنین سیاستی توانستند شالودههای حکومت قدرتمند آتی خود را در ماوراءالنهر و خراسان بنیان کنند.[37] به عنوان مثال عبدالله بن طاهر، پسر خود طاهر را برای جنگ به سرزمینهای غوز[38] و به یاری سامانیان فرستاد و او شهرهایی را فتح کرد که پیش از آن کسی بدان جا پای نگذاشته بود و این امر توجه خاص عبدالله را بر نواحی شرقی میرساند.[39] عبدالله حتی برای دستگیری حسن بن افشین در اشروسنه به نوح بن اسد متوسل شد و به او دستور داد با توطئهای حسن بن افشین را دستگیر و نزد او بفرستد، نوح فرمان عبدالله را اجرا کرده، حسن را دستگیر نموده، نزد عبدالله فرستاد.[40]
نوح بن اسد در سال 228(ه.ق) در گذشت و طاهر ایالت او را به دو برادرش یحیی و احمد واگذار کرد.[41] احمد در سال 250(ه.ق) در فرغانه درگذشت و برادرش الیاس که حکومت هرات داشت در آن شهر آثار نیکی از خود به جای گذاشت،[42] هم چنین در سال 208(ه.ق) وی از سوی طلحه به عنوان فرمانده سپاه طاهری عازم سیستان شد.[43]
بنابر روایت ابن اثیر «الیاس والی هرات بود، عبدالله بن طاهر او را نزد خود خواند او قدری تسامح کرد و دیر جنبید. عبدالله به او نامه نوشت هرجا که نامه به او برسد بماند او به پوشنج (پوشنگ) رسیده بود که نامه را دریافت همان جا مدت یکسال ماند و آن مدت برای او کیفر بود. پس از آن عبدالله او را عفو کرد و به وی اجازه داد که برای ملاقات حاضر شود.»[44]
بعد از مرگ الیاس بن اسد در سال 244(ه.ق) در هرات، طاهربن عبدالله فرزند او، ابواسحاق محمد را به جای پدرش به حکومت هرات منسوب کرد[45] و فرزند دیگرش ابراهیم فرمانده سپاه محمد بن طاهر در جنگ با یعقوب بن لیث بود که از او شکست خورد و محمد بن طاهر را از دلاوری یعقوب بیم داد.[46]
با فروپاشی فرمانروایی طاهریان در خراسان نصر خود را عملاً مستقل دید و فرمانروایی مناطق بزرگی از ماوراءالنهر را به دست آورد، وی هنوز از نظر بغداد رسماً به نام طاهریان فرمان میراند. زیرا در سال 261(ه.ق) معتمد خلیفه حکومت سراسر ماوراءالنهر را به نصر واگذاشت که تا پایان عمرش در 279(ه.ق) هم چنان حفظ کرد.[47]
ری
ری در میان راه گرگان، خراسان، عراق و طبرستان قرار داشت.[48] در بنای شهر ری اختلاف نظر بسیار است.[49] در سال 195(ه.ق) طاهر بن حسین سردار مأمون در نزدیکی ری بر لشکریان امین پیروز شد.[50] در نیمه اول قرن سوم هجری این شهر در اختیار طاهریان قرار داشت[51] و در سال 250(ه.ق) توسط علویان طبرستان تصرف شد.
کرج (روستایی در ری)[52] ابودلف، جزو ولایات عراق عجم، میان همدان و اصفهان قرار داشت و این ناحیه را نخستین بار أبودلف قاسم بن عیسی عجلی به صورت شهر در آورد و در آن اقامت گزید.[53]
خاندان أبودلف از تیره بنی عجل -شاخهای از بنی بکر بن وائل- بودند که در جبال ایران ( عراق عجم) سکنی گرفتند.[54] ابودلف پس از مرگ هارون، در نزاع میان امین و مأمون، جانب امین را گرفت و به دستور او همراه علی بن عیسی بن ماهان به جنگ طاهربن حسین، سردار مأمون رفت.[55] چون علی کشته شد، ابودلف به همدان برگشت. طاهر او را به بیعت با مأمون دعوت کرد و او اعلام بیطرفی کرد، طاهر به همین بسنده کرد.[56] تا اینکه در سال 198(ه.ق) مأمون حکومت عراق عجم را دوباره به أبودلف واگذار کرد.[57]
أبودلف از ادباء و فضلا و شعرا بسیار خوب بود، و در آواز و موسیقی شهرتی تمام داشت[58] و همین امر باعث ارتباط و پیوند میان طاهریان با خاندان عجلی شده بود.[59] رابطه عبدالله بن طاهر با ابودلف بسیار نزدیک و دوستانه بوده است؛ چنانکه یکبار معتصم بر ابودلف خشم گرفت و خواست اموال او را مصادره کند، اما با وساطت عبدالله از این کار چشم پوشید.[60]
روابط این دو خاندان بیشتر در زمینه فرهنگی و مبادله شعرا بوده است. شعرای معروف این زمان به مدح هر دوی این خاندان پرداختهاند، به عنوان مثال ابوالحسن علی بن جبله معروف به عَکوَک (یعنی کوتوله) شاعر نابینای ایرانی نژاد خراسانی، مدحتگر خاندان طاهری، که مأمون و أبودلف عجلی و ...را نیز مدح کرده بود.[61]
روابط خاندان عجلی با طاهریان تا پایان حکومت هم چنان استوار باقی مانده بود؛ زمانی که حسین بن طاهر از طرف برادرش محمد بن طاهر به حکومت خراسان گماشته شده بود، این خاندان او را برای سفر به خراسان کمک کردند چنانکه حمزه اصفهانی می نویسد: «حسین بی مال و مردان روی به نیشابور نهاد و به اصفهان که حاکم آن دلف بن عبدالعزیز بود آمد و در کار خود درماند که آیا با وجود پریشانی حال حرکت کند یا بازگردد؟ در این هنگام کوشاد بن شاه مردان به یاری او برخاست و دلف را وادار کرد که به حسین بن طاهر کمک کند تا آن که حسین به همراهی کوشاد بیرون شد و روز دوشنبه هفت مانده از صفر سال 263(ه.ق) به نیشابور رسید.»[62]
سیستان
سیستان میان خراسان، مکران، سند و کرمان واقع شده بود. مرکز آن زرنگ و بزرگترین شهر آن بست بود.[63] همان طور که گفته شد مأمون در سال 205(ه.ق) حکومت خراسان به انضمام سیستان را به طاهر بن حسین داد. لازم به یادآوری است که مهمترین مشکل طاهریان در آغاز مسأله خوارج بود و برای سرکوبی آنها در سیستان پیاپی سپاهیانی به آنجا میفرستادند تا مانع حرکت آنها به سمت خراسان شوند.
طاهر بن حسین در سال 206(ه.ق) محمد بن حضین قوسی را به حکومت سیستان فرستاد. با مرگ طاهر، پسرش طلحه، الیاس بن اسد از نوادگان سامان خدات را به حکمرانی آن شهر فرستاد.[64] الیاس تنها چهار ماه ولایتدار سیستان بود، زیرا در جمادی الثانی 208(ه.ق) قدرت را به معدل، برادر و نماینده محمد بن حضین قوسی واگذار کرد. با متحد شدن معدل و برادرش با خوارج؛ طلحه، محمد بن احوص را به حکومت سیستان فرستاد و در سال 209 (ه.ق) محمد بن شبیب و در سال 210(ه.ق) محمد بن اسحاق بن سمره را به حکمرانی آنجا فرستاد. حکومت محمد بن اسحاق با شورش مردم بست که به تحریک عیاران محلی انجام گرفت مواجه شد. از این رو طلحه، حسن بن علی سیاری را به جای او فرستاد.[65] در آغاز سال 213(ه.ق) وی از ولایتداری سیستان برکنار و احمد بن خالد جانشین او شد. در جنگی که میان احمد و حمزه خارجی در گرفت، احمد ناگزیر شد به خراسان بازگردد. مقارن با این احوال حمزه خارجی در جایی به نام هیش یا بهیش در گذشت.[66] پس از طلحه برادرش عبدالله، برای بار دوم محمد بن احوص را به حکمرانی سیستان فرستاد او سپاهی گرد آورد و آماده جنگ با خوارج شد؛ متأسفانه محمد بن احوص موفق نشد و عبدالله نیرویی از غربا (احتمالاً از مردم خراسان و ماوراءالنهر) را به فرماندهی عزیز بن نوح به کمک او فرستاد؛ اما در نبرد خونینی که در جرواد کن در ناحیه زالق پیش آمد عزیز کشته شد. سپاهیان او حضین بن حسین طاهری (عم عبدالله) را به فرماندهی خود برگزیدند، و عبدالله نیز عباس بن هاشم و الیاس بن اسد را به فرماندهی این سپاه فرستاد، این نیروی مشترک که در بیابان راه را گم کرده بود مورد تهاجم خوارج قرار گرفت و در نزدیکی زالق متحمل شکست شد و محمد بن احوص و دیگر فرماندهان سپاه کشته شدند به این جهت حضین بن حسین را به جانشینی او انتخاب کردند (216(ه.ق)). در زمان معتصم، عبدالله بن طاهر، حسین بن عبدالله سیاری را به حکومت سیستان گماشت. [67]
در سال 220(ه.ق) سیستان گرفتار خشکسالی شد که عبدالله بن طاهر 300000 درهم برای کمک به قحطی زدگان فرستاد. حسن بن عبدالله در سال 222(ه.ق) در گذشت؛ اما پیش از آنکه بمیرد پسر عمش، نصر بن منصور سیاری را به طور موقت به جانشینی خود برگزید که عبدالله این انتخاب را تأیید کرد. پس از آن ابراهیم بن حضین قوسی به حکمرانی سیستان رسید که با مرگ عبدالله در سال 230(ه.ق) او همچنان حاکم سیستان بود.[68] در سال 237(ه.ق) یکی از رؤسای مطوعه[69] به نام صالح بن نصر به بهانه دفع خوارج، مطوعه و عیاران سیستان را -از جمله یعقوب و برادرانش را- جمع کرد[70] و بر بُست غلبه پیدا کرد و قدرت از دست ابراهیم بن حضین قوسی، آخرین حکمران سیستان، خارج شد. اما صالح نیز برخلاف عهد و پیمان مطوعه و عیاران، خیلی زود داعیه تجاوز و غارتگری یافت و نارضایتی یاران خود را فراهم ساخت تا آنجا که عیاران سیستان به رهبری یعقوب بن لیث با او به مخالفت برخاستند و او را در نبردی سخت شکست دادند و درهم بن نصر را به رهبری گروه انتخاب کردند، وجود اختلاف میان درهم و یعقوب به حاکمیت سه ساله درهم پایان داد[71] و مردم سیستان در 25 محرم 247(ه.ق) با یعقوب بن لیث بیعت کردند.[72] نخستین اقدام یعقوب در آغاز حکومتش سرکوب خوارج به رهبری عمار خارجی بود.[73] سرانجام مقارن با حکومت معتضد عباسی،[74] یعقوب بساط دولت طاهریان را برچید.
با مرگ محمد بن طاهر، آخرین امیر طاهری، سیستان و طبرستان و ری از تصرف او خارج شد.