دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

امپریالیسم Imperialism

No image
امپریالیسم Imperialism

كلمات كليدي : امپرياليسم، امپراتوري، ج.ا.هابس، امپرياليسم اقتصادي، امپرياليسم سياسي، امپرياليسم فرهنگي، امپرياليسم نو

نویسنده : مصطفي همداني

واژه "Imperialism"، در لغت به‌معنای جهان‌جویی، جهان‌گشایی، امپراطوری‌گرایی، سلطه‌گرایی، جهان‌خواری و جهان‌سالاری است.[1] و از کلمه قدیمی‌تر امپراتوری (Empirer) گرفته شده است و ‌در دهه 1890 در انگلستان رواج یافت..[2]

امپریالیسم، در اصطلاح ‌عنوانی است برای قدرتی (یا دولتی) که بیرون از حوزه ملی خود به تصرف سرزمین‌های دیگر بپردازد و مردم آن سرزمین‌ها را به زور وادار به فرمانبرداری از خود کند و از منابع اقتصادی و مالی و انسانی آن‌ها به سود خود بهره‌برداری کند. امپریالیسم به‌معنای تشکیل امپراتوری از آغاز تاریخ بشر وجود داشته است.[3] بنابراین هر نوع گسترش و توسعه ارضی و سلطه قوی بر ضعیف را در برمی‌گیرد. بدیهی است این نوع امپریالیسم در طول تاریخ همیشه وجود داشته است: امپراتوری ایران، روم، عثمانی و غیره. امپریالیسم در معنای جدید به گسترش سیطره کشورهای پیشرفته اروپایی بر بقیه جهان در 500 سال اخیر گفته می‌شود.

نظریه امپریالیسم نخستین بار توسط مورخ انگلیسی‌ هابسن (John Atkinson Hobson: 1858-1940)، مطرح شد و بوسیله لنین رهبر شوروی که خود تحت تأثیر اندیشه‌های مارکس بود، أخذ گشت. اثرهایش در اوائل دهه 1900 در زمان تلاش ملل غربی برای دست یافتن بر آمریکا منتشر گردید. هابسن تلاش برای استیلا یافتن بر اقوام دیگر و تحت انقیاد درآوردن آنها را امپریالیسم می‌نامد. این فرآیند از نظر او هم به توسعه اقتصادی کشورهای غربی کمک می‌کرد و هم بسیاری از مناطق دیگر جهان را به فقر می‌کشاند. [4]

جوهره امپریالیسم، بهره‌کشی و استثمار ملتها و سرزمینهای دیگر است که هم‌اکنون نیز از راه حفظ وابستگی‌های اقتصادی و مالی ادامه یافته است که به آن امپریالیسم نو می‌گویند.[5] عده‌ای امپریالیسم را نتیجه طبیعی سرمایه‌داری و نه ضرورتی برای انباشت سرمایه می‌دانند؛ یعنی سرمایه‌داری پیشرفته بدون امپریالیسم هم می‌تواند به زندگی خود ادامه داده و روند انباشت سرمایه را تداوم دهد.[6] از این واژه برای بیان کشاکشهای قدرتهای اروپایی رقیب برای به دست آوردن مستعمره و حوزه‌ی نفوذ در آفریقا و دیگر قاره‌ها هم استفاده می‌شود. این کشاکش‌ها که از دهه 1914 – 1880 بر سیاست بین‌المللی حاکم بود، سبب شد که این دوره عصر امپریالیسم نامیده شود. هم انگلیس‌ها و هم امپریالیستهای اروپایی ادعا می‌کردند که هدفشان گسترش تمدن و رساندن دستاوردهای آن به مردمان دارای نژاد و فرهنگ پست‌تر است ولی در بنیاد این احساس رسالت برای تمامی بشریت ایمان بر برتری نژادی، مادی و فرهنگ نژادهای سفید وجود داشت.

انواع امپریالیسم

سه نوع امپریالیسم می‌توان تصور کرد که عبارت‌اند از:

1) امپریالیسم سیاسی (امپریالیسم کلاسیک)؛ جوزف شومپیتر در مقاله‌ای تحت عنوان "جامعه‌شناسی امپریالیسم"، امپریالیسم [کلاسیک] را از بقایای سیاسی پادشاهی‌های مطلق می‌د‌اند و در تعریف امپریالیسم عنوان می‌کند: «موضع‌گیری بی‌هدف دولت برای گسترش قهرآمیز و بی‌پایان.»، بر طبق این نظریه امپریالیسم نتیجه منافع روندهای مشخص اقتصادی نیست بلکه نتیجه رفتار روانی حکمرانان اشرافی است.[7] شومپیتر سپس به تبیین "امپریالیسم نو" که در روزگار معاصر خود مشاهده می‌کرد بر اساس منافع اقتصادی می‌پردازد که در ادامه خواهد آمد.[8]

هابسن نیز امپریالیسم را تلاش برای استیلا یافتن بر اقوام دیگر و تحت انقیاد در آوردن آن‌ها، که استعمار قدیم یکی از شکل‌های آن است می‌داند.[9] تحلیل‌های لنین و هابسن از استعمار، مربوط به این دوره است. اما در سال‌های بعد، اصطلاح امپریالیسم مفهوم خود را به‌عنوان نظامی بر پایه سلطه حکومت امپراتوری از دست داد و در عصر حاضر این تبیین امپریالیستی دیگر توجیهی ندارند؛ زیرا امپراتوری‌های استعماری کهن،‌ مانند امپراتوری بریتانیا، کم و بیش به‌طور کامل از میان رفته‌اند و عملاً‌ همه نواحی مستعمراتی قدیم به‌صورت کشورهای مستقل درآمده‌اند[10] که حکومت سیاسی مستقل دارند؛ گرچه دچار نوعی پیچیده‌تر از امپریالیسم شده‌اند که عبارت از امپریالیسم نو باشد.

اینجاست که از نظر برخی پژوهشگران، دوره جدید امپریالیسم پس از جنگ به شکل اسلوب‌مند آغاز می‌شود و نهادهایی چون صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی به‌عنوان یک ردای مبدل بر قامت امپریالیسم تبدیل شده است که برای بهره‌مندی از نیروی کار ارزان و معافیت‌های مالیاتی، در کشورهای جهان سوم استقرار می‌یابند[11] و با وجود رژیم‌های فاسد، وابسته، و مرتجع در این کشورها استقلال سیاسی‌ای که تقریباً کسب شده است به پدیده‌ای ساختگی تبدیل می‌شود. گروه هیأت حاکمه جدید با هیأت حاکمه قدیم پیوند می‌خورد، و طبقات مالدار تحت پشتیبانی امپریالیسم کلیه امکانات خود را برای خفه کردن جنبش‌های مردمی که برای استقلال ملی و اجتماعی پیکار می‌کنند به کار می‌برند، و چپاول مواد خام در کشورهای عقب‌مانده توسط سرمایه خارجی به شکل سابق همچنان ادامه دارد.[12] از این امپریالیسم، تعبیر به امپریالیسم نو و "امپریالیسم اقتصادی" (یا به اصطلاح دقیق‌تر، "امپریالیسم دلار")‌ می‌شود.[13]

و بالاخره همینطور که گفتیم، از دهه 1970 نویسنده‌هایی چون اوانز، کر، بلتران، ماتلارت و شیلر، رویه‌ای جدید از چهره امپریالیسم با عنوان امپریالیسم فرهنگی را برنمایی می‌کنند.[14]

2) امپریالیسم اقتصادی (امپریالیسم نو)؛ امپریالیسم نو، که استعمار نو شکل عملی آن است،‌ به‌معنای وضعیتی است که در آن کشوری، ‌با داشتن استقلال سیاسی،‌ از دست‌اندازی و دخالت کشور دیگری و یا عوامل آن آسیب ببیند و این رابطه ممکن است دنباله رابطه استعماری گذشته میان دو کشور نباشد و قدرت نوخاسته‌ای آن را پدید آورد. در برخی از بخش‌های جهان (مثلاً، امریکای لاتین) اغلب اصطلاحات هم‌ردیف مانند "امپریالیسم اقتصادی" (یا به اصطلاح دقیق‌تر، "امپریالیسم دلار")‌ را بیشتر به‌کار می‌برند.[15]

محققان معتقدند پایان حکومت رسمی مستعمراتی در جهان سوم تأثیر چندان بر روح امپریالیستی قدرتمندان جهان نداشته است؛ زیرا با وجود رژیم‌های فاسد، وابسته و مرتجع در این کشورها استقلال سیاسی‌ای که تقریباً کسب شده است به پدیده‌ای ساختگی تبدیل می‌شود. گروه هیأت حاکمه جدید با هیأت حاکمه قدیم پیوند می‌خورد و طبقات مالدار تحت پشتیبانی امپریالیسم کلیه امکانات خود را برای خفه کردن جنبش‌های مردمی که برای استقلال ملی و اجتماعی پیکار می‌کنند به‌کار می‌برند و چپاول مواد خام در کشورهای عقب‌مانده توسط سرمایه خارجی به شکل گذشته همچنان ادامه دارد.[16] کشورهای صنعتی از طریق موقعیت برجسته اقتصادیشان در تجارت جهانی و از طریق نفوذ شرکت‌های بزرگ که در مقیاس جهانی عمل می‌کنند هنوز کنترل خود را حفظ کرده‌اند.[17] زیرا گرچه نوعی استقلال سیاسی در این کشورها وجود دارد اما محیط اقتصادی آن‌ها به‌شدت تحت تاثیر سلطه جوامع مرکزی است و بورژوازی خارجی همچنان در راس قدرت در این جوامع پیرامونی است.[18]

برخی پژوهشگران معتقدند لیبرالیسمِ پوشش‌یافته پس از جنگ، بساط امپریالیسم را برنچیده‌ بلکه تنها ساختارهای کلانی پدید آورده است که به شمال توسعه‌یافته اجازه داده است به شکل اسلوب‌مند از منابع اقتصادی و نیروی کار جنوب توسعه‌نیافته بهره‌کشی کند. آن‌ها انترناسیونالیسم لیبرال و نهادهای اصلی آن مانند صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی را یک ردای مبدل بر قامت امپریالیسم می‌دانند و معتقدند فعالیت امپریالیستی از طریق انترناسیونالیسم لیبرال، از شیوه‌های پرهزینه رسمی مانند اداره مستقیم سرزمین‌ها به شیوه‌های غیررسمی‌تری چون شرکت‌های چندملیتی غربی تبدیل شده است که برای بهره‌مندی از نیروی کار ارزان و معافیت‌های مالیاتی، در کشورهای جهان سوم استقرار می‌یابند[19] و بدین‌سان همان فرآیندهایی در حال وقوع است که در امپریالیسم کلاسیک شرح داده شده‌اند.[20]

3) امپریالیسم فرهنگی و رسانه‌ای؛ گرچه امپریالیسم فرهنگی اعم از امپریالیسم رسانه‌ای است، اما به‌دلیل قدرت و سلطه رسانه‌ها و حجم بالای انتقال فرهنگی رسانه‌ها به‌ویژه رسانه‌های مدرن، برخی از نویسندگان چون گیدنز، امپریالیسم فرهنگی را در چارچوب تبیین رسانه‌ای آن ارائه می‌کنند. او می‌گوید: «موقعیت برتر کشورهای صنعتی و بیش از همه‌ ایالات متحده آمریکا در تولید و گسترش رسانه‌ها سبب شده است که بسیاری از محققان از امپریالیسم رسانه‌ای سخن بگویند.»[21]

هربرت شیلر معتقد است: «صادرات تلویزیونی آمریکا، ‌همواره با آگهی‌های تجاری تبلیغاتی، فرهنگی تجاری را انتشار می‌دهد که شکل‌های محلی بیان فرهنگی را تباه می‌کند.»[22] این دیدگاه، جهانی شدن را نیز به‌مثابه شکلی از "امریکایی‌شدن" که برای دولت ایالات متحده و منافع شرکت‌های خصوصی آن سودمند است با امپریالیسم فرهنگی ملازم می‌داند.[23] به گفته آنتونی اسمیت، یکی از محققان برجسته رسانه‌های همگانی: تهدید استقلال کشورها از سوی ارتباطات الکترونیکی جدید در اواخر قرن بیستم می‌تواند از استعمار در گذشته خطرناک‌تر باشد. رسانه‌های جدید بیش از دیگر تکنولوژی‌های پیشین غرب از قدرت و نفوذ عمیق به درون فرهنگ "دریافت‌کننده" برخوردارند. نتیجه می‌تواند ویرانگری پایان‌ناپذیر تشدید تناقض‌های اجتماعی در جوامع در حال توسعه امروز باشد.[24]

- مظاهر امپریالیسم فرهنگی و رسانه‌ای؛ محققان، مظاهر این نوع امپریالیسم را در مولفه‌های زیر بر می‌شمرند:

  1. انحصار خبری؛ جریان خبرها تحت سلطه تعداد اندکی از موسسات خبری است که اطلاعات تازه را در اختیار روزنامه‌ها و هم‌چنین ایستگاه‌های رادیو و تلویزیون در سراسر جهان قرار می‌دهند. رویتر، آسوشتیدپرس و یونایتدپرس اینترنشنال همراه با آژانس فرانس‌پرس، که جانشین هاواس شده است، بیشتر اخبار بین‌المللی را تولید می‌کنند که به سراسر جهان تا حدی به استثناء بلوک شوروی، مخابره می‌شود.[25]
  2. انحصار سینمایی؛ در دهه 1920 هنگامی که فیلم‌های سینمایی برای نخستین‌بار به نمایش گذاشته شد، هالیوود، چهارپنجم مجموع فیلم‌هایی را که در جهان نشان داده می‌شد می‌ساخت؛ در انگلستان، 40 درصد مجموع فیلم‌هایی که هر سال در سینماها نشان داده می‌شود فیلم‌های آمریکایی است. بیشتر کشورهای دیگری که دارای صنعت صادرات فیلم هستند، مانند ایتالیا، ژاپن و آلمان نیز مقادیر زیادی فیلم‌های آمریکایی وارد می‌کنند. در آمریکای جنوبی این نسبت اغلب بیش از 50 درصد است نسبت مشابهی در مورد بسیاری از نقاط آسیا، آفریقا و خاورمیانه صدق می‌کند. در تایلند، 90 درصد مجموع فیلم‌هایی که هر سال نشان داده می‌شود آمریکایی است.[26]
  3. انحصار تبلیغی؛ از میان ده شرکت تبلیغاتی جهان، ‌نُه شرکت آمریکایی هستند. نیمی از موسسات بزرگ تبلیغاتی در کانادا، آلمان، فرانسه، انگلستان و استرالیا نیز آمریکایی‌اند. در بسیاری از کشورها در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی بزرگ‌ترین سازمان‌های تبلیغاتی یا آمریکایی و یا متعلق به شرکت‌های آمریکایی هستند.[27]
  4. انحصار سایبری؛ در کانال‌های الکترونیکی که به منظور انتقال، ‌بسیاری از اطلاعاتی مورد استفاده قرار می‌گیرد که دولت‌های امروزی و شرکت‌های بزرگ به آن وابسته‌اند نفوذ آمریکا بسیار نیرومند است. برآورده شده است که نُه‌دهم مجموع اطلاعاتی که در مخازن اطلاعاتی در سراسر جهان نگهداری می‌شود در دسترس دولت آمریکا یا سازمان‌های دیگر در ایالات متحده است.[28]
  5. انحصار تولید و صدور کتاب؛ طی 16 سال (1955-1917)، کل تولید جهانی کتاب نزدیک به دو برابر شد؛ یعنی از 284 هزار عنوان به 548 هزار افزایش یافت. کشورهای اروپایی به‌تنهایی پاسخ‌گوی نزدیک به 50 درصد تولید کتب کل جهان‌اند. گرچه کشورهای صنعتی‌شده تنها 6/35 درصد جمیعت جهان را دارند، پاسخ‌گوی 1/83 درصد از کل عناوین کتاب‌ها هستند، و حال آنکه در اوایل دهه 1970، آفریقا که تنها 7/1 درصد عناوین کتاب‌های جهان را تولید کرد، تنها پاسخ‌گوی 15/0 درصد تعداد نسخه‌های چاپ شده در همان سال بود. در همین دوره‌ی زمانی، آسیا 16 درصد عناوین جهان و تنها 5/2 درصد تعداد نسخه‌های جهان را تولید کرد. بر اساس یک آمار، ایالات متحده همواره در میان سه منتشرکننده رده‌بالای (آمریکا،‌ شوروی، انگلستان) کتاب در جهان بوده است.[29]

ابزارهای حفظ سلطه امپریالیسم

  1. دخالت‌های سیاسی؛
  2. انجام کودتاهای نظامی؛
  3. ایجاد درگیری‌های مرزی و جنگ بین کشورهای پیرامونی؛
  4. تقویت اغتشاش‌های داخلی؛
  5. تقویت مرزهای جاسوسی و حکومت‌های نامریی؛
  6. استفاده گسترده از تبلیغات و رسانه‌های گروهی؛
  7. تدوین و استقرار نظام تعرفه‌ای و تعیین قیمت‌ها و موارد دیگر.[30]

 اهداف امپریالیسم فرهنگی

امپریالیسم فرهنگی می‌تواند یاری‌دهنده امپریالیسم سیاسی و اقتصادی باشد. چنان‌که، مثلاً، فیلم‌های امریکایی برای فراورده‌های امریکایی تقاضا پدید می‌آورند.[31] جیمز پتراس، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه نیویورک معتقد است: امپریالیسم فرهنگی امریکا دو هدف مهم دارد: اقتصادی و سیاسی. هدف اقتصادی آن تسخیر بازارها برای کالاهای فرهنگی است، و هدف سیاسی آن برقراری سلطه از طریق شکل دادن به افکار عمومی است. وی می‌گوید: درصد فزاینده‌ای از ثروتمندان افراد امریکای شمالی ثروت خود را از رسانه‌ها به‌دست می‌آورند. امروزه در میان ثروتمندترین افراد امریکای شمالی، ‌از هر پنج نفر یک نفر ثروت خود را از رسانه‌ها کسب می‌کند. امپریالیسم فرهنگی، همچون یکی از منابع ثروت و نفوذ، در امریکا جایگزین تولید صنعتی شده است.[32]

توسعه فرهنگی یا امپریالیسم فرهنگی؟!

مفهوم توسعه فرهنگی (Cultural Development)، از اوایل دهه 1980 به بعد از طرف یونسکو به‌عنوان یک سازمان فرهنگی، ‌در مباحث توسعه مطرح شد.[33]

اگرچه توسعه فرهنگی به‌معنای گسستن از سنت‌های گذشته نیست، ‌زیرا سنت‌ها انباشت و ذخیره تجارب گذشته یک جامعه است. و توسعه بر مبنای گسترش سنت‌ها تجارب گذشته انجام می‌گیرد و نه بر اساس نفی آن‌ها.[34] اما در عمل می‌بینیم که توسعه فرهنگی به امپریالیسم فرهنگی و تسلط فرهنگ غرب بر کل جهان انجامیده است.

چندگانگی فرهنگی تنها با حضور همه فرهنگ‌ها میسر است اما در حال حاضر، «جامعه‌شناسان توسعه بر این باورند که مصرف کالاهای فرهنگی در سراسر جهان به سمت ایجاد یک "فرهنگ جهانی" بوده است. با به وجود آمدن فرهنگ جهانی، نوسازی فرهنگی در کشورهای در حال توسعه آسان‌تر می‌شود و جهان به سمت یک فرهنگ واحد قدم می‌نهد.»[35] گفته می‌شود که یک امپراتوری فرهنگی ایجاد گردیده است و اعتقاد بر این است که کشورهای جهان سوم به‌ویژه در برابر آن آسیب‌پذیرند زیرا منابع لازم را برای حفظ استقلال فرهنگی خود در اختیار ندارند.[36]

عناصر امپریالیسم فرهنگی

امپریالیسم فرهنگی، راهبرد خود را حول چند محور قرار داده است که در واقع پابرجایی مفهوم امپریالیسم فرهنگی در سازه و ساختار و در تحقق مصداق و به‌عنوان راهکار، این محورها هستند که عبارت‌اند از:

  1. اخلاق مصرف‌گرایانه، روح نامحسوس امپریالیسم فرهنگی؛ کشورهای غربی با راه‌های گوناگون فرهنگ خود را به جوامع جهان سوم تحمیل می‌کنند، زیرا با اشاعه فرهنگ غرب، فروش کالاهای غربی در کشورهای در حال توسعه بالا می‌رود. گرچه فرهنگ غربی عناصر مثبت زیادی دارد که می‌توان همچون اهرم‌های توسعه آن‌ها را به‌کار گرفت دارای عناصری منفی نیز هست که توسعه انسانی در کشورهای جهان سوم را مخدوش و همچون عامل بازدارنده توسعه عمل می‌کند و غرب به‌علت در اختیار داشتن وسایل ارتباط جمعی برتر، برنامه‌های فرهنگی خود را با شدت در جهان سوم اشاعه می‌دهد و در رقابت فرهنگی نابرابری، ‌عرصه را بر عناصر فرهنگ بومی تنگ می‌کند و بر توسعه این جوامع اثر منفی می‌گذارد.

از ویژگی‌های نفوذ فرهنگ غربی در جهان سوم ترویج مصرف‌گرایی نو در این کشورهاست. مصرف‌گرایی نو بر مبنای ایجاد نیازهای کاذب است. نیاز کاذب مصرف انبوه را با خود به ارمغان می‌آورد. برای مصرف انبوه، باید کالای کم‌دوام تولید گردد. کالاهای کم‌دوام تولیدشده در کشورهای توسعه‌یافته به کشورهای جهان سوم سرازیر می‌شود و یا حتی در کشورهای در حال توسعه به مدد سرمایه‌داری وابسته تولید می‌شود. از سوی دیگر، وسایل ارتباط جمعی الگوهای مصرف‌گرایی افراطی را به مردم القا می‌کنند. با بالا رفتن میزان مصرف کاذب، سرمایه‌های مملکت به عوض عمل کردن در سرمایه تولیدی به صورت مصرفی تلف می‌شود و این بزرگ‌ترین مانع توسعه در این کشورهاست.

خلاصه اینکه فرهنگ واحدِ نو، فرایند واحدی از توسعه را اشاعه می‌دهد که در آن مصرف‌گراییِ انبوه که از شاخص‌های توسعه‌یافتگی است رواج پیدا می‌کند.[37]

  1. ترویج عقاید اباحی‌گرایانه و سرگرمی، قالب محسوس امپریالیسم فرهنگی؛ سعی رسانه‌های غرب برای تسلط فرهنگی بر دنیا، دو نمود محسوس دارد:

الف) ترویج اباحی‌گری و آزادی بی‌حد و حصر

ب‌) سرگرمی با وسایل ارتباطی و پیام‌های سرگرم کننده.

نیل پستمن می‌نویسد: «تلویزیون آمریکا رسالت خود را فقط در این می‌بیند که برنامه‌های سرگرم‌کننده تولید کند».[38] جیمز پتراس، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه ایالتی نیویورک، بینگهمتن، معتقد است، امریکا صدور کالاهای فرهنگی سرگرم‌کننده را سودآورترین صنعت خود کرده است، به گونه‌ای که این کالاها، رفته‌رفته، جای صدور مصنوعات کارخانه‌ای را می‌گیرد.[39]

امپریالیسم فرهنگی و مفاهیم مرتبط

جهانی‌سازی و غربی‌سازی، نزدیک‌ترین مفاهیم به مقوله امپریالیسم فرهنگی است؛ گرچه ابعاد فلسفی و اجتماعی امپریالیسم فرهنگی قابل تبیین‌های دقیق‌تری است.

  1. امپریالیسم فرهنگی و جهانی‌سازی؛ جهانی‌سازی گرچه بیشتر با ابعاد اقتصادی مورد مطالعه قرار می‌گیرد، اما به ملازمت جهانی شدن اقتصاد، فرهنگ نیز تغییراتی اساسی یافته است که از الزامات همین توسعه اقتصادی جهانی است. توضیح اینکه «فرایند واحدی در جهان در حال شکل‌گیری است به نام "جهانی شدن فرهنگ"، که در واقع بر اثر آن یک فرهنگ جهانی به وجود می‌آید. جامعه‌شاسان توسعه معتقدند که توسعه اقتصاد جهانی سرمایه‌داری و صنعتی‌شدن و نظام دیوان‌سالاری بین‌المللی باعث به وجود آمدن این فرهنگ جهانی شده است. این فرهنگ ارزش‌های سرمایه‌داری را ترویج می‌کند و بدون شک یک دسته از ارزش‌های ملی و بومی را زیر ضربات خود خرد می‌کند. از این‌رو، عاملی بازدارنده در توسعه درون‌زای جهان سوم است».[40]
  1. امپریالیسم فرهنگی و غربی‌سازی و آمریکایی‌سازی؛ امپریالیسم فرهنگی، همان غربی‌سازی و بالاخص آمریکایی‌سازی است. از مفاهیم مرتبط با امپریالیسم فرهنگی، جهانی شدن است که در واقع بستر نظری و عملی امپریالیسم فرهنگی است. امروزه مسلم شده که لااقل یکی از معانی جهانی شدن، غربی کردن (Westernization) یا نوگرایی (Modernization) به‌ویژه به شکل آمریکایی شده آن است.[41]

با چنین پس‌زمینه‌ای است که «غرب با برخورداری از نظام جهانی سرمایه‌داری به فرهنگی دست یافته که دارای خصلت گسترش و نفوذ شده است».[42] در این معنا، جهانی شدن نوعی پویایی است که از طریق آن ساختارهای اجتماعی نوگرایی (سرمایه‌داری، عقل‌گرایی، صنعت‌گرایی، دیوان‌سالاری و غیره) در سراسر دنیا گسترش می‌یابند و به طور طبیعی فرهنگ‌های پیشین و خودمختار را نابود خواهد کرد.[43]

کشورهای پیشرفته در رودررویی با فرهنگ‌های بومی کشورهای جهان سوم به دو شیوه عمل کرده‌اند. نخست، اشاعه این مطلب که فرهنگ‌های بومی معمولاً متحجر و سنتی است و از خصلت‌های آن جلوگیری از پیشرفت و توسعه است و باید از بین برود و فرهنگ‌های تجددطلب غربی جانشین آن شود. دوم، با انواع تلاش‌ها و با ابزار گوناگون به از بین بردن عناصر اصلی آن کوشیده‌اند. و حال آنکه بسیاری از عناصر فرهنگ بومی وجود دارد که نه‌تنها ضدیتی با توسعه ندارد، بلکه عامل توسعه است. هرگونه تخریب عناصر فرهنگی مثبت در جهان سوم سدی است در راه توسعه این جوامع.[44]

نظریه‌های امپریالیسم

1) نظریه‌های ناسیونالیستی؛ از نظر فرید یونگ، امپریالیسم، ایدئولوژی‌ای ملی‌گرایانه برای گسترش سلطه دولتی خاص است.[45] بسیاری از نویسندگان چون هانا آرنت در کتاب "ریشه‌های خودکامگی" معتقدند امپریالیسم نو نیز دارای یک ریشه ملی‌گرایی افراطی است که مورد توجه ذی‌نفعان اقتصادی قرار گرفته و بالاخره نیز به فاشیسم انجامیده است.[46]

2) نظریه‌های نژادی و زیست‌شناسی؛ در اواخر قرن نوزدهم، با توجیهاتی که بر پایه نژادی و زیست‌شناسی استوار بود، برخی معتقد بودند نژاد سفید به‌طور ذاتی از نژادها و رنگ‌های دیگر برتر بود. بنابراین، رسالت و وظیفه آن‌ها حکومت بر دیگران بود. این دیدگاه، نظریه داروینیسم اجتماعی را پشتیبان خود یافت که بر اساس آن تلاش نژادهای گوناگون برای زندگی، اصل بنیادی تاریخ تلقی می‌شد. گرایش شدیدی به این‌گونه امپریالیسم در بریتانیا و آلمان قبل از 1914 وجود داشت. برای مثال، در انگلستان می‌توان به نوشته‌های بنجامین کید و کارل پیترسون، در آلمان به نوشته‌های فردریش ناومان، هوستون استوارت چمبرلن و به‌خصوص فریدریش فون برن هاردی اشاره کرد. امروزه نظریه‌های نژادی و زیست‌شناسی امپریالیسم مردود شده‌اند. اگر باقی‌مانده‌های چنین طرز فکری هنوز نقشی در سیاست روز داشته باشد، هیچ‌کس جرأت ابراز آشکار آن را ندارد.[47]

3) نظریات اقتصادی کلاسیک؛ این نظریات با رویکرد اقتصادی به تبیین امپریالیسم می‌پردازند. و توسط هابسون و شومپیتر مطرح شد.[48] شومپیتر معتقد بود امپریالیسم پدیده‌ای گذرا است که مرحله انتقالی از سرمایه‌داری است و با رشد نهایی سرمایه‌داری از بین می‌رود.[49] نقطه قوت این نظریه این است که تضاد میان سرمایه‌داری متکی بر تجارت آزاد و امپریالیسم که متکی بر انحصار و استثمار است را نشان داده است اما پیش‌بینی او در مغلوب شدن امپریالیسم توسط سرمایه‌داری درست از آب در نیامد.[50]

4) نظریات مارکسیستی؛ مارکسیست‌ها و نظریه‌پردازان لیبرال اقتصاد سرمایه‌داری اغلب عقیده داشتند امکانات رشد نظام نوین سرمایه‌داری محدود است و بنابراین، مهم و حتی ضروری است که این نظام به سرزمین‌های دست‌نخورده یا آن‌گونه که امروز نامگذاری کرده‌اند، مناطق رشد نیافته جهان، دست‌اندازی کنند[51] تا بازار و فرصت سرمایه‌گذاری نو بیابند.

روزا لوکزامبورگ و هیل فردینگ از نظریه‌پردازان این گروه هستند که تبیین خود را با رویکردی اقتصادی اما در مقابل شومپیتر ارائه کردند. اینان امپریالیسم را لازم و ملزوم سرمایه‌داری و نه امری جانبی آن می‌دانند و معتقد بودند هرگونه گسترش امپریالیستی، سرمایه‌داری را گسترده‌تر می‌کند.[52] لوکزامبورگ با انتشار کتاب "انباشت سرمایه" امپریالیسم را در قالب پدیده‌ای می‌دید که به سرمایه‌داری فرصتی برای ماندگاری می‌د‌هد هر چند که این ماندگاری طولانی نخواهد بود، و مسئله مصرف غیرکافی را نیروی محرکه واقعی امپریالیسم می‌دانست.[53]

لنین هم از این دسته نظریه‌پردازان است که امپریالیسم را با رویکرد اقتصاد جهانی سرمایه‌داری تبیین می‌کند و امپریالیسم را عذاب احتضار سرمایه‌داری و مرحله نهایی آن می‌داند. او به‌عکسِ شومپیتر اعتقاد داشت سرمایه‌داری با این پدیده خود را از بین می‌برد.[54]

5) نظریات برون‌گرا؛ هربت لوتی این نظریه را در مقابل نظریه‌پردازان اقتصادی ارائه داد و ریشه امپریالیسم را مرحله ضروری گسترش تمدن پیشرفته غربی در جهان به‌علت نیاز کشورهای عقب‌مانده به آبادانی دانست. و هرگونه چپاول و ویرانگری فرهنگی توسط استعمارگران را نفی کرد.[55]

6) نظریات مرکز-پیرامون؛[56] جان گالتونگ در سال 1971 اشاره به‌نوعی تقلیل‌گرایی در نظریه امپریالیسم لنین دارد و معتقد است که لنین امپریالیسم را به ابعاد اقتصادی آن تقلیل داد. او خود در برابر این تقلیل‌گرایی نظریه ساختی امپریالیسم را مطرح می‌کند و امپریالیسم را به‌عنوان یک ارتباط ساختی بین مجموعه‌های مختلف می‌بیند.

گالتونگ بر مبنای نوع رابطه‌ بین امپریالیسم و کشور توسعه‌نیافته و به تعبیری بین مرکز و پیرامون پنج نوع امپریالیسم را از یکدیگر تفکیک می‌کند:

1) اقتصادی، که ابزارهای تولید در کشورهای مرکز توسعه می‌یابند بدون اینکه این ابزارها در پیرامون توسعه یابند.

2) سیاسی، وجود یک موقعیت تثبیت‌شده در مرکز و به تبع آن و به‌طور نسبی در پیرامون.

3) نظامی، تولید ابزارهای مخرب نظامی در مرکز و عدم تولید آن در پیرامون.

4) ارتباطات، که به‌طور گسترده در مرکز توسعه‌یافته است ولی در پیرامون توسعه‌نیافته است.

5) فرهنگی، آموزش اعتماد به نفس و خوداتکایی در قالب برنامه‌های آموزشی در مرکز و آموزش احساس وابستگی و عدم اعتماد به نفس در پیرامون.

ولفگانگ مومسن نیز با تقلیل امپریالیسم به ابعاد اقتصادی مخالف بود و معتقد بود در بسیاری موارد اشغال و تصاحب سرزمین‌ها از دوران استعمار تا مرحله صدور سرمایه، این نظامیان، مبلغان، ماموران امنیتی و بالاخره مبلغان مذهبی بودند که همه به‌عنوان نماینده دولت‌ها به آن سرزمین‌ها می‌رفتند و پس از تثبیت قدرت استعماری، پای نمایندگان بانک‌ها و بنگاه‌های اقتصادی به آنجا باز می‌شد.

 

مقاله

نویسنده مصطفي همداني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
Powered by TayaCMS