كلمات كليدي : هربرت ميد، روان شناسي اجتماعي، خود، من، جامعه، ذهن، رفتارگرايي، كنش متقابل اجتماعي
نویسنده : ميثم اميد علي
جورج هربرت مید، در خانوادهای مذهبی در سال 1863 در شهر هادلی ایالت ماساچوست آمریکا متولد شد؛ پدرش کشیش معروفی بود.[1] وی در سال 1883، از دانشگاه ابرلین (Oberlin) فارغالتحصیل شد و پس از آن، مدت ششماه در مدرسه وابسته به این کالج تدریس کرد. در سال 1887 تصمیم گرفت که برای ادامه تحصیل در فلسفه به دانشگاه هاروارد برود. او در آنجا به فلسفه (William James: 1842-19110)، روی آورد. در 1891، با هلن کاسل، ازدواج کرد و باهم به دانشگاه "آناربر" رفتند. بعد از چند سال تدریس در "آناربر"، بهدعوت جان دیویی در سال 1894 از دانشگاه میشیگان، پاسخ مثبت داد و به دانشگاه شیکاگو نقل مکان کرد. مید بهمدت 37 سال یعنی تا زمان مرگش در سال 1931 در آنجا تحصیل کرد؛ او یکی از اعضای برجسته مکتب شیکاگو بهحساب میآید. مید در زمره دانشمندان آمریکایی انگشتشماری جای میگیرد که به شکلگیری خصلت علم نوین اجتماعی کمک کردهاند.[2]
آثار
در زمان حیات مید غیر از چند مقاله، هیچ اثر مکتوب دیگری از او منتشر نشد. بعد از پایان عمرش بود که بهتدریج آثارش منتشر و مورد توجه قرار گرفت؛ از جمله مهمترین آثارش میتوان به "ذهن، خود و جامعه" یا "فلسفه کنونی"، "فلسفه کنش" و "جنبشهای فکری در سده نوزدهم" اشاره کرد.[3]
برای مید به روی کاغذ آوردن افکارش بس دشوار بود. او ساعتهای دردناکی را روی میز کارش صرف میکرد و از اینکه نمیتوانست جریان فکریاش را بهروشنی بنویسد، گاه چشمانش پر از اشک میشد. او بیشتر ترجیح میداد که افکارش را شفاهی بیان کند تا کتبی.[4]
باید گفت که خواننده آثار مید آنچه را که از خود او و افکارش بهدست میآورد، بیگمان تجربه اصیل او نیست. او تنها میتوانست از طریق جریان زنده گفتگو و اداهای معنیدار، تجربه اصیل خود را دقیقا به دیگران انتقال دهد.[5]
ریشههای اندیشه مید[6]
در ساختمان فکری مید چهار گرایش عمده بهچشم میخورد:
نخست، سنت مذهبی استقلالطلبانه نیوانگلندی با تاکید آن بر جستجوی فکری مستقلانه و وظیفه اخلاقی نسبت به اجتماع.
دوم، سنت مرزنشینان آمریکایی که متکی بر کار انجام دادن است، سنتی که با فکر عملگرا بسیار سازگاری دارد؛ هر چند که این فلسفه از مردان هارواردی سرچشمه گرفته است.
سوم، تفکر تکاملی داروینی که بر دگرگونی و این نظر مبتنی است که هیچ چیزی پایدار نیست مگر خود فراگرد.
چهارم، سنت ایدهآلیسم فلسفه آلمانی از کانت تا شلینگ که این نیز بر فراگرد و دگرگونی تاکید دارد، اما علاقهاش بیشتر شناسایی آزاد و مسئول، خود مطلق و "من" فراگذرنده بهعنوان آفریننده جهان انسانی است.
فلسفه مید
جان دیویی (John Dewey: 1859-1952) درباره مید گفته بود: «او در میان افراد نسل گذشته آمریکا، اصیلترین ذهن فلسفی را داشت.» اگرچه این گفته شاید کمی اغراقآمیز باشد، اما چنین مینماید که همه دانشوران فلسفه در این باره توافق داشته باشند که مید در صدر مدافعان عملگرایی در آمریکا جای دارد.[7]
مید، مانند دیویی و جیمز، یک پراگماتیست محسوب میشد و پراگماتیسم همان فلسفه قرن نوزدهمی امریکا بود که اعتقاد داشت معنای جمله را (و بهتر بگوییم حقیقت جمله را) باید در نتایج عملیای که این جمله بهبار میآورد جستجو کرد. آنچه را که باید از این سخن دریافت، اهمیتی است که پراگماتیسم به نقش عقل و تعقل میدهد.[8]
جامعهشناسی مید
برخلاف هورتون کولی که نظریههایش درباره جامعه به یک جهت ذهنگرایانه و خودمدارانه گرایش داشتند، مید به عینیتگرایی اجتماعیاش پیوسته وفادار مانده بود. از نظر او، جهان روابط سازماننیافته اجتماعی، هم جنبهای ذهنی و هم جنبهای مادی دارد. او نمیکوشید تا جهان را از طریق دروننگری به شیوه کولی بازسازی کند. مید به این واقعیت بنیادی معتقد بود که یک زندگی اجتماعی عینی وجود دارد که دانشمند جامعهشناس موظف به بررسی آن است. از دیدگاه مید، جامعه یک پدیده ذهنی نیست، بلکه به یک "وجه عینی تجربه" تعلق دارد.[9]
میتوان گفت خصوصیات عمده نظریات جامعهشناسی مید عبارتاند از:
1) چون عمل اجتماعی از طریق یک روند تعبیر و تفسیر میشود، زندگی گروهی نیز باید برحسب همین تعبیرات مطالعه و بررسی شود؛
2) جامعه انسانی براساس عمل جاری، هستی مییابد، نه براساس ساخت یا روابط تثبیتشده و شکلیافته قبلی؛
3) حقیقت کنش متقابل "من" یا "خود" که فرد را وادار به تعیین و ارزیابی موقعیت خود میکند، "من" را به صورت یک کارگزار مؤثر در شکلگیری عمل اجتماعی درمیآورد.[10]
4) مید جامعه را مقدم بر فرد میداند و فراگردهای ذهنی را برخاسته از جامعه در نظر میگیرد.[11]
مید و روانشناسی اجتماعی
از نظر مید، روانشناسی اجتماعی رشتهای است که فعالیت یا رفتار فرد را در چارچوب فراگرد اجتماعی بررسی میکند. رفتار یک فرد را تنها میتوان از طریق رفتار کلی گروه اجتماعیاش دریافت، زیرا کنشهای فردی به کنشهای اجتماعی گستردهتری وابستهاند که به فراسوی یک فرد و به اعضای دیگر گروه مرتبطاند. برخلاف روانشناسی اجتماعی اولیه که از دیدگاه روانشناسی فردی به تجربه اجتماعی میپرداخت، مید معتقد بود که تجربه فردی را باید از دیدگاه جامعه و یا دستکم از دیدگاه ارتباطاتی که برای سامان اجتماعی ضروریاند مورد بررسی قرار داد.[12]
- رفتارگرایی؛ رفتارگرایی در روانشناسی اجتماعی مید جایگاه برجستهای دارد آنجا که در کتابش "ذهن، خود و جامعه"، کارش را با این فرض رفتارگرایانه واتسون آغاز میکند که روانشناسی اجتماعی، با فعالیت مشاهدهپذیر، یعنی کنش و کنش متقابل اجتماعی سر و کار دارد.[13]
در مورد نظریه مید اغلب واژه "رفتارگرایی اجتماعی" را بهکار بردهاند. برای مید، گفتن اینکه روانشناسی اجتماعی رفتارگراست به این معنا نبود که این علم باید تجربه درونی فرد را ندیده بگیرد، بلکه این معنا را دربر داشت که باید از فعالیت قابل مشاهده شروع کند.[14]
برخلاف واتسون و رفتارگرایان سنتیتر، مید رفتارگرایی را در دو جهت ذهن و جامعه بسط میدهد. پس ما با دو نوع رفتارگرایی سر و کار داریم؛ یعنی رفتارگرایی واتسونی که بهعبارتی سنتی، روانشناختی یا تقلیدگرا و بنیادی است و دیگری رفتارگرایی اجتماعی که مید آن را برای حل مسائل چشمانداز واتسونی، ساخته و پرداخته کرد. مید استدلال میکند رفتارگرایی روانشناختی که ریشه در روانشناسی جانوری دارد، از ابعاد داخلی (ذهنی) و خارجی (اجتماعی) رفتار، چشمپوشی میکند. رفتارشناسان جانوری، واقعاً نمیتوانند از ذهن یک موش سر دربیاورند؛ اما جامعهشناسان میتوانند فراگردهای ذهنی انسان را درک کنند.[15]
مید یکی از دورههای عمومی دکترا را که روانشناسی اجتماعی پیشرفته نام داشت، تدریس میکرد. این واحد درسی یکی از واحدهای مهم جامعهشناسی در مکتب شیکاگو بود و نخستین دوره روانشناسی اجتماعی در آمریکا محسوب میشد. این درس دانشجویان بسیاری را بهویژه از رشتههای روانشناسی و جامعهشناسی به کلاساش کشانده بود.[16]
- کنش متقابل اجتماعی یا تعاملگرایی اجتماعی؛ در تحلیل کنش متقابل اجتماعی مید مهمترین سهم متمایز خود را در مطالعه جامعه انسانی ارائه میدهد. وی در جواب این سوال که چه امری است که یک جامعه را جامعه میسازد؟ سرشت اساسی یک جامعه را در این حقیقت دید که ارگانیسمهای متشکله آن، کنشهایشان را با یکدیگر سازگار مینمایند.[17]
کنش متقابل اجتماعی از نظر مید دو شکل بهخود میگیرد که وی از آنها به ترتیب بهعنوان "مکالمه ایماها" و "کاربرد نمادهای معنادار" یا ایماهای معنادار سخن میگوید. (در میان خیلی از شاگردان مید معمول شده است که این اشکال را بهعنوان "کنش متقابل غیرنمادی" و "کنش متقابل نمادی" بنامند).[18]
"تعاملگرایی نمادین" یک دیدگاه نظری آمریکایی است که بهوسیله روانشناسان اجتماعی بنیادگرا در فلسفه عملی شیکاگو گسترش یافت. این دیدگاه بیشتر به صورت یک دیدگاه عام مطرح میباشد تا یک نظریه خاص، و اشاره به این امر میکند که ارتباطات انسانی بهوسیله جابجایی و مبادله نمادها و معانی آن، شکل میگیرد. بنابراین، رفتارهای انسانی بهوسیله یادگیری چگونگی معنا دادن به ساختارهای نمادینی که افراد با یکدیگر مبادله میکنند، قابل درک میشوند. تعاملگرایی نمادین بر چند مبنا پایهگذاری میشود:
- افراد در مقابل اشیائی که معنای خاصی را برای آنها بهوجود میآورند واکنش نشان دهند؛
- این معانی خاص، از کنشهای متقابل اجتماعی با سایرین بهوجود میآیند
- این معانی خاص، بهوسیله مراحل تفسیری توسط افراد اصلاح میشوند.[19]
"مید" هرگز نظریه تعاملگرایی نمادین را در یک کتاب مجزا و یا به شکل مقاله منتشر ننمود و بیشتر مطالبی که ما در مورد این دیدگاه نظری میدانیم بر اساس چاپ دستنوشتههای شاگردان او پس از مرگش در سال 1931 تدوین شد؛ "هربرت بلومر" برجستهترین شاگرد مید بود که پیروان دیگر او را در تاکید "تعاملگرایی نمادین" بهعنوان یک دیدگاه نظری و روشی برای حل مشکلات اجتماعی، هدایت میکرد.[20]
- نقش؛ یکی از مفاهیم پراهمیت برای مید، برعهده گرفتن نقش بود، یعنی توانایی شخصی فرد برای انجام دادن فعالیتهای اجتماعی در مقابل دیگران و خودش.[21]
مید و ارتباطات
برای مید، ارتباطات فرایند اساسی دستاندرکار در جوامع بشری بود. از نظر او ارتباطات هنگامی رخ میدهد که شرکتکنندگان از نمادهای معنادار استفاده کنند. بنابراین، ارتباطات باید بهعنوان یک "فرایند سازماندهنده" محسوب شود، فرایندی که در ضمن گسترش، جهتش هرچه باشد، به یک سازمان پهناورتر و وسیعتر میانجامد.[22]
از نظر مید ارتباط انسانی هنگامی امکانپذیر میشود که نماد در یک شخص همان واکنشی را برانگیزد که او خود در دیگری برمیانگیزد.[23] بهعبارت دیگر فراگردهای ارتباطی انسانی مبتنیاند بر تطبیق خودآگاهانه و دایمی اعمال کنشگران با رفتار دیگران، متقارن شدن خطوط عمل افراد از طریق تعیین متقابل و مداوم حدود عمل و تفسیر و بازتفسیرهای مکرر.[24]
متاثران از مید
هربرت بلومر از عقاید مید برای دفاع از دیدگاه خویش مبنیبر تاثیر نظریه تعاملگرایی نمادین استفاده نمود. از نظریه مید، نمونههای دیگری الگو گرفتهاند که نظریه بلومر معروفترین آنهاست. دیدگاه نظری مید مورد توجه جامعهشناسان بیشماری قرار گرفته بود، چون در ساختار آن مسائل وجود داشت.[25]