دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خودکشی Suicide

No image
خودکشی Suicide

كلمات كليدي : خودكشي، وجدان جمعي، مشكلات اجتماعي، اختلالات رواني و جسماني، پديدارشناسي

نویسنده : فاطمه كاظمي آراني

واژه "Suicide" برای نخستین‌بار در سال ۱۷۳۷ توسط دفونتن فرانسوی به کار برده شد و این اصطلاح ۲۵ سال بعد یعنی در سال ۱۷۶۲ توسط آکادمی علوم فرانسه پذیرفته شد و جزو لغات فرهنگستان آن کشور شد. این واژه مرکب از دو لغت لاتین "Sui" به معنی خود و "Cide" به معنای کشتن است.[1]

خودکشی، در اصطلاح عملی ارادی و با قصد قبلی جهت پایان دادن به حیات خویشتن است.[2] ژان بشلر که رساله دکترایش تحقیق جامعی در زمینه خودکشی است، خودکشی را این‌گونه تعریف می‌کند: هرگونه رفتاری که می‌کوشد از طریق پایان دادن به زندگی خود، راه‌حلی برای مشکل زندگی بیابد.[3]

خودکشی هم به نابودی و از بین بردن عمدی خود اطلاق ‌می‌شود و هم به عجز از نجات جان خویشتن، زمانی که مرگ آن را تهدید ‌می‌کند.[4]

امیل دورکیم از محققان دیگر پیرامون خودکشی می‌گوید: خودکشی عبارت است از هرگونه مرگی که نتیجه مستقیم یا نامستقیم کردار مثبت یا منفی خود قربانی است که شخصاً ‌می‌دانسته است که ‌می‌بایست به همین نتیجه برسد؛ کردار مثبت مثل این است که فرد گلوله‌ای را در شقیقه خود خالی کند. کردار منفی مانند آن است که انسان خانه‌ای را که در آتش شعله‌ور است ترک نکند یا آنقدر از خوردن غذاها خودداری کند که بمیرد. اصطلاحات مستقیم یا غیرمستقیم بازگو کننده تمایزی همانند تمایز مثبت و منفی است. یک گلوله در شقیقه مستقیماً به مرگ ‌می‌انجامد، در حالی که ترک نکردن خانه‌ای شعله‌ور در آتش یا امتناع از خوردن غذا ممکن است غیرمستقیم یا نهایتاً به نتیجه منظور یعنی به مرگ کشیده شود یا نتیجه آن مرگ نباشد.[5]

تاریخچه خودکشی[6]

تاریخچه خودکشی را می‌توان هم‌سابقه با تولد انسان دانست به طوری که در برخی جوامع اولیه بشری به‌عنوان پدیده‌ای مذموم و شایسته مجازات -برای جسد فرد کشته شده و خانواده بازمانده- شناخته می‌شد، اما بررسی خودکشی به‌منزله یک پدیده اجتماعی جدی از دو-سه قرن پیش توسط پژوهشگران اروپایی آغاز شده است. در این کشورها عبور از زندگی سنتی و ورود به زندگی صنعتی بر آمارهای مربوط به خودکشی افزود تا جامعه‌شناسان و روان‌شناسان غربی در جستجوی عوامل خودکشی برآیند.

اما خودکشی در یکی-دو دهه اخیر بار دیگر به‌طور خاص مورد توجه پژوهشگران و دولت‌مردان کشورهای مختلف قرار گرفته است. این‌بار عامل این جلب توجه، افزایش آمارهای مربوط به خودکشی و تغییر گروه سنی قربانیان از میان‌سالان و سالمندان به نوجوانان و جوانان است.

این گسترش روزافزون در سال‌های اخیر به‌ویژه در گروه سنی نوجوانان و جوانان باعث شده سازمان جهانی بهداشت روز 10 سپتامبر برابر با 19شهریور را به‌عنوان روز جهانی پیشگیری از خودکشی معرفی کند و در این روز برای برخی کشورها برنامه‌های خاصی در نظر بگیرد.

رویکردهای مختلف نسبت به خودکشی

1) رویکرد روان‌شناختی؛

این رویکرد افراد متمایل به خودکشی را به هرحال بیمار روانی و همین بیماری را علّت خودکشی آن‌ها ‌می‌داند. در هر حال بیشتر روان‌کاوان علّت خودکشی را افسردگی، اضطراب، ناامیدی و سرخوردگی شدید یا تجربه‌های تلخ دوران کودکی تلقی ‌می‌کنند.

نظریه پرخاشگری یا تنبیه روانی معتقد است که تنبیه روانی (مانند اینکه به بچه بگویند که دوستت ندارم، با او صحبت نکنند و تقصیر کاری را به گردن او بیندازند) منجر ‌می‌شود که این‌گونه از افراد در بزرگسالی، زمانی که با ناکامی مواجه و آماده انجام کنش پرخاشگرانه شوند خودکشی را انتخاب کنند. شواهد پژوهشی چندی نشان داده که محدودیت بیرونی ضعیف و یا تنبیه روانی در صورتی منجر به خودکشی افراد ‌می‌شود که آسیب‌دیدگان از محرومیت و تنبیه، برای مشکلات زندگی، خود را سرزنش کنند و نه دیگران را.[7]

2) رویکردهای جامعه‌شناختی؛

الف) رویکرد سوسیوژنیک (جامعه‌شناسی): از دیدگاه این رویکرد، خودکشی کنش پرخاشگرانه ناشی از ناکامی است. این نظریه مدعی است که افرادی که به‌شدت دچار ناکامی شده‌اند، اگر محدودیت بیرونی ضعیفی را تجربه کرده باشند کنش پرخاشگرانه خودگرا (درون‌گرا) یعنی خودکشی و اگر از محدودیت بیرونی قوی رنج کشیده باشند، کنش پرخاشگرانه دیگرگرا (برون‌گرا) یعنی دیگرکشی را انتخاب ‌می‌کنند.[8]

ب) رویکرد دورکیم: وی برای توضیح اینکه چرا برخی دست به خودکشی ‌می‌زنند و برخی به این کار اقدام نمی‌کنند، به تفاوت‌های فردی که در انگیزه شخصیت، میزان افسردگی یا سلامت روانی افراد وجود دارد، توجهی نکرد. بلکه معتقد بود که تبیین خودکشی باید برحسب علل اجتماعی آن صورت گیرد.[9]

دورکیم معتقد بود که عامل اصلی و عمده‌ای که به زندگی ما هدف و معنا ‌می‌بخشد، حدود تعلق و ارتباط ما با جامعه است. در غیر این صورت هر چیزی ممکن است دستاویزی برای خلاص شدن از شرّ زندگی شود. وی علّت خودکشی را ارتباط و انسجام اجتماعی اعلام کرد. او مدعی شد که شفابخش‌ترین نوع انسجام اجتماعی در حد میانه طیف تعلق بسیار زیاد و تعلق بسیار کم به گروه قرار دارد. تعلق بسیار زیاد فرد به گروه، جایی برای پرداختن به زندگی فردی، جدای از زندگی گروهی باقی نمی‌گذارد و تعلق بسیار کم به گروه نیز او را از حمایت‌های گروه محروم ‌می‌سازد. از نظر دورکیم هر انسانی یک هوموداپلکس (Homo duplex) است؛ یعنی دارای شخصیتی دوبخشی است یکی خود کاملاً شخصی، که شامل جسم، اندیشه و احساسات و عواطف است و دیگری وجدان جمعی، که مجموعه‌ای از اندیشه‌ها و اخلاقیات مشترک این افراد است.[10]

دورکیم به جمع‌آوری دقیق آمار خودکشی میان زنان، مردان، مجردان، همسران، پروتستان‌ها، کاتولیک‌ها و یهودیان پرداخت و بر این اساس به چهار نوع از خودکشی اشاره می‌کند:

  • خودکشی خودخواهانه (Egoistic Suicide): هرگاه انسان از جامعه‌اش برکنار افتد و به امیال شخصی‌اش (جسم، اندیشه، احساسات، عواطف) واگذار شود و پیوندهایی که پیش از این او را به همگنانش وابسته ‌می‌ساختند سست گردند، او برای خودکشی خودخواهانه یا فردگرایانه آمادگی دارد.
  • خودکشی نابهنجارانه (Anomic Suicide): اگر تنظیم‌های هنجاربخش رفتار فردی سستی گیرند و از همین روی نتوانند تمایلات انسان‌ها را مهار و راهنمایی کنند. آن‌ها برای خودکشی نابهنجار آمادگی دارند
  • خودکشی قدرگرایانه (Fatalistic Suicide)؛ از نظر دورکیم، این نوع خودکشی زمانی روی ‌می‌دهد که افراد احساس کنند که گروهی را که به آن تعلق دارند و با افراد آن کنش‌های متقابل معنادار داشته‌اند رو به نابودی است و از این‌رو دلیلی برای ادامه حیات خود نمی‌یابند و دست به خودکشی ‌می‌زنند.
  • دگرخواهانه یا دگردوستانه (Altruistic Suicide): در این نوع خودکشی بحث بر سر خودکشی مبتنی‌بر فردطلبی افراطی نیست بلکه بحث بر سر محو کامل فرد در گروه و وجود وجدان جمعی قوی است. فرد برحسب فرامین اجتماعی، مرگ را بر‌می‌گزیند بی‌آنکه حتی در فکر دفاع از حق زندگی خویش باشد.[11]
  • خودکشی ناشی از نابسامانی اجتماعی(Anomic Suicide). این نوع خودکشی بیش از همه مورد توجه دورکیم قرار دارد؛ زیرا نمود بارزترین خصیصه جامعه جدید است. این نوع خودکشی همان است که از همبستگی میان فراوانی خودکشی‌ها و مراحل ادواری اقتصادی می‌توان بدان پی‌برد. افزایش فراوانی خودکشی‌ها در مراحل آشوب اجتماعی و کاهش آنها در مواقع رویدادهای بزرگ، فکر خودکشی ناشی از نابسامانی‌ اجتماعی را در ذهن دورکیم ایجاد کرد. خودکشی ناشی از نابسامانی اجتماعی فقط آن نوع خودکشی نیست که به هنگام بحرانهای اقتصادی افزایش می‌یابد؛ بلکه آن نوع خودکشی که تعداد آن به موازات افزایش تعداد طلاقها بالا می‌رود نیز از خودکشی‌های ناشی از نابسامانی اجتماعی است.

دورکیم تأثیر طلاق را بر تعداد خودکشی مردان و زنان به تفصیل بررسی می‌کند. به عنوان مثال معتقد است مرد در زناشویی تعادل و انضباط می‌بیند. بنابراین پس از طلاق به دام بی‌انضباطی و ناهماهنگی امیال می‌افتد و به نسبت تعداد خودکشی‌ مردان طلاق گرفته بیشتر است. دورکیم معتقد است در جوامع جدید، هستی اجتماعی افراد تحت نظام عادات قرار ندارند. افراد در خطر روز افزون تحرک اجتماعی قرار گرفته و فاصله زیاد بین عادات و نظام اجتماعی قبلی و جدید پدید می‌آید؛ افراد دائماً با هم در حال رقابت هستند؛ انتظار آنان از هستی بسیار زیاد است.

اهداف و آرزوها ذاتاً قابل افزایش و بسط یافتن بوده و دستیابی به آنها تنها باعث برانگیخته شدن میل و خواهش برای آرزوهای بعدی می‌شود. در نتیجه انسانها دائماً طعمه رنج ناشی از بی‌تناسبی موجود میان تمایلات و خشنودیهای خود هستند. تنها چیزی که می‌تواند خواهش‌های ذاتاً سیری‌ناپذیر را کنترل کند هنجار اجتماعی است. از این رو زمانی که هنجار اجتماعی تضعیف می‌شود، خواهش‌ها از امکانات برآورده شدن آرزوها پیشی می‌گیرند و فرد، مستعد خودکشی ناشی از نابسامانی اجتماعی می‌شود.

نقدهای بسیاری به تحلیل خودکشی‌های مطرح شده توسط دورکیم، وارد شده است. برای مثال دکتر آ. دلما(A. Delmas) معتقد است، آمارهای مورد استفاده دورکیم تعداد محدودی از افراد را در برمی‌گیرد. بنابراین تغییرات میزان خودکشی به علت اشتباه در آمارها، در اکثر موارد معنادار نیستند. اشکال دیگری که به تحلیل دورکیم وارد می‌کنند آن است که تعداد خودکشی‌های ناموفق در آمارهای وی منعکس نیست.

با وجود نقدهایی که بر مطالعه دورکیم در خودکشی‌ شده است، بسیاری از مطالعات بعدی بر یافته‌های وی صحه گذاشت. نظریات وی همچنان در جامعه‌شناسی به خصوص جامعه‌شناسی انحرافات در تبیین خودکشی مطرح است.

ج) رویکرد هنری وشورت: از دیدگاه آنان خودکشی یک نوع پرخاشگری علیه خویش است که به وسیله بعضی از موقعیت‌هائی که شخص در آن‌ها تنزل منزلت پیدا کرده به وجود ‌می‌آید، و شخص علّت این تنزل را در خودش ‌می‌داند. عجز و ناتوانی شخص از ترقی و بالا رفتن از نردبان منزلت در مقایسه با کسان دیگری که از نظر منزلت و پایگاه در ردیف او قرار داشته‌اند، یک علّت ولی نه‌تنها علّت مهم سقوط و تنزل شخص است که باعث ایجاد پرخاشگری ‌می‌شود این نوع خودکشی با سه عامل در ارتباط است:

  1. استحکام سیستم‌های ارتباطی و روابط در یک جمعیت معین؛
  2. درجه استحکام این روابط بستگی دارد به قیود داخلی که برای رفتار فرد موجود است؛
  3. قیود داخلی که برای رفتار یکی از افراد جمعیت وجود دارد با موقعیت پایگاهی آنان رابطه‌ای معکوس دارد.

برای نمونه این دو معتقدند که میزان خودکشی اشخاص متأهل در مقایسه با افراد غیرمتأهل به سبب اینکه پیوند محکم‌تری با سیستم ارتباطی جامعه دارند کمتر است.[12]

3) رویکرد پدیدارشناسان

پدیدارشناسان که از طریق تحلیل یادداشت‌هائی که از خودکشی کنندگان برجای مانده و مصاحبه با اقدام‌کنندگان به خودکشی و دوستان و نزدیکانشان معتقدند مردم معمولاً سه معنا به خودکشی نسبت ‌می‌دهند:

  1. کنش‌های خودکشانه معنادار بوده، خودکشی کننده شخص بهنجاری نیست و انگیزه‌هایی مانند افسردگی، ناامیدی را در خودکشی دخیل ‌می‌دانند.
  2. وضعیت اجتماعی کسی که اقدام به خودکشی کرده از نظر مردم طبیعی نیست و کسانی مانند والدین، همسر، دوست و ... نیز در خودکشی او مقصرند.
  3. خودکشی کنندگان برای منطقی نشان دادن کار خود، معنای متنوعی را به آن نسبت ‌می‌دهند: الف) خودکشی راهی است برای انتقال روح از این جهان به جهان دیگر که پر از آرامش است. ب) خودکشی راهی است برای تغییر نظر دیگران نسبت به خودکشی کننده.[13]

4) رویکرد داگلاس (Douglas)

طبق نظر داگلاس افرادی که اقدام به خودکشی ‌می‌کنند عموماً الگوی چندی از مفاهیم اجتماعی را که آنان برای رابطه خود با دیگران ساخته‌اند، دارا ‌می‌باشند.

1- خودکشی به‌عنوان وسیله‌ای برای استحاله روح از این دنیا به دنیای دیگر است.

2- افرادی که اقدام به خودکشی ‌می‌کنند در جستجوی آن هستند که خود جوهری را در این جهان یا جهان دیگر تغییر شکل دهند.

3- عمل خودکشی ممکن است به‌عنوان وسیله‌ای برای جلب حس نوع‌دوستی دیگران صورت ‌گیرد.

4- اعمال خودکشی ممکن است دارای این معنا و مفهوم اجتماعی باشند که شخص بدین وسیله ‌می‌خواهد دیگران را به‌خاطر مرگ خودش سرزنش کند و بنابراین مفهوم این‌گونه اعمال گرفتن انتقام از دیگران است.

5- خودکشی‌ها ممکن است نشان دهنده الگوهای فرار از مسئولیت‌های زندگی باشند.[14]

5) رویکرد مارکس:

مارکس علل خودکشی جنس مؤنث را بیان کرده، به نظر او ستم‌گرایی خانواده بورژوایی عامل بسیاری از موارد خودکشی زنان است.[15]

علل و انگیزه‌های خودکشی[16]

به دست آوردن اطلاعات دقیق درباره انگیزه خودکشی به دلیل عدم دست‌یابی به قربانی، دشوار است. اما جامعه‌شناسان از عواملی چون جنس، ازدیاد سن، بیوگی، مطلقه گشتن، نداشتن فرزند، اقامت در شهرهای بزرگ، بالا بودن هزینه‌های زندگی، بحران‌های اقتصادی، اعتیاد، مسابقه اختلافات خانوادگی در کودکی، اختلال روانی و بیماری‌های جسمانی نام می‌برند.

1- تجربه‌های تلخ دوران کودکی و ویژگی‌های شخصیتی؛ برخی از انواع خودکشی دوران بزرگسالی را ‌می‌توان به تجربه‌های خانوادگی و بعضی ویژگی‌های شخصیتی چون از دست دادن یکی از والدین، طرد عاطفی درازمدت، فرزند ارشد بودن و اقدام به خودکشی بستگان نسبی مربوط دانست. از سوی دیگر، خصوصیات شخصیتی که اغلب منجر به خودکشی ‌می‌شود، عبارت‌اند از: افسردگی، خودانگیختگی، بدبینی، خودپنداری منفی، انفعال، درون‌گرایی و تضاد فکری.

2- تجددطلبی (نوگرایی)؛ دورکیم افزایش خودکشی را در قرن نوزدهم به فرایند نوگرایی و عواملی چون ظهور فردگرایی، شهرنشینی، صنعتی‌شدن و جایگزینی اقتدار مذهبی با تحقیق آزاد در نظام آموزشی -که نشانگر کم شدن یگانگی اجتماعی است- نسبت ‌می‌داد.

3- عوامل اجتماعی؛ عوامل اجتماعی مانند مهاجرت، فقر و بیکاری نیز تا اندازه زیادی با خودکشی رابطه دارد، زیرا مهاجران تا اندازه زیادی ناگزیرند از پیوندهای نزدیک با دوستان و همکاران صرف‌نظر کرده و به خودکشی رو آورند.

4- شرایط اقتصادی؛ مجرمان اقتصادی و بیکاران دارای نرخ خودکشی بالایی هستند، زیرا بهبود شرایط اقتصادی نشانگر کاهش آن است.

5- اختلالات روانی و جسمانی؛ افسردگی، الکلیسم، اعتیاد دارویی، اسکیزوفرنی، اختلالات عصبی، تومور بدخیم.

فرایند خودکشی

1- تاریخچه طولانی شدن مشکلات؛

2- پدیدار شدن مشکلات جدیدتر، بدین معنا که هنوز شخص نتوانسته است مشکلات قدیمی خود را حل کند که با مشکلات جدیدتری روبرو ‌می‌شود؛

3- ناتوانی روزافزون شخص از فرا گرفتن تکنیک‌های انطباقی موجود برای مقابله با مشکلات فزاینده قدیمی که خود این امر موجب ‌می‌شود که فرد احساس کند هیچگونه رابطه معنی‌داری با اجتماع ندارد و تنها مانده است؛

4- آخرین مرحله این فرآیند روزها و هفته‌های قبل از خودکشی است که در آن لحظات فرد احساس ‌می‌کند به بن‌بستی ناگهانی و غیرمترقبه از برقراری هرگونه ارتباط معنی‌دار با مردم اجتماع رسیده، و هرچه به آینده خود ‌می‌نگرد امیدی به توانایی برقراری چنین ارتباطی نمی‌بیند.[17]

خودکشی و واکنش ادیان و جوامع مختلف[18]

سرچشمه وجهه‌نظرهای مردم غربی امروز نسبت به خودکشی را ‌می‌توان به طور عمده در فلسفه یهود و بعدها در مذاهب مسیحی جستجو نمود. اگرچه در ابتدا مسیحیان خودکشی مربوط به شهادت یا حفظ بکارت را تجویز ‌می‌نمودند، لیکن سرانجام آنان هرگونه خودکشی را به هر دلیل که باشد مردود دانستند قانون تالمودیک (The Talmudic law) در مذهب یهود موقعیت خشونت‌باری بر ضد خودکشی اتخاذ نموده است. هیچ‌گونه توجه و اعتنائی نباید نسبت به یادبود شخصی که خودکشی ‌می‌کند به عمل آید گرچه باید خانواده او را تسلی داد. اساس محکومیت خودکشی در مسیحیت را این مفاهیم تشکیل ‌می‌دادند که حیات و زندگی انسان مقدس است، فرد مطیع و تسلیم خداوند است، و مرگ باید به‌منزله وارد شدن به حیات و زندگی جدید تلقی شود که در آن رفتارهای گذشته فرد اهمیت ‌می‌یابند. به عبارتی دیگر اعمالی که فرد در زندگی قبلی مرتکب شده است در این زندگی جدید مورد رسیدگی قرار ‌می‌گیرند و پاداش و مکافات داده ‌می‌شوند. در قرون وسطا رهبران کلیسائی خودکشی را منفور و محکوم اعلام نمودند، و در این مورد به‌ویژه ‌می‌توان از آگوستین (Augustine) یاد نمود که در کتابش شهر خدا (City of God) اظهار داشت که خودکشی به هیچ وجه قابل توجیه نیست. او اظهار عقیده نمود که خودکشی امکان وقوع توبه را از بین ‌می‌برد، خودکشی نوعی قتل است که فرمان ششم آن را نهی کرده است و شخصی که خودکشی ‌می‌کند هیچ کاری باارزش‌تر از مرگ انجام نداده است. در سرتاسر قرون وسطا و اوایل عصر جدید مخالفت‌های مذهبی، تنفر عمومی، و مجازات‌های قانونی علیه افرادی که دست به خودکشی ‌می‌زدند به قدری شدید بود که کسی جرأت خودکشی را نداشت جز در موردی که خودکشی دسته‌جمعی شیوع ‌می‌یافت. نظراتی که بدان‌ها اشاره شد با مخالفت فلاسفه بعدی، به‌ویژه فلاسفه عصر روشنگری که بسیاری از مؤسسات موجود را به مبارزه ‌می‌طلبیدند و درباره اهمیت انتخاب فردی در تمام زمینه‌ها حتی در مورد مرگ و زندگی به بحث و گفتگو پرداختند، مواجه شدند. دیوید هیوم (David Hume) در مقاله خود درباره خودکشی چنین استدلال نمود که هر فردی حق دارد که بر ضد حیات خویش اقدام ورزد، بدون اینکه این اقدام او گناه باشد. برخی دیگر از نویسندگان نیز مانند منتسکیو (Montesquieu)، ولتر (Voltaire) و روسو (Rousseau) در فرانسه تمام قوانین مربوط به خودکشی را به مبارزه طلبیدند و استدلالات انکارآمیزی درباره حق انتخاب فرد نسبت به مرگ و زندگی‌اش اقامه نمودند البته در آلمان یکی از فلاسفه معروف به نام کانت (Kant) با این نظرات مخالفت ورزید و اظهار داشت که خودکشی به هیچ‌وجه قابل توجیه نیست و هیچ‌گونه دلیلی نمی‌توان برای آن ارائه نمود.

مردم شرق خودکشی را از نظر هنجاری محکوم نمی‌کرده‌اند، بلکه خودکشی عملی عادی و به هنجار تلقی ‌می‌شده است. در واقع خودکشی زن بعد از مرگ شوهرش در هندوستان رایج بوده است. راهبان به مردم چنین یاد داده بودند که این‌گونه مرگ اختیاری، جوازی است برای دخول به بهشت، کفاره‌ای است برای گناهان شوهر، و امتیازی اجتماعی برای بستگان و فرزندان. مرگ اختیاری در مذهب بودایی افتخاری بزرگ ‌می‌باشد، برای یک بودایی معتقد، مرگ و تولدی وجود ندارد و از فرد انتظار ‌می‌رود خود را برای هرگونه سرنوشتی آماده کند.

مکتب اسلام، خودکشی را محکوم ‌می‌کند در نظر این مکتب زندگی این جهان فرصتی است برای کار و فعالیت و تکامل بخشیدن به خصایص انسانی و معنوی و آماده شدن برای اوج گرفتن به دنیایی عالی‌تر و برتر و در واقع کسی که خودکشی ‌می‌کند این فرصت‌ها را از دست داده و از کار و فعالیت و گام برداشتن در راه تکامل معنوی سرباز زده است.

خودکشی در ایران

تاکنون مطالعه دقیقی در مورد آمار خودکشی در ایران صورت نگرفته است علاوه بر آن تعداد زیادی از خانواده‌های ایرانی خودکشی افراد خانواده را کتمان می‌کنند و آن را ننگ می‌شمرند. در مجموع خودکشی در ایران در قیاس با کشورهای صنعتی کمتر بوده است. بر اساس تحقیقاتی که تاکنون انجام گرفته است، علل خودکشی در ایران را می‌توان چنین برشمرد:

1- اختلافات زناشویی و نامناسب بودن شرایط زندگی

2- آسیب‌های روانی شکست در عشق و اختلالات

3- فقر، بیکاری، اعتیاد و شرایط نامساعد اقتصادی

4- شرایط خاص زندگی شهری به خصوص در شهرهای بزرگ و صنعتی

گرایش به دین‌داری در ایرانیان باعث شده آنان در مقابل دشوار‌های زندگی صبور باشند و کمتر به خودکشی اقدام کنند.

جلوگیری از خودکشی[19]

1- افزایش هشیاری در میان تمام کسانی که امکان دارد نقش نجات دهنده را به عهده بگیرند در مورد تشخیص کسانی که استعداد خودکشی را دارند باید گفت کلید کاهش خودکشی در تشخیص و درک علائم و اشارات قبل از خودکشی قرار دارد؛

2- تسهیلاتی فراهم شود که توسط آن‌ها هر شهروندی بتواند در جستجوی کمک برآید؛

3- تهیه منابعی برای اداره بحران‌های خودکشی‌زا؛

4- پخش و انتشار حقایقی درباره خودکشی.

 

مقاله

نویسنده فاطمه كاظمي آراني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS