كلمات كليدي : مرتن، تئوري حدّ وسط، مفهوم كژكاركرد، مفهوم بي كاركرد
نویسنده : اصغر كاظمي
مییر آر. اسکلنیک (مرتن) در چهارم ژوئیه 1910 در محلهای فقیرنشین در جنوب فیلادلفیا بهدنیا آمد، و در سالهای بعد جذب مراکز فرهنگی بسیاری شد که در نزدیکی محل زندگیش قرار داشت از جمله این مراکز ارکستر سمفونیک استوکفسکی و کتابخانه کارنگی با 10000 جلد کتاب بود. در 14سالگی وی نام خود را به رابرت کی. مرلین (اسمی هنری برای انجام شعبدهبازی)، و تقریباً بلافاصله به "مرتن"، که نامی غیرکلیشهای برای یک شعبدهباز بود، تغییر داد.[1]
چند سال بعد وی با همین نام پس از گذراندن مقاطع تحصیلی در رشته جامعهشناسی در دانشگاههای تمپل و هاروارد بهعنوان مربی در دانشگاه هاروارد مشغول بهکار شد. پس از آن در دانشگاههای دیگر کشور آمریکا مشغول تدریس و تحقیق گردید و همراه لازارسفلد موجب شکلدهی مکتب کلمبیا شدند.[2]
بعد از آشنایی با سوروکین و فرار بیباکانه سوروکین از روسیه بلشویکی بود که مرتن بهطوری معجزهآسا موفق به دریافت بورسیه شد و بدین ترتیب به "محیط بختیافتی" و مسرورکننده هاروارد وارد شد. علیرغم این واقعیت که سوروکین وقتی مسائل مربوط به فکر و اندیشه مطرح بود، نه برای کسی تقاضای بورسیه میکرد و نه مکانی را برای کسی باز میگذاشت، و با توجه به سن وی که دو برابر سن مرتن بود، روابطی بسیار پربار و پرثمر داشتند.[3]
مرتن یکی از بزرگترین جامعهشناسان ساختگرا-کارکردگرایی است که هم کارکردگرایی را از خطر اضمحلال نجات داد و هم انتقادات مهمی را به آراء مردان قوی این مکتب وارد آورد. پارسونز جامعهشناسی کلگرایی را به اوج رساند و این امر مجرد و کلی بودن نظام فکری وی را نمایان میکند. مرتن این نظام را مورد نقادی قرار داد.[4] اهمیت مرتن علاوهبر ابداع تحلیل کارکردی، در ساماندهی جامعهشناسی و مدیریت سازمان جامعهشناسی آمریکایی است.[5]
مبانی فکری و زمینههای شکلگیری نظریه مرتن[6]
- اثر همکار او جرج ایتون سیمپسون که او را علاقمند و قادر به درک سیستمها و روابط اجتماعی کرد. او در این اثرپذیری مطالعه سیستمها و روابط اجتماعی را مسئله عمده جامعهشناسی میدانست.
- اثر پیتریم سوروکین جامعهشناس دورههای 1920 و 1930 امریکا نیز بااهمیت است. زیرا شاگردی و رابطه با سورکین موجب توجه وی به مشکلات جامعه آمریکا گردید. او از سورکین اندیشیدن و مطالعه درباره موضوعات اولیه جامعهشناسی (مشکلات حاشیهای در زندگی شهری) چون طلاق و انحرافات جوانان و ... را آموخت.
- رابطه با جرج سارتون بهعنوان یک مورخ (به سبب دو سال حضور در کتابخانه هاروارد) ضرورت توجه به تاریخ و تاریخ علم (تاریخ نظریه و جامعهشناسی) را برای او به ارمغان آورد.
- شاگردی و دوستی با تالکوت پارسونز جامعهشناس مطرح دهه 1930 باعث توجه او به نظریه تحلیلی گردید.
- رابطه و آشنایی او با لازارسفلد در دانشگاه کلمبیا او را بیشتر متوجه جامعهشناسی خاصی با جهتگیری تحقیقی ساخت که در گذر زمان بهعنوان مکتب کلمبیا شناخته شده است.
آثار
- کتاب ساخت اجتماعی و بیهنجاری (Social Structure and Anomic)؛ در این کتاب مرتن را علاقمند به بررسی رفتار فردی میپندارند و تا حدود زیادی نیز چنین است، لیکن هدف کلی او القاء یک نوعشناسی (Typology) از شیوههای رفتار است.[7] وی در این کتاب کار را با توصیفی از عقیده خود درباره ساختهای اجتماعی و اینکه آن ساختها چه کاری انجام میدهند، آغاز میکند. وی تبیین مسئله انحراف را براساس فرضیههای فردگرایانه و روانشناختی نیز مردود میداند. او میخواهد ثابت کند که ساخت اجتماعی تنوعی از شیوههای کنش (شیوه انطباق) را در اختیار اشخاص قرار میدهد و نیز اینکه این شرایط ساختی است که علت ریشهای انحراف اجتماعی است. او به نفس انحرافات یا جنایات علاقمند نیست، بلکه به ریشههای ساختی اجتماعی گرایش افراد به راههای نامطلوب کنش علاقمند است. در حقیقت با شرایطی که او توصیف میکند، انحراف عملاً رفتاری هنجاری است. اشخاص منحرف نه عجیب و غریباند و نه نقص روانشناختی دارند. آنها کاری را انجام میدهند که در شرایط خاص از آنها انتظار میرود. مرتن این نکته "انجام دادن آنچه انتظار میرود" را محور تبیین خود میداند. او نشان میدهد که چگونه، بروز انواع مشخصی از عمل در شرایط اجتماعی معین، هنجاری و قابل پیشبینی است و این تبیین کاملاً جامعهشناختی است.[8]
- کتاب مشکلات اجتماعی معاصر؛ او در این کتاب مدعی شده است؛ با اینکه نظریه مورد توافقی تحت عنوان "نظریه مشکلات اجتماع" وجود ندارد، ولی باید تلاشها را در ارتباط با مسائل پیچیده جامعه صنعتی قرار داد.[9]
- جامعهشناسی امروز، مشکلات و آیندهنگری؛ مرتن در این اثر به طرح مشکلات عمده اجتماعی پرداخته است و در ضمن مشکلات جامعهشناسی امروز و نظریه جامعهشناختی را مورد توجه قرار داده است.[10]
- تئوری اجتماعی و ساختار اجتماعی (Social theory and social structure)؛ کتاب اصلی مرتن، میباشد.[11]
سایر آثار کتاب علم و ساختار اجتماعی (on social structure and Science)،[12] تبعیض و عقیده آمریکایی (Discrimination and the American creed)[13] میباشند.
- مقالات:
- اولویتها در کشف علمی
- تشخیص و امتیاز علمی
- هوی و هوس دانشمندان
- سیستمهای پاداش و ارتباطات علم
- الگوهای رفتاری دانشمندان
- الگوهای ارزیابی در علم
- سن و ساخت سنی در علمی
اصطلاحات و نظریات مرتن
اصطلاحاتی نظیر تئوریهای میانمدت، نمونهنما، پیامدهای پیشبینی نشده، کنش اجتماعی هدفمند، تعادل اجتماعی، گروه نقشی، کارکردهای آشکار و پنهان، پیشبینی کامبخش، اجتماعیشدن مورد انتظار و گروه مرجع از اصطلاحاتی است که توسط مرتن وارد جامعهشناسی شده است.[14]
در ذیل به برخی از مهمترین مفاهیم مرتن اشاره میگردد:
1) تئوری حدّ وسط (Middle Range Theory)؛ دقیقاً به پدیدهها یا واقعیتهای اجتماعی، که قابلیت بررسی و مطالعه آزمایشی دارند، و در تجربه اجتماعی و زندگی عملی و روزمره دیده میشوند، مربوط میشود. این پدیدهها و واقعیتهای اجتماعی نه آنقدر کلی و مجرد هستند که نتوان آنها را به مشاهده و تجربه آزمایش درآورد و نه آنقدر ریز و خرد که در حیطه جامعهشناسی نگنجد. تئوری حدّ وسط از مقولات و پدیدههایی سخن میگوید که قابل مطالعه باشند و این دقیقاً به خردهگروهها و خردهفرهنگهای داخل نظام اجتماعی باز میگردد. مرتن مشخص کرد که آنها نتوانستهاند خود را با ایدئولوژی حاکم وفق دهند؛ این امتیازی بود که مرتن به کل مکتب ساختی کارکردگرایی انسجامی اعطا کرد و در عین حال انتقاد بزرگی بر تئوری پارسونز بود.[15] این نظریه در جامعهشناسی از نظر مرتن دارای چندین ویژگی است:
- راهنمای تحقیق و مطالعه تجربی است.
- به مطالعه سیستمهای اجتماعی میپردازد.
- در پی مطالعه طبقات، رفتار جمعی، سازمان و تغییرات اجتماعی است.
- راهی در توضیح جزئیات غیر تعمیمیافته است.
- نظریههای دارای برد متوسط به اندازهای جدا از یکدیگر هستند که توان مطالعه اطلاعات متعدد را دارند. در این صورت متوجه پیشفرضهایی هستند که قابلیت آزمایش تجربی دارند.
- دربردارنده مجموعههای محدودی از پیشفرضهاست که از تحقیق تجربی گرفته شده است.
- نظریههای برد متوسط از یکدیگر جدا نیستند بلکه شبکههای تئوریکی را ایجاد میکنند.
- تبیینگر و تفکیککننده مشکلات موجود در نظریههای کلان و خرد هستند.
- این نظریهها بیشتر با تنوع سیستمهای تفکر جامعهشناختی رابطه دارند.
- نظریههایی مرتبط با جامعهشناسی کلاسیک هستند.
نظریههای برد متوسط انواع گوناگونی دارند، نظریههایی همچون نظریه مرجع، نظریه تحرک اجتماعی، نظریه تقابل، نظریه نقشها، نظریه صور نرمهای اجتماعی، نظریه جنسیت و نظریه جرم و جنایت. این نظریهها از موارد نظریههای برد متوسط هستند. نظریههای فوق قابل بهکارگیری در موضوعات حد متوسط هستند.[16]
2) مفهوم کژکارکرد (Dysfunction)؛ مرتن در تحلیل کارکردیاش سه پیشفرض اساسی مطرحشده در نظریه کارکردگرایی ساختی پارسونز را مورد نقد قرار داده است. این سه پیشفرض شامل: وحدت کارکردی جامعه (The Functional Unity of Society)، کارکردگرایی عمومی جهانی (Universal Functionalism) و ضرورت کارکردی (Indispensability) میباشد.[17] ابداع مفاهیمی نظیر کارکردهای آشکار و پنهان، کارکرد مثبت و منفی و ... توسط مرتن، آشکارا دیدگاه کارکردی پارسونز که متوجه وجود کارکرد برای همه پدیدهها و تأکید بر مثبت بودن کارکردهاست، را نقد کرده است.[18]
به عقیده مرتن همچنانکه ساختارها یا نهادها میتوانند به حفظ بخشهای دیگر نظام اجتماعی کمک کنند، میتوانند برای آنها پیامدهای منفی نیز داشته باشند، برای مثال، بردهداری در ایالات متحده آمریکا برای جنوبیهای سفیدپوست پیامدهای مثبتی چون نیروی کار ارزان، کمک به اقتصاد پنبهکاری و منزلت اجتماعی داشت. اما کژکارکردهایی چون وابسته ساختن شدید جنوبیها به اقتصاد کشاورزی و در نتیجه، عدم آمادگی برای صنعتی شدن، را نیز به همراه داشت. دستکم، بخشی از نابرابری طولانی میان شمال و جنوب در امر صنعتی شدن، را میتوان به کژکارکردهای نهاد بردهداری در جنوب آمریکا نسبت داد.[19]
3) مفهوم بیکارکرد (Non-function)؛ مرتن مفهوم بیکارکرد را بهعنوان، عملکردهایی که برای یک نظام دردی را دوا نمیکنند، مطرح کرد. از جمله این بیکارکردها، صورتهای اجتماعی "بهجا مانده" از دوران تاریخی پیشین، میباشند. اینها ممکن است در گذشته پیامدهای مثبت یا منفی داشته باشند، اما در جامعه معاصر هیچ اثر مهمی ندارند.
4) مفهوم تعادل خالص (Net Balance)؛ مرتن به این پرسش که آیا کفه کژکارکردها سنگینی میکند و یا برعکس، این مفهوم را مطرح کرد. سودمندی این مفهوم از اینجا ناشی میشود که جامعهشناسان را به مسأله اهمیت نسبی کارکردها سوق میدهد. به نظر مرتن نمیتوان کارکردهای مثبت و منفی را روی هم جمع کرد و بعد بهطور عینی تعیین نمود که کدام بیشترند، زیرا فضای مورد بحث چندان پیچیده و مبتنیبر داوریهای ذهنیاند که بهآسانی نمیتوان آنها را محاسبه کرد.[20]
5) کارکرد پنهان و آشکار (Manifest and Latent Function)؛ کارکردهای آشکار آنهاییاند که با قصد قبلی صورت میگیرند، در حالیکه کارکردهای پنهان بدون قصد قبلی انجام میگیرند. برای مثال در آمریکا، کارکرد آشکار بردهداری، افزایش بازدهی اقتصادی جنوب بود، اما کارکرد پنهان آن ایجاد یک طبقه محروم بود که برای افزایش منزلت اجتماعی سفیدپوستان جنوب، از غنی گرفته تا فقیر، کار میکردند. گیدنز به تعبیری دیگر تمایز کارکرد آشکار و پنهان را از دید مرتن چنین بیان میدارد: کارکرد آشکار کارکردهایی هستند که برای شرکتکنندگان در نوع ویژهای از فعالیت اجتماعی شناخته شده و مورد انتظار است. کارکردهای پنهان نتایج آن فعالیت هستند که شرکتکنندگان از آن آگاه نیستند.[21]
مرتن این نکته را آشکار کرد که پیامدهای پیشبینینشده و کارکردهای پنهان، یکی نیستند. یک کارکرد پنهان هرچند که نوعی پیامد پیشبینینشده است، اما پیامدی است که برای یک نظام معین خاصیت کارکردی دارد. پیامدهای پیشبینی نشده دو نوع دیگر نیز دارد: «نوعی که برای یک نظام معین، کژکارکرد آشکار و پنهان دارد» و «نوعی که خاصیتی برای نظام ندارد، یعنی نه تأثیر کارکردی بر آن میگذارد و نه تأثیر کژکارکردی، در واقع پیامدهای فاقد کارکردند.»[22]
6) مرتن و تبیین انحرافات اجتماعی؛ مرتن جهت تبیین انحراف دو گروه بزرگ از افراد را تفکیک میکند: 1- بهنجارها 2- کجروها؛ بهنجارها تابع فرهنگ اصلی و مسلط جامعه هستند و کجروها در چهار دسته کوچکتر نماینگر خردهفرهنگهای گوناگون میشوند. همنوایان یا بهنجارها توانستهاند میان اهداف فرهنگی و راههای فرهنگی تطابقی کارکردی و متناسب ایجاد کنند و همنوا با این تناسب کنش کنند.[23]
از نظر مرتن چهار دسته از ناهمنوایان به شرح ذیل میباشند:
- ابداع و نوآوری؛ هنگامی که هدف پذیرفته شده، و لیکن ابزارها و وسایل دستیابی به هدف پذیرفته نشده باشد.
- رسمپرستی و مناسکگرایی؛ هنگامی که ابزارها و وسایل پذیرفته شده، لیکن هدف پذیرفته نشده و مورد قبول نیست.
- واخوردگی یا عزلت گزیدن؛ هنگامی که هدف و وسایل هیچکدام پذیرفته نشده باشند.
- طغیان یا سرکشی؛ اهداف و وسایل هر دو دچار تغییر شده و نوع جدیدی از وحدت میان اهداف جدید و وسایل و ابزارهای تازه میتواند شکل گیرد.[24]
7) جامعهشناسی علم؛ رشتهای علمی است که روابط درونی علم (بهمعنای Science) را بهمثابه یک نهاد اجتماعی با هنجارهای اجتماعی دیگر مورد بررسی قرار میدهد. مرتن، پایهگذار اصلی جامعهشناسی علم، به بررسی نظام ارزشی و نظام پاداشدهی علم پرداخته و معتقد است علم بهمثابه یک نهاد دارای نظام ارزشی مشخص است. او ارزشهای جامعه علمی را جهان روایی، اشتراکگذاری، بیغرضی و شک سازمانیافته میداند. نظام پاداشدهی نیز شامل اعطای افتخار به نوآوری و ابتکار است.[25]
از نظر مرتن ساخت اجتماعی به شیوههای مختلف با نهاد علم رابطه دارد. سازگاری دو دنیای مستقل از همدیگر -علم و جامعه- به پیشرفت علمی میانجامد و ناسازگاری ارزشهای اجتماعی و ارزشهای علمی از توسعه آزاد و مستقل علم ممانعت میکند. بررسی ساختار فرهنگی علم یکی از کانونهای مهم مطالعه در جامعهشناسی علم را تشکیل میدهد.[26]
از نظر مرتن علم نباید خدمتگذار الهیات، اقتصاد یا دولت شود. کارکرد این احساس حفظ استقلال علم است. کاربرد معیارهای فراعلمی برای ارزشگذاری علم در سازگاری یا آموزههای دینی یا سودمندی اقتصادی یا اقتضائات سیاسی، علم تنها تا جایی پذیرفته میشود که این معیارها را برآورده سازد. نادیده گرفتن این احساس، علم را در معرض کنترل مستقیم سایر کارگزاران نهادی قرار میدهد و جایگاه آن در جامعه بهطور فزایندهای بیثبات میگردد.[27]