دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

موقعیت اجتماعی Social Position

No image
موقعیت اجتماعی Social Position

كلمات كليدي : موقعيت اجتماعي، وضع اجتماعي، قشربندي اجتماعي، پايگاه اجتماعي، طبقه اجتماعي

نویسنده : فاطمه امين پور

واژه Position از ریشه Posit به‌معنای قرار دادن، ثابت کردن و فرض کردن[1] و Social از ریشه Socialize به معنی اجتماعی کردن می‌باشد.[2]

موقعیت اجتماعی، مقام و موضعی است که یک فرد در یک جامعه و در زمانی معین اشغال می کند.[3] موقعیت اجتماعی یکی از موضوعات و محورهای مورد توجه در ارزیابی پایگاه اجتماعی است. موقعیت اجتماعی عبارت است از اعطای مقامی در سلسله‌مراتب کیفی کل جامعه به هر فرد به استناد مجموع ارزیابی‌ها از هر یک از پایگاه‌هایی که احراز کرده و پاداش‌هایی که از هر یک از آن‌ها عایدش شده است.[4]

مفهوم موقعیت اجتماعی در محاوره با پایگاه اجتماعی تطابق می‌یابد، اما مبهم‌تر از مفهوم پایگاه اجتماعی است؛ چه در این واژه شرایط زمانی و مکانی و وجود همزمان نظام‌های گوناگون سازمان‌بندی در یک جامعه که موجب می‌شود هرکس بتواند در یک زمان چند پایگاه داشته باشد، مورد تصریح قرار نمی‌گیرد. در وضع اجتماعی بیشتر شرایط عینی مطمح نظر است که شخص در درون آن دیده می‌شود. اما پایگاه، وضع و شرایطی را نیز که شخص خود را در آن می‌بینند می‌رساند.[5] به‌عبارت دیگر مفهوم موقعیت اجتماعی در مقایسه با پایگاه اجتماعی قدری پیچیده‌تر به‌نظر می‌رسد.

اهمیت و نقش موقعیت اجتماعی

یکی از روش‌های اصلی برای توزیع افراد جامعه در موقعیت‌های اجتماعی موجود، ارزش‌گذاری بر اساس موقعیت‌هاست. بدین معنا که موقعیت‌ها برحسب اهمیت رتبه‌بندی می‌شوند. احراز موقعیت یا رتبه خاص اجتماعی، احراز کننده را از دریافت پاداش و حیثیت خاص اجتماعی برخوردار می‌سازد. بنابراین تفکیک اجتماعی که سازمان اجتماعی طبعاً به آن نیازمند است، ضرورتاً با ارزشیابی موقعیت‌های اجتماعی همراه است. برای انجام امور و بالا رفتن کارائی نیاز است تا این تفکیک صورت پذیرد.[6] در اکثر جوامع انسانی موقعیت‌های اجتماعی معینی به‌صورت پست‌تر و برتر رتبه‌بندی می‌شوند و جریان رتبه‌بندی دقیق و متمایز است. جامعه‌ای که به رتبه‌بندی موقعیت‌ها می‌پردازد، لایه‌بندی یا قشربندی‌شده ‌نامیده می‌شود. بنابراین قشربندی اجتماعی نوع ویژه‌ای از لایه‌بندی است که در آن سلسله‌مراتب منظم موقعیت‌های اجتماعی حائز اهمیت است و احرازکنندگان آن موقعیت‌ها در مقایسه با یکدیگر قرار می‌گیرند. قشر اجتماعی به مجموعه افرادی اطلاق می‌شود که موقعیت‌های یکسان و مشابهی را اشغال می‌کنند. همه موقعیت‌های اجتماعی بالضروره در مجموعه سلسله‌مراتب اجتماعی وارد نمی‌شوند، بلکه باید از خصایص ویژه‌ای برخوردار باشند تا در آن قرار گیرند.[7]

افتراق پایگاه‌های اجتماعی فرایندی است که به موجب آن موقعیت‌های اجتماعی نظیر پدر، مادر، معلم و کارمند با واگذاری نقش خاص یعنی مجموعه‌ای از حقوق و مسئولیت‌ها به هر یک از آن‌ها تعریف شده و از یکدیگر متمایز می‌گردد. بدون این فرایند هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند بیش از عمر یک نسل دوام بیاورد. در واقع بقای جامعه در سایه ایفای رضایت‌بخش تعدادی از وظایف اجتماعی تأمین می‌گردد. جامعه به منظور حسن اجرای این وظایف برای هر کدام مسئولیت‌هایی تعیین کرده است.[8]

ملاک‌های تعیین کننده موقعیت اجتماعی

باید توجه داشت که ملاک‌ها و شاخصه‌های تعیین‌کننده موقعیت اجتماعی در هر جامعه و در دیدگاه جامعه‌شناسان مختلف متفاوت هستند. اما با توجه به دیدگاه‌ها و نظرات گوناگون در این باره، می‌توان به یک جمع‌بندی رسید. در سنجش تحرک اجتماعی که به‌معنای پویشی است از یک موقعیت اجتماعی به موقعیت اجتماعی دیگر، شاخصه‌های بسیاری از قبیل شغل، آموزش و پرورش، ازدواج و ثروت وجود دارند. در واقع به‌واسطه این شاخصه‌ها، سطح موقعیت اجتماعی افراد در جامعه شناسایی می‌گردد. در تعریف قشربندی اجتماعی و نیز نابرابری اجتماعی آن را به توزیع افراد هر گروه اجتماعی یا جامعه بر روی یک "مقیاس موقعیت" تعریف می‌کنند. با توجه به این شاخصه‌ها، مراتب موقعیت‌های اجتماعی در هر جامعه بر چهار معیار مبتنی است: قدرت، مالکیت، ارزیابی اجتماعی و پاداش روانی.[9] به‌واسطه میزان قدرت، نوع مالکیت، پاداش‌های روانی و نوع ارزیابی اجتماعی جامعه نسبت به جایگاه فرد می‌توان به وضع و موقعیت فرد در جامعه پی برد.

در ارزیابی موقعیت اجتماعی قضاوت ما یکپارچه و تجزیه‌ناپذیر و تلفیقی از همه معیارهای از قبیل شغل، درآمد، میزان تحصیلات و همچنین اصل و نسب، سن، جنس، دین، نژاد، ملیت و غیره است. در ارزیابی موقعیت اجتماعی هنوز تحقیقات جامعه‌شناسی در مقام آن نیست که بتواند سهم عوامل گوناگون را در ارزیابی موقعیت اجتماعی تبیین کند.[10] شاخص‌سازی برای سنجش موقعیت اجتماعی کاری بس پیچیده است. این پیچیدگی از سه منبع مایه می‌گیرد: گوناگونی معیارهای ارزیابی، تفاوت وزن هر یک از معیارها و تفاوت‌های فردی اشخاصی که ارزیابی می‌کنند.[11]

به‌طور خلاصه عوامل تعیین‌کننده موقعیت اجتماعی را در چند عامل می‌توان بیان کرد:[12]

1. نیاکان یا اصل و نسب؛ این عامل موقعیتی ممتاز یا معمولی به فرد می‌بخشد و تحت تأثیر موقعیت نیاکان و اصل و نسب خانوادگی فرد از موقعیت خاص خود برخوردار می‌گردد.

2. وضع تمکن؛ شامل اموال و دارایی‌های مادی فرد و خانواده وی.

3. مفید بودن یا کارآمد بودن عملی فرد؛ افراد برحسب آنچه انجام می‌دهند و ارج و قرب مشاغل خویش رتبه‌بندی می‌شوند.

4. میزان و نوع تحصیلات؛ کیفیت و میزان تحصیلات در تعیین موقعیت فرد عامل مهمی است.

5. خصوصیات بیولوژیکی؛ در برخی از جوامع مردان از پایگاه بالاتری نسبت به زنان برخوردارند.

6. سن؛ در هر یک از جوامع گروه‌های سنی خاصی از منزلت بیشتری برخوردارند. در برخی از جوامع جوانان و در برخی دیگر سالمندان.

جایگاه بحث در نظریات جامعه‌شناسی

جامعه‌شناسان از دوره‌های ابتدایی تولد جامعه‌شناسی تا اکنون موضوع موقعیت اجتماعی را در رابطه با طبقه اجتماعی مورد توجه قرار داده و در مورد آن نیز اختلاف‌نظر دارند. مفهوم طبقه از قرن نوزدهم و برای نخستین‌بار توسط آدام اسمیت به‌کار برده شد. سن سیمون نیز در آثارش اصطلاح طبقه را فراوان به‌کار برده است. ولی اوج رواج این اصطلاح مترادف است با نفوذ مارکسیسم و گسترش نهضت‌های سوسیالیستی در اروپا.[13]

کارل مارکس (Karl Heinrich Marx: 1818-1883)؛ مارکس از اولین و مشهورترین نظریه‌پردازان جامعه‌شناسی است که موقعیت اجتماعی را در ذیل مبحث طبقات اجتماعی خویش مورد توجه قرار می‌دهد. طبقه اجتماعی در واقع محور و موضوع اصلی جامعه‌شناسی مارکس قرار می‌گیرد.

مارکس در تعریف طبقه اجتماعی آن را تنها گروه عظیمی از مردم که موقعیت عینی یکسانی را در ساختمان اقتصادی اشغال می‌کنند، می‌داند.[14] از نظر مارکس بر مبنای موقعیت‌ها و وظایف گوناگونی که افراد در ساختار تولید جامعه دارند، طبقات اجتماعی شکل می‌گیرند. دو عامل اصلی در تشکیل طبقه اجتماعی دخیل است: "شیوه تولید کشاورزی" و "مناسبات تولید". مناسبات تولید، لایه‌های عمده مشاغل را در ساختار اقتصادی جامعه ایجاد می‌کند. اینکه فردی مالک باشند یا رعیت، کارگر باشد یا کارفرما، سرمایه‌دار یا کارگر، تحت تأثیر مناسبات تولید معین می‌شود. در نگاه مارکس داشتن موقعیت‌های متفاوت در ارتباط با وسایل تولید میان افراد جامعه تضاد منافع ایجاد می‌کند.[15] اما او موقعیت اجتماعی را دائمی و همیشگی برای فرد نمی‌داند، بلکه آگاهی ذهنی را شرط ضروری برای توسعه موقعیت اجتماعی می‌داند. فرد به مرور زمان از موقعیت اجتماعی خویش آگاه شده و برای تغییر و توسعه آن تلاش می‌کند. دست‌یابی به آگاهی طبقاتی شرط توسعه و تغییر موقعیت افراد در ساختار تولید است.

بنابراین منظور مارکس از طبقه اجتماعی گروهی است که در فرایند تولید جایگاه معینی دارد و مقصود از جایگاه در فرایند تولید فرایند فنی و نیز حقوقی آن است.[16]

مکتب کارکردگرایی (Functionalism)؛ کارکردگرایی در تعریف طبقه اجتماعی مبنای رتبه‌بندی جوامع را میزان اهمیت کارکردی هر یک از آن‌ها می‌داند. اشغال موقعیت‌های مهم توسط شایسته‌ترین افراد از طریق نحوه توزیع پاداش‌ها انجام می‌گیرد. از نظر این مکتب پاداش‌هایی از قبیل درآمد، قدرت و پایگاه اجتماعی باید به‌طور نامساوی در میان اعضای جامعه توزیع شود تا مهم‌ترین موقعیت‌ها نصیب شایسته‌ترین افراد جامعه شود.[17] این دیدگاه نقش قدرت و نیز ثروت را در رتبه‌بندی اجتماعی نادیده می‌گیرد. در ضمن بخش مهمی از عوامل تعیین‌کننده موقعیت اجتماعی از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌گردند و دستاورد خود فرد نمی‌باشند.

ماکس وبر (Max Weber: 1864-1920)؛ وبر نیز در واکنش به دیدگاه مارکس، موقعیت و طبقه اجتماعی را محور مطالعات خویش قرار داد. از نظر وبر طبقه یک دسته از انسان‌ها را دربر می‌گیرد که در ترکیب بخت‌های زندگی‌شان یک عنصر علّی مشترک داشته باشند، عنصری که منحصراً با منافع اقتصادی در تصاحب کالاها و فرصت‌های کسب درآمد باز نموده می‌شود و نیز تحت شرایط تولید کالایی یا بازار کار متجلی می‌شود.[18]

اما وبر طبقات و موقعیت‌های اقتصادی را عام نمی‌داند و بین طبقه و اجتماع تفاوت قائل است.[19] وبر سه بعد مهم را در قشربندی تشخیص می‌دهد: موقعیت اقتصادی، منزلت اجتماعی و قدرت. افرادی که موقعیت‌های یکسانی دارند، فرصت‌های زندگی یکسانی دارند.[20]

تفاوت وبر و مارکس در مفهوم طبقه، درتوجه وبر به گروه منزلت نهفته است. گروه‌های منزلتی معمولاً اجتماعاتی هستند که با سبک‌های شایسته زندگی و احترام و فخر اجتماعی که دیگران برایشان قائلند، به همدیگر وابستگی پیدا می‌کنند. یک گروه منزلتی تنها زمانی می‌تواند وجود داشته باشد که دیگران برای اعضای آن گروه حیثیت یا فروپایگی قایل شوند و بدین‌سان آن‌ها را از بقیه کنش‌گران اجتماعی متمایز سازند.[21] وبر با تحلیلی ذهنی - نه عینی ـ به تبیین طبقات اجتماعی می‌پرداخت. دیدگاه ماکس وبر محدودیت‌های دیدگاه مارکس را ندارد؛ چرا که وی طبقه را به سه عنصر متمایز ولی به‌هم پیوسته تجزیه می‌کند که آن‌ها را می‌توان تحت عنوان سه پایگاه اقتصادی، پایگاه سیاسی و پایگاه اجتماعی ذکر کرد.[22]

وبر در بحث قشربندی اجتماعی علاوه‌بر طبقه، دو وجه اساسی دیگر را نیز در نظر می‌گیرد و آن "پایگاه" و "حزب" است. طبقه به‌طور عینی محقق می‌شود، اما پایگاه به ارزیابی‌های ذهنی افراد از اختلافات اجتماعی بستگی دارد. طبقات از عوامل اقتصادی نشأت می‌گیرند ولی پایگاه به‌وسیله شیوه‌های زندگی گوناگونی که گروه‌ها دنبال می‌کنند، تعیین می‌گردند.[23]

لوید وارنر (William Lloyd Warner: 1898-1970)؛ وارنر با دیدگاهی متفاوت طبقه و موقعیت اجتماعی را مورد توجه قرار می‌دهد. وی از جامعه‌شناسانی است که نخستین‌بار در نظریات قشربندی اهمیت "شهرت" و "حیثیت" را مورد توجه قرار داد. اختلاف ورانر با مارکس در این است که وی معیار قشربندی را ذهنی می‌داند؛ یعنی آن تصوری را که اعضای یک اجتماع از وضعیت‌شان دارند، مبنای قشربندی می‌داند.[24]

تالکوت پارسونز (Talcott Parsons: 1902-1979)؛ پارسونز نیز در بررسی ملاک‌های تعیین موقعیت اجتماعی تقریباً با وارنر همسو می‌باشد. به نظر پارسونز جوهر قشربندی در هر جامعه‌ای را آن قضاوت اخلاقی نسبی تشکیل می‌دهد که در حق گروه‌های اجتماعی گوناگون وجود دارد. پارسونز معتقد است که قضاوت‌های ذهنی دیگران، قشرهای اجتماعی را تعیین می‌کند. بنابراین اشخاص بافضیلت‌ و متصدیان ارجمندترین مشاغل از پایگاه اجتماعی بالاتری برخوردارند. پارسونز به طبقه‌بندی وضعیت‌های اجتماعی که در آن‌ها مجموعه‌ای از صفات و مشاغل، مستعد دریافت ارزش بیشتری نسبت به صفات و مشاغل دیگر هستند، می‌پردازد.[25] پارسونز در بحث خویش آشکارا طبقه را با تعریفی که از آن در قالب روابط مالکیت می‌شود، کنار می‌گذارد؛ هرچند جنبه‌های توزیعی منزلت را در زمینه‌های مالکیت، ثروت و درآمد نیز از نظر دور نمی‌دارد. وی مایل است قشربندی را به‌عنوان مکانیسم جهت دادن به کنش اجتماعی در چارچوب نظام اجتماعی تلقی کند. قشربندی نظامی برخوردار از نظم هنجاری به‌وجود می‌آورد که بازیگران در قالب آن از منزلت اجتماعی برخوردار می‌شوند.[26]

بر مبنای آنچه که در ذیل مبحث موقعیت اجتماعی و نظریات مطرح درباره آن آمد، می‌توان نتیجه گرفت که موقعیت اجتماعی مانند برخی از دیدگاه‌ها اجباری و تغییرناپذیر نیست، بلکه انسان و سرنوشت وی تحت تأثیر علل و عوامل بسیاری تغییر می‌یابد. همچنین موقعیت و پایگاه اجتماعی تحت تأثیر عوامل متعددی قرار دارد. این عوامل از عوامل مادی و غیرمادی، ذهنی و عینی تشکیل می‌یابند. نمی‌توان ادعا کرد که صرفاً عوامل مادی تعیین‌کننده‌ هستند یا صرفاً عوامل ذهنی یا عینی. تحت تأثیر شرایط و دوره‌های خاص در جوامع ممکن است عوامل متغیری در تعیین موقعیت اجتماعی سهیم باشند. تأکید بر یک عامل و اجباری و ضروری دانستن آن کار نادرستی است.

مقاله

نویسنده فاطمه امين پور

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS