كلمات كليدي : جهاني شدن، ارتباطات، فرهنگ، اقتصاد، سياست، اجتماع، رولاند رابرتسون، گيدنز
نویسنده : قاسم كرباسيان
محوشدن مرزهای جداکننده جهان و حرکت تدریجی جهان بهسوی نوعی همگنی یا همگونگی، بیشتر در عرصههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که در واقع میتوان آنرا نوعی حرکت از کثرت به وحدت دانست، جهانیشدن گفته میشود.[1]
واژه جهانی (Global) از چهارصد سال پیش و اصطلاحاتی همچون جهانیشدن (Globalization)، جهانیسازی (Globalizing) و جهانیگرایی (Globalism) از دههی 1960 در متون علمی و ادبی بهکار گرفته شد.[2]
در مورد بررسی سابقه و پیشینه جهانیشدن مطالب مختلفی از سوی صاحبنظران، بیان شده است. برخی از نظریهپردازان که برای این مفهوم سابقهای دیرینه میجویند، مبدأ آنرا در تمدنهای باستان جستجو میکنند. از دیدگاه ایشان جهانیشدن در واقع با شکلگیری چنین تمدنهایی آغاز شد؛ چراکه آن تمدنها به اقتضای منطق و ساختار درونی خود، تمدنهایی گسترشطلب بودند. از دیدگاه نئومارکسیستهایی مانند "امانوئل والرشتاین"(Immanuel Maurice Wallerstein: 1930) جهانیشدن هنگامی آغاز شد، که نطفه تمدن جهانی در 1500 سال قبل از میلاد مسیح بسته شد؛[3] که از مصر باستان و تمدن سومر آغاز میشود. نویسندگانی مانند "اریک ولف" و "ویلکینسن" به این دسته تعلق دارند.[4]
شماری دیگر، شکلگیری و نقطه آغاز جهانیشدن را بسیار کوتاهتر دانسته و اعتقاد دارند که جهانیشدن پس از تحوّلاتی که بر اثر انقلاب صنعتی در اروپا بهوجود آمد، شروع شد. انقلاب صنعتی سبب افزایش ثروتها تسریع در سیستم تجاری، تأسیس شرکتها و تشکیل سرمایهداری صنعتی و پایهگذاری علم جدید و اقتصاد جدید شد و جمعیت بشری، بهواسطه فنآوری و بهبود شرایط زیستی توسعه یافت. این امور، مقتضیاتی را برای جهانیشدن فراهم آورد.[5]
دسته دیگری چون آنتونی گیدنز (1938 :Gidenz Antony) نقطه آغاز جهانیشدن را در شکلگیری تجدّد میدانند. مارکس(Karl Heinrich Marx: 1818-1883) و انگلس (Friedrich Engels: 1820-1895) هم، درک تاریخ جهانیشدن و آغاز این فرایند را مستلزم درک و شناخت تاریخ سرمایهداری میدانند؛ چون از دیدگاه آنان نظام سرمایهداری همواره دستاندرکار یکپارچهسازی اقتصادی و فرهنگی جهان بوده است.[6]
رولاند رابرتسون (Roland Robertson: 1992) نیز جهانی شدن را همزمان با آغاز دوه مدرنیته و ظهور سرمایهداری میداند؛ که از 1400 میلادی (مقارن رنسانس) تا امروز، مراحل تاریخی متعدّدی را طی کرده است. آخرین مرحله آن از سال 1969 آغاز شده و بهدلیل رشد سریع رسانههای گروهی، ارتباطات و مسائل زیستمحیطی جهانی، بسیار سرعت گرفته است.[7]
با اینهمه، بحث جهانیشدن در دنیای غرب، بعد از دههی 70 میلادی، به گفتمان مسلط در محافل علمی و آکادمیک تبدیل شد؛ البته زمزمههای اولیه آن از حدود دههی 1960 آغاز شده و مکلوهان (Herbert Marshall McLuhan: 1911-1980) تبدیل جهان به دهکدهای کوچک را در آن دهه پیشبینی کرده بود.[8] همچنانکه اصطلاح جامعه فراصنعتی دانیل بل (Daniel Bell: born: 1919) نیز انعکاسی از تحولات بزرگ عصر جهانیشدن است.[9]
برخی از شواهد، تاریخی، اولین نویسندگان و اندیشمندانی که در این زمینه سخن گفتهاند را عبارت از: فردیناند تونیس (1855-1936 :Ferdinand Tonnise) در آلمان و گابریل تارد (Jean-Gabriel De Tarde: 1843-1904) در فرانسه، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی میداند. آنها معتقد بودند که سرانجام دولتهای ملّی بر اثر رسانههایی نظیر مطبوعات بزرگ به یک دولت جهانی مبدل خواهند شد.[10]
لازم به ذکر است گرایش به جهانیشدن و جهانیسازی در ادیان الهی همچون اسلام بسیار قبل از مطرح شدن این امر در جهان کنونی مطرح بوده و ادیان بزرگ الهی هرکدام در پی جهانیسازی بودهاند و اسلام نیز امروزه داعیه جهانیشدن دارد.[11]
ماهیت جهانیشدن
جهانیشدن بهعنوان یک مفهوم در ادبیات مربوط به علوم اجتماعی، دارای تعاریف متفاوت و متعددی بوده و بهدلیل اهمیت و گستردگی حوزه مفاهیم آن و با توجه به برداشت، تفسیر و تعبیرهای هر پژوهشگر از پدیدههای اجتماعی و تأثیرات محیطی، تفاسیر و تعاریف مختلفی دارد. اما بهطور کلی در نظریاتی که چنین مفهومی را به انحاء مختلف مطرح میکنند، جهانیشدن حرکت بهسوی یک جامعه جهانی واحد است که در آن، قید و بندهایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده، از بین میرود و گویا عمدتاً یک جامعه و یک فرهنگ و تمدن در سراسر سیاره زمینی مستقر خواهد شد و بهتعبیر دیگر، جهان فشرده شکل میگیرد.[12]
"رولاند رابرتسون" در تعریف جهانیشدن و سیارهای شدن جهان، آنرا مفهومی میداند که به تراکم جهان، تشدید آگاهی درباره جهان بهمثابه یک کل (یعنی مردم به این درک برسند که جهان را چونان مکانی واحد بدانند)، وابستگی متقابل در قلمرو جهانی و آگاهی از یکپارچگی جهانی در قرن بیستم اشاره دارد؛[13] که در چنین جامعهای برقراری ارتباط میان افرادی که به فاصله خیلی دور از هم زندگی میکنند، بههمان راحتی میان همسایهها خواهد بود.
علیرغم همهی اختلاف تعاریف، ویژگی "افزایش ارتباطات جوامع با یکدیگر و افزایش امکان اثرگذاری بر تصمیمات دیگر جوامع" در معرفی جهانیشدن، انکارناپذیر است. از اینرو همراه با جهانیشدن درجهی تأثیرپذیری اقتصاد داخلی، فرهنگ بومی و حاکمیّت ملّی بیشتر از عوامل خارجی است. البته جوامع میتوانند بهتناسب میزان حضور فعّال در صحنه جهانی، اثرگذاری بیشتری نیز پیدا کنند؛ که کاملاً به نحوه موضعگیری، قدرت، مهارت و فعالیّت آنها بستگی دارد.[14]
تعریف "آنتونی گیدنز" از جهانیشدن بهخوبی روشنگر نقش و تأثیر عوامل خارجی در امور داخلی کشورها در عصر جهانیشدن است. وی در تعریف جهانیشدن میگوید: «تقویت مناسبات اجتماعی جهانی که محلهای دور از هم را چنان بههم ربط میدهد، که هر واقعه، تحت تأثیر رویدادی که با آن فرسنگها فاصله دارد، شکل میگیرد و برعکس»[15]
بنابراین میتوان گفت همچنانکه "گیدنز" معتقد است، در جهانیشدن، روابط اجتماعی در سطح وسیع عمق مییابد؛ بهگونهای که فاصلهها نامحسوس شده و میتوان علت وقوع یک حادثه در یک محل را، در منطقهای کاملاً مجزا و دور، جستجو کرد.[16]
کاملترین مرحله جهانیشدن را میتوان بازسازی کامل روابط و کنشهای اجتماعی در گسترهی جهانی و پیوند فرد و جامعه در چنین گسترهای دانست. در چنین شرایطی هیچ حوزه محلّی و حتّی خصوصی و شخصی نمیتواند استقلال و انزوای خود را حفظ کند و حتی دورافتادهترین مکانها نیز بهنوعی تحت تأثیر تحوّلات محیط جهانی خود قرار میگیرند.[17]
ویژگیهای جهانیشدن
آنتونی مکگرو (Anthony McGrew) ضمن تأکید بر بعد ارتباطی جهانیشدن، چند امر را بهعنوان ویژگی جهانیشدن مطرح مینماید که عبارتاند از:
1. فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و انتقادی بر ماورای مرزهای ملّی تأثیر گذاشته و از آنها اثر میپذیرد.
2. حجم کنش متقابل افزایش یافته و سیستم جدید جهانی ایجاد میشود.
3. افزایش شدت و وسعت ارتباطات که به محوشدن فاصله و فشردگی زمان و مکان میانجامد و گسترش ارتباطات موجب میشود که هرکس در کنار زندگی محلّی خود، یک صبغهی جهانی نیز در زندگی خود احساس کند.
4. ارتباطات در حال رشد، مسائل جدیدی را در سطح فراملّی ایجاد میکند؛ که تنها از طریق همکاری جهانی قابل حلّ و فصل هستند. معضل مواد مخدر را میتوان از جمله این موضوعات فراملّی دانست.
5. شکلگیری شبکههای بههمفشرده که بازیگران ملّی را محدود نموده و حاکمیّت و خودمختاری آنها را کاهش میدهد؛ بدین بیان که حجم و شدت ارتباطات، شبکههای بههمفشردهای را بین دولتها و نهادهای بینالمللی، جوامع، سازمانهای غیردولتی و شرکتهای چندملیّتی ایجاد میکند. این شبکهها، موجب یک سیستم جهانی میشوند؛ که محدودیتهای سیستمی برای فعالیت بازیگران مزبور ایجاد کرده و خودمختاری آنها را کاهش میدهد.[18]
"محمود سریعالقلم" نیز پنج امر را بهعنوان "بدیهیات بحث جهانیشدن" بیان داشته که از این قرارند:
1. جهانیشدن یک جریان و فرایند جدید نیست؛ بلکه منطق کانونی آن نوسازی، یعنی روش بهبود زندگی در مسیر بهرهبرداری از علم و صنعت است؛ که این منطق، مبتنی بر علم و صنعت و نوآوری بوده و از قرن هفدهم شروع شده است.
2. جهانیشدن یک سیستم است؛ که از سه زاویه بههم مرتبط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تشکیل شده است.[19]
درباره جهانیشدن و ابعاد آن، رویکردهای متفاوتی وجود دارد؛ که بهترین و کاملترین آنها رویکرد سیستمی به جهانیشدن است. براساس این رویکرد، جهانیشدن در تمامی ابعاد حیات بشری، اعم از روابط فردی و اجتماعی (سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) با محوریت اقتصادی در حال تحقّق است.[20]
3. روابط بین ملّتها، دولتها و عموماً نهادها و بازیگران قاعدهمند است؛ در عصر جهانیشدن روابط میان دولتها و ملیّتها، جنبهی حقوقی بهخود گرفته و در بسیاری از مواقع برای انجام کار باید به قواعد و قوانینی که همگان بدان پایبند هستند، رجوع کرد. در این دوران، کشورهایی که از قدرت اقتصادی بیشتری برخوردارند توان قاعدهسازی بیشتری دارند.
4. دسترسی سهل و گسترده به اطلاعات و دادهها.
5. افزایش سطح اعتماد به محیط بینالمللی و پذیرفتن مخاطره و ریسک در تعامل با ملّتها، دولتها و نهادها؛ در این دوران پذیرفتن سطحی از مخاطره، اتکای به رایانه و دادههای دیجیتال و اعتماد کردن به افراد، نهادها، قراردادها و تاریخ ملّتها، زمینههای قابل توجهی از همکاری و تعامل را فراهم آورده است.[21]
در کنار این موارد، براساس تعاریف موجود از جهانیشدن، میتوان گسترش آزادیها در ارتباطات میانملتی و میاندولتی، کاهش نقش دولتها در مراودات میان شهروندان و ملّتها، عمومیشدن جریانهای فکری و سیستمهای تولیدی و مبانی سرمایهگذاری غرب، فراتر رفتن سازماندهی تولید و سرمایهگذاری و نشر افکار از مرزبندیهای سنّتی، جغرافیایی، قومی و ملّی را نیز از وجوه جهانیشدن برشمرد.[22]
ابعاد جهانیشدن
اگرچه بنابر برخی تفسیرها، جهانیشدن عمدتاً دارای ماهیت اقتصادی است و برخی همچون مانوئل کاستلز (Manuel Castells Olivan: born: 1942) فقط بر بعد اقتصادی جهانیشدن تأکید کردهاند، اما نمیتوان از سایر مؤلفهها و ابعاد جهانیشدن چشم پوشید؛ چراکه جهانیشدن پروژه (یا پروسه) عامی است که ابعاد مختلف حیات انسانی را دربر میگیرد و با نمودهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی همراه است.[23] این مؤلفهها و ابعاد را میتوان اینگونه برشمرد:
الف) بعد اقتصادی؛ جهانیشدن اقتصاد، توأم با خصوصیسازی، آزادسازی تجارت، مقرراتزدایی در تجارت، کاهش مالیاتها، به حداقل رساندن نظارت دولت، رشد سریع شرکتهای چندملیتی، گسترش مراکز مالیجهانی، مهاجرت کارگران، تحوّل در حمل و نقل و شبکهی ارتباطات و وابستگی ارزش اقتصاد به تجارت اطلاعات و نه تجارت مواد، میباشد.[24]
ب) بعد سیاسی؛ وجه سیاسی جهانیشدن، کاهش نقش دولت-ملتها و افزایش نقش و اقتدار شرکتها و سازمانهای فراملّی است. در سیاست جهانی، دولتهای ملّی بهتدریج کنترل، مدیریت و اختیارات خود را از دست داده و نظارت آنها بر نیروهای داخلی کمرنگ میشود. عامل این تحقّق جهانیشدن در عرصه سیاست، خود دولتها هستند؛ که از طریق پیوستن ارادی به شبکهها و سازمانهای فراملّی و بهویژه سازمان تجارت جهانی، مبادرت به تضعیف درونی خود کرده و تسلط کشورهای مرکزی بر خود را افزایش میدهند.[25]
ج) بعد اجتماعی؛ گسترش سریع مهاجرتها و صنعت توریسم، جهانیشدن الگوهای زندگی و مسایل مشترک جهانی، همگی از نمادهای جهانیشدن اجتماعی محسوب میشوند.[26]
د) بعد فرهنگی؛ جهانیشناسی فرهنگی را میتوان در برگیرندهی فرایندها و عواملی دانست که هرگونه محدودیت و بستار فرهنگی زندگی اجتماعی را تعدیل میکند یا از میان برمیدارد. بهبیان دیگر، جهانیشدن فرهنگی عبارت از شکلگیری و گسترش فرهنگی خاصّ در عرصهی جهانی است. این فرایند، موجی از همگونی فرهنگی را در جهان پدید آورده و همه خاصّهای فرهنگی را به چالش میطلبد. جهانیشدن در عین اینکه اقتصادی فراملی در عرصه اقتصاد و جامعهای فراملی در عرصه سیاست بهوجود میآورد، فرهنگی جهانی را نیز شکل میدهد. جهانیسازی فرهنگی که در برگیرندهی نوعی یکسانسازی فرهنگی است، یک فرهنگ مصرف جهانیشده را با رسانههای جهانی در دنیا به گردش درمیآورد؛ که امروزه آن فرهنگ، با توجه به برتری علمی، فنّی و تکنولوژیکی و رسانهای غرب، فرهنگ غربی خواهد بود و از این طریق، شاخصهها و ارزشهای تجدّد غربی به تمامی دنیا صادر میشود.[27]
ارتباطات و جهانیشدن
"مکلوهان" در مورد نقش رسانهها و وسایل ارتباطی در جهانیشدن، معتقد است که ارتباطات الکترونیک، جهان را همچون یک رشته اعصاب بههم پیوند داده است. وی بر آن است که پیشرفت وسایل ارتباطی به انفجار اطلاعات انجامیده و مدارهای الکتریکی نظام مکان و زمان را درهم نوردیده و امور مربوط به سایر افراد بشر را بهطور مستمر و همزمان در پیش دیدگاه ما قرار داده است. این پدیده، گفتوگو در مقیاس جهانی را ممکن کرده و بهتدریج فواصل فرهنگی موجود را رفع میکند.
البته نباید نقش ارتباطات در جهانیشدن اقتصادی و سیاسی را نیز از نظر دور داشت. رسانههای ارتباطی، همچون رایانه و تلفن، جایگاه برجستهای در اقتصاد و تجارت جهانی دارند و زمینه تجارت فراملی را فراهم میآورند. همچنانکه برخی رسانهها همچون تلویزیونهای جهانی، در محدود کردن قدرت و اقتدار دولتهای ملّی، نقش بهسزایی ایفاء میکنند.[28]