كلمات كليدي : آمبروز، آباء كليسا، كليسا، امپراتور
نویسنده : محمد صادق احمدي
اصطلاح آباء به معنای پدران است و منظور از آن در تاریخ تفکر مسیحی هم پدران کلیسا وهم اندیشههای خاصی است که در دوره ایشان بسط یافت. همین ویژگی سبب شده تا این دوره و شخصیتهای صاحب نظر آن تا نسلهای بعدی همچنان مورد مطالعه باشند.
بررسی آباء از نظر الهیاتی نیز دارای اهمیت بسیاری است؛ زیرا هریک از جریانهای اصلی مسیحیت دوره آباء را نقطه عطف مهمی در تحولات مربوط به مسیحیت میدانند و خود را ادامه دهنده و یا منتقد دیدگاههای نویسندگان کلیسای اولیه میدانند مثلا "لنسولت آندروز" نویسنده برجسته انگلیکان در قرن هفدهم اعلام کرد که اساس مسیحیت ارتدکس عبارت است از عهدین، سه اعتقادنامه، چهار انجیل و پنج قرن نخست تاریخ مسیحیت. [1]
مساله مهم دیگر که بر اهمیت شناخت این افراد میافزاید، دانستن این نکته است که جامعه مسیحی، نظریات آباء را وقتی اسلاف ایشان طی مراسمی مثل شوراهای جهانی پذیرفته باشند، میپذیرد و در واقع ملزم به پذیرفتن است.
یکی از این آباء آمبروز است که این مقاله به بررسی شخصیت و اندیشه های او پرداخته است.
فرمانداری که اسقف شد!
آمبروسیوس در سال 339 در شهر تریر از خانواد ای مسیحی متولد شد. پدر آمبروز فرماندار بود، در نتیجه آمبروز نیز به پیروی از پدر به فرمانداری منطقه ای در ایتالیا منصوب شد. در سال 374 اختلافی در میلان بروز کرد که ناشی از اختلاف در انتخاب اسقف بود. در این میان آمبروز که بیطرف بود به اسقفی منصوب شد.
از آنجا که ممکن بود آمبروز در منصب حکومتی حکم مرگ کسی را صادر کند و تعمید هم به گمان ایشان عملی بود که گناهان را یک جا پاک می کرد، تعمید خود را به تاخیر انداخت.
تبدیل مسیحیت آریانی به تثلیثگرا
قبل از اینکه آمبروز تصادفا اسقف شود جامعه مسیحی و امپراتوران بیشتر متمایل به مسیحیتی بودند که آریوس مبلغ آن بود و مسیح را از خدا جدا می دانستند ؛ اما آمبروز با این دیدگاه مخالف بود. از این رو مبارزهای علیه اعتقاد اکثر مسیحیان شروع و رهبری کرد که بر مبنای خدابودن مسیح استوار بود.
او استاد خطابه بود و همین امر کمک بزرگی در پیش برد اهدافش داشت.
ملاقات با آگوستین
آمبروز در اواخر عمر با آگوستین که برای تحصیل مبادی نو افلاطونی و فن بلاغت به رم آمده بود ملاقات کرد و تأثیر زیادی در مسیحی شدن دومین موسس مسیحیت[2] داشت. آمبروز پس از مسیحیشدن آگوستین وی را تعمید داد و روانه آفریقا کرد. [3][4]
نزاع با امپراتور
با کمی مطالعه در دستورهای عهد جدید به سخن پولس بر میخوریم که اطاعت از فرمانروایان را توصیه میکند: «هر شخص مطیع قدرتهای برتر بشود، زیرا که قدرتی جز از خدا نیست... »[5] [6]
اما آمبروز در چند مورد یا حکومت به شدت درگیر شد که در برخی موارد این درگیریها سبب زبونی کلیسا میشد. مثلا در سال 385 مانع از ورود تئودوسیوس اول به کلیسای میلان شد و از ورود سربازان او نیز جلوگیری کرد. پس از این جریان برای دفاع از کارهایش و خنثی کردن شورش به امپراتور نامهای محترمانه نوشته که وان وورست آن را نقل کرده است:
«... من دعا میکردم و نمیدانستم آیا شور سربازان، درخواستهای اشراف و دعاهای مردم ذهن امپراتور را نرم خواهد کرد...»[7].
در این نامه تقابل صریح کلیسا به رهبری آمبروز را با امپراتور و مردم واضح است.
یکی دیگر از این موارد وقتی بود که امپراتور میخواست برای خیل عظیم طرفداران آریوس کلیساهایی را در سطح امپراتوری بنا کند ؛ اما آمبروز به شدت در مقابل امپراتور ایستادگی کرد و از عملی شدن این تصمیم به وسیله حکومت جلوگیری کرد.
و این شروع قدرت طلبی کلیسا بود ؛ چنان که ژان ژاک روسو میگوید:
آنچه که بت پرستان از آن میترسیدند، واقع شد. مسیحیان محجوب و مظلوم طرز صحبت خود را عوض کردند و به زودی دیده شد این سلطنت که اخروی خوانده میشد، تحت فرمان یک رِئس مادی و ظاهری، به صورت شدیدترین سلطنت استبدادی دنیوی درآمد. [8] اما مساله مهمی در مورد آموزههای آریوس باقی میماند و باید به آن توجه شود. به گفته جوان آُ گریدی (الهی دان مسیحی)سوالی که مطرح میشود این است که با توجه به اینکه چنین تعلیماتی در بسیاری از مکاتب فکری اولیه وارد شد ؛ حال اگر این عقاید بدعت آمیز درست باشد، در این صورت مسیحیت آن گونه که گسترش یافته ممکن است کاملا از آن منبع اصلی منحرف شده باشد؛ و اگر این گونه باشد، آیا این انحراف اتفاقی است یا از روی طرح و نقشه؟[9]
و سرانجام...
آمبروز سرانجام پس از مناقشات طولانی با امپراتور و طرفداران آریوس در سال 397 میلادی چشم از جهان فرو بست[10].
اندیشههای آمبروز
آمبروز صاحب و یا بسط دهنده اندیشه هایی در غرب است که قبل از او مورد توجه نبوده:
1-روش تفسیر تمثیلی که در شرق بسیار مورد توجه بود را در غرب مطرح کرد که با استقبال فراوان مواجه شد، که نمونه آن را در تمایل آگوستین به مسیحیت مشاهده میکنیم.
2-با اینکه قبل از آمبروز اکثریت مردم در امپراتوری طرفدار اندیشه آریوس مبنی بر عدم الوهیت مسیح بودند، آمبروز این عقیده را نادرست تشخیص داد و با آن به مبارزه پرداخت.
3-بحث تبدل جوهری نان و شراب در مراسم عشای ربانی که قبلا در کلیساهای شرق لحاظ شده بود را در کلیساهای غرب مطرح کرد.
4- درباره ماهیت مرگ و چگونگی مرگ عیسی تبیینهای جدیدی ارائه کرد که برای مسیحیان دوره خودش بسیار مفید بود. [11]
5-در مواردی با امپراتوری به شدت مبارزه کرد و اصول مهمی را در مورد استقلال کلیسا و وظایف حکمرانان مسیحی وضع کرد که در قرون وسطی بسط و گسترش یافت. او با برخورد جدی با حکومت و ادعای تفوق کلیسا بر حکومت شروع به حرکت در مسیری کرد که پایان آن راهی جز رسیدن به قرون تارک وسطی نداشت.