دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

انسان اجتماعی Social Man

No image
انسان اجتماعی Social Man

كلمات كليدي : انسان اجتماعي، اجتماعي شدن، شخصيت انسان، نيازهاي جامعه زاد، نظريه زيستي، نظريه قرارداد اجتماعي، نظريه مدني بالطبع بودن انسان

نویسنده : فاطمه فريدوني

انسان اجتماعی در نقطۀ‌ تلاقی فرد و جامعه قرار گرفته است؛ یعنی انسان به‌عنوان حامل نقش‌های اجتماعی از پیش شکل گرفته است. فرد و جامعه از طریق دو واقعیت (وضعیت‌ها و نقش‌ها)، به یکدیگر مرتبط می‌شوند و این زوج مفهومی، بیانگر همان انسان اجتماعی است.[1]

شخصیت انسان یعنی مجموعه‌ای از احساسات، افکار، عواطف و اعمال و رفتار هر کس از گذشته تا کنون، با توجه به شرایط اجتماعی، اقتصادی، پرورشی و تربیتی در خانواده و جامعه شکل می‌گیرد. فرد و اجتماع دو عنصر مکمل یکدیگرند و زندگی اجتماعی از مشارکت دوجانبه آن دو فراهم می‌شود. بین فرد و جامعه روابط متقابل وجود دارد، یعنی فرد در عین حال که از جامعه تاثیر می‌پذیرد بر آن تاثیر می‌گذارد. بقای فرد در جامعه و استمرار جامعه به فرد وابسته و مربوط است.[2]

رابطه‌های متقابلی که فرد را به افراد دیگر و به فرهنگ جامعه پیوند می‌دهند، از هر سو زندگی انسان را در میان می‌گیرند و به او هیاتی اجتماعی می‌بخشند. فرد در سراسر عمر خود، در میان شبکه این روابط زیست می‌کند، به فراخور تغییرات آن‌ها تغییر می‌پذیرد و همواره از زندگی اجتماعی سرمشق و الهام می‌گیرد. مخصوصا در نخستین دوره زندگی –کودکی– بیش از دوره‌های دیگر عمر از محیط اجتماعی متاثر می‌شود. علت این امر هم معلوم است: کودک نوزاد شخصیتی متعین ندارد و به آسانی با هنجارهای اجتماعی هماهنگی می‌یابد.

کودک در آغاز زندگی اعتنای خاصی به انسان ندارد. اما به علت تاثیر عظیمی که آدم‌ها در زندگی او دارند، به‌تدریج سخت متوجه انسان می‌شود. آزمایش‌ها نشان داده است که کودکان در طی نخستین دو هفته زندگی صدای خش‌خش کاغذ یا صدای برخورد ظرف‌های چینی را بیش از صدای انسانی مورد توجه قرار می‌دهند، در هفته سوم به یک نسبت به صدای انسانی و غیرانسانی توجه می‌نمایند، و از آن پس همواره صداهای انسانی را بر صداهای دیگر ترجیح می‌دهند.

یاری‌هایی که کودک برای رفع حاجت‌ها و تامین آسایش خود از انسان‌های دیگر می‌بیند، باعث می‌گردند که آسایش و خوشی‌های او با تصور انسان ملازم و متداعی شوند، و انسان در نظر او موجودی سودمند و خوشایند جلوه کند. به مرور ایام این‌گونه تصورات، زنجیروار او را به همنوعانش پیوند می‌دهند. پس، فرد احساس می‌کند که به موجودات همانند خود سخت وابسته و نیازمند است و بر اثر آن، در مقابل احتیاج‌های ابتدایی او یعنی نیازهای ارگانیک، احتیاج‌های جدیدی که صرفا از زندگی اجتماعی می‌زایند و از این‌رو باید نیازهای جامعه‌زاد (Sociogenic) خوانده شوند، به وجود می‌آیند.[3]

تاریخچه زندگی اجتماعی انسان

نگاهی به تاریخ بشر چه در ازمنه دیرین و چه در دوران اخیر نشان می‌دهد که انسان همواره به صورت اجتماعی زندگی کرده است. زندگی در اجتماع آن‌قدر برای بشر اهمیت حیاتی دارد که خارج از اجتماع اساسا برای او تصورناپذیر است. شاید بهترین نشانه اینکه تنها زندگی در اجتماع است که آدمی را از حال حیوانیت خارج می‌کند، داستان کودکان وحشی و یا "کودکان گرگ"، و زندگی کودکانی باشد که در حال انفراد کامل به سر برده‌اند. "کودکان گرگ" کودکانی هستند که از اجتماع انسانی طرد گردیده و ناگزیر به زندگی در میان حیوانات شده‌اند. خوی "کمالا" و "آمالا" دو "آدمی‌زاده گرگ" هنگامی که در هندوستان کشف شدند، بیشتر شباهت به خوی درندگان داشت تا به انسان زیرا آنان سخن گفتن نمی‌دانستند و از هر گونه عاطفه انسانی بریء بودند و مانند حیوانات تقریبا چهار دست و پا راه می‌رفتند، گوشت خام می‌خوردند و به طور کلی عادات و رفتارشان شبیه به عادات و رفتار وحشیان جنگل بود. حتی اگر این کودکان و بسیاری از کودکان دیگری که در موارد مشابه کشف گردیدند از لحاظ قوای ذهنی غیرطبیعی بودند با این همه رفتار و کردارشان در این حقیقت جای هیچ‌گونه شکی باقی نمی‌گذاشت که انسان بدون زندگی در اجتماعی محال است بتواند خوی انسانی کسب کند. بلکه زندگی در اجتماع برای بشر ضرورت حیاتی دارد و به همین جهت است که می‌توان عقیده امیل دورکیم و سایر جامعه‌شناسان را تا اندازه‌ای تایید کرد که اجتماع مقدم بر فرد است از این لحاظ که زندگی فرد محصول فعالیت‌های متقابل افراد جامعه است. [4]

اندیشه و تفکر، انسان را از دیگر موجودات متمایز نموده و همین امر موجب شد تا شیوه زندگی انسان‌های اولیه از حالت ابتدایی و ساده زیستن به تنوع و پیچیدگی بیشتری مبدل گردد. خصوصیت سازگاری با محیط طبیعی از یک طرف و امکان سازش با محیط اجتماعی از طرف دیگر به انسان کمک کرد که نه‌تنها خود را با شرایط محیط جدید یعنی غار سازگار نماید بلکه نیاز وادارش کرد که برای شکار به ابداع وسایل و ابزار سنگی بپردازد و بتواند از آن‌ها در کشتن حیوانات استفاده نماید. مشکل شکار حیوانات او را به همکاری و کمک گرفتن از همنوع وادار کرد و برای این همکاری وسیله‌ای برای ارتباط مورد نیاز بود و به همین دلیل انسان اولیه ابتدا زبان حرکتی را برای خود اختراع کرد و بعد به ابداع زبان تصویری و سپس به زبان تک‌صوتی و بعد چندصوتی پرداخت. تحول و رشد زندگی اجتماعی انسان طی میلیون‌ها سال صورت پذیرفت و هنوز هم انسان در راه تحول و رشد بیشتر در حرکت است چون پیشرفت ضرورت اجتماعی و قانون زندگی است و برای دوام اجتماع امری اجتناب‌ناپذیر و ضروری است.[5]

تفاوت زندگی اجتماعی بین انسان‌ها و سایر حیوانات

به طور کلی تنها انسان نیست که به صورت اجتماعی و دسته‌جمعی زندگی می‌کند بلکه بعضی از جانوران نیز صاحب زندگی گروهی و جمعی‌اند. جامعه و زندگی اجتماعی از تجمع گروهی از موجودات زنده به وجود می‌آید. این تجمع ممکن است آگاهانه باشد مانند جوامع انسانی، و یا غریزی و غیر آگاهانه باشد مانند زندگی اجتماعی ماهی‌ها و حشراتی چون مورچگان، موریانه‌ها و غیره. بنابراین می‌توان موجودات زنده را که به صورت اجتماعی زندگی می‌کنند به دو دسته تقسیم کرد:

  1. موجوداتی که زندگی اجتماعی آنان بر اساس غریزه و عوامل بیولوژیکی است و می‌توان اجتماعات آن‌ها را اجتماعات زیستی- اجتماعی دانست.
  2. زندگی اجتماعی که اساس آن تنها بر عامل زیستی و ارثی تکیه ندارد بلکه عوامل دیگری نیز در تشکل و استمرار و تغییر آن تاثیر دارند. مثل جوامع انسانی که علاوه‌بر عوامل فوق متاثر از عوامل فرهنگی و اجتماعی نیز هست. از خصوصیات این نوع زندگی اجتماعی تغییر و تحول و انتقال اندوخته‌های یک نسل به نسل‌های بعدی است، که به وسیله یادگیری صورت می‌گیرد. اصطلاحا این نوع زندگی اجتماعی را زندگی اجتماعی – فرهنگی می‌نامیم.[6]

بنابراین می‌توان گفت که خصلت اجتماعی انسان، با آنچه در بعضی از حیوان‌ها از این نظر وجود دارد، تمایزی نسبتا بنیادی دارد. خصلت اجتماعی حیوان، صرفا بر پایه حوائج جسمانی، غرایز و اعمال و افعال آن نوع حیوانی، استوار است و حال آنکه هر چند خصلت اجتماعی انسان دارای پایه‌های زیستی است ولی بعدی آگاهانه می‌یابد، مورد تعمق و اندیشه انسان قرار می‌گیرد، و با هوش و اراده خویشتن و از طریق مشارکت، به پذیرش آن می‌پردازند.[7]

عواملی که جامعه انسانی را از اجتماعات حیوانی جدا می‌سازد و به آن رنگ انسانی می‌دهد در فرهنگ نهفته است که اندوخته جامعه انسانی می‌باشد. این اندوخته‌ها اکتسابی و نمادین بوده و هیچ رابطه‌ای با امور بیولوژیکی ندارند. از آن جمله زبان و تکلم است که باعث می‌شود انسان‌ها زودتر و سریع‌تر یاد بگیرند و اندوخته‌های خود را پربارتر کنند تقسیم کار، تخصص و خط از دیگر خصوصیات زندگی اجتماعی انسان‌هاست. مشروعیت، اخلاق و قوانین و نوع استفاده از سلطه از مختصات جوامع انسانی است. انسان حتی غرایز زیستی را به قاعده در می‌آورد و به آن شکل اجتماعی می‌دهد.[8]

خاستگاه اجتماع انسانی (منشا زندگی اجتماعی انسان)

درباره منشا گرایش بشر به زندگی اجتماعی و در نتیجه تشکیل اجتماعات بشری دانشمندان علم‌الاجتماع نظریات گوناگونی را ارائه داده‌اند:

1- نظریه زیستی؛ بعضی از جامعه‌شناسان معاصر، منشا تشکیل اجتماع را در نیازهای زیستی، روانی و عوامل محیطی و جغرافیایی می‌دانند و معتقدند: بشر اولیه برای ارضای نیازهای زیستی از قبیل: خوراک، پوشاک، مسکن و ارضای جنسی و نیز نیازها و خواسته‌های فردی چون نیازها و خواسته‌های روانی و امنیت فردی و مقابله با عوامل نامساعد طبیعی به دور هم جمع شده و جامعه را تشکیل داده است.[9]

2- نظریه قرارداد اجتماعی؛ عده دیگر در تبیین علل زندگی اجتماعی، عامل حسابگری عقلانی و در نتیجه قرارداد اجتماعی را موثر می‌دانند و معتقدند انسان به طور طبیعی غیرمدنی است و زندگی اجتماعی مخالف طبیعت انسانی است.[10] آن‌ها عقیده دارند که میل به تجمع در جوامع انسانی باید وضعی یعنی قراردادی باشد نه طبیعی. از دانشمندانی که این عقیده را اظهار کرده‌اند می‌توان توماس هابز، ژان ژاک روسو و جان لاک را نام برد.[11]

هابز یکی از دانشمندان صاحب‌نام قرن هفدهم و هجدهم انگلیسی بر این اعتقاد بود؛ که انسان در آغاز به صورت منزوی زندگی می‌کرد و پیوسته با همنوعانش در ستیز و جنگ بود و در محیط وحشت و ترس می‌زیست و همواره مورد تجاوز افراد دیگر قرار داشت اما با نیروی عقل و فراست دریافت که اگر با افراد همنوع خود متحد شود، می‌تواند در صلح و صفا و در محیطی آرام و دور از استرس و وحشت به سر برد و بدین‌ترتیب جامعه منظم و آرام پدید آید.

جان لاک فیلسوف انگلیسی برخلاف هابز عقیده دارد که زندگی انسان در ابتدا توام با آرامش بود ولی بشر برای پیشرفت ناچار شد به‌جای آنکه در خانواده‌های منزوی زندگی کند، دسته‌های بزرگ‌تری را تشکیل دهد.

روسو فیلسوف قرن هجدهم فرانسه معتقد بود که اجتماع انسانی نتیجه قرارداد اجتماعی است، یعنی افراد به میل خود گرد هم آمده‌اند و باهم از در سازش درآمدند و برای حفظ منافع و مصالح خود از پاره‌ای منافعشان درگذشتند. وی زندگی اجتماعی را بر مبنای نوعی قرارداد می‌داند.[12]

همچنین اگوست کنت جامعه‌شناس فرانسوی، درباره منشا جامعه عقیده دارد که جامعه زاییده نیاز انسان به اجتماع و احتیاج وی به زندگی، بر طبق قرارداد خاص است.[13] 

3- نظریه مدنی بالطبع بودن انسان؛ در نظریه مدنی بالطبع بودن انسان اعتقاد بر این است که زندگی اجتماعی در اثر میل طبیعی و فطری انسان‌ها بوده است.[14] افلاطون و ارسطو و دیگر فلاسفه قدیم معتقدند که تجمع و تشکیل جامعه برای بشر یک امر طبیعی است. منتهی این امر با آنچه در حیوان است فرق دارد، چون در انسان غریزه که امری طبیعی است، با عقل توام است.[15]

نظریه ارسطو درباره جامعه و حیات اجتماعی انسان همواره با عبارت "الانسان مدنی بالطبع" شروع می‌شود. کلمه مدنی در این جمله به معنای اجتماعی تفسیر شده و از آن چنین نتیجه گرفته‌اند که زندگی اجتماعی از طبیعت بشر سرچشمه می‌گیرد.[16] ارسطو عقیده دارد که: «طبع انسان مدنی است و افراد آن باید در اجتماع زیست کنند و به یکدیگر یاری نموده کارهای زندگی را میان خود تقسیم نمایند تا حوائج ایشان برآورده شود و خوشی زندگانی و سعادت که اصل مقصود و غایت مطلوب است حاصل شود[17]

اجتماعی‌شدن و چگونگی آن

جامعه‌پذیری یا اجتماعی‌شدن انسان (Socialization)، چگونگی سازش و انطباق فرد با جامعه است، یعنی سازش و انطباق رفتار فرد با شرایط و پدیده‌های متنوع جامعه. اجتماعی‌شدن تنها در جامعه امکان‌پذیر است و چنانچه کودک آدمی را پس از تولد در خارج از اجتماع نگه دارند و تربیت کنند صاحب هیچ یک از صفات و خصوصیات انسان اجتماعی نخواهد بود.[18]

اجتماعی‌شدن فرایند آموزش ارزش‌ها، تشکیل طرز تلقی‌ها و فراگیری رفتارهای متناسب با هنجارهای پذیرفته‌شده یک جامعه است. با تحقق فرایند اجتماعی‌شدن، فرد هویت یا "من" اجتماعی می‌یابد، همچنین دانستنی‌های ضرور و پیشین را جهت انجام نقش‌های درست اجتماعی کسب می‌کند.

فرایند اجتماعی‌شدن را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار می‌دهند:

1- دیدگاه فردی؛ از دیدگاه فردی، فرایند اجتماعی‌شدن به‌معنای گسترش "من اجتماعی" است از طریق آموزش، پیش‌بینی، ارزیابی و بسط تجربه آگاه در رفتار خویشتن.[19] به عبارت دیگر از طریق اجتماعی‌شدن است که انسان آمادگی رفتاری را در ارتباط با روش‌های گروهی کسب می‌کند. اجتماعی‌شدن فرایندی است که انسان‌ها از طریق آن اعتقادات، گرایش‌ها، ارزش‌ها، هنجارها و عادات را از فرهنگ اخذ می‌کنند. این فرایند همچنین به فرد امکان می‌دهد تا شخصیت ویژه‌ای را برای خویش کسب کند، چرا که الگوهای فرهنگی موجود در یک گروه همیشه توسط همه افراد به یک میزان و به یک شکل جذب نمی‌شود.[20] جرج هربرت مید و همچنین هورتون کولی کسانی هستند که اجتماعی‌شدن را از این دیدگاه مورد سنجش قرار داده‌اند.[21] مید روان‌شناس و جامعه‌شناس معروف آمریکایی بر آن است که جامعه عامل اصلی در اجتماعی ساختن فرد به شمار می‌رود. وی عقیده دارد که بشر بر اثر همکاری و تماس با افراد پیرامون خویش خود را می‌شناسد و با عهده‌دار شدن نقش دیگران که عبارت‌اند از افراد خانواده و معاشران نزدیک و به طور کلی همه افراد جامعه که با آنان سروکار دارد تصویری از خویش در ذهن رسم می‌کند. فی‌المثل کودک هنگامی که خودش را در مقام دیگران تصور می‌کند و نقش پدر و مادر و یا بعدا اشخاص دیگر را ایفا می‌کند راجع به خودش یک نظر خارجی و یا عینی تحصیل می‌کند.[22]

2- دیدگاه اجتماعی؛ از این دیدگاه اجتماعی‌شدن فرایند انتقال میراث فرهنگی و تداوم آن از این طریق است. جامعه باقی نمی‌ماند مگر آنکه بین اعضاء نوعی وفاق در شیوه‌های اصلی عمل و اندیشه به وجود آید و در خلال قرون تداوم پذیرد.[23]

انتظارات جامعه از فرد از طریق فرایند اجتماعی‌شدن آموخته می‌شود و عبارت‌اند از:

أ‌. اصول مرتبط با نظم و انضباط روزمره که در حکم مهارت‌های اصلی برای زندگی در جامعه هستند (شیوه‌های خوردن و آشامیدن و ...)

ب‌. آرزوها، که ارزش‌ها و هدف‌های مورد تاکید جامعه را دربر می‌گیرد ( انگیزه‌ها، موفق شدن، ثروتمند شدن و مانند اینها)

ت‌. مهارت‌ها، که عبارت‌اند از: آن دسته از آموختنی‌ها که از طریق آن‌ها نیل به هدف و آرزوها امکان‌پذیر می‌گردد، مانند دست زدن به معاملات بزرگ و ثروتمند شدن.

ث‌. نقش‌ها، که عبارت‌اند از: الگوهای رفتاری که برای کسب و حفظ پایگاه‌های اجتماعی رعایت آن‌ها الزامی است.[24]

عوامل اجتماعی‌شدن

به گروه‌ها یا زمینه‌های اجتماعی که فرایند مهم اجتماعی شدن در درون آن‌ها رخ می‌دهد تحت عنوان عوامل اجتماعی‌شدن اشاره می‌شود.[25] عمده‌ترین عوامل اجتماعی ساختن عبارت‌اند از:

1) خانواده؛ در همه فرهنگ‌ها خانواده عامل اصلی اجتماعی‌شدن انسان در دوران طفولیت است.[26] خانواده برای کودک کم سن و سال معرف همه دنیایی است که او را احاطه کرده است. تصوری که فرد از خود و نیز از جهان پیرامون و از افرادی که در پیرامون اویند دارد، به طور مستقیم تحت تاثیر وجهه‌نظر و باورهای خانواده‌هایشان قرار دارد.[27]

2) مدرسه؛ مدرسه نخستین دستگاهی است که مسئولیت انتقال دانش‌ها و معارف انباشته‌شده به کودک را بر عهده دارد. در کنار برنامه‌های آموزشی رسمی، چیزی که بعضی جامعه‌شناسان آن را برنامه‌های آموزشی پنهان نامیده‌اند وجود دارد که یادگیری کودکان را مشروط می‌کند. از کودکان انتظار می‌رود یاد بگیرند، در کلاس آرام باشند، مقررات انضباطی مدرسه را رعایت کنند، اقتدار معلم را بپذیرند، واکنش‌های معلمان بر انتظاراتی که کودکان از خودشان دارند تاثیر می‌گذارد.[28]

3) گروه‌های همسال (همالان)؛ واژه همال به معنی برابر است، و روابط دوستی که میان کودکان خردسال برقرار می‌شود، به طور معقول گرایش به برابری‌طلبی دارد.[29] از آنجا که گروه همسالان تقریبا همسن یکدیگرند و احساس برابری می‌کنند، معمولا از معیارهای مشترکی که به اشخاص مسئول گروه مرتبط است پیروی می‌کنند. گروه‌های همسالان به‌عنوان عامل اجتماعی‌ساختن کودک در دوران بلوغ به اوج اهمیت و تاثیر خود می‌رسد.[30]

4) رسانه‌های جمعی؛ رسانه‌های جمعی از آن‌رو عامل مهم اجتماعی‌شدن به شمار می‌روند که کودک را در آموزش ارزش‌ها و هنجارهای جامعه کمک می‌کنند. کتاب، تلویزیون، سینما، مجلات، الگوهای مختلف ایفای نقش را به فرد ارائه می‌دهند، به طوری که او می‌تواند آن الگوهای رفتار را سرمشق خویش قرار دهد. از این مهم‌تر افراد می‌توانند از طریق رسانه‌های جمعی، جنبه‌های مختلف از فرهنگ خود را که به صورت دیگری به دست‌آمدنی نیست، بیاموزند.[31]

 

مقاله

نویسنده فاطمه فريدوني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

قرار دادگاه

No image

قرار تحقیقی

No image

سازش Conciliation

No image

رویه قضایی

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS