كلمات كليدي : روش پديدار شناسانه در دين پژوهي، هوسرل، پديدار شناسي كلاسيك دين، پديدار شناسي هرمنوتيك دين
نویسنده : عبدالله محمدي
نخستین بار رهیافت پدیدار شناسانه به دین در سال 1886 توسط«شانپتی دولاسوسای» اعمال شد.[1]
او تعبیر پدیدار شناسی دین را در کتاب «درسنامه تاریخ ادیان» به کار برد و کوشید تا با تطبیق پدیدارهای دینی در ادیان مختلف، وحدت ذاتیای که در پس آنها نهفته است بر ملا شود. به نظر او کار پدیدار شناس دین، توصیف منظم پدیدارهای دینی به منظور دست یابی به ماهیت واحد نهفته در آنهاست و در آن دنبال یک چشم انداز کلّی و علمی نظاممند است.[2]
به طور کلی چهار گروه این اصطلاح را به کار بردهاند:
الف) کسانی که استعمالی موسّع، مبهم و غیرنقادانه داشته و هدفشان پژوهش در واقع پدیده دین است.
ب) کسانی که هدفشان، مطالعه تطبیقی و رده بندی انواع مختلف پدیدارهای دینی است که توجه کمی به مفاهیم پدیدارشناسی خاص دارند. مثل دوه سوسای، گئووایدن گرن.
ج) کسانی که پدیدارشناسی دین را یک رشته خاص دین پژوهی میدانند. مثل الیاده، یواهیم واخ، ژاک و اردن برگ.
د) کسانی که پدیدار شناسی دینی آنها تحت پدیدار شناسی فلسفی است مثل ماکس شلر، پل ریکور و تا حدودی اوتو و فان درلیو[3].
از آنجا که پدیدار شناسی دین تا حدّ زیادی متأثر از پدیدارشناسی هوسرل است اشاره مختصری به روش هوسرل میکنیم: غلبه پوزیتویسم در غرب موجب شد برخی همچون آگوست کنت تلاش کنند علوم انسانی را نیز به علوم طبیعی بازگردانده و همه چیز را بر اساس اصول روش تجربی بررسی کنند .( تحویل به علوم تجربی ) در کنار اصالت طبیعت و تلاش برای یکسان سازی روش علوم طبیعی و انسانی، اصالت تاریخ و تلاش برای اینکه همه چیز با تاریخ تفسیر شود نیز رونق داشت.
( تحویل به تاریخ ) هوسرل که نتیجه اصالت تاریخ و طبیعت را نسبی گرایی میدانست با اینگونه تحویلهای افراطی مقابله نمود و معتقد شد ارجاع امور به طبیعت یا تاریخ یا ... باعث میشود ما ازشناخت حقیقت آن پدیده محروم شویم، پس پدیدارشناسی باید به شناخت خود پدیدهها و توصیف مستقیم-و نه تحویلی- آنها پرداخته و دغدغه اصلی او شناخت ذات اشیاء باشد. از اینرو باید تمام پیش فرضهای غیر انتقادی که مانع فهم کامل وجامع پدیدارهاست را کنار گذاشته و به توصیف دقیق و بیواسطه ذات پدیدهها روی آوریم[4].
با این توضیح روشن میشود که پدیدار شناسی دینی نیز دنبال آن است که بجای بحث از تبیین و تکوین باورهای دینی و یافتن منشا آن ها ، به توصیف پدیدهها و نگرشهای دینی بپردازد[5].
پدیدار شناسی دین با تبیین علّی و علمی گزارههای دینی –به معنای رایج فرهنگ مدرنیته- مخالف است و از توصیفهایی حمایت میکند که به ماهیت پدیده دینی توجه دارد.
پدیدار شناسی دین دو رویکرد کلاسیک و هرمنوتیک دارد.
پدیدار شناسی کلاسیک دین
رویکرد کلاسیک کاملاً متأثر از پدیدار شناسی هرسرل است. ویژگی مهم آن در این اصل است که دین را به آگاهی دینی و مومنانه تحویل میبرد[6]. داعیه پدیدارشناسی کلاسیک دینی این است که امکان مطالعه بیطرفانه نسبت به امور دینی فراهم است[7]. او میکوشد به توصیف دین بپردازد. از هرگونه حکم درباره دین اعم از اینکه یک واقعیت الهی یا نفس الامری است ، آیا واقعیت خارجی بیرون از ذهن دینداران دارد یا نه ، و... خودداری میکند و تنها آن را به مجموعهای از پدیدارهای مشهود انسانی کاهش میدهد. الیاده چنین رویکردی در دین پژوهی دارد.
پدیدار شناسی هرمنوتیک دین
پدیدار شناسی کلاسیک دین دنبال موضعی بیطرف در بررسی پدیدارهای دینی است، در نتیجه نیازمند یک«من» فرا تاریخی است که مجرد از بستر فرهنگ و اجتماع و جدای از عالم بتواند همه چیز را بطور مستقل بررسی کند. اما در نظر پدیدار شناس هرمنوتیک دین این امر ناممکن است و جدی ترینانتقاد به پدیدار شناسی کلاسیک دین همین مطلب است. چون «من» همواره تاریخی و در بستر فرهنگ و سنت است پس «در عالم بودن» ، و به دنبال آن متاثر بودن از شرایط فرهنگی و تاریخی ، مقدم بر هر توصیفی است که از پدیدارهای دینی انجام میشود[8].بنابراین امکان بررسی بی طرفانه و فارغ از پیش فرض در دین پژوهی ممکن نیست. ادیان عمدتاً بر رموز و اشارات و علائم اتکاء دارند و درک اینها در گرو تأویل هرمنوتیک است. پس نمیتوان مانند پدیدار شناسی کلاسیک دین، آگاهی ناب و مجرد را پایه مطالعه دینی قرار داد[9]. با توجه به اهمیت سنت ها وتاثیرات فرهنگی در پدیدار شناسی هرمنوتیک دین ، می توان گفت مهمترین دستاورد آن اهمیت دادن به زبان، فرهنگ و نشانه در بررسی دین است[10].
در نظر پدیدار شناسی هرمنوتیک بی طرفی محقق امری تناقض آمیز است. چون مثلاً گزاره«خدا وجود دارد» از یک سو متعلق ایمان مومن است و از سوی دیگر طبق اصول پدیدارشناسی کلاسیک باید از «وجود خدا» صرف نظر شود و این یعنی تهی شدن گزاره از محتوای اصلی خود. به عبارت دیگر هیچ مؤمنی نمیتواند چنین کاری انجام دهد که از وجود خدا در این گزاره صرفنظر کند و بعد به تحقیق درباره آن بپردازد.[11]
پدیدار شناسی هرمنوتیک دین با روی کردن به نشانه شناسی روایات و نقل ها در بستر فرهنگ و تاریخ ظهور میکند و بر پایه توجه به گفتمانهای مختلف دینی است. در این رویکرد، دین هرگز خارج از سنن فرهنگی و بستر اجتماعی انسان و زبان مدنظر نیست و پدیدار شناسی در این حوزه هیچگاه به تعیّن و عینیت نمیرسد. از آنجا که گفتمانهای دینی ، رقیب و شاید مکمل هم هستند چند تفسیری بودن ویژگی اصلی دین بوده و ظاهر و باطن دین هم بر حسب اختلاف منظری است که به لحاظ نقلها و روایات مختلف برای ناظر حاصل میشود. حتی اینکه چه چیز ظاهر است و چه چیز باطن، بستگی به بسترهای فرهنگی و تاریخی دین پژوه دارد[12].
نقد و بررسی
1. در بهره بردن از پدیدار شناسی باید به این نکته توجه عمیق شود که دین در نگاه مدرنیته و دین پژوهی غربی و پدیدار شناسی دین، معنایی غیر از معنای دین در شرق داشته و زمینههای هر دو نیز کاملاً متفاوت است.[13]
2. استفاده از پدیدار شناسی دین به عنوان یک روش، در توصیف تاریخ ادیان، جامعه شناسی دین و ... امری ممکن است ولی اگر سخن برسر اصل دین باشد اشکالاتی ظاهر میشود. چون نزد پدیدارشناس، از همان ابتدا از اصل دین، منشا و غایت حقیقی آن صرفنظر شده و تنها پدیدارهایی از آن باقی میماند ولی در فرهنگ اسلامی دین فراتر از افق انسانی بوده و حقیقتی ماورائی، مستقل از زبان و آگاهی انسان دارد.[14]
3. پدیدار شناس کلاسیک دین به لحاظ تعهد به آرمانهای مدرنیته و عقلانیت مدرن از خارج به ایمان مومنان نظر کرده و از این حیث سکولار است. در حالی که در سنتهای دینی، پدیدارهای دینی از نظر مومنان دلالت بر واقعیتی خاص دارند، اما پدیدار شناس کلاسیک دین از این نکته قطع نظر کرده و بلکه همین نظر مومنان را هم از جمله پدیدارهای دینی محسوب میکند. مثلاً الیاده ضد ویژگی تاریخی سنتهای خاص دینی رفتار میکند.[15]
4. امکان دستیابی به یقین و اظهار نظر قطعی در پدیدار شناسی هرمنوتیک دین وجود ندارد. این امر با ادعای مؤمنان درتعارض است.[16]
5. در پدیدار شناسی کلاسیک دین چیزی به نام حقیقت دین خارج از تصور و آگاهی مؤمنان وجود ندارد. در پدیدارشناسی هرمنوتیک دین هم گرچه دین میتواند واقعیتی هستی شناسانه جدای از آگاهی داشه باشد اما به تعداد تفسیر افراد مختلف در فرهنگها و سنتها این واقعیت متعدد است. روشن است که هردوی این نگرشها به حقیقت دین، مورد انکار مؤمنان است.[17]