كلمات كليدي : درك، ادراك اجتماعي، ارتباطات غير كلامي، احساس، درك گزينشي، درك فراآگاهي، تلقين، توجه، نقش هاي اجتماعي، هيجان
نویسنده : قاسم كرباسيان
واژه Perception که در لغت بهمعنای درک، قوه ادراک یا دریافت، احساس، مشاهده و وصول آمده،[1] فرایند ذهنی یا روانی است که گزینش و سازماندهی اطلاعات حسّی و نهایتاً معنیبخشی به آنها را بهگونهای فعّال بهعهده میگیرد. بهعبارت دیگر، پدیده درک یا همان ادراک را باید فرایندی دانست که در طی آن، تجارب حسی، معنادار شده و از این طریق، انسان، روابط امور و معانی اشیا را درمییابد.[2]
درک، در روانشناسی جدید، بهصورت فرایند پیچیدهای نشان داده شده که با نظر خاصی که در گذشته در مورد این فرایند وجود داشت، نسبتاً متفاوت است. در گذشته، این پدیده بهصورت فرایندی مکانیکی یا فیزیکی در نظر گرفته میشد و اعتقاد بر آن بود که رابطه مستقیمی بین یک واقعیت خارجی و درک شخص با آنچه که در ذهن است، وجود دارد. برمبنای این نگاه به درک که در واقع آنرا شناخت احساس و معنا و مفهوم یافتن احساس آدمی قلمداد میکرد، همه انسانها، جهان را بهشیوه مشابهی درک مینمودند. اما امروزه روانشناسان دریافتهاند که در این فرایند پیچیده، افراد به گزینش محرّکهای حسی پرداخته و ضمن سازماندهی به آنها به تصویری معنیدار و منسجم از جهان میرسند.[3] بنابراین باید گفت براین مبنای جدید، دیگر ادراک صرفاً ثبت واقعیت بیرونی نیست؛ بلکه عبارت از یک فرایند فعّال خلق معنا از طریق انتخاب، سازماندهی و تفسیر اشیا است؛ که نوعی تعامل فعّال با دنیای بیرون برقرار کرده و به معناسازی برای آن میپردازد.[4]
فرایندهای ادراک
ادراک شامل سه فرایند مداوم، متعامل و مؤثر بر یکدیگر است، که عبارتند از:
1. انتخاب؛ این فرایند، عبارت از همان انتخابگری انسان در توجه به محرکها است. انسانها در برابر محرکهای حسی، به نوعی توجه گزینشی دست زده و بخشی از آنها را برای ادراک انتخاب میکنند. از جمله عواملی که در این انتخاب نقش داشته و بر توجه به محرکهای خاص تأثیر میگذارد، میتوان به این موارد اشاره کرد:
الف) عوامل محیطی یا بیرونی؛ عوامل محیطی اثرگذار بر ادراک عبارتند از:
1. شدت (Intensity)؛ هرقدر، شدت یک محرک بیشتر باشد، ادراک نیز سریعتر اتفاق خواهد افتاد. بهطور مثال، معمولاً صدای بلند در فضای ساکت و نور شدید در خیابانی تاریک، بیشتر توجه آدمی را به خود جلب میکند.
2. اندازه (Size)؛ هرقدر چیزی بزرگتر باشد توجه را بیشتر به خود جلب میکند.
3. تقابل و تضاد (Contrast)؛ معمولاً اشیا در زمینه کاملاً متضاد، خود را بهتر نشان داده و بیشتر جلب نظر مینمایند.
4. تکرار (Repetition)؛ به محرّکی که مرتباً تکرار میشود، بیش از محرّکی که یکبار نمایان شده توجّه خواهد شد.
5. حرکت (Motion)؛ اجسام متحرک، بیشتر از اجسام ساکن و ثابت توجّه را برمیانگیزانند.
6. آشنایی و تازگی (Familiarity and Novelty)؛ اشیای جدید در محیطهای آشنا، همانند اشیای آشنا در محیطهای ناآشنا، توجه را بهخود جلب میکنند.
ب) عوامل درونی (Internal Factors)؛ عوامل درونی در تعیین آنچه درک میشود، چگونگی ادراک آنها و تعیین آنچه که ادراک نمیشوند مؤثرند. این عوامل دو دستهاند:
1. عوامل جسمانی؛ محدودیتهای حواس انسانی و سائقهای فیزیولوژیک از جملهی این عواملند.
محدودیت ذاتی یا بالعرض حواس پنجگانه موجب میشوند که انسان با محدودیتهایی در عرصه ادراک روبرو شود و به همه چیز توجه نکرده و در نتیجه، همه چیز را درک ننماید.
سائقهای فیزیولوژیکی نیز نظیر گرسنگی، تشنگی و میل جنسی، فرایند انتخاب انسان را متأثر میکنند. بهطور مثال انسان گرسنه، مغازههای اغذیهفروشی را زودتر دیده و بدان توجه مینماید.[5]
2. عوامل روانی؛ عواملی مثل نیازها، علایق (Needs)، انگیزهها و تمایلات(Desires)،[6] آمادگی ذهنی، تنبیه و پاداش،[7] و عادات زبانی از جمله عوامل روانیاند.[8]
2. سازماندهی؛ انسانها صرفاً ادراکها را جمع نکرده و آنها را بهطور تصادفی در کنار همدیگر قرار نمیدهند؛ بلکه آنها را بهشکل بامعنایی سازمان داده و در واقع آنچه مورد توجه واقع شده را معنا و تفسیر میکنند. پیشرفتهترین و مفیدترین نظریه در مورد سازماندهی تجارب، نظریه ساختگرایی است؛ که بر طبق آن، انسانها با بهرهگیری از ساختارهای شناختی، بهنام "طرحواره" به تجربههای خود، سازمان بخشیده و آنها را تفسیر مینمایند.[9]
3. تفسیر؛ پس از ادراک انتخابی و سازماندهی ادراکها، هنوز معنای این ادراکات مشخص نبوده و پدیدهها بهخودی خود و ذاتاً معنا ندارند. این خود انسانها هستند که بر آنچه مورد توجه قرار داده و سازمان دادهاند، با کمک تفسیری (براساس تجارب و زمینههای گذشته، باورها و دانستهها) انجام میدهند. بنابراین باید تفسیر را فرایند ذهنیّتی دانست که با کمک آن، ادراکات خود را معنا میکنیم. انسانها در طی گذراندن این مراحل سهگانه یعنی در حین انتخاب، سازماندهی و ارزیابی و برچسب زدن به پدیدهها، بهتدریج از واقعیت عینی دور میشوند. بنابراین بسیار مهم خواهد بود که توصیفات حقیقی خود را از توصیفات استنباطی جدا نموده و متمایز کنند.
از آنجایی که این سه فرایند، در هر انسانی ممکن است متفاوت از دیگری باشد و هرکس، براساس زمینههای مختص بهخود، دست به توجه، سازماندهی و تفسیر خاص بهخود بزند. اختصاصی بودن، حداقل بخشی از دنیای هرکس است؛ که ریشه در زمینههای اختصاصی او دارد.
لازم بهذکر است که سه فرایند مذکور، در عمل از یکدیگر جدا نبوده و با یکدیگر تعامل داشته و بر همدیگر اثرگذارند؛ بدین بیان که آنچه هر فرد، برای توجّه برمیگزیند، بر تفسیرها و ارزیابیهای او، اثر داشته و در عین حال، تفسیرها نیز همچون یک عدسی عمل و تعیین میکنند، که در دنیای اطراف خود، به چه چیزهایی توجه نماید؛ همچنانکه نحوه سازماندهی ادراکات نیز بر انتخابهای بعدی و ذهن شخص در جریان ادراک اثر میگذارد.[10]
عوامل مؤثر بر سازماندهی و تفسیر
برخی از عوامل مؤثر در دو فرایند سازماندهی و تفسیر که از فرایندهای درک بهشمار میروند عبارتند از:
1. توجه یا دقت؛ متمرکز کردن تواناییها را توجه یا دقّت مینامند.
2. محرومیت حسی؛ اگر کسی برای مدت طولانی از احساس محرکها محروم شود، ادراک او در آن حیطه، با اختلال روبرو خواهد شد. بهطور مثال کسانی که به حبس انفرادی در محیط بینور و صدا محکوم میشوند، در معرض این مشکل قرار میگیرند و یا کسانی که در معرض شستشوی مغزی قرار میگیرند، در اثر تنهایی و محرومیت، از تماسهای اجتماعی و گرفتاری در غصه و هیجان، عنان اختیار خود را بهدست توهّمات و تخیّلات داده و سخت تلقینپذیر میشوند و هرچه به آنها بگویند، بیچون و چرا میپذیرند و بهنوعی، ادراک واقعی آنها مختل میشود.
3. تلقین؛ تلقین، میتواند بر ادراک افراد اثر گذاشته و بهسوی همان امر تلقینی سوق دهد.[11]
4. سن؛ سنّ از عوامل مؤثر، بر ادراک بوده و افزایش آن، موجب غنیتر شدن شناخت انسان از زندگی میشود.
5. موقعیت افراد؛ موقعیّتی که هر فرد در سلسله مراتب اجتماعی دارد، بر درک وی اثر میگذارد.
6. نقشهای اجتماعی؛ آموزشهایی که هرکس در مورد ایفای نقشها میبیند و الزامات نقشها برآنچه مورد توجه قرار میدهیم، بر تفسیر و ارزیابی ما از آن اثر میگذارد.
7. تواناییهای شناختی؛ میزان دقّت انسانها در مورد وضعیتها، مردم و دانش آنان در مورد دیگران بر انتخاب، سازماندهی و تفسیر تجارب از سوی آنها اثر میگذارد.
8. خود افراد؛ بسیاری از جنبههای شخصیتی افراد، برآنچه درک میکنند، اثر میگذارد.
9. هیجانها؛ بهطور مثال یک دزد ممکن است بهخاطر هیجان و ترس، هرکسی را پلیس بپندارد و فرار کند.
10. جنسیت؛ زن و مرد در نوع ادراکات خود باهم متفاتند.
11. اوضاع فیزیولوژی افراد؛ از آنجاکه افراد، در تواناییهای حسّی و فیزیولوژی مختلف هستند و حواس پنجگانه آنها بهطور یکسان عمل نمیکند؛ لذا ارزیابی و تفسیر افراد از پدیدهها مختلف خواهد شد. از همینرو ممکن است موسیقی و نوایی برای کسی گوشخراش و برای دیگری جالب و شنیدنی باشد.[12]
درک گزینشی (Selective Perception)
درک گزینشی که یکی فرایندهای مرتبط با کیفیت رابطه مخاطب با پیامهای دریافتیاش است، ناظر به اثرپذیری درک افراد از عوامل روانشناختی مختلف است. بر مبنای این فرایند، آنچه مخاطب یک پیام از آن میفهمد و درک میکند، محصول منحصر بهفرد آن شخص از نظر نیازها، اعتقادات، شخصیت فردی، ارزشهای اعتقادی، تمایلات و سایر معیارهای شناختی است.
درک گزینشی، این نکته را مورد تأکید قرار میدهد که ممکن است فردی پیامی را که با چهارچوبهای فکری و رفتاری او سازگاری ندارد و موجب ناهماهنگی شناختی میشود، آنگونه که خود میخواهد، درک نماید.[13]
ادراک اجتماعی
ادراک، علاوهبر یک پدیده روانی-فیزیولوژیکی یک پدیده روانی-اجتماعی نیز هست. ادراک اجتماعی، یک تعامل ادراکی با محیط اجتماعی است.[14] این نوع ادراک، فرایند یا مجموعه فرایندهای فعّالی است، که موجب فهم و درک رفتار دیگران خواهد شد.
ادراک اجتماعی اشکال متفاوتی دارد که دو نوع مهمتر آن عبارتند از:
1. درک احساسات کنونی افراد؛ ابتدا میکوشیم تا احساسات کنونی افراد را درک کنیم. این اطلاعات، معمولاً از طریق رمزخوانی علائم و نمادهای غیر کلامی بهدست میآیند. اطلاعاتی که از این طریق، یعنی از طریق علائم غیر کلامی منتقل میشوند و تفسیری که ما برای این دادهها ارائه میدهیم، با عنوان ارتباط غیر کلامی مطرح میشود.
براساس یافتههای تحقیقی، راههای اساسی ارتباط غیر کلامی انسان در پنج راه خلاصه میشود:
1. حالات چهره
2. تماس چشمی
3. زبان بدن یا حرکات بدنی
4. تن صدا
5. تماس بدنی.[15]
2. درک علل رفتار دیگران؛ در این نوع میکوشیم تا علل ماندگارتری را که در ورای رفتار دیگران وجود دارد، کشف نماییم. این امر، مستلزم کوشش برای فهم انگیزه، قصد و صفات شخصیّتی دیگران است.[16]
رابطه ادراک و احساس
احساس و ادراک، اگرچه از نظر علمی کاملاً بههم پیوستهاند، ولی ماهیت متفاوتی دارند. احساس، عبارت از گرفتن تحریکات محیطی بهوسیله اندامهای حسی گیرنده و انتقال آنها به مراکز اختصاصی در مغز است؛ در حالیکه ادراک، بر آمیختن دریافتهای حسی با فرایند تفکّر و پردازش اطلاعات اطلاق میشود. برخی از تفاوتهای این دو فرایند، عبارتند از:
1. احساس، فرایندی یک مرحلهای است و در ضمن آن، یک انتقال از اندام گیرنده به مرکز تخصصی مغز رخ میدهد؛ اما در ادراک، ما با فرایندی چند مرحلهای روبروییم و برای رخ دادن یک ادراک، ممکن است بخشهای مختلفی از مغز با همدیگر مرتبط شوند.
2. احساس، به مراکز عالی قشر مخ نمیرسد؛ در حالیکه ادراک، کاملاً به قشر مخ مرتبط است.
3. احساس، یک فرایند ماشینی و فیزیکی است؛ اما ادراک، ماشینی نبوده و یک فرایند انسانی است؛ که عوامل مختلف انسانی در آن، اثر دارد.
4. احساس خطاناپذیر، اما ادراک خطاپذیر است.[17]
درک فراآگاهی
یکی از موضوعات مربوط به درک و ارتباط جمعی، فنّ مناقشهآمیز و مشکوکی است؛ که درک فراآگاهی خوانده شده است. مطابق این مفهوم، افراد را میتوان تحت تأثیر محرّکی قرار داد که از آن آگاه نیستند. این نوع درک، بنا به تصوّر، درکی است که قبل از آستانه آگاهی رخ میدهد و افراد بنابر برخی مطالعات، میتوانند زیر آستانه آگاهی به محرّکی واکنش نشان دهند. بهطور مثال، شخصی که به او شوک وارد شده، در مواجهه با کلمات بیمعنیِ خاصّی، گاهی واکنشی پوستی غیر ارادی بروز میدهد. نمونه دیگر این نوع درک را که به آن "ادراک زیر آستانه" نیز اطلاق میشود، میتوان در جریان پخش آگهیهای کوتاه تجاری بسیار کوتاه در پرده نمایش سینما دانست. مدت این آگهیها، بهقدری کوتاه است که مخاطب از آن آگاهی پیدا نمیکند؛ اما پیام به وی منتقل میشود.[18]
نقش درک در ارتباط
فرایند دریافت و تفسیر پیام که در بسیاری از الگوهای ارتباطی رمزگشایی شده است، متضمن درک پیام است.[19]
رمزگشایی بهعنوان یک مهارت، یکی از مؤلفههای فراگرد ارتباط بهشمار میرود؛ که ناظر به تفسیر علائم و نمادهایی است که پیام در قالب آنها رمزگذاری شده است. با توجه به این معنا، درک را میتوان مرتبط با این حوزه از فراگرد ارتباط ارزیابی نمود؛ چراکه دربردارنده فرایند تفسیر پیام در عرصه رمزگشایی است. علاوهبر این، درک، بر رفتار ارتباطی افراد نیز تأثیر میگذارد و رفتار ارتباطی فرد از درک خود، از رابطه با سایر ارتباطگیرندگان اثر میپذیرد. بهطور کلی میتوان گفت، انتظاراتی که یک رابطه را تشکیل میدهند، محصول درک ما از رفتارهای ناشی از احساسات افرادند.[20]