كلمات كليدي : تغيير اجتماعي، تحول، دگرگوني، فرهنگ، جمعيت، نوآوري، حكومت
نویسنده : روح الله رضواني
دگرگونی اجتماعی، در برگیرنده هرگونه تغییرات در ساختار، نهاد یا سازمان اجتماعی است. از اینرو شیوههای زندگی و نهادهای اجتماعی جهان امروزی با شیوههای زندگی و نهادهای اجتماعی گذشتهای نه چندان دور بشر، تفاوت اساسی یافته است. لذا در نیم قرن اخیر، ما شاهد یک نوع چرخش سریع و تند از انواع دگرگونی در نظم و ساختار اجتماعی هستیم که مردم، هزاران سال در آن میزیستهاند.[1] گرچه دگرگونی اجتماعی، خصیصه همه جوامع است، اما منشأ اصلی دگرگونی اجتماعی، شامل محیط طبیعی، تغییرات جمعیتی، فکر جدید، تکنولوژی، حکومت، رقابت، جنگ، برنامهریزی و جنبش اجتماعی میشود.[2]
برخی از جوامع، بسیار سریعتر از جوامع دیگر تغییر میکنند. آهنگ دگرگونی، یکی از الگوهای اجتماعی موجود و بخشی جداییناپذیر از جامعه است. ممکن است رویدادها یا اعمال فردی، آهنگ دگرگونی را برای مدت کوتاهی کند کرده یا به آن شتاب دهند؛ اما در درازمدت این میزان، پیشبینیپذیر است.[3]
تغییرات و دگرگونی، در شیوه زندگی اجتماعی انسانها پس از دوره رنسانس(حدود دویست سال قبل) بسیار چشمگیر بوده است. قبل از این دوره، بیشتر مردم در اجتماعات کوچک روستـایی زندگی میکردنـد و شخصـاً به تولیـد وسـایل مـورد نیاز زنـدگی خود میپرداختند. در اوج تمدنهای کهن چین و یونان، کمتر از ده درصد مردم، در نواحی شهر زندگی میکردند و سایر افراد همگی به تولید خوراک اشتغال داشتند؛ در حالیکه امـروز در جوامع صنعتی، 90 درصـد مردم در شهرها زندگی میکنند.[4] تا اوایل قرن نوزدهم اغلب مجازاتها با شلاقزدن، داغکردن با آهن گداخته یا بهدار آویختن و غیره همراه بود؛ که این عمل در منظر عمومی انجام میگرفت.[5] ولی امروزه شیوه مجازات تغییر کرده است.
نظام خانواده تا اوایل دههی 1500، بهشکل دودمانی و هستهای گسترده بوده و پس از آن تا مدت محدود، بهشکل پدرسالاری تغییر یافت و آنگاه به خانواده هستهای محدود، مبدّل گردید.[6] در خانواده دودمانی یا گسترده، بیش از دو نسل؛ پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ و فرزندان، باهم در یک مکان زندگی میکردند؛ در حالیکه خانواده جدید بهصورت هستهای(محدود)، متشکّل از والدین یا یکی از آنها با فرزندان، بهدور از سایر بستگان زندگی میکنند.[7]
تفاوت تغییر اجتماعی با تحول اجتماعی
گینزبرگ میگوید: تحوّل اجتماعی(Social Enelation) عبارت از دگرگونی در ساخت اجتماعی؛ مثلاً در اندازه جامعه، ترکیب یا توازن میان بخشهای مختلف آن یا نوع سازمان جامعه است. در نهایت، ایشان تحوّل اجتماعی را تغییر در معانی و ارزشهایی که در جامعه یا زیرگروههای مهم جامعه وجود دارد، میداند.[8] تحوّلات اجتماعی برآیند مجموعه تغییراتی است، که در طول یک دوره در یک یا چند نسل در طیف وسیعی از حوزه زندگی اجتماعی انسانها تحقّق میپذیرد. بنابراین تحوّلات اجتماعی، مجموعهای از فرآیندهاست که در زمان اندک، قابل ملاحظه نیست.[9] این در حالی است که دگرگونی اجتماعی، در مدتزمان کوتاهی قابل رؤیت و مشاهده است؛ بهگونهای که افراد عادی در طول دوره زندگی خود، یک یا چند بار آن را مشاهده میکنند. افراد با تغییری که در یک پدیده ایجاد میکنند، خود میتوانند نتیجهی آن را ببینند. از اینرو تغییرات اجتمـاعی در محدودهی مکانی و اجتماعی معیّن تحقّق میپذیرد.[10]
اصول حاکم بر دگرگونی اجتماعی
1) کنشها و تصمیمات حکومت؛ جامعه همیشه در حال تغییر است؛ لذا حالت ایستا و یکسانی قابل رؤیت نیست؛ منتها کنشهای افراد و تصمیمات حکومت، باعث دگرگونی در جامعه میشود؛ که از این میان، برخی کنشها و تصمیمات، جامعه را بیشتر دگرگون میسازند. البته جوامع در دگرگونی اجتماعی از لحاظ کمّ و کیف، باهم تفاوت دارند. برخی از جوامع، بسیار سریعتر از جامعه دیگر در آهنگ دگرگونی قرار میگیرند.
2) تضاد؛ دگرگونی، بیشتر، از تضاد اجتماعی پدید میآید؛ تا اعمال فردی؛ زیرا سازمانهای اجتماعی، اغلب با ناسازگاری همراهند. دگرگونی، زمانی پدید میآید، که مقامات سازمان، درصدد إعمال کاری برآیند؛ ولی دیگران با آن موافق نباشند. در این صورت، تعارضها بهوجود میآید، که با گذشت زمان، با دگرگونی همراه است.
3) توافق وضعیت اجتماعی؛ توافق وضعیت اجتماعی با سازمانها، شتاب در تغییرات اجتماعی را به ارمغان میآورد؛ بهعنوان نمونه هیتلر از تأثیرگذاران بزرگ تغییرات در عصر خود بود. تلاش او برای برتری آلمان به جنگ جهانی منجر گردید؛ که با گذشت سالیان زیاد، آثار آن همچنان بر جای مانده است.[11]
4) استعمارگرایی و استعمارزدایی؛ نظام استعماری هرچند بهعنوان نظام بسته و ایستا به اداره جامعه مستعمره میپردازد، ولی عملکرد استعمارگران عناصر بالقوه دینامک را در جامعه تقویت میبخشد. چون کشور استعمارگر خود بذر دگرگونی را در جامعه استعمارزده میکارد؛ که در برخی موارد بهسرعت باعث از هم پاشیدن نظام استعمارگر میگردد. استعمارگر برخی از شرایط را برای خیز اقتصادی مانند وسایل حمل و نقل، ارتباطات، صنایع، الگوی رفتار اقتصادی و خدمات عمومی را فراهم میآورد. از طرفی توسعه اقتصادی در محدودهای کوچک را بهوجود میآورد که همراه با نابرابری اجتماعی و طبقاتی میگردد و با گذشت زمان دگرگونی را به ارمغان میآورد.[12]
5) نخبگان اجتماعی؛ با توجه به نقش و جایگاهی که نخبگان اجتماعی از آن برخوردارند، با کنشهای تاریخی، تاریخسازی میکنند و لذا جهت سرعت و کیفیت تغییر و دگرگونی جامعه را تعیین مینمایند. نخبگان اجتماعی توان ویژه و برجستهای در حفظ یا براندازی نظم موجود و یا برپایی طرح و سازمانی نو در جامعه دارند. این توانایی ناشی از استعداد، درک و قدرت ویژه و خارقالعادهی آنان است. بههمین جهت برخی از متفکران، تاریخ را میدان عمل یا صحنه بازی نخبگان قلمداد میکنند و در تحلیل خود از تحوّلات تاریخی، محور و کانون بحث و استدلال را به گروه نوابغ اختصاص دادهاند. بهنظر آنان، تاریخ و تحوّلاتش را نخبگان بهوجود میآورند.[13] بهویژه انقلابها که دگرگونی عمیق اجتماعی را رقم میزنند، بهرهبری نخبگان تحقق مییابند.
نظریههای دگرگونی اجتماعی
در میان جامعه شناسان معاصر کمتر نظریهای میتوان یافت که مدل و الگویی از تغییر اجتماعی ارائه نداده باشد. جامعه شناسان، در مورد تغییر اجتماعی نظر قطعی ندارند و معتقدند؛ تغییر اجتماعی در جوامع مختلف و برای پدیدههای اجتماعی متفاوت، یکسان نیست.
نظریههای دگرگونی اجتماعی را میتوان به اختصار در موارد زیر دستهبندی کرد:
- نظریههای تکاملی؛ نظریهپردازان تکاملگرا بر این اعتقادند که جوامع بشری از صورتهای ساده به صورتهای پیچیدهتر تکامل مییابند مانند "آگوست کنت" و "اسپنسر وهاب هاوس". در نظریه خطی؛ جامعه شناسان به تبعیت از بیولوژی کوشیدند تا تاریخ حیات اجتماعی انسان را در مسیر واحدی تبیین کنند و معتقدند جوامع در یک مسیر تک خطی پیش میروند؛ به عنوان مثال "اسپنسر" معتقد است جوامع از حالت سادگی به پیچیدگی و وسعت در حال تغییرند.
بر اساس این نظریه جوامعی که در مراحل پیشرفتهتر از تکامل قرار دارند از جوامع دیگر پیشرفتهتر میباشد. این نظریه با نوع قومپرستانه روبرو میباشد. زیرا جوامع امروز را از جوامع گذشته برتر میداند.
- نظریههای چرخهای؛ نظریه چرخهای برای هر جامعهای مراحل گوناگونی از تحرّک را در نظر میگیرند؛ که با پشت سر گذاشتن این مراحل، بدون حرکت تکاملی تصاعدی، سیر دورانی خود را میپیماید. "ابن خلدون"، "پارتو"، "سوروکین" و "توین بی" معتقدند تغییر اجتماعی، جنبههای دیگر تاریخ انسان را نشان میدهد؛ بدان معنا که تاریخ بشر دورههای معینی را طی میکند و پیوسته تکرار میشود و جوامع یک حالت دورانی (دوری) را دنبال میکنند.
- نظریهی توازنی؛ براساس نظریه توازنی، جامعه از اجزایی بههم پیوسته تشکیل یافته؛ که هر جزء در کارآیی جامعه نقش دارند. بنابراین اگر هر جزء یا نهاد تشکیلدهنده جامعه در روند دگرگونی آسیب پذیرد، جامعه دستخوش عدم تعادل میگردد و بخشهای دیگر جامعه نیز دگرگون میگردد. با دگرگونی بخشهای مختلف ترکیبکننده جامعه، هماهنگیهای لازم در آن برقرار میگردد.
- نظریههای تعارضی؛ طرفداران نظریه تعارضی معتقدند، جامعه متشکل از گروههای مختلفی است که پیوسته برای دستیابی به کالا و منابع کمیاب، در تعارض با یکدیگر بهسر میبرند. از آنجاییکه گروههای متعارض، در تلاشند تا وضعیت موجود را تغییر دهند، جامعه نیز در یک نابسامانی و عدم تعادل بهسر میبرد.[14]
عوامل مؤثر بر دگرگونی اجتماعی
برخی از عوامل مؤثر بر دگرگونی اجتماعی عبارتند از:
- عامل جمعیتی؛ عوامل جمعیتی یکی از مؤثرترین عامل بر دگرگونی اجتماعی هستند؛ زیرا افزایش یا کاهش سریع جمعیت یک جامعه، در اثر حوادثی همچون طوفان، زلزله، سیل، جنگ و ... میتواند باعث دگرگونی اجتماعی و فرهنگ در جامعه گردد؛ که بهسادگی قابل مشاهده است.[15]
- عامل سیاسی و تغییر رژیمها؛ روند دگرگونی در نهاد سیاست و تغییر رژیمهای سیاسی میتواند؛ بر سیر دگرگونی اجتماعی تأثیرگذار باشد، بنابراین با از بین رفتن یک رژیم و سر کار آمدن رژیم دیگر دگرگونیهای اجتماعی در نهادهای گوناگون جامعه تحقّق میپذیرد؛ زیرا رهبران سیاسی، معمولاً دارای ایدئولوژیهای خاصی هستند؛ که میخواهند آنرا در جامعه نهادینه کنند؛ تا از این طریق بتوانند به اهداف خود نائل آیند.[16]
- عوامل تکنولوژی و نوآوری؛ عوامل تکنولوژی و نوآوری، در دگرگونی اجتماعی و فرهنگی، از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا با ظهور پدیدههای جدید در عرصه زندگی اجتماعی افراد جامعه، یک نوع جایگزینی برای وسایلی که تاکنون مورد استفاده قرار گرفته است، صورت میگیرد؛ که با خود، دگرگونیهایی را در جامعه به ارمغان میآورند. عوامل تکنولوژی و نوآوری، زمانی میتوانند در دگرگونی اجتماعی مؤثر باشند، که حداکثر افراد یک جامعه در خلق تکنولوژی و نوآوری و پذیرش پدیدههای نوظهور، نقش داشته باشند و آنرا مورد پذیرش خود قرار دهند. البته این انگیزه، بیشتر جنبه روانی دارد؛ زیرا افراد، معمولاً تنوعطلب، ابداعگر و کنجکاو هستند.[17]
- عوامل جغرافیایی و محیطی؛ محیط جغرافیایی، یکی از عوامل تأثیرگذار بر دگرگونیهای اجتماعی است. شرایط محیطی که مردم در آن زندگی میکنند، بر چگونگی تجهیز وسایل و رشد صنایع مورد نیاز در آن محیط طبیعی و جغرافیایی مؤثر است؛ بنابراین در محیط نامساعد آب و هوایی، مانند مناطق قطبی، زندگی افراد، بسیار متغیر از مناطق استوایی یا دلتایی است. بههمین دلیل، ما بیشتر شاهد رشد تمدنها، در مناطق دلتایی که دارای زمینهای حاصلخیز میباشد هستیم. بهعلاوه محیطهایی که بهسادگی دسترسی به وسایل ارتباطی، با مراکز عمده تجاری و صنعتی را دارند؛ بیشتر از مکانهایی که از این امتیاز محرومند، دستخوش دگرگونی قرار میگیرند.[18]
- عامل دگرگونی فرهنگی؛ مطالعات نشان میدهد، که در تمام ادوار زندگی اجتماعی بشر، هیچ قوم و ملّتی یافت نشده که فرهنگ آنها ثابت و استوار مانده باشد. هرچند روند تغییر و دگرگونی، در میان اقوام و گروهها مساوی نبوده و از شدّت و ضعفهایی برخوردار بوده که عوامل متعددی در این روند نقش داشتهاند. در زندگی ابتدایی و سادهای که بشر داشته، جریان دگرگونی در فرهنگ، بسیار کند و آرام صورت میگرفته است؛ زیرا زمینههای دگرگونی سریع وجود نداشته است.[19] منظور از زمینهها، عوامل تغییر جوامع کنونی است. در گذشته بیشترین عواملی که در دگرگونی فرهنگی و اجتماعی نقش داشتهاند، معمولاً جنگهایی بوده که در میان اقوام صورت میگرفته و جریان استعمارگرایی، بیشتر در دگرگونی فرهنگ نقش داشته است؛ بنابراین اصل تغییر فرهنگ، روند طبیعی و فرآیندی خود را میپیماید و چیزی بهنام ثبوت در ذات فرهنگ وجود ندارد. اگر فرهنگی دگرگون نشود، از رشد و بالندگی باز میماند و در نتیجه، در مقابل فرهنگهای دیگر، از توانایی برخوردار نخواهد بود. پس تغییـر یک پدیده قطعی است؛ هرچند جریان این تغییر، در بعضی از حوزههای فرهنگ، بسیار آرام صورت میگیرد و قابل مشاهده و ملموس نیست؛ زیرا بعضی از حوزههای فرهنگی، قابلیت دگرگونی سریع را ندارند. این امر باعث از هم پاشیدن آن فرهنگ میگردد.[20]