كلمات كليدي : بزهكاري، بزهكار روان رنجور، بزهكار روان پريش، مسير تعارض، مسير پنهان، مسير آشكار، آسيب شناسي رواني
نویسنده : طيبه خلج
بزهکاری، همواره در بین کودکان و نوجوانان وجود داشته است، ولی از اواخر قرن نوزدهم تخلف و قانونشکنی این گروه سنی در کشورهای بزرگ صنعتی جلب توجه نموده است. مفهوم بزهکاری، در اوایل قرن بیستم شکل گرفت و تا قبل از آن با متخلفین جوان و مجرمین بزرگسال، رفتاری تقریبا یکسان میشد. با گذشت زمان و تحول فکر و اندیشه و تغییر در ساختار خانواده، همچنین تغییرات نظری در عرصه جرم و بزهکاری، گامهایی در جهت کاهش مسئولیت کودکان در قوانین جزایی برداشته شد و با ایجاد دستهبندی مجزا برای بزهکاری، از بزهکاران در برابر تأثیر منفی مجرمان بزرگسال حمایت گردید.[1]
هزینه سنگین مواجهه با بزهکاری نوجوانان و خسارات ناشی از آن و همچنین پیامدهای آن در آینده، جامعه را بر آن میدارد تا با تحقیق و پژوهش به بررسی علل و چگونگی بروز این پدیده پرداخته و با شناخت این علل، به کنترل و جلوگیری از چنین رخدادی بپردازند.[2]
تعریف بزهکاری
بزه، عبارت از اقدام به عملی است که برخلاف موازین، مقررات، قوانین و معیارهای ارزشی و فرهنگی جامعه باشد و لذا اقدام به عملی که برخلاف موازین، مقررات و معیارهای ارزشی فرهنگ هر جامعه باشد، در آن جامعه بزهکاری یا جرم تلقی میشود و کسانی که مرتکب چنین عمل خلافی شوند، مجرم یا بزهکار نامیده میشوند.[3] با این وجود در کتب جرمشناسی، بزهکار به کسی گفته میشود که متهم به ارتکاب رفتار ضداجتماعی و یا قانونشکنی است، ولی به علت آنکه به سن قانونی(معمولا هجده سالگی) نرسیده است، مانند یک مجرم بزرگسال مجازات نمیشود. ممکن است بزهکاری یک نوجوان مقدمهای برای یک جنایت باشد، اما قلمرو بزه و جرم متفاوت است. زیرا برخی بزهها جرم تلقی نمیشوند. گاهی فرد بزهکار بهطور کلی فردی سرکش و ضداجتماع است و مرتکب اعمالی میگردد که اگر بزرگسال مرتکب شود، مجرم شناخته نمیشود. مثل فرار از خانه، تخریب اموال و ... هر چند بزرگسالان نیز میتوانند همچون نوجوانان بزهکاری کنند؛ اما بزهکاری نوجوانان نسبت به جرایم بزرگسالان در تمام دنیا تقریبا محدود میباشد.[4]
طبقهبندی بزهکاری
سه دسته بزهکاران عبارتند از: 1. بزهکاران روانرنجور، 2. بزهکاران دارای اختلالات منش و بزهکاران جامعهستیز ذاتی و 3. بزهکاران روانپریش.
1. بزهکاران روانرنجور،
افراد مبتلا به وسواس فکری – عملی هستند که به وسیله محرکهای ناخودآگاه، مثل محرکهای جنسی سرکوبشده به سمت ارتکاب عمل مجرمانه سوق داده میشوند. این افراد قادر به تحمل اضطراب نیستند. گروه دیگری از افراد روانرنجور، به واسطه احساسات گناهکارانه ناخودآگاه که ناشی از خشونت و تنفر عمیق آنان و احساسات گناهکارانه متعاقب آن است، مرتکب جرم میشوند. اعمال مجرمانه این بزهکاران عبارت است از: دزدی بیمارگونه، آتشافروزی، الکلیسم، قماربازی و ولگردی.
2. بزهکاران دارای اختلالات منش و بزهکاران جامعهستیز ذاتی
شامل مجرمینی هستند که دارای اختلالات منش بوده و به خودی خود، نشانههای روانرنجوری را از خود نشان نمیدهند. این افراد ستیزهجو، ضداجتماعی، تحریکپذیر، خودشیفته، ناپایدار، لذتجو، در مرحله دهانی تثبیتشده و از نظر احساسات، بیتفاوتاند و دارای فرامن ضعیفی هستند. این اشخاص غالبا در خانوادههای بیثباتی پرورش یافتهاند که روابط عاطفی ضعیف و طرد و مسامحه شدید خانواده، آنها را از همسانسازی با مدلهای نقشی صحیح باز داشته است. افراد این گروه ممکن است به تمامی جرایم دست بزنند.
3. بزهکاران روانپریش و یا مبتلا به نقایص عقلی
شامل مجرمینی هستند که به واسطه نقص استدلال و منطق، از درک اینکه اعمال مجرمانه آنها خلاف است، عاجزند. این گروه شامل افراد مبتلا به اسکیزوفرنی و نقص عقلی و کسانی که دچار آسیب مغزی شدهاند و همچنین افراد مبتلا به اختلال دوقطبی است. جرایم این گروه، ظاهرا بیمعنا و عجیب هستند و شامل ارتکاب به انواع گوناگونی از جرایم ساده، زد و خورد، آتشافروزی، عورتنمایی و تجاوز جنسی و قتل عمد است.[5]
سببشناسی بزهکاری
متغیرهای متفاوتی در بزهکاری نوجوانان مؤثر هستند. از جمله این متغیرها میتوان متغیرهای شخصیتی، متغیرهای خانوادگی و طبقه اجتماعی را نام برد.
الف. عوامل شخصیتی
تحقیقات نشان داده است که نوجوانان بزهکار در مقایسه با همسالان غیربزهکار خود، از لحاظ اجتماعی پرجرأتتر و جسورتر و نسبت به مراجع قدرت، بیاعتناتر هستند. انگیزه پیشرفت در این افراد کمتر است، آنها خشمگینتر، بدگمانتر، مخربتر و تکانشیترند و در ضمن تسلط کمتری بر خود دارند. بسیاری از این نشانهها، ماهیتا مخرب بوده و نشاندهنده احساس بیکفایتی، طردشدگی عاطفی و نیاز به ابراز وجودند. تفاوت بین نوجوانان بزهکار و غیربزهکار از لحاظ رفتار اجتماعی و خصوصیات شخصیتی از همان اوایل رشد خود را نشان میدهد؛ هر چند که رفتار بزهکارانه بارز ممکن است بعدها نمایان شود.[6]
ب. طبقه اجتماعی
از آنجا که بعضی از گروههای اجتماعی به منابع ضروری زندگی دسترسی ندارند، جوانانی که فاقد ثروت و موقعیت اجتماعی هستند و نمیتوانند به اهداف خود برسند، برای دستیابی به اهداف خود از راههای غیرقانونی استفاده میکنند. با این وجود، پژوهشها درستی این مطلب را پیوسته تأیید نمیکنند. بسیاری از مردم طبقه پایین، مطابق قانون عمل میکنند و بسیاری از افراد طبقات ثروتمند مجرمند. از طرفی شواهد نشان میدهد که جرمهای رسمی و مهم میان طبقات پایین رایجتر است در حالی که جوانان طبقه متوسط و بالا بیشتر مرتکب تخلفات ویژه کودکی نظیر تخریب اموال، دله دزدی و سوء مصرف مواد میشوند.[7]
ج. عوامل خانوادگی
والدینی که بیش از توان و استعداد کودک از او انتظار دارند، یا آنها که آزادی و ابتکارشان را محدود میسازند و مقررات خشک و سختی را به آنان تحمیل میکنند، روحیه پرخاشگری و عصیان را در آنان تقویت میکنند. در این حالت کودک علاوه بر مقررات خانواده، نسبت به قراردادها و مقامهای اجتماعی نیز بدبین شده و زمینه بزهکاری در او ایجاد میشود.[8]
پژوهشها نشان میدهد، غالبا بین بزهکاران و والدینشان ارتباط و درک متقابل و یا محبت وجود ندارد. والدین از فرزندان خود چندان انتظاری ندارند و در بین این خانوادهها بیاعتنایی، سهلانگاری و اختلاف عقیده زیادی وجود دارد. گرچه مطالعات نشان میدهد که بین از هم پاشیدگی خانوادهها و میزان وقوع بالای بزهکاری ارتباطی وجود دارد، اما در عین حال نتیجه تحقیقات در این زمینه نشان داده است که احتمال وقوع بزهکاری در خانوادههایی که از هم پاشیده نیستند ولی خصومت متقابل، بیاعتنایی و بیاحساسی بین آنها وجود دارد، بیشتر از خانوادههای از هم پاشیدهای است که بین آنها محبت و حمایت متقابل وجود دارد.[9]
د. عوامل ژنتیکی
در میان کودکانی که کمی بعد از تولد به فرزندخواندگی پذیرفته میشوند، بزهکاری و ارتکاب جرم بیشتر با همینگونه رفتار در والدین تنی این کودکان ارتباط دارد تا با رفتار والدینی که کودک را به فرزندخواندگی میپذیرند و این نشان میدهد که عوامل ژنتیکی ممکن است بهطور غیر مستقیم (تأثیر عوامل ژنتیکی در تکانشی بودن و از دست دادن تمرکز حواس) در افزایش آمادگی برای رفتار بزهکارانه تأثیر بگذارد. البته، روابط با همسالان و روابط خانوادگی و نیز سایر عوامل اجتماعی و روانی نیز نقش حساسی ایفا میکنند.[10]
دیدگاههای روانشناختی بزهکاری
دو دسته از تئوریهای روانشناختی، شامل تئوری روانپویشی و تئوری یادگیری اجتماعی به بررسی علل بزهکاری پرداختهاند.
یک. تئوری روانپویشی
از این دیدگاه، مجرم کسی است که نیروهای غریزی وجودش به خوبی اداره نشود و در واقع خود(Ego) فرد از طریق فراخود((Superego بر تکانههای نهاد(Id) نظارت نداشته باشد. به عبارت دیگر، اگر ذهن آگاه نتواند راهی مقبول از نظر جامعه برای خروج نیروهای غریزی بیابد؛ فرد یا میان فشارهای درونی و بیرونی قرار گرفته و به ناسازگاری میافتد و یا برخلاف هنجارهای اجتماعی وارد عمل میشود.[11]
دو. تئوری یادگیری اجتماعی
این تئوری، رفتار ضداجتماعی را به عنوان یکی از تأثیرات محیطی میداند. برای مثال، بندورا تئوری یادیگری اجتماعی را براساس این اصل، چنین بیان میکند: رفتار بزهکارانه میتواند از طریق مشاهده دیگران که رفتارهایی از این قبیل را به معرض نمایش میگذارند، یاد گرفته شود.[12] کودکان رفتار خود را از طریق مشاهده والدین خود و همچنین برنامههای تلویزیونی شکل میدهند. اگر کودکان شاهد خشونت باشند و ببینند رفتار پرخاشگرانه مورد تأیید قرار گرفته و به آن پاداش داده میشود، احتمالا در موقعیتی مشابه آنها نیز با خشونت واکنش نشان میدهند.[13]
مسیر بزهکاری
رولف لوبر[14] و همکارانش در یک مطالعه پژوهشی، سه مسیر به سوی بزهکاری را شناسایی کردند.
1. مسیر تعارض
این مسیر با قدرت در سن کم با رفتار لجوجانه آغاز میشود و منجر به خودسری و سپس نافرمانی و تمرد از اقتدار و مخالفت با والدین و نافرمانی که منجر به جرایم خطرناکتر مانند مصرف موادمخدر میشود.
2. مسیر پنهان
این مسیر با رفتار فریبکارانه کم اهمیت شروع شده و منجر به تخریب اموال شده و سرانجام به اشکال خطرناکتر بزهکاری، مانند گردش با خودروی مسروقه، دزدی، فروش مواد مخدر و ... تبدیل میشود.
3. مسیر آشکار
این مسیر شامل تشدید اعمال پرخاشگرانه است که با پرخاشگری شروع و منجر به نزاع بدنی(درگیری و نزاع خیابانی گروههای بزهکار) و سپس خشونت(حمله به افراد و سرقت همراه با اعمال خشونت) خواهد شد.
پژوهش لوبر و همکارانش نشان داد که هر یک از این مسیرها ممکن است منجر به آن شود که یک فرد جوان به زندگی منحرف طولانیمدت روی بیاورد. بزهکاری همگام با طی مسیر زندگی توسط کودک در واقع تشدید میشود و آخرین نتیجه این پژوهش این بود که رفتارهای ضداجتماعی تکبعدی نبوده، بلکه متنوعاند و به متخلفان اجازه میدهند که در هنگام تبدیل شدن از بزهکار به مجرم، بیش از یک مسیر را طی کنند.[15]