دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

رویکردهای پردازش اطلاعات به هوش Data processing intelligence approaches

No image
رویکردهای پردازش اطلاعات به هوش Data processing intelligence approaches

كلمات كليدي : نظريه پردازش اطلاعات، مولفه، نظريه سه بعدي هوش، هوش تحليلي، هوش خلاق، هوش عملي، روان سنجي

نویسنده : زهرا غلامي

تا دهه 1960 رهیافت غالب در پژوهش‌های مربوط به هوش، رهیافت عاملی بود ولی با پیدایش روان‌شناسی شناختی که تاکیدش بر مدل‌های پردازش اطلاعات بود، رهیافت تازه‌ای پدید آمد. هر محقق این رهیافت را به نحوی نسبتا متفاوت از بقیه تعریف کرده است. ولی نکته مبنایی آن، شناخت هوش براساس پردازش‌های شناختی‌ای است که به هنگام فعالیت‌های هوشی انجام می‌شود. مسائل مطرح در این رویکرد به قرار زیر است:

· در آزمون‌های مختلف هوش، کدام فرایند ذهنی دخیل است؟

· این فرایندها با چه سرعت و دقتی انجام می‌شوند؟

· این فرایندها بر کدام نوع بازنمود اطلاعات در ذهن عمل می‌کنند؟

در این رهیافت به جای‌ آنکه سعی شود هوش را با تعدادی عوامل توضیح دهند، آن فرایندهای ذهنی‌ای شناسایی می‌شود که زیربنای رفتار هوشمندانه است.[1] به عبارت دیگر به جای تاکید بر این که هوش از چه عواملی تشکیل می‌شود، ‌توجه روان‌شناسان اکنون به این مساله معطوف شده است که عمل ذهن در پاسخ دادن به پرسش‌های آزمون چیست و برای رسیدن به یک پاسخ، ذهن از چه مراحلی می‌گذرد. بنابراین در روان‌شناسی شناختی و نظریه پردازش داده‌ها، رابطه هوش با یادگیری، تفکر، حل مساله و سایر فرایندهای شناختی مورد توجه قرار گرفته است.

در نظریه پردازش اطلاعات، اصطلاحاتی را به‌کار می‌برند که بیشتر به کارکرد یا کنش هوش مربوط می‌شوند. به عنوان مثال روان‌شناسان شناختی، هوش را بر حسب متغیرهایی مانند گنجایش اندوزش، سرعت دستیابی به محتوای خزانه حافظه، سرعت عملیات اساسی و تعداد و تنوع برنامه‌های ذخیره شده در حافظه تجزیه و تحلیل می‌کنند.[2]

در نظریه پردازش داده‌ها، ذهن همانند کامپیوتری فرض می‌شود که مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها برای پردازش داده‌ها(برنامه) را در اختیار دارد. این کامپیوتر، اطلاعات(محرک‌ها) را از محیط دریافت کرده و در حافظه خود ذخیره می‌کند. سپس آنها را پردازش، دستکاری و بازیابی کرده، عملیات مختلفی روی آن انجام می‌دهد.[3]

نظریه پردازش اطلاعات، توسط کمپیون[4] و براون[5] ارائه و بعدها توسط بورکوسکی[6] بسط داده شد. این نظریه، هم نظام معماری و هم نظام هماهنگ‌ساز یا اجرایی را شامل می‌شود. نظام معماری به دستگاه عصبی مرکزی و پیرامونی سالم اطلاق می‌شود و به آن وابسته است. اجزای سه‌گانه آن عبارتند از ظرفیت(مقدار حافظه‌ای که می‌توان ذخیره و با آن کار کرد)، دوام یا پایایی(استحکام نظام، مقاومت در برابر گسیختگی، زمانی که طول می‌کشد تا اطلاعات از دست بروند) و کارآمدی(سرعت پردازش، سرعت رمزگردانی – رمزگشایی).

در حالی که نظام معماری به ساخت‌ها یا توانایی‌های نسبتا ثابت مربوط است، نظام هماهنگ‌کننده یا اجرایی بیشتر به فرایندهای سیال در حال پیشرفت ارتباط دارد. در داخل نظام هماهنگ‌کننده، پایه دانش نه تنها اطلاعات ذخیره‌شده بلکه چگونگی دریافت این اطلاعات را دربرمی‌گیرد. طرحواره‌ها همانند آنچه که در نظریه پیاژه آمده است به‌کار می‌روند(چارچوبی برای اطلااعت وارده) و فرایندهای کنترل، راهبردها و قواعدی هستند که برای متمرکز کردن، بازبینی، نظارت و مرور برای تکلیف به‌کار می‌روند. سرانجام فراشناخت عبارت است از توانایی شخص برای اینکه به عنوان یک شخص خارجی، افکار خود را مورد مشاهده قرار دهد. این کار مستلزم ردیابی فرایندهای شناختی مختلف و درک این مطلب است که چرا این فرایندها در مساله‌گشایی موثر و یا بی‌اثر بوده‌اند. از طریق کارکرد موثر و کارآمد فرایندهای کنترل(متمرکز کردن، توجه، نظارت و بازبینی) و فراشناخت(تعمق یا خودبازیابی، ردیابی و حیرت) است که راه‌حل‌های جدید توسعه می‌یابد.[7]

نمونه دیگری از رویکرد پردازش اطلاعات، نظریه استرنبرگ[8] است. فرض او بر این است که آزمودنی، دارای مجموعه‌ای از فرآیندهای ذهنی دارای تعدادی مولفه است که به هنگام دادن پاسخ به سوال‌های آزمون هوش به گونه‌ای سازمان‌یافته عمل می‌کنند. مولفه‌های بسیاری در کار است که می‌توان همه آنها را در پنج طبقه قرار داد:

· فرامولفه‌ها: فرایندهای کنترلی عالی‌تر که برای برنامه‌ریزی اجرایی و تصمیم‌گیری در حل مسائل استفاده می‌شوند.

· مولفه‌های عملکردی: فرایندهایی که برنامه‌هایی را اجرا می‌کنند و تصمیم‌های اتخاذ شده توسط فرامولفه‌ها را تحقق می‌بخشند.

· مولفه‌های فراگیری: فرایندهایی که در یادگیری اطلاعات جدید، نقش دارند.

· مولفه‌های یادسپاری: فرایندهایی که در یادآوری اطلاعات ذخیره‌شده قبلی نقش دارند.

· مولفه‌های انتقالی: فرایندهایی که در تعمیم اطلاعات از یک موقعیت به موقعیت دیگر نقش دارند.[9]

استرنبرگ در نظریه سه‌بعدی خود به سه نوع هوش متمایز اشاره می‌کند:

هوش تحلیلی(analytical) : که می‌توان آن را توانایی تحصیلی تعریف کرد، ما را به حل مسائل و کسب دانش جدید قادر می‌سازد.

هوش خلاق(creative) : به صورت توانایی‌های مقابله با موقعیت‌های جدید و خلق راه‌حل‌های احتمالی زیاد برای مسائل تعریف می‌شود.

هوش عملی(practical) : افراد را قادر می‌سازد که با سایرین از جمله افراد متفاوت سروکله بزنند و انتظارات محیط را برآورده کنند. مظهر هوش عملی، کسی است که با چم‌وخم‌های زندگی شهری آشنا است. یعنی شیوه بازی کردن را می‌داند و می‌تواند محیط را در کمال موفقیت دستکاری کند.[10]

خدمت دیگری که به رویکردهای پردازش اطلاعات شده، توسط داس[11] و همکارانش انجام شده است که پردازش همزمان(یکپارچه و نیمه‌فضایی) در برابر پردازش متوالی(توالی منظم، یادآوری اعداد و خواندن) الکساندر لوریا[12] را توضیح داده و عملیاتی کرده‌اند.[13]

گرچه در زمینه فهم فرایندهای زمینه‌‌ساز هوش در سال‌های گذشته پیشرفت‌های مهمی رخ داده است، اما لازم به ذکر است که مشاهده و سنجش مراحل مختلف کارکرد هوش و یا فرایندهای بین درون‌داد و برون‌داد نظام پردازش اطلاعات در ذهن انسان بسیار دشوار است و برای اندازه‌گیری این فرایندهای ذهنی، تاکنون آزمون‌های عینی و دقیق کافی فراهم نشده است.

مقاله

نویسنده زهرا غلامي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS