كلمات كليدي : نظام پياژه، نظريه تحولي، رشد شناختي، رسش، درون سازي، برون سازي، روان بنه، سازش، روان شناسي رشد.
نویسنده : طيبه خلج
یک نظریه علمی، عبارت از سازمان دادن به دانستهها، دادهها و تبیین معانی آنهاست. یکی از نظریههای روانشناختی که در تاریخ روانشناسی نقش بسزایی داشته است و به عبارت دقیقتر، روانشناسی با آن متحول گردیده است، "نظریه تحولی ـ شناختی پیاژه" میباشد.[1]
در اوایل دهه شصت، نظریه رشد شناختی پیاژه به روانشناسی در آمریکا راه یافت و عقاید او در دیدگاههای اساسی درباره کودک تأثیر گذاشت. پیاژه، به همگانیهایی در رشد کودک توجه داشت(به جای تفاوتهای فردی) و معتقد بود که رشد در نتیجه کنش متقابل بین تغییرات ناشی از رسش و تجربه است. در طی بیست سال گذشته، تا حدودی به دلیل رهیافت پیاژه، علاقه روزافزونی به تأثیر عوامل بیولوژیکی، ژنتیکی و تأثیرات مربوط به رسش در رفتار ایجاد شده است.[2]
در نظام پیاژه، تحول روانی در چارچوب دو نوع از کلیترین کنشهای زیستی، یعنی کنش "سازش" و کنش "سازمان" تحقق میپذیرد؛ کنشهایی که در طول تحول، ثابت میمانند و اصطلاحا تغییرناپذیرند. سازش روانشناختی مانند هر سازش دیگر عبارت است از، ایجاد تعادل بین "درونسازی" یا وارد کردن دادههای برونی در روانبنهها و "برونسازی" یا تغییر دادن روانبنهها به منظور همسطح شدن با یک موقعیت جدید. روانبنهها که مرجع پذیرش دادهها و سازماندهی آنها هستند، نخستین واحدهای روانی(شناختی یا عاطفی) فرد آدمی را شکل میدهند. اگر کنشهای روانی همواره پایدار میمانند، به عکس با دوره های تحول، ساختها تغییر مییابند.[3]
در واقع، وقتی کودک و بزرگسال را مقایسه میکنیم گاهی از شباهت واکنشها متعجب میشویم و از شخصیت کوچکی سخن به میان میآوریم که به خوبی میداند چه میخواهد و مانند ما بر اساس انگیزههای خاص عمل میکند. ولی گاهی هم دنیای متفاوتی را در بازی یا طرز استدلال وی کشف کرده و معتقد میشویم که کودک یک بزرگسال کوچک نیست.[4]
عظمت نظریههای تحول از جمله؛ نظام تحولی ـ شناختی پیاژه در این است که نه تنها به عناصر متنوع و متعدد الگوهای رفتاری توجه دارد، بلکه بیش از آن و مهمتر آز آن بر این عقیده است که الگوهای مزبور با وجود تنوع و تعددشان، در بطن، دارای ساخت مشترکی هستند که آنها را تبیین نموده و در عین حال به آن دوره تحول، وحدت میبخشد. بدین ترتیب فرایند "پدیدآیی ـ ساخت" و بالعکس و تقدم تحول بر هر اکتساب و به ویژه یادگیری از نوع محرک ـ پاسخ بر جبین نظام تحولی پیاژه میدرخشد.[5]
فرایند پدیدآیى – ساخت، هیچ گاه واجد یک آغاز مطلق نیست اگر چه همواره به یک پایان نسبى راه مىیابد. پیاژه در این باره با بیانى دقیق و صریح مىگوید:
« به نظر من یک ساخت، ساخت برون – زمانى مىتواند از یک فرایند زمانى به وجود آید. در پدیدآیى زمانى، مراحل، تنها تابع احتمالات متصاعدى هستند که تمام آنها با ترتیب متوالى زمانى تعیین شدهاند اما وقتى که ساخت، متعادل و متبلور شد با الزام بر آزمودنى تحمیل مىشود. این الزام، نشانه اتمام ساخت است که در این حد مستقل از زمان مىباشد. من تعمدا در اینجا اصطلاحاتى را به کار مىبرم که به نظر متناقض مىآیند. اگر مایل باشید باید بگویم که ما در اینجا به نوعى الزام پیشین مىرسیم اما از نوعى که در پایان و نه در آغاز و به منزله منتج و نه به صورت منبع تشکیل مىگردد. یعنى در نتیجه آن چه از "پیشینى نگرى" در آن است فقط الزام است و نه از پیش تشکیل یافتگى.[6]
نظام تحولی ـ شناختی پیاژه، تاکید مینماید که همه نژادها و گروههای فرهنگی به مفاهیم تحولی از طریق عملیاتی راه مییابند و با وجود امکان تسریع و یا تاخیرها کم و بیش میتوانند مراحل تحول را به ترتیب توالی آن طی کنند، مگر در اثر وقوع یک تاخیر عقلی شدید و عمیق و یا یک نارسا کنشورزی حاد که در این صورت توقف در سطوح پایین تحول، جدی و حتمی است.[7]
نظام پیاژه، گسترههای بسیار متعددی را زیر پوشش پژوهشهای خود قرار داده و برای هر فرایندی در پرتو دادههای جدید، سازههای جدیدی نیز شکل گرفتهاند و همین امر موجب شده است که در این نظام در مقابل سازههای بزرگ، با انبوهی از سازههای دیگر که بر حسب موارد نوآوریهای آنها کمتر از سازههایی که به آنها اشاره شد نیستند مواجه شویم.[8]
در نظام پیاژه، علاوه بر تحول زمینه شناختی، تحول زمینه انفعالی نیز مشاهده میشود و این نشانه جامعیت نظام پیاژه است.
مجموعه پژوهشهای پیاژه طی 60 سال فعالیت علمی، گروهی، پایه و پیکره "شناختشناسی ژنتیک" را در حد پیشرفت علوم و معارف، در عصر حاضر فراهم کرده است.