كلمات كليدي : رويكرد زيستي، رويكرد رفتاري، رويكرد شناختي، رويكرد روان كاوي، رويكرد پديدار شناختي، روان شناسي عمومي
نویسنده : مهدي عبادي
رفتارهایی که از انسان سر میزند، از دیدگاههای گوناگون قابل تبیین است. هر یک از دیدگاهها با تکیه بر روشهایی، فرآیندها و رفتارهای روانی را توصیف میکنند؛ این الگوهای فکری که رفتار آدمی را با مفهوم و برداشت خاصی تحلیل میکنند، رویکرد[1] نام دارد. پنج رویکرد اصلی در روانشناسی شناخته شدهاند که عبارتند از: زیستی، رفتاری، شناختی، روانکاوی و پدیدارشناختی.
رویکرد زیستشناختی[2]
روانشناسانی که به این علم، رویکردی زیستشناختی دارند، همانطور که از نام این رویکرد استنباط میشود، برای توصیف و تبیین رفتار انسان از کنشهای زیستی سود میجویند. انسان دارای سیستم عصبی پیچیدهای است و تمام فرآیندها و رفتارهای روانی به گونهای خاص با سیستم عصبی و مغز ارتباط دارند. با توجه به این رویکرد، رفتار ما حتی زمانی که فکر میکنیم یا چیزی را احساس میکنیم، براساس فعالیتهای عصبی – زیستی شکل میگیرد. در گذشته روانشناسان فیزیولوژیک(کسانی که در حیطه ارتباط زیستشناسی با روانشناسی فعالیت میکنند) بهطور عمده به تاثیر فعالیتهای مغز و سیستم هورمونی در پیدایش فعالیتهای روانی میپرداختند ولی امروزه آنان به تاثیری که دو سیستم عصبی و هورمونی در رفتار و فعالیتهای روانی دارد، علاقهمندی نشان میدهند.[3]
رویکرد رفتاری[4]
پشتوانه رویکرد رفتاری، آزمایش و تحقیق در رفتار میباشد. ضمن این که چونوچرای رفتار در آن مفهومی ندارد بلکه فقط چگونگی رفتار حایز اهمیت است.[5] روانشناسان رفتارگرا بر عوامل محیطی در شکلگیری رفتار تاکید دارند و بر پدیدههایی که در درون انسان اتفاق میافتد تمرکز نکرده و نقش آنها را کماهمیت جلوه میدهند. در این رویکرد، روانشناسان رفتارگرا تنها به بررسی رفتار قابلمشاهده فرد میپردازند و معتقدند رفتار به وسیله محرکهای بیرونی کنترل میشود.
رویکرد شناختی[6]
در حالی که رویکرد رفتاری، بر محرکات بیرونی رفتار تاکید میکند، رویکرد شناختی به آنچه که در درون انسان اتفاق میافتد تاکید دارد. محیط درونی در واقع به عنوان واسطه[7] بین محرک درونی و رفتار عمل میکند و قابل مشاهده مستقیم نیست. در این محیط پدیدههایی مثل زبان، یادگیری، حافظه، حل مساله، ادراک و تفکر اتفاق میافتد که به آنها فرآیندهای شناختی گفته میشود. در رویکرد شناختی، فرآیندهای شناختی را زیربنای رفتار در نظر گرفته و رفتار را به کمک آن توصیف میکنند. رفتار هر فرد در این رویکرد به برداشت او از محیط و حتی خود وابسته است. ذهن در رویکرد شناختی سیستمی شبیه به رایانه دارد که اطلاعات را گرفته، آنها را پردازش، کدگذاری، تفسیر، ذخیره و بازیابی میکند و از این طریق منشا رفتار میشود.[8]
رویکرد روانکاوی[9]
طبق این رویکرد زندگی روانی دو سطح دارد: سطح هشیار[10] و ناهشیار[11]. سطح هشیار، محدود و قابل دسترس و سطح ناهشیار، وسیع و شامل باورها، ترسها و خواستههایی است که فرد از آنها آگاه نیست ولی بر رفتار او تاثیر میگذارد. این دیدگاه، فرآیندهای روانی را عمدتا متعلق به بخش ناهشیار دانسته و بیان میدارد فرد دائما در تعارض انگیزههای ناهشیار خود قرار دارد. هر نیازی که با عدم ارضا مواجه شود از حیطه هشیار به حیطه ناهشیار ذهن رانده شده و با ماندگاری در آنجا بر رویاها و لغزشهای کلامی اثر میگذارند.
رویکرد پدیدارشناختی(انسانگرایی)[12]
اگر تجربههای شخصی و درونی فرد را از دیدگاه خود فرد مطالعه کنیم، رویکرد پدیدارشناختی را بهکار گرفتهایم. بر این اساس انسان، آزاد و از روی انتخاب و در جهت توانایی رشد و خودشکوفایی[13] رفتار میکند. نیروی انگیزشی فرد، وی را به سوی رفتاری سوق میدهد که تواناییهای بالقوه خود را بهکار گرفته و به رشدی فراتر از رشد کنونی برسد. این رویکرد هر نوع جبر در رفتار به صورتهای روانی، زیستی، اجتماعی و اقتصادی را رد میکند و طرفدار آزادی انسان در رفتارهای صادره از اوست.
امروزه روانشناسان، غالبا در پژوهشها و مطالعات خود به رویکرد التقاطی معتقدند. یعنی نظریات رویکردهای مختلف را در فعالیتهای علمی و پژوهشی خود مورد استفاده قرار میدهند. بسیاری از آنها پیرو محض و متعصب یک دیدگاه یا رویکرد نیستند و ارزش رویکردهای مختلف را مدنظر قرار میدهند.[14]