كلمات كليدي : قانون اثر، قانون تأثير، قانون گيرايي، قانون تمرين، قانون آمادگي، قانون چندپاسخي، قانون آمادگي رواني، قانون همگونگي، قانون انتقال تداعي
نویسنده : مصطفي همداني
یادگیری، اساس رفتار آدمی بوده و اکثر رفتارهای آدمی حاصل یادگیری میباشد. انسان از طریق یادگیری روی محیط خود تاثیر گذاشته و از آن تاثیر میپذیرد.[1] فرآیند یادگیری از آغاز تولد انسان شروع شده و تا پایان عمر او ادامه دارد و ساحتهای فراوانی از یادگرفتن، سخن گفتن تا رفتار اجتماعی و پرورش، عقلانی، عاطفی، روحی، اخلاقی و ... را شامل میشود. روانشناسان، همواره تلاش داشتهاند که فرایند یادگیری را تبیین کرده و در قالب نظریاتی به توضیح نظری این فرآیند بپردازند. البته این تلاشها نیز چون هر تولید علمی دیگری که در چرخه دانشزایی به وجود میآید، معمولا تحت تاثیر خاستگاه نظری و پارادایمهای مورد تعلق خاطر نظریهپردازان است.
یکی از نظریهپردازان یادگیری، که از مؤثرترین روانشناسان در توسعهی روانشناسی حیوانی است[2]، ادوراد.لی ثورندایک(Edward Lee Thorndike) (1949-1874) میباشد. وی نخستین کسی بود که به تحقیق آزمایشی واقعی با حیوانات دست زد. پیشروان وی، بهویژه "رومانس" و "مورگان"، جنبههای خاصی از پژوهش آزمایشی را بهکار بردند، لکن مشاهدات آنان بیشتر بهطور طبیعی انجام میگرفت تا در وضعیت کاملا مهارشدهی آزمایشگاه روانشاختی.[3]
روانشناسان، ثورندایک را بیشتر به عنوان یک متخصص یادگیری میشناسند. از کارهای عمدهی او علاوه بر کتابهای "عناصر روانشناسی" و سه جلد کتاب تحت عنوان "روانشناسی تربیتی"، میتوان از "روانشناسی یادگیری" و "اساس یادگیری" نام برد که هر یک در زمان خود از معروفترین و محبوبترین کتابهای روانشناسی بودهاند.[4] نتایج اولیه تحقیقات ثورندایک در زمینه یادگیری در رسالهی دکترای او که به دانشگاه کلمبیا تقدیم شده بود، در سال 1898 به صورت جزوهای به چاپ رسید.[5] وی، در آغاز نظریهی خود را آزمایش و خطا( trial and error ) نامید.[6] این نظریه، با نامهای زیر هم مورد بحث قرار گرفته است:
· کوشش و موفقیت اتفاقی[7]
· یادگیری پیوندی[8]
· نظریهی محرک – پاسخ [9]
· یادگیری رفتاری[10]
· یادگیری کوشش و خطا.[11]
مبانی روششناختی نظریه ثورندایک
ثورندایک برای یادگیری، سنجشهای عینی و کمی بهکار میبرد. یکی از روشهای وی این بود که شمار رفتارهای "نادرست"، یعنی رفتارهایی را که منجر به فرار از جعبه نمیشد، پس از مقدرای کوشش، کاهش میداد.
فن دیگر وی این بود که زمان سپری شدن را، از لحظهای که گربه در جعبه قرار میگرفت تا هنگامی که موفق به بیرون آمدن میشد، یادداشت میکرد. به تدریج که یادگیری صورت میگرفت، از این دورهی زمانی کاسته میشد.[12]
روش تحقیق و نظریات ثورندایک، اثراتی بسیار عمیق بر روانشناسی آمریکا و بهویژه بر روانشناسی یادگیری گذارده است که هنوز نیز ادامه دارد و به جرأت میتوان نظریههای مربوط به تقویت و پاداش را که به وسیلهی اسکینر، هال و اسپنس عنوان شده است، عمیقا از کارهای ثورندایک متأثر دانست. در حقیقت آنچه که این روانشناسان در سالهای اخیر عنوان کردهاند، شکل پیچیده و مفصلتر قانون تأثیر ثورندایک میباشد. علاوه بر این، تأثیر او بر رفتارگرایی به خاطر عنوان کردن پیوندهای بین محرک – پاسخ به حدی زیاد است که میتوان او را به همان اندازه که کنشگراست، رفتارگرا نیز دانست.[13]
اصرار ثورندایک در استفاده از حیوانات به عنوان آزمودنی، از ابتکارات او در زمان خود بوده است. در آن زمان دانشمندان دانشگاه هاروارد میل نداشتند که حیوانات را در دانشگاه جا بدهند و ثورندایک مجبور شد که برای انجام آزمایشات خود از زیرزمینی که ویلیام جیمز در خانهاش در اختیار او گذاشته بود، استفاده کند.[14]
مبنای نظری مورد تعلق نظریه یادگیری ثورندایک
ثورندایک، نظریهای عینی و ماشینگرایانه دربارهی یادگیری ارائه کرد. این نظریه تنها بر رفتار آشکار، متمرکز بود. وی اعتقاد راسخ داشت که روانشناسی فقط باید به مطالعهی رفتار بپردازد نه به مطالعهی عناصر ذهنی یا تجربهی آگاهانه. بدینگونه، وی روند رو به رشد عینیت بیشتر را، که کنشگرایان برای روانشناسی به ارمغان آورده بودند، تقویت کرد و یادگیری را نه بر حسب اندیشههای بسیار شخصی، بلکه بر حسب پیوندهای عینی میان محرکها و پاسخها تفسیر کرد.[15]
ثورندایک را متعلق به مکتب کنشگرایی دانستهاند. این مکتب، بیشتر به مکانیسمهای سازگاری توجه داشت؛ به این معنی که طرفداران این مکتب از خود میپرسیدند که هدف از فعالیتهای ذهنی و فکری بشر چیست؟ این مکتب که در آمریکا رواج یافته بود، دو مرکز اساسی در آن کشور داشت: مرکز دانشگاه شیکاگو که در آن شخصیتهایی چون انجل(J.R.Angell)، کار(H.Carr)، دیویی(J.Dewery) و مید(G.H.Mead) به تدریس اشتغال داشتند و مرکز دانشگاه کلمبیا که در آن افرادی چون کتل(J.M.Catell)، ثورندایک(E.L.Thorndike) و وودورت(R.S.Woodworth) بود.[16]
تشریح نظریه یادگیری ثورندایک
ثورندایک در رساله دکترای خود که ذکر شد، فرآیند یادگیری را چنین توصیف میکند: یادگیری، جریانی است که شامل حذف تدریجی پاسخهای غلط در ضمن تکرار است. به نظر وی رفتار در یک موقعیت تازه در آغاز تصادفی است. این رفتار تصادفی و نتایج آن بدینجا منجر میشود که بر اثر تکرار پیوندهایی بین محرکها و پاسخها ایجاد میشود. به عبارت دیگر، یادگیری بر اثر آزمایش و خطای کورکورانه صورت میگیرد. این نتیجهگیری بحثانگیز وی را به وضع کردن "قانون تأثیر" راهنمایی نمود. بر طبق این قانون، در یک موقعیت یادگیری هر عملی که رضایت ارگانیسم را به دنبال داشته باشند، ثبات و دوام بیشتری مییابد و هر عملی که منجر به ناراحتی یا عدم رضایت ارگانیسم گردد، کنار رفته و تضعیف میشود. به عبارت دیگر، پاداش، پیوند محرک – پاسخ را محکمتر و تنبیه آن را ضعیفتر میکند.[17]
به نظر ثورندایک، یادگیری بر اساس حل مسایل استوار است و برای این که نظر خود را ثابت کند، جعبهی قفسمانندی (منظور همان جعبه معماPuzzel box[18] است) آماده ساخت و گربهی گرسنهای را در درون آن جای داد. یک در خروجی برای باز و بسته کردن جعبه فراهم نمود که بر اثر فشار آوردن به میلهی یک اهرم باز میشد. برای انجام آزمایش، مقداری غذا بیرون جعبه در میدان دید حیوان قرار داد. به این ترتیب مسالهای برای گربه ایجاد میکند تا ببیند حیوان چگونه میتواند مشکل را حل کند، یعنی در را باز کند و خود را به غذا برساند. ثورندایک مشاهده کرد که وقتی گربه را در جعبه میگذارد، حیوان با ناراحتی میکوشد خود را از این زندان خارج کند و برای این منظور به هر طرف حمله میکند و چنگ و دندان بهکار میبرد و میخواهد از لای میلهها راهی به خارج پیدا کند. پس از تلاش فراوان، ناگهان دست حیوان به اهرم برمیخورد و در بهطور اتفاقی باز میگردد و از جعبه خارج میشود.
ثورندایک در ادامهی آزمایش خود گربه را در همان وضعیت پیشین قرار میدهد و ملاحظه میکند که حیوان باز هم با تمام وجود برای خارج شدن به تکاپو میافتد تا این که سرانجام پس از چندین بار آزمایش موفق میشود از راه تماس با اهرم و تلاش و زمان کمتری در جعبه را باز کند و از قفس بیرون بپرد. ثورندایک این آزمایش را چندین بار تکرار میکند و زمانی را که حیوان برای خارج شدن از جعبه تلاش میکند، به دقت یادداشت مینماید و از مجموع آزمایشهای خود نتیجه میگیرد که موفقیت حیوان در باز کردن در جعبه حالت نوسانی دارد. یعنی هر بار که در درون جعبه قرار میگیرد دفعات تلاش و زمان لازم برای خروج از آن بهطور منظم کاهش نمییابد، بلکه سرانجام پس از یک رشته کوششهای پیاپی از طول زمان برای خروج از جعبه کاسته میشود. ثورندایک زمانهایی را که از آزمایشهای خود به ثانیه به دست میآورد، از چپ به راست، به ترتیب زیر میباشند:
160،30،90،60،15،28،20،30،22،11،15،20،12،10،14،10،8،8،5،10،8،6،6،7
بهطوری که دیده میشود، یادگیری حیوان بهطور منظم پیشرفت کرده است. اگر زمانها و شمار آزمایشهای انجامشده را به صورت نموداری رسم کنیم منحنی زیر به دست میآید:
ثورندایک از آزمایشهای خود با گربه چنین نتیجه میگیرد که حیوان:
· کورکورانه و بیهدف رفتار میکند.
· پیشرفت او در یادگیری به روش آزمایش و خطا انجام میشود.
· بهطور اتفاقی پاسخ درست را به دست میآورد.
· یادگیری او بر اثر دریافت پاداش صورت میگیرد.[19]
قوانین اصلی ثورندایک
نظریه یادگیری ثورندایک شامل سه قانون اصلی و پنج قانون فرعی است که درک درست این قوانین در فهم نظریه او و دستاوردهای آن و همچنین نقاط مورد انتقاد نظریه ایشان توسط متاخرین دارای اهمیت است. قوانین اصلی نظریه وی که بازتابی از پیوندهای میان محرک و پاسخ به شمار میآیند[20] به این شرح میباشند:
قانون گیرایی the low of effect
این قانون را که غالبا اصل خوشایندی و ناخوشایندی(pleasure pain principle) یا "اصل لذت و الم" نیز نامیدهاند، نمایانگر این واقعیت است که اگر پاسخ محرکی، خوشایند و رضایتبخش باشد رابطهی محرک و پاسخ تقویت میشود؛ اما اگر پاسخ ناخوشایند باشد، رابطهی آنها سست و بیاثر میشود که آن را خاموشی(extinction) نامیدهاند. به نظر ثورندایک مهمترین قانون یادگیری، همین قانون گیرایی است.[21] ثورندایک از آزمایشات خود نتیجه گرفت که همه گرایشهای پاسخدهی ناموفق(آنهایی که در بیرون بردن گربه تاثیر ندارند)، پس از چندی کوشش تضعیف میشوند. از سوی دیگر، آن تمایلات رفتاری که منجر به موفقیت میگردند، پس از چند کوشش تحکیم مییابند.[22] گفتنی است برخی منابع فارسی، این تحکیم یا تضعیف یک گرایش پاسخدهی را به قانون اثر ثورندایک[23] و برخی به قانون نتیجه عمل[24] نیز ترجمه کردهاند.
قانون تمرین the low of practice
براساس این قانون، هر قدر محرکی که پاسخ رضایتبخشی به دنبال دارد بیشتر تکرار شود، رابطهی محرک و پاسخ استوارتر و پایدارتر میشود. اما اگر تمرین در کار نباشد، این رابطه سست میشود و کمکم از بین میرود.[25]
قانون آمادگی the low of readiness
این قانون شامل آمادگی بدنی یا روانی فرد برای آغاز هرگونه فعالیتی است. ثورندایک وضع و حالتی را که به برقراری رابطه بین محرک و پاسخ کمک میکند، واحد هدایتی(conduction unit) یا انتقالی مینامد. برای ایجاد چنین وضعی نورونها و سیناپسها دخالت دارند و به سبب ساختمان خاص دستگاه برخی از واحدهای هدایتی برای فعالیت آمادگی بیشتری از خود نشان میدهند.[26]
قوانین فرعی ثورندایک
همانگونه که پیش از این بیان شد، ثورندایک به منظور تکمیل قانونهای اصلی یادگیری، پنج قانون فرعی نیز پیشنهاد کرده است؛ این قوانین عبارتند از:
قانون چندپاسخی the law of multiple response
این قانون را یادگیری از راه آزمایش و خطا نیز مینامند و هنگامی بهکار برده میشود که به یک محرک چند پاسخ داده شود تا پاسخ رضاتبخش به دست آید. چون هر عامل یا محرکی همواره پاسخ یکسانی به دنبال ندارد، به این جهت شایسته است معلم در کلاس درس خود پاسخهای مختلف را در برابر هر محرک یا عاملی مورد توجه قرار دهد. زیرا همین پاسخها میتوانند راههای مؤثرتر و بهتری را برای حل مسایل ارائه کنند، مانند انتخاب شغل یا تلاش در راه هدفهای زندگی.
قانون آمادگی روانی the law of mental set
این قانون نمایانگر برداشت و شیوهی رفتار در مورد فعالیتهای مربوط به یادگیری است. بنابراین قانون، یادگیرنده ممکن است از نظر بدنی برای آموختن یا انجام کاری آمادگی داشته باشد، اما از لحاظ روانی روحیهی لازم را نداشته باشد که البته یادگیری انجام نخواهد شد.
قانون فعالیت جزئی the law of partial activity
این قانون به پاسخی که به بخشی یا جزئی از فعالیتی داده میشود، ارتباط پیدا میکند نه به تمام آن. قانون فعالیت جزئی، از این جهت در یادگیری کارساز و باصرفه است که شاگرد در برابر یک فرمول، یک اصل یا یک قاعده، همان واکنشی را نشان میدهد که در برابر همهی وضعیت میداد. بهکار بردن نشانهها یا رموزی که معرف یک موقعیت کلی هستند، شاید رایجترین کاربرد عملی این قانون به شمار آیند.
قانون همگونگی یا قیاس the law of assimilation or analogy
در این قانون وقتی فرد در برابر وضع و موقعیت تازهای قرار میگیرد، برای این که بتواند به آن وضعیت پاسخ شایستهای بدهد، از تجربههای خود کمک میگیرد که البته پاسخ او مشابه پاسخهای قبلی خواهد بود. به این جهت، معلم وظیفه دارد فرصتهایی برای شاگردان فراهم آورد تا همگونگی و همسانی بین موقعیتهای جدید و قدیم ر ا بازشناسند.
قانون انتقال تداعی the law of associative shifting
قانون انتقال تداعی در پدیدهی شرطی شدن سهم مهمی را به عهده دارد. در این قانون موجود زنده پاسخی را که به وضعی یا محرکی میداد، اکنون همان پاسخ را به وضع یا عاملی که نسبت به آن حساسیت دارد یا همانند و نزدیک به آن است، میدهد. این همان انتقال بر اثر مجاروت و مشابهت است.[27]