كلمات كليدي : شمايل، نشانه، اسپرانتوي تصويري، نشانه تصويري، پيرس، سوسور، تصوير، نمودار، استعاره
نویسنده : مصطفي همداني
واژه "Icon" در لغت بهمعنای شمایل، نگاره، تندیس، تصویر و تمثال است.[1] منطق ارسطویی در قرنها قبل، تحلیل انواع نشانه (که با عنوان انواع "دالّ" در کتب منطق مطرح است) را مورد مطالعه قرار داده است و تقسیم آن به نشانههای طبیعی و غیرطبیعی و لفظی و غیرلفظی و ... از مباحث مورد توجه ایشان بوده است. اما اصطلاح نشانه و به تبع آن انواع نشانه از جمله شمایل، برای اولینبار توسط چارلز ساندرز پیرس (Charles Sanders Peirce: 1839-1914) فیلسوف پراگماتیست آمریکایی و با تقسیم سهگانه نشانه[2] توسط او وارد ادبیات علمی دوران مدرن شد و مورد استفاده در علوم گوناگون قرار گرفت.
پیرس "نشانهها" را به سه دسته معروف شمایل(Icon) ، نمایه (Index) و نماد (Symbol) تقسیم کرده است.[3] این گفتار به مطالعه شمایل با رویکرد ارتباطشناختی و بهعنوان یک واسط (Medium) در انتقال پیام میپردازد و از جنبههای فلسفی محض و زبانشناختی صرف در اینباره صرفنظر میکند.
نشانههای شمایلی را نشانههای آیکونیک و نشانههای تصویری نیز مینامند؛ در مقابل علایم قراردادی (نمادها) که علایم غیرآیکونیک (Noniconic) نام دارند مانند علایم موسیقی، خط، مورس علایم الفبا و نتهای موسیقی.[4]
شکل شماره (1)
یک نشانه تصویری (شمایل) که علامت عبور معلولین است.
تعریف شمایل
پیرس شمایل را نشانهای تعریف کرد که بر مدلول خود، نه در اثر نوعی رابطه علّی یا "قراردادی"، بلکه صرفاً بهواسطه خصایص ذاتیاش دلالت میکند. واضح است که "الف" میتواند بر "ب"، بر اساس خصایص (الف) دلالت کند، فقط در صورتی که "الف" با توجه به این خصایص به "ب" شبیه باشد. به همین دلیل، میتوانیم شمایل را نیز جهت شباهتش با مدلول خود بهعنوان نشانهای که بر آن شیء [=مدلول] دلالت میکند، تعریف کنیم.[5] پس شمایل، نشانهای است که میان صورت و مفهوم آن شباهتی عینی و تقلیدی هست مثل نقش مار که بر خود مار دلالت میکند و به سبب شباهت ظاهری میتوان از اولی به دومی پی برد. تصویر و عکس اشیا و اشخاص، نقشهها، مدلها، ماکتهای ساختمانی و ... همه جزو نشانههای آیکونیک هستند زیرا که در تمامی اینها کم و بیش رابطهای میان دو عامل تصویر و اصل مقصود وجود دارد.[6]
جایگاه شمایل در دانش ارتباطات
با توجه به اینکه دال عبارت است از هر حامل معنایی،[7] بنابراین، مطالعه دالها در دانش ارتباطات بهعنوان یک رکن فراگرد ارتباط، نقش مهمی دارد و یکی از دالهای مهم، شمایل است. شمایل، در ارتباطات غیرکلامی بهعنوان یکی از انواع واسط (Medium) و حامل پیام عمل میکند و در پیامهای ارتباطی حضوری پررنگ دارد. «شما هر روز با انبوهی از نشانههای تصویری در برنامهها، نقشهای تمبر و بسیاری نشانههای تصویری دیگر مواجه هستید.»[8]
اساس رابطه دال و مدلول در شمایل
همانطور که گفته شد، در نشانههای شمایلی رابطه نشانه و موضوعش مبتنیبر تشابه است، یعنی نشانه از برخی جهات (شکل ظاهری، صدا، احساس، و یا بو) مشابه موضوعش است، بهعبارتی برخی کیفیات موضوع را دارد. برای مثال میتوان از عکس، کاریکاتور، ماکت، نام آواها، استعارهها، کاربرد صداهای "واقعی" در موسیقی، جلوههای صوتی در نمایشهای رادیویی و ... نام برد. بههمین جهت بوده است که پیرس، شمایلها را مشابهات هم نامیده است. [9]
ظرفیت ویژه شمایل در ارتباطات و حمل معانی[10]
بهطور کلی«هر چه رابطه دال و مدلول (دلالت) قویتر باشد، میتوان گفت که نشانه صریحتر و روشنتر است و به سهولت مخاطب آن را درک میکند. به دیگر بیان، هر چه یک دال بتواند مدلول خود را بیشتر به مخاطب تحمیل کند، رابطه دلالت قویتر است. در اینجا به اصطلاح میتوان گفت که هر چه نشانهها برانگیزانندهتر باشند (بتوانند مدلول را در مخاطب برانگیزند) رابطه دلالتی قویتر است.» از طرف دیگر، «نشانههای تمثالی [یعنی شمایل] خیلی انگیزنده هستند. یکی از دلایل مورد توجه بودن عکاسی و فیلم در میان دیگر رسانهها آن است که تعداد زیادی از نشانههای تمثالی در آنها وجود دارد که فهم آنها را برای مخاطب ساده میسازد.» و میدانیم که امروزه فیلم سینما از عناصر اصلی انتقال پیام است که گرچه ظرفیت معنایی نمادها در فیلمها روزبهروز پررنگتر میشود اما تصویر و شمایلات و تماثیل همچنان جوهره اصلی فیلم را دربر میگیرند.
نشانه شمایلی، زیربنای اصلی ارتباط قراردادی
اذهان بسیط و اولیه، بیشتر از طریق شمایل و تصاویر ارتباط برقرار میکردهاند و اصولاً ذهن انسان در دوران قبل از نوجوانی که رشد افکار انتزاعی در او آغاز میشود، بیشتر تمایل به ارتباط تصویری دارد و کمکم با ارتباطات قراردادی و نمادین انس پیدا کرده است. «علایم و نشانهها ممکن است بهتدریج تغییر حالت دهند و از حالت آیکونیک به حالت غیرآیکونیک یا قراردادی تبدیل شوند. مثل الفبای مصر قدیم که ابتدا بر پایه شباهت علامت با معنی آن تنظیم شده بود ولی بهتدریج تبدیل به نماد یعنی نشانه قراردادی شد.»[11]
اقسام سهگانه شمایل
پیرس معتقد بود که «هر چیزی که مناسبت جانشینی مشابهی را داراست، شمایل است». منظور پیرس از تشابه، فراتر از برداشت متعارف است که گاه میبینیم نشانههای شمایلی و تصویری یکی انگاشته میشوند. پیرس شمایلها را در یک تقسیمبندی کلی بر اساس چگونگی نخستین بودگی آنها به سه گروه ذیل تقسیم میکند:
1. تصاویر یا ایماژها (Images)؛ آنها که از کیفیتهای ساده بهره میبرند، تصویرند.
2. نمودارها (Diagrams)؛ آنها که به موجب روابط قیاسی با اجزای خودشان، نمایانگر روابط اجزای چیزی هستند، نمودارند [بهعنوان مثال، نقشه شهرها و اسکلت انسان در آزمایشگاه و ماکتهای معماری همه نمودارند.[12]]؛
3. استعارات (Metaphors’)؛ و آنها که از طریق نمایاندن نوعی توازی در چیزی دیگر معرّف ویژگی بازنمودی یک بازنمودن هستند استعارهاند.[13]
این نکته را باید در نظر داشت که «ایماژها تنها نشانههای تصویری و دیداری نیستند بلکه هر نوع کیفیت حسی یا ترکیبهایی از آنها را نیز که موضوع را تجسم بخشد شامل میشوند. برای مثال، میتوان از ایماژ صوتی (Acoustic Image) نام برد.»[14]
آیا تصویر ، یک شمایل است؟
بحثی در شمایل بودن تصویر وجود دارد که در واقع نوعی تحلیل فلسفی در حوزه سینماشناسی و فلسفه فیلم است و بهنوعی تشکیک در این مسأله میباشد. «پیرس عکس را نشانه شمایلی میدانست، اما در ادامه بحث خود میپذیرفت که عکس نشانه نمایهای هم هست.»[15] و نیز «کریستین متز در مقاله "عکاسی و بت (فتیش)" نوشته است که نشانههای عکاسی و سینما به گستره نشانههای نمایهای تعلق دارند و نه به گستره نشانههای شمایلیِ.» [16]
توضیح اینکه: تصویر، جهانی دانسته میشود موازی واقعیت، شفاف، بیطرف و البته معصوم. اینجا، تصویر چیزی جز "تقلید ناب" از جهان نیست و امتیازش در وفاداری به دنیاست.[17] و همه معترفیم که «هیچ چیز روشنتر از تشابه یک عکس با صاحب آن نیست. عکس یک گذرنامه و یا عکس روی گواهینامه رانندگی تصویری آن فرد است زیرا به آن شخص شباهت دارد (یا بهعبارتی شمایل آن شخص است). این همانندی به نشانه، [به بیننده] امکان میدهد موضوع را بشناسد همانگونه که کارآگاهان از عکس مجرمان استفاده میکنند تا شخص مظنون را شناسایی کنند.»[18]
اما برای برخی متفکران این سوال مطرح شده است که: «همانندی یک مفهوم پیچیده، مشکلآفرین و بحثانگیز است. و علت این است که هر چیزی را میتوان از یک زاویه خاص همانند چیز دیگری دانست.»[19] در هر حال، تحلیل دقیق موضوع نشان میدهد «تصویر، واقعیتی تازه است، نه تقلیدی ناب. تصویر، جهانی موازی با جهان واقعی نمیآفریند و شفاف و "معصوم" نیست، لحظهای برگزیده از جهان است، محدودیت دارد (در قاب[20] جای دارد، فراتر از آن نمیتواند برود)، دوساحتی است و ساحت سوم فقط بر اساس پندار و عادت ساخته شده است. عناصر تصویر برگزیده میشوند، بر اساس منش و قوانین ویژهای متحرک نیز حرکتی تازه میآفریند، نه حرکت جهان واقعی را. نسبت متغیر، اجزاء را رعایت میکند، اما کلیت را در حال نشان نمیدهد، یک دلیلش این است که به هر رو محدود به قاب تصویر است. تصویر همواره تحریف واقعیت است و نه بازنمودن آن. چه نگارگر و تصویرساز آگاه باشد، چه نباشد، کارش خواه عمدی باشد، یا نباشد، تصویر در گوهر خود "از شکلافتادگی" واقعیت است.»[21]
نقش شمایلها در توسعه ارتباطات بینالملل[22]
ارتباطات بینالمللی اتکای فراوانی به شمایلها دارد که روزبهروز نیز در حال گسترش است. نشانههای تصویری بینالمللی بخشی از کدهای ارتباطات انسانی امروز را تشکیل میدهد. از این نشانهها در بازیهای جهانی المپیک، فرودگاهها، نمایشگاهها و جلسههایی بینالمللی سیاسی استفاده میشود و از آنها برای راهنمایی افراد جهت دستیابی به رستوران، اورژانس، باجههای بلیط، پست و غیره استفاده شده است. این نشانههای بینالمللی نباید نیازی به یادگیری داشته باشند و قصد از تهیه آنها این است که گیرنده پیام در همان نظر اول آن را درک کند.
مارگارت مید (Margaret Mead: 1901-1978)، مردمشناس فرهنگی پیشنهاد میکند که جهان نیازمند مجموعهای از نشانهها و علایم بینالمللی غیرمبهم است تا بتواند از سوی مردمان ساکن کشورهای گوناگون با بازیهای مختلف و حتی اعضای فرهنگهای ابتدایی بهراحتی فهمیده شود. اگر چنین شود، انسان قادر به تحرک بیشتر در جهان خواهد بود؛ اگر چنین شود، دیگر مسافران گرسنه، وحشتزده و سر در گم را که به کندی سفر خود را ادامه میدهند کمتر میتوان دید. آنچه مید پیشنهاد میکند، گسترش نوعی اسپرانتوی تصویری (Visual Esperanto) است. روشن است که نشانههای شمایلی، بسیار واضحتر از نمادها هستند و از این جهت قابلیت تبدیل شدن به یک زبان بینالمللی را بیشتر دارند.
ناب نبودن نشانه شمایلی
نشانهشناسان عموما بر این باورند که نشانههای شمایلی ناب وجود ندارد و همیشه عنصر قرارداد اجتماعی تا حدی دخیل هست.[23] یعنی شمایلها در ذات خود بهنوعی نمادین هم هستند. بلکه برخی[24] معتقدند نمایه، شمایل و نماد، تنها بیانگر وجه ممیز و شاخص این سهگونه از انواع نشانه هستند وگرنه هریک دارای عناصری از دو گونه دیگر نیز هستند و هر سه مکانیسم معنایابی در فهم معنای یک نشانه بهکار میروند.
توضیح اینکه همانطور که قبلاً ملاحظه شد، نشانههای شمایلی را پیرس به سه دسته تصویر، نمودار و استعاره تقسیم میکند و فقط در مورد نخست، یعنی تصویر، رابطه نشانه و موضوعش مبتنیبر مشابهت تصویری است، در حالی که در مورد دوم یعنی نمودار، رابطهای قیاسی بین نشانه و موضوعش برقرار است و هیچ تشابه حسی بین نمودار و موضوع آن وجود ندارد. در مورد سوم که مشابهت استعاری باشد، رابطه مشابهت مبتنیبر تشابهی است که کاربر استعاره بین مولفههای معنایی دو وجه کلام استعاری برقرار میکند.[25] بنابراین، از نظر پیرس تنها تصویر است که شمایل ناب است؛ که البته در تحلیلهای دقیق فلسفی اشکالاتی در شمایل بودن تصویر توسط متأخرین از پیرس هم وجود دارد که قبلاً به برخی اشاره شد.
گای کوک استاد دانشگاه ریدنیگ انگلستان میگوید: «برای آنکه نشانهای حقیقتاً شمایلی باشد باید برای کسی که هرگز آن را ندیده است کاملاً شفاف باشد؛ و به نظر نامحتمل میرسد که آنطور که معمولاً منظور میشود، چنین شفافیتی وجود داشته باشد. ما زمانی متوجه شباهت میشویم که از قبل معنی را میدانیم.» برای مثال علامت خطر در گردش به راست در شکل شماره (2) (یا علامت گردش به چپ، یا نمونههای دیگری از این نوع علایم راهنمایی-رانندگی) را در نظر بگیرید. برای کسی که قبلاً این علامت را ندیده است و برای اولینبار آن را میبیند به نظر چندان محتمل نمیرسد که از آن تصویر جادهای که به راست میپیچد را دریابد. هرچند بعد از اطلاع از معنی نشانه، میتواند بگوید که این نشانه شمایلی است و تصویری جادهای که به راست میپیچد را نشان میدهد. پس ملاحظه میشود که چنین علایمی هم نمادین هستند (چون عنصر قرارداد و یادگیری این قرارداد در آنها وجود دارد) و هم شمایلیاند، چون ایده این نوع علایم از شباهتی تصویری گرفته شده است.[26] همینطور گفته شد که «پیرس عکس را نشانه شمایلی میدانست، اما در ادامه بحث خود میپذیرفت که عکس نشانه نمایهای هم هست.»[27]
شکل شماره (2)
علامت گردش به راست در ر انندگی