تعاریفی که از تصوف به دست داده شده است متفاوت و متعدد است. علت این امر را در سه مورد میتوان بیان نمود:
1. عرفا در تعریف عرفان و مسائل مربوط به آن همانند توحید، فنا، عشق و محبت، فقر، اخلاص و رضا، در مواردی موقعیت خاص مخاطب را در نظر گرفته اند مثلا˝در برابر جاه طلبان، بر ذم جاه تاکید کردهاند و در برابر مالدوستان، از ذم مال سخن گفتهاند.
2. عرفای دورههای اوّلیه با اصطلاحات رسمی و فن و روش تعریف که بعدها در مراحل مختلف سیر و عرفان پدید آمد، آشنایی چندانی نداشتند.
3. اظهارات افراد بر اساس مرحلهای از مراحل سیر تکاملی تصوف که در آن قرار دارند، در همه زمانها مختلف میباشد.
اینک نمونههایی از این تعاریف:
«ذوالنون مصری» درباره صوفیان میگوید:
«مردمانی که خدای را بر همه چیز بگزینند وخدای، ایشان را بر همه بگزیند»
و «جنید» میگوید:
«تصوف صافی کردن دل است از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبیعت و فرومیراندن صفات بشریت و دور بودن از دواعی نفسانی و فرود آمدن بر صفات روحانی و بلند شدن به علوم حقیقی و به کار داشتن آنچه اولیتر است الیالأبد و خیر خواهی به همه امت و وفا به جای آوردن بر حقیقت و متابعت پیغمبر کردن در شریعت. »
از «ابو محمد جریری» پرسیدند: تصوف چیست؟ گفت:
«الدخول فی کل خلق سنّی، و الخروج عن کل خلق دنّی.»
و ابو سعید ابو الخیر تصوف را عبارت از آن می داند که :
«آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی. »
از «ابن عطا» پرسیدند: که ابتدا و انتهای تصوف چیست؟ گفت:
«ابتدایش معرفت است و انتهایش توحید. »
«ابو محمد رومی» گوید:
«توحید حقیقی (که هدف تصوف است) آن است که فانی شوی در ولای او،از وفای خود و در وفای او از جفای خود ،تا فانی شوی کل به کل. »
«سهروردی» میگوید:
«صوفی آن باشد که دایم سعی کند در تزکیه نفس و تصفیه دل و تجلی روح.»
فیلسوف مشایی «ابن سینا»، در نمط نهم «الاشارات و التنبیهات» در مورد عرفان چنین می گوید:
«عرفان با جدا سازی ذات از شواغل آغاز میشود و با دست افشاندن بهماسوی، ادامه مییابد. با فدا و فنا کردن خویش و رسیدن به مقام جمع که جمع صفات حق است، برای ذاتی که با صدق ارادت پیش رفته ، با رسیدن به حقیقت واحد و سپس با «وقوف» به کمال می رسد».
«خواجه نصیر طوسی» میگوید:
«در این مرحله همه اوست و غیر او نیست...نه واصفی نه موصوفی، نه سالکی نه مسلوکی، نه عارفی نه معروفی و این است مقام وقوف بر آستان حق. »
عرفای قرن ششم، که دوران اوج انتظام تعالیم عرفانی است، میگویند:
«عرفان عبارت است از علم به حضرت حق سبحان از حیث اسماء و صفات و مظاهرش و علم به احوال مبدأ و معاد و به حقایق عالم و چگونگی بازگشت آن حقایق به حقیقت واحدی که همان ذات احدی حق تعالی است و معرفت طریق سلوک و مجاهده برای رها ساختن نفس از تنگناهای جزئیت و پیوستن به مبدأ خویش و اتصاف وی به نعمت اطلاق و کلیت.»