24 آبان 1393, 14:3
1- استاد عامّ
استاد عامّ کسی است که به خصوص مأمور به هدایت نباشد و رجوع به او از باب رجوع به اهل خبره بوده باشد. لزوم رجوع به استاد عامّ فقط در ابتداى سیر و سلوک است وقتى که سالک مشرّف به مشاهدات و تجلّیات صفاتیه و ذاتیه شد، دیگر همراهى او لازم نیست.
2- استاد خاصّ
استاد خاصّ کسی است که به خصوص منصوص به ارشاد و هدایت است و آن رسول خدا و خلفاى خاصّه حقّه او هستند. سالک را از مرافقت و همراهى استاد خاصّ گریزى نیست، اگر چه به وطن مقصود رسیده باشد. البتّه مراد همان مرافقت باطنى امام با سالک است نه فقط همراهى و مصاحبت در مقام ظاهر؛ چون واقعیت و حقیقت امام همان مقام نورانیت اوست که سلطه بر جهان و جهانیان دارد و امّا بدن عنصرى او گرچه آن نیز از سایر بدنها امتیاز دارد، ولی آن منشأ اثر و متصرّف در امور کائنات نیست.
آنچه در عالم خلقت تحقّق مىیابد منشأ آن، صفات و اسماء الهیه است، و حقیقت امام همان اسماء و صفات خداست. و بنابراین اصل فرمودهاند که چرخ عالم هستى و افلاک و همه کائنات به دست ما حرکت مىکند و آنچه واقع مىشود به اذن ما واقع مىشود.
«بنا عُــرِف الله،بنا عُـــبد الله»
«به وسیله ما خدا شناخته می شود و به واسطه ما خدا عبادت می شود.»
بنابراین سالک در حال سیر، در مراتب نورانیت امام علیه السّلام سلوک مىنماید و به هر درجهاى که صعود کند امام علیه السّلام آن مرتبه را حائز است و با سالک در آن درجه و مرتبه همراهی دارد.
همچنین بعد از وصول نیز مرافقت امام لازم است؛ چون آداب کشور لاهوت را نیز او باید به سالک بیاموزد، بنابراین مرافقت امام در هر حال از اهمّ شرائط سلوک است.
"محى الدّین عربى" نزد استادى رفت و از کثرت ظلم و عصیان فراوان شکایت نمود. استاد فرمود: «به خداى خود توجّه کن.» سپس چندى بعد نزد استادى دیگر رفت و همچنان از بیداد و شیوع معاصى سخن گفت. استاد فرمود: «به نفس خود توجّه کن.» در این موقع ابن عربى گریه آغاز کرد و وجه اختلاف پاسخها را از استاد جویا شد. استاد فرمود:
«اى نور دیده، جوابها یکى است، او تو را به رفیق دعوت کرد، و من تو را به طریق دعوت مىکنم».
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان