دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

آیت الله سید ابوالقاسم خویی

No image
آیت الله سید ابوالقاسم خویی

آية الله خويي، امام خميني، حوزه ي علميه ي نجف، ولايت فقيه، علوم سياسي

نویسنده : سيد ابوالحسن توفيقيان

آیة‌الله‌ العظمی سید ابوالقاسم خویی در 15 رجب 1317 ق (1278 ش) در خوی متولد شد. پدرش؛ آیة‌الله حاج سیدعلی‌اکبر از شخصیت‌های برجسته‌ی خوی بود که به‌دنبال اختلاف علما در جریان نهضت مشروطیت در سال 1328ه.ق به نجف اشرف مهاجرت کرد و در آنجا اقامت گزید. دو سال بعد نیز سید ابوالقاسم در سن 13سالگی عازم نجف شد و به پدر ملحق گردید. هرچند عراق آن روز از جریان مشروطیت و دسته‌بندی‌های فقهی خالی نبود، ولی این در حالی بود که آیة‌الله خویی دوران جوانی خود را می‌گذراند و به ‌تحصیل مشغول بود.

آیة‌الله خوئی ۷ فرزند پسر و ۵ فرزند دختر داشت‌. فرزند بزرگ‌تر ایشان آیت الله سیدجمال خویی از فضلای حوزه‌ی نجف به‌شمار می‌رفت که در طول سالیان دراز در کنار پدر تلاش کرد و علاوه‌بر شاگردی نزد پدر، تدریس می‌کرد. سیدعبدالمجید خویی فرزند دیگر او همراه با نیروهای ائتلاف در حمله‌ی سال ۲۰۰۳ به عراق، وارد کشور عراق شد و در مسجدی نزدیکی حرم امیرالمومنین(ع) ترور و به ‌شهادت رسید.

آیة‌الله خویی در عرصه‌ی علم

آیة‌الله خویی در هوش و استعداد و زمینه‌های رشد علمی یکی از نوابغ برجسته‌ی حوزه‌های علمیه به‌شمار می‌رود. حال در بیان وصف ایشان در عرصه‌ی علم به چهار محور ذیل اشاره خواهد شد.

1. اساتید و اجازات اجتهاد:

آیة‌الله خویی در طول دوران تحصیل ضمن استفاده از محضر اساتید برجسته‌ای همچون شیخ‌مهدی مازندرانی، شیخ‌ضیاءالدین عراقی، شیخ محمدحسین نائینی،[1] شیخ محمد‌جواد بلاغی[2]، سیدحسین بادکوبی[3] و سیدعلی‌آقا قاضی، شیخ محمدحسین اصفهانی (کمپانی)؛ به‌دلیل استعداد فوق‌العاده‌ای که داشت، توانست تا سال 1352 ه‌.ق اجازه‌ی اجتهاد خود را از اساتیدی همچون آیات عظام نائینی، کمپانی، عراقی، بلاغی، سیدعلی‌آقا و سیدابوالحسن اصفهانی اخذ کنند.[4]

2. شاگردان:

از مهم‌ترین خدمات آیة‌الله خویی در عرصه‌ی علم، پروراندن شاگردان بنامی است که هر یک از آنان افتخاری برای حوزه‌های علمیه و جهان تشیع به‌شمار می‌روند. در این ارتباط می‌توان از افرادی همچون آیات عظام شهیدمصطفی خمینی[5] میرزا جواد‌آقا تبریزی، وحید خراسانی، سیدمحمدحسین فضل‌لله، علاءالدین بحرالعلوم، امام موسی‌صدر، شهید سیدمحمدباقر صدر و سیدعلی سیستانی نام برد.[6]

3. آثار علمی:

آثار علمی آیة‌الله خویی را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد. یک بخش تقریرات درس خارج ایشان می‌باشد که به‌وسیله‌ی شاگردانش جمع‌آوری شده‌اند و بخش دیگر آثاری است که آیة‌الله خود آنها را تالیف کرده است.

تقریرات: التنقیح فی شرح‌ العروة‌الوثقی(9جلد)، مستند عروة‌الوثقی(10جلد)، مبانی عروة‌الوثقی(4جلد)، فقه‌الشیعه(5جلد)، مصباح‌الفقاهه(7جلد)، المعتمد فی شرح‌المناسک(5جلد)، المحاضرات(5جلد)، مصباح‌الاصول(2جلد)، مبانی‌الاستنباط(4جلد)

تالیفات: نفحات‌الاعجاز فی رد حُسن‌الایجاز[7]، البیان فی تفسیر‌القرآن[8]، معجم رجال حدیث(23جلد)[9]، منهاج‌الصاحین(2جلد)، مبانی تکملة‌المنهاج(2جلد)، تعلیقه بر عروة‌‌الوثقی(2جلد)، توضیح‌المسائل

4. راه‌اندازی مراکز و موسسات علمی، فرهنگی و تبلیغی متعدد:

آیة‌الله خویی آثار ارزشمند و کم‌نظیری به جهان اسلام ارائه داده که در زمینه‌ی تأسیس مراکز علمی، فرهنگی و تبلیغی می‌توان به این موارد از باب نمونه اشاره کرد. مدرسه‌ی ‌الامام خویی در لندن، مرکز الامام ‌الخویی ‌الاسلامی در نیویورک، مرکز‌ الامام ‌الخویی در سونزای آمریکا، مدینة‌العلم در قم، مدرسه و کتابخانه‌ی آیة‌الله خویی در مشهد، المجمع‌ الثقافی ‌الخیری در بمبئی، مبره‌ الامام خویی در بیروت، مکتبة ‌الامام خویی در نجف و چندین مرکز دیگر در بانکوک، پاکستان، مالزی، داکا، لندن، فرانسه و آمریکا.

آیة‌الله خویی در سال 1413ق (1373 ش) در سن 94 سالگی، بر اثر بیماری قلبی به دیار باقی شتافت و در نجف اشرف و در صحن مطهر علوی(ع) به‌خاک سپرده شد.[10]

آیة‌الله خویی در عرصه‌ی سیاست و اندیشه‌ی سیاسی

حجم گسترده‌ی فعالیت‌های علمی، فرهنگی و اجتماعی آیة‌الله خویی فعالیت‌های سیاسی او را تحت‌الشعاع قرار داده است. ایشان در تمام عمر ممحض در فقه و اصول و تدریس و تألیف بود و حفظ حوزه‌ی علمیه‌ی هزار ساله‌ی نجف اشرف را وظیفه‌ی اصلی خود می‌دانست. البته این به‌معنای عدم ورود ایشان در فعالیت‌های سیاسی نیست. آیة‌الله خویی در هر زمان که شرایط ایجاب کرده است به ‌نحوی در عرصه‌ی تحولات سیاسی حضور می‌یافت و ایفای نقش کرده است.

فعالیت‌های سیاسی:

در زمان زعامت آیة‌الله خویی بر حوزه‌ی نجف، اتفاقات بسیار مهمی در ایران رخ داد که ایشان با ورود به آن مسائل از خود نقشی به ‌یادماندنی به‌جای گذاشتند. آیة‌الله در قضایای مهمی مانند لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی، فاجعه‌ی مدرسه‌ی فیضیه، قیام 15 خرداد، تبعید مرحوم امام‌خمینی به ترکیه و سپس به عراق و در نهایت نظام جمهوری اسلامی ایران به‌گونه‌ای موضع‌گیری کردند که در راستا و به نفع نهضت اسلامی بود. حال در سطور ذیل به این موضع‌گیری‌ها در قالب عملکرد سیاسی آیة‌الله اشاره خواهد شد.

1.لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی:

در 16 مهرماه 1341 لایحه‌ای تحت عنوان انجمن‌های ایالتی و ولایتی به تصویب هیات دولت رسید.[11] به‌موجب این لایحه، واژه‌ی اسلام از شرایط انتخاب‌کننده‌گان و انتخاب‌شونده‌گان حذف می‌گردید و انتخاب‌شونده‌گان نیز به‌جای این‌که مراسم تحلیف را با قرآن به‌جای آورند، از این پس می‌توانستند با هر کتاب آسمانی آن‌را انجام دهند[12] و همچنین در این لایحه که سرآغازی در توسعه‌ی فرهنگ غربی بود به زنان نیز حق رای اعطا شده بود. [13] در پی تصویب این لایحه مراجع همگی به‌ مخالفت پرداختند و مراتب اعتراض خود را به انحاء مختلف اعلام داشتند.[14] آیة‌الله خویی نیز با ارسال تلگرافی به آیة‌الله بهبهانی در تهران چنین اعلام کرد: «تصویب‌نامه‌ی اخیر دولت راجع به تساوی زن و مرد و کافر و مسلمان در انتخابات انجمن‌ها مخالف شرع انور و قانون اساسی است. لذا استنکار شدید خود و حوزه‌ی علمیه‌ی نجف را بدین وسیله اطلاع داده....»[15]

2. فاجعه‌ی مدرسه‌ی فیضیه:

آیة‌الله خویی در سال 42 به‌مناسبت حادثه‌ی خونین فیضیه ضمن ارسال پیام‌هایی به ایران این حادثه را مایه‌ی جریحه‌دار شدن قلوب عموم مسلمانان دانست[16] و از مردم و علما دعوت کرد تا علیه رژیم شاه دست به‌ مبارزه و مقاومت همه جانبه زده و در سرنگونی آن تلاش کنند. «ما ملت ایران را که ایمان به مقدسات خود دارند، دعوت می‌کنیم تا با دشمنان دین و وطن... بجنگند و بر عهده‌ی علمای عالی‌قدر است که مسلمانان را در وظیفه‌ی مقدسی که در پیش دارند، رهبری کنند... من افتخار می‌کنم که خون ناچیز خود را به‌عنوان قربانی در راه حفظ دین و قرآن و نابودی ستم‌کاران تقدیم کنم...»[17]

3.قیام 15 خرداد:

درجریان واقعه‌ی 15 خرداد سال 42 که عده‌ی زیادی به‌دست عوامل حکومت شاه در شهرهای قم، تهران و جاهای دیگر به ‌شهادت رسیدند، آیة‌الله خویی رژیم شاه را ظالم خوانده و از مردم خواست که با آن قطع رابطه کنند و به‌ پیروی از امام‌حسین(ع) در مبارزه‌ی آشکار با ستمکاران شرکت نمایند.[18]

4.نهضت امام خمینی:

آیة‌الله همواره در طول نهضت از حرکت امام حمایت کرده و نسبت به مسائل مختلف به مسئولین حکومتی در ایران تذکر می‌دادند. زمانی ‌که امام به ترکیه تبعید شده بود ایشان طی نامه‌ای به هویدا خواستار بازگرداندن امام شدند.[19] همچنین زمانی ‌که امام از ترکیه به عراق تبعید شدند، در نخستین شب ورودشان به نجف، ایشان به‌همراه شماری از علما به استقبال امام رفتند.[20]

مبارزه‌ی آیة‌الله خویی با رژیم شاه از طریق حمایت از مبارزات سیاسی امام‌خمینی علیه رژیم ادامه یافت. به‌همین جهت از استراتژی امام مبنی بر سرنگونی سلطنت و تشکیل نظام واقعی اسلامی تحت زعامت فقها حمایت به‌عمل می‌آورد. چنان‌که در اوج انقلاب اسلامی که امام‌خمینی هدف خود را درباره‌ی تشکیل حکومت اسلامی آشکار کرد، ایشان در پیامی که آبان 57 صادر کرده بودند حمایت خود را این‌گونه اعلام داشتند که: «از ملت می‌خواهم با شجاعت قدم برداشته، ولی با حفظ کامل موازین شرع و در تمام مراحل از علمای اعلام و قاطبه‌ی مراجع معظم تقلید و پیروی کنند.»[21] همچنین در پیامی که نهم فروردین 58 صادر کرده بودند، از مردم خواسته بود که در همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی شرکت کنند و به جمهوری اسلامی رای دهند.[22]

مفاهیم سیاسی در اندیشه‌ی آیة‌الله خویی:

1.حکومت و انواع آن:

آیة‌الله خویی تعریف خاصی از حکومت ارائه نداده است. ولی در بحث از نهادهای حکومت و بررسی حکومت عثمانی، مفهوم حکومت را به‌ همان سازمان سیاسی که در جهان سیاسی مرسوم است، به‌کار برده است.[23] حکومت در اندیشه‌ی سیاسی آیة‌الله خویی به سه گونه تقسیم‌بندی شده است.

تقسیم به ‌اعتبار مشروعیت: بر اساس این تقسیم‌بندی حکومت‌ها یا مشروع هستند یا غیرمشروع. حکومت ائمه و ماذونین از طرف آنها مشروع و حکومت غیر اینها غیرمشروع و باطل است.[24]

تقسیم به‌اعتبار قلمرو: بر اساس این رویکرد حکومت به دو نوع عامه و غیرعامه تقسیم می‌شود. حکومت عامه آن است ‌که تمام بلاد اسلامی را تحت قلمرو خود داشته باشد و غیرعامه حکومت‌های کوچکی هستند که از حکومت عامه تجزیه شده و بر بخش خاصی از سرزمین اسلامی سلطه یافته است.[25] اساسا این حکومت‌های غیرعام و حکومت‌های مستقل محلی، فاقد مشروعیت خواهند بود، زیرا امامت و رهبری تجزیه‌ناپذیر است و امام در هر زمانی یکی است و همو امام همه‌ی مسلمانان است.[26]

تقسیم به اعتبار حوزه‌ی اختیارات: بر اساس این رویکرد حکومت از لحاظ اختیاراتی که دارد به دو نوع مطلقه و غیرمطلقه تقسیم می‌شود. ولایت مطلقه‌ عبارت است از سلطه‌ی حاکم بر همه‌ی امور حتی اموال و انفس مردم، درحالی‌که ولایت غیرمطلقه تنها سلطه و جواز تصرف در امور حسبه می‌باشد.[27] به‌همین جهت ایشان می‌گوید حکومت مطلقه از شئون حاکمان معصوم و ولایت غیرمطلقه یا جزئیه از شئون فقها و مومنان عادل می‌باشد.[28]

2.قضاوت:

از نیازهای اساسی هر جامعه، تاسیس مرجع قضایی صالح و کارآمد برای حل دعاوی و رفع مخاصمات بر اساس قانون می‌باشد. اهمیت نهاد قضایی در سیستم حکومتی باعث شده تا هر نظریه‌پردازی به این حوزه نیز ورود پیدا کند و به اظهارنظر بپردازد. آیة‌الله خویی از آنجایی که در باب قضاوت و اساسا حکومت، منصوب بودن را شرط می‌داند، دستگاه قضایی را به دو دسته مشروع و غیرمشروع (قاضی جور و عادل) تقسیم می‌کند. ایشان اصل اولیه را در رجوع و شهادت نزد قاضی جور را حرمت می‌داند[29] و آن‌را مصداق بارز اتکا و رکون به ظلمه می‌داند.[30] به‌همین جهت رای چنین قاضی‌ای را فاقد هرگونه آثار حقوقی می‌داند.[31] البته مورد استثنایی این اصل آنجایی است که محاکم عدل برپا نباشد و راه دیگری نیز برای احقاق حق وجود نداشته باشد. در این‌ صورت ایشان مراجعه به مراجع قضایی حکومت ظالم را جایز می‌داند.[32]

3.ولایت فقیه:

مهمترین بحث در اندیشه‌ی سیاسی آیة‌الله خویی مقوله‌ی ولایت فقیه است. برداشت‌ دوگانه‌ای از نظر ایشان درباره‌ی ولایت فقیه وجود دارد. طبق یک برداشت ایشان فاقد نظریه‌ی ولایت سیاسی فقها می‌باشد[33] و طبق برداشت دیگر، ایشان نسبت به حکومت و ولایت سیاسی فقها در عصر غیبت نظری کاملا مثبت دارند؛ اما در اثبات ولایت فقیه روش متفاوتی را در پیش گرفته که این نمی‌تواند به‌معنای انکار نظریه‌ی حکومت ولایت فقیه تلقی شود.[34] حال در این قسمت به بیان نظرات ایشان در مقوله‌ی ولایت فقیه خواهیم پرداخت.

الف) مبنای ولایت:

آیة‌الله خویی معتقد است روایاتی که قائلین نظریه‌ی ولایت فقیه برای اثبات ولایت فقیه می‌آورند، فاقد اعتبار سندی و دلالی هستند. «ما در بحث ولایت فقیه کتاب مکاسب بیان کردیم که روایاتی که به‌وسیله‌ی آنها بر ولایت فقیه استدلال می‌شود، فاقد اعتبار سندی و دلالت‌اند.»[35] در عین ‌حال ایشان ولایت فقها را از طریق دیگری اثبات می‌کند. «بلی، فقیه در برخی موارد دارای ولایت است اما نه به‌ مقتضای دلیل لفظی، بلکه به ‌مقتضای اصل عملی.»[36] اصل عملی نیز به این معناست که چون شارع به ترک و اهمال اموری که بایستی حتما انجام بگیرد راضی نیست، بنابراین از باب واجب کفایی واجب است که همه در انجام آن اقدام کنند. اما قدر متیقن در انجام و تصدی امور، «فقیه» است. پس او مسئولیت تصدی و تصرف در امور مورد نظر را از سوی شارع به‌عهده خواهد داشت.[37]

ب) قلمرو ولایت:

حال‌ که بیان شد فقیه به ‌مقتضای اصل عملی دارای ولایت می‌باشد باید به این مسئله پاسخ داد که اساسا قلمرو این ولایت تا کجاست؟ آیة‌الله خویی دایره‌ی اختیارات فقیه را همانند پیامبر(ص) و امام(ع) وسیع نمی‌داند و قلمرو آن‌را صرفا در محدوده‌ی امور حسبیه می‌داند.[38] اما امور حسبیه شامل چه مواردی می‌شود؟ آیا حکومت و مسئله‌ی ولایت از زمره‌ی امور حسبیه به ‌حساب می‌آیند؟ آیة‌الله خویی به‌طور آشکار امر حکومت را داخل در امور حسبی ذکر نکرده است، چنان‌که بسیاری امور حسبی دیگر را آشکارا نام نبرده است. اما نهادهای حکومتی و بخشی از نیروها و تشکیلات حکومتی مانند ارتش، قضا، امور انتظامی و امنیتی را جزئی از امور حسبی برشمرده است و ریاست فقیه در آن موارد را از باب قدر متیقن لازم دانسته است.[39]

ج) ماهیت ولایت:

یکی از مسائلی که آیة‌الله خویی در مسئله‌ی ولایت فقیه مطرح کرده است، ماهیت ولایتی است که فقیه دارد. ایشان تصدی فقیه را بر امور از نوع «ولایت» نمی‌داند بلکه از نوع «جواز تصرف» می‌داند. «فقیه در امور حسبی ولایت دارد اما نه به‌معنای ادعا شده، بلکه به‌معنای نفوذ تصرفاتش و یا تصرفات وکیلش و نیز منعزل شدن وکیل فقیه با فوت فقیه.... قدر متیقن از کسانی که مالک حقیقی راضی به ‌تصرفاتشان است، فقهاء جامع‌الشرایط می‌باشند. بنابراین آنچه برای فقیه ثابت می‌باشد جواز تصرف است نه ولایت.»[40]

تفاوت دو عنوان «ولایت» و «جواز تصرف» در این ‌است که اولا «ولایت» از دیدگاه فقهی حق محسوب می‌شود در حالی‌که «جواز تصرف» حق تلقی نمی‌گردد. اگر تصدی فقیه از قبیل حق باشد برای پیش‌برد امور و دستورات خود می‌تواند از نیروی زور و اجبار بهره گیرد ولی اگر ریاست او از قبیل جواز تصرف باشد چنین قدرتی برای او اثبات نمی‌گردد.[41] ثانیا بنابر نظریه‌ی ولایت، افرادی که از طرف فقیه به‌عنوان سرپرست بر وقف یا صغیر منصوب می‌شوند از طرف فقیه دارای منصب رسمی بوده و با مرگ فقیه از مقامشان عزل نمی‌شوند در حالی‌که اگر ماهیت تصدی فقیه را جواز تصرف بدانیم منصوبان او حکم وکالت را دارند که به‌محض مرگ فقیه، از وکالت عزل می‌شوند.[42]

جمع‌بندی:

جریان فکری شیعه در دوران بعد از مشروطه، عمدتا متاثر از دو شخصیت برجسته‌ی حوزوی یعنی «امام خمینی» و «آیت‌الله خویی» است. آیت‌الله خویی ضمن تایید حرکت امام‌خمینی در نهضت اسلامی، تفاسیر متفاوتی از «حکومت»، «ولایت»، «قضاوت» و... در زمان غیبت ارائه می‌دادند که این تفاسیر از اهمیت فراوانی برخوردار هستند.

مقاله

نویسنده سيد ابوالحسن توفيقيان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

دیکتاتور مصلح

No image

الیت elite

No image

کالوینیسم Calvinism

Powered by TayaCMS