توماس مور، نوزايي، اوتوپي، مدينه¬ي فاضله، افلاطون، اراسموس، علوم سياسي
نویسنده : محمد علی زندی
پس از ماکیاولی[1] معروفترین نویسندهی قرن شانزدهم و از متفکران دورهی نوزایی توماس مور میباشد.[2] او فلسفهی مدرسی را نکوهید و پیرایش جامعهی روحانیون از درون را خواستار شد. زیرک، بذلهگو و باهوش بود اما به معنای متداول فیلسوف نبود. او اومانیست ولی در عین حال عمیقا متدین بود. توماس مور در سال 1472م یا 1478م در یک خانوادهی ونیزیالاصل که از چندین سال پیش به انگلستان نقل مکان کرده بودند در لندن متولد شد. پدرش در شورای پادشاهی قاضی و از نجبای درجه دوم بود. توماس مور در آکسفورد به تحصیل زبانهای کلاسیک (یونانی و لاتین) پرداخت و در آنجا با «اراسموس» (نویسندهی کتاب ستایش دیوانگی) اهل «رتردام» آشنا شد و در نتیجهی آموختن زبان یونانی، کتاب «جبارکشی» (ستمگرکشی) اثر «لوسین»[3] را از یونانی به لاتین ترجمه کرد و چون در آن زمان آموختن زبان یونانی غیرمعمول بود، در حق او پنداشتند که به کفر دوران باستان گرایش دارد. مقامات دانشگاه و پدرش به او اعتراض کردند و مور از دانشگاه اخراج شد.[4] در نوزده سالگی در روم یک سلسله سخنرانی دربارهی «شهر خدا» اثر سن آگوستین ایراد کرد. کمی بعد او وارد یکی از صومعههای فرقهی شارتر شد[5] و مدت چهار سال بیآنکه سوگند سهگانهی «فقر، اطاعت و عفت» یاد کند در آنجا ماند. سپس گویا به توصیهی اراسموس ـ اسقف کامبرای ـ صومعه را ترک کرد، ازدواج نمود و به شغل وکالت پرداخت.[6]
مور در سال 1504م نمایندهی مجلس عوام انگلستان شد و رهبری مخالفت با تقاضای هنری هفتم را برای افزایش مالیات برعهده گرفت. در این کار توفیق یافت ولی پادشاه بر او خشم گرفت. با درگذشت پادشاه در 1509م مور به وکالت دعاوی بازگشت و مورد لطف و عنایت هنری هشتم قرار گرفت و در سال 1514م به او لقب سر داده شد[7] و بهعنوان سفیر به چند مأموریت فرستاده شد. پس از برکناری «ولسی»، هنری هشتم مور را نخستوزیر کرد اما بهزودی مورد غضب شاه قرار گرفت. اختلاف مور با شاه به تصمیم هنری هشتم مربوط بود که میخواست زن خود، «کاترین آرگونی» را طلاق دهد و با «بولین» ازدواج کرد. نتیجهی این اختلاف برکنار شدن مور از نخستوزیری در سال 1532م بود.[8] اما آنچه توماس مور را به کشتن داد، خودداری او از یاد کردن سوگند ریاست بود که پادشاه میخواست. شاه در 1534م مجلس را واداشت قانون ریاست را تصویب کند. بر طبق این قانون پادشاه انگلستان به جای پاپ، رئیس کلیسای انگلستان میشد. در این قانون، سوگند ریاست یا در واقع بیعت مقرر شده بود و مور از یاد کردن سوگند سرپیچیده و به جرم خیانت به مصالح عالی کشور محکوم و در سال 1535م اعدام شد.[9]
اندیشههای سیاسی توماس مور
خلاصهی اندیشههای توماس مور آن بود که جامعه را نمیتوان از طریق وضع قوانین خوب اصلاح نمود، زیرا با وجود قوانین خوب باز مشکلات و معضلات باقی خواهد بود. بنابراین پیش از آنکه به تدوین قوانین خوب برای اصلاح جامعه پرداخته شود باید علل وقوع مسایل را بررسی نمود.[10] وی برای تدوین ایدهاش کتابی به نام اوتوپیا[11] (مدینهی فاضله یا ناکجا آباد)[12] را بین سالهای 1515م تا 1516م که در مأموریت فلاندر بود، تحتتأثیر جمهوری افلاطون و کتاب «ستایش دیوانگی» اثر اراسموس که نشان میدهد تعداد زیادی چیزهای غیرعادلانه در جامعه وجود ندارند، نوشت[13]و در آن در دو بخش جداگانه ابتدا به تحلیل وضع جامعهی بحرانزدهی انگلیس پرداخت و سپس در بخش دوم با داستانپردازی خصوصیات یک جامعهی آرمانی را به تصویر کشید.[14]کتاب دیگر مور، «آرامش در برابر اندوه» است که در زندان نوشته است.[15]
بخش اول کتاب اوتوپیا
اوتوپیا با شرح وضع زندگی اجتماعی انگلستان در آغاز قرن شانزدهم شروع میشود. این وضع چندان خوشآیند نبود، زیرا آثار جنگهای داخلی که کشور را در نیمهی دوم قرن پانزدهم به خون و فقر کشانده بود هنوز احساس میشد. منازعات داخلی و اذیت و آزاری که گروههای پیروز، رسم بود به مغلوبین تحمیل کنند باعث شده بود که عدهی زیادی از خانوادههای قدیمی نجبای نرماندیالاصل از بین بروند و از خانوادههای دیگر که در سابق گمنام بودند ـ همانطور که دورانهای آشفتگی و دگرگونی سریع در سرنوشت مردم به وجود میآورد ـ به درجات بالا برسند.[16]
از اینها گذشته عدهای از مردم عادت کرده بودند که معاش خود را از راه اشتغال در مشاغل نظامی تأمین نمایند، وقتی جنگهای داخلی به پایان رسید عدهی زیادی از پارتیزانهای سابق دست به راهزنی زدند که در نتیجهی آن امنیت راهها و قلمروهای خصوصی بهخطر افتاد. بهعلت صدور روزافزون پشم انگلستان به فلاندر بسیاری از مزارع غلات را به چراگاه مبدل کرده بودند. این تغییر شکل استفاده از زمین، مالکین را ثروتمند میکرد. لیکن موجب گرانی قیمت نان و افزایش تعداد بیکاران میشد. نتیجهی این وضع کاهش یافتن دستمزدها شد که هرچند جنبهی موقتی داشت، لیکن آثار دردناکی بهجای گذاشت. در این حال قانونگذاران با تشدید مجازات درصدد چارهاندیشی برای این اوضاع برآمدند. مثلا مجازات راهزنی در جادههای بزرگف مرگ تعیین شد. حتی اگر این راهزنی همراه با قتل نفس نبوده باشد.[17]
بخش دوم کتاب اوتوپیا
در بخش دوم کتاب، توماس مور جامعهی آرمانی را به تصویر میکشد. اوتوپیا شرح کشوری فرضی به نام آبراسکا[18] در نیمکرهی جنوبی است و فرمانروای آن به نام «یوتوپوس» فرمان داده است که پیرامون سرزمین این کشور ترعههایی بکنند و آنرا به صورت جزیرهای جدا از سرزمینهای دیگر درآورند. شخصی بهنام ناخدا رافائل هیتلدئو (هیتلودی)[19] در حالیکه بهدنبال «آمریکو وسپوچی»[20] دریانوردی میکند تصادفا به آنجا گذر میکند و پنج سال در آنجا زندگی میکند و فقط بدین منظور به اروپا باز میگردد که سازمان عاقلانه و عادلانهی آن جزیره را به اروپائیان بشناساند.[21]
مدینهی فاضلهی مور یک جامعهی سیاسی است که شکل حکومت آن دموکراسی پارلمانی است و نمایندگان مجلس و مقامات دولتی از 54 شهر آن بهطور غیرمستقیم انتخاب میشوند. و انتخاب بهاینگونه است که هر سی خانواده یک گروه را تشکیل میدهند، هر گروه یک مدیر (مددیاران) یا نماینده به نام «فیلارک» انتخاب مینمایند که به مدت یک سال مسئولیت دارد. هر ده مدیر یک نفر را از بین خود انتخاب میکنند و این روند ادامه داشت تا سرانجام چهار نفر انتخاب میشوند و از بین آنها یکی را بهعنوان پادشاه انتخاب میکنند که تا پایان عمر و تا زمانی که از قانون تخلف نمینمود، باقی میماند. مدیران یک شورا دارند. افزون بر شوراهای مدیران یک مجلس ملی هم بود که قوانین را تنظیم مینمود.[22]
در اوتوپیا 54 شهر وجود دارد که بهجز پایتخت، همه از روی یک نقشه ساخته شده بودند و هر دو سال یکبار خانهها را با یکدیگر عوض میکنند. همه یک جور لباس میپوشند، ولی میان لباس مرد و زن و متأهل و مجرد تفاوت هست. همه چیز اشتراکی است. هر سی خانواده ناهار و شام را با هم میخورند. دولت بهدقت ازدواج را تنظیم میکند. دختران قبل از سن 18 و پسران قبل از سن 22 سالگی حق ازدواج ندارند. هرگونه لغزشی پیش از این سالها بهشدت مجازات میشود. عروس و داماد پیش از ازدواج یکدیگر را برهنه تماشا میکنند تا از نقایص جسمانی یکدیگر باخبر شوند. اگر نقصی در بدن باشد از ازدواج منصرف میشوند و بدین ترتیب از طلاق بعدی اجتناب میشود. چندهمسری اجازه داده نمیشود و طلاق ناپسند است. اما در موارد قابل قبول پس از بررسی دقیق و کامل میتوان ازدواج را منحل کرد. در مواقعی که تعداد بچهها در یک خانواده بیش از حد لزوم افزایش یافت، کودکان زیادی آن به خانوادههای بیفرزند داده میشود. اگر شهری بیش از حد توسعه یابد مقداری از ساکنان آن به شهر دیگری منتقل میشوند.[23]
در جزیره بردگانی هم بودند که به انجام کارهای پست و نفرتانگیز اشتغال داشتند. بعضی از این بردگان شهروندانی بودند که مرتکب جرائمی شده و از طریق این بردگی موقت کیفر گناه خود را پس میدادند. برخی دیگر از بردگان را اسیران جنگی تشکیل میدادند.[24]
در آنجا قوانین کم و جرمها نادر هستند. نیازی به قوانین قاهرانه نیست زیرا مالکیت خصوصی وجود ندارد که از آن حراست شود. هیچکس نمیتواند چیزی داشته باشد، مگر یک شوهر یا یک زن. بنابراین تنها جرم مربوط به روابط زنان و مردان است.[25]
اساسیترین قانون این جزیره الغای مالکیت خصوصی است. زیرا زمینها، خانهها، کارگاهها و ذخایر مواد اولیه به دولت تعلق داشت. پول و قراردادهای خصوصی بین افراد نیز ملغی گردیده و تمام ساکنین موظف بودند به نوبت در کار کشاورزی و کارهای دیگر خدمت نمایند. کارهای بیمصرف، از قبیل مزدوری، راهزنی، نوکری، بانکداری و موجری وجود نداشت. شش ساعت کار در روز کافی بود تا تمام نیازمندیهای جامعه برطرف شود و هر خانواده میتوانست به انبارهای عمومی مراجعه کرده و بهقدر مایحتاج خود از مواد مصرفی برداشت نماید. این آزادی در برداشت موجب افزایش مصرف نمیشود، زیرا هیچ نوع تجملپرستی و تمایل به انباشت کالا در مردم وجود نداشت.[26]
در اوتوپیا تمام ادیان بهطور برابر از آزادی کامل برخوردارند. حتی برای کافران و مشرکان هیچ مجازات درنظر گرفته نشده بود. و فقط از مشاغل عمومی و حقوق مدنی محروم بودند. دینی که اکثر ساکنین اوتوپیا به آن اعتقاد داشتند، دئیسم یا خداپرستی توأم با پرستش طبیعت بود. سختگیری دینی، جسارت به ادیان دیگر و غیره بهکلی ممنوع و مجازات آن تبعید از جزیره بود.[27]ساکنان اوتوپیا معتقد نیستند که همهی مذاهب بهطور مساوی درستاند، بلکه فکر میکنند که تحت رژیم مدارای مذهبی، هرکس میتواند مذهب راستین خود را بیابد.
در آنجا روحانیون فضیلت برجسته دارند که تعدادشان کم و از طریق مردم برگزیده میشوند. مسئولیت آنها حفظ مقدسات، پرستش خداوند و نظارت بر رفتار مردم است.[28]
سیاست خارجی اوتوپیا همانند سیاست خارجی انگلستان بود که از زمان پادشاهی ملکه الیزابت تا قرن نوزدهم و شاید با برخی تعدیلات تا قرن بیستم اجرا میشد. جزیرهی اوتوپیا در کنار یک قارهی بزرگ واقع شده بود، سیاست اهالی اتوپیا هم این بود که هیچیک از دول این قاره با استفاده از دیگری برتری کسب نکند. به این جهت ساکنین جزیره همواره تلاش میکردند تا با دولتهای ضعیف همپیمان شده و در داخل کشورهایی که در صدد سلطهجویی بودند تخم نفاق و تفرقه را بیفشانند. آنها جنگ را شری مطلق میدانند، بنابراین مردم آن درگیر جنگ نمیشوند؛ مگر در سه صورت:
1. دفاع از خاک خود در موقع هجوم خارجی،
2. نجات دادن خاک کشورهای متحد از دست مهاجمان،
3. آزاد ساختن مللی که تحت فشارهای حکومتهای جبار قرار دارند.[29]
اکنون این سؤال پیش میآید که توماس مور با نوشتن سیستم سیاسی و اجتماعی در کتاب اوتوپیا، آیا انتظار داشت نتایج عملی از آن بگیرد؟ آیا واقعا بر این باور بود که میتوان یک سازمان اجتماعی بر مبنای آنچه او در کتابش توصیف کرده بوجود آورد؟ جواب این سؤالها را میتوان ضمن نتیجهگیری که خود او در پایان کتاب میکند پیدا کنیم. در این نتیجهگیری مور تأکید میکند که اوتوپیا نمیتواند بهطور کورکورانه سرمشق قرار گیرد لیکن میتواند چیزهای زیادی را به ما بیاموزد تا شرایط سیاسی و اجتماعی اروپا را که دچار نقایص بسیار است اصلاح کنیم.[30]
اثر مور تأثیر بسیار عمیقی در شکل گرفتن نظریهی کمونیسم بهویژه در نیمهی دوم قرن هیجدهم داشت. ولی پیش از آنکه تأثیری چنین دور داشته باشد، نباید نفوذ آن را در نهضتی که از لحاظ زمانی نزدیکتر به زمان پیدایش آن بوده را نادیده گرفت و آن عبارت از نفوذی است که در قرن شانزدهم در طرز تفکر مردانی که نهضتهای مذهبی با گرایشهای سوسیالیستی را در آلمان رهبری میکردند، به جای گذاشت.[31]
تفاوت جمهوری افلاطون[32] و اوتوپیای توماس مور
1. جمهوری افلاطون یک آرستیوکراسی است که فیلسوفشاهی بر آن فرمان میراند. در آن مردم عادی جایگاهی ندارند. اما اوتوپیای مور، دولتی بسیار دموکراتیک است. حکومتی توسط مردم برای مردم. مردم نهتنها مجریان را انتخاب میکنند، بلکه مرجع نهایی همهی قدرتها و اختیارات هستند.
2. مور کمونیسم افلاطونی زنان و کودکان را نپذیرفت و خانواده را پایهی سازمان اجتماعی دانست.
3. مور همزیستی مسالمتآمیز مذاهب گوناگون را پذیرفت اما در جمهوری افلاطون، دولت جای خدا را گرفته بود و همهی شهروندان باید آن را پرستش میکردند و به آن احترام میگذاشتند. هیچ دین دیگری نمیتوانست در آن وجود داشته باشد و با هیچ یک از آنها مدارا نمیشد. مور سیاست را به کل از دین جدا کرد.
4. در جمهوری افلاطون سه طبقه وجود دارد که نمایندهی سه عنصر در ذهن انسان هستند. مور انسانها را دستهبندی نکرد و همهی آنها را برابر دید.
5. پایهی جمهوری افلاطون عدالت بود. عدالت بدان معنا دانسته شد که هرکس در یک زمان یک کار انجام میدهد و در کار دیگران دخالت نکند. در مدینهی فاضلهی مور عدالت در برابری انسانها دانسته و به تخصص کاری هم توجه نشد در حالیکه در جمهوری تخصص وجود و اهمیت دارد.
6. در اوتوپیای مور شهروندان باید تربیت و آمادگی نظامی بیابند اما در جمهوری فقط آنها که نیروی روحیه در آنها برتر بود برای تربیت نظامی برگزیده میشدند.[33]