24 آبان 1393, 14:5
دموكراسي، دموكراسي اجتماعي، دموكراسي صنفي، دموكراسي صنعتي، نظام سياسي، احزاب اروپا، برنشتاين، جان مينارد كينز، علوم سياسي
نویسنده : عباس عمادي
دموکراسی اجتماعی آن نوع دموکراسی است که بر تأمین رفاه اجتماعی و توزیع ثروت در جامعه بهوسیلهی دولت تأکید دارد. طرفداران این نوع از دموکراسی در صدد هستند که همان اصول دموکراسی مبتنی بر نمایندگی، یعنی انتخابات آزاد و نظام مبتنی بر حاکمیت مردم را اعمال نموده اما هدف از حکومت دموکراسی را تأمین عدالت اجتماعی و از میان برداشتن نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی میدانند. دموکراسی اجتماعی از این جهت که بر مسئولیت اجتماعی دولت تأکید دارد همانند سوسیالیسم است؛ هر چند از نظام سرمایهداری به وجهی تعدیل شده حمایت میکند.
هدف از دموکراسی اجتماعی کوشش در جهت اصلاحات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در درون نظامهای لیبرالی است و به مفهوم اجتماعی کردن دموکراسی و گسترش پایگاه اجتماعی نظامهای لیبرال دموکراتیک به کار برده میشود.[1] برخی دموکراسی اجتماعی را نوع حداکثری از دموکراسی میدانند که علاوهبر اهمیت دادن به برابری سیاسی خواهان ایجاد برابریهای اجتماعی و اقتصادی نیز میباشد[2] و به تعبیر دیگر دموکراسی اجتماعی مکمل دموکراسی سیاسی است.[3] از دیدگاه دموکراسی اجتماعی برابری اقتصادی و اجتماعی مبنای برابری سیاسی شمرده میشود و دموکراسیها مسئولیت دارند آنها را فراهم آورند.[4] ریشههای اولیهی دموکراسی اجتماعی را میتوان در افکار برنشتاین، مارکسیست تجدیدنظر طلب اوایل سدهی بیستم جستجو کرد که خواهان کوشش برای تحقق آرمانهای سوسیالیستی نه از طریق انقلاب، بلکه به شیوهی پارلمانی و اصلاحطلبانه بود. یکی دیگر از ریشههای اصلی این دیدگاه به افکار جنبش سوسیالیستی فابین در انگلستان به ویژه اندیشههای افرادی مانند اچ. جی. ولز، برنارد شاو و سیدنی وب باز میگردد.[5] دولتهای رفاهی قرن بیستم در غرب هم بر پایهی چنین آرمانها و اصولی تأسیس شدهاند. پس از جنگ جهانی اول و پیدایی بحرانهای سیاسی اجتماعی در دولتهای پیروز، اندیشهی دولت رفاه (welfare state) برای تأمین نیازهای فوری مردم به وجود آمد. در این اندیشه با گسترش حیطهی اختیارات دولتی برخی از اهداف سوسیالیستی و عدالتمدارانه در رأس اهداف دولت رفاه قرار گرفت و تا اندازهای حیطهی آزادی فردی متناسب با افزایش اختیارات دولتی کاهش یافت. جان مینارد کینز در کتاب "تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول" مهمترین مباحث مربوط به مبانی نظری دولت رفاهی را مطرح نموده است. این تعبیر جدید از دموکراسی اجتماعی در مقابل تعبیر نئولیبرال دموکراسی در نزد افرادی مانند فون هایک و رابرت نوزیک عرضه شده است که دخالت دولت در اقتصاد و عدالت توزیعی را مغایر با اصول لیبرالیسم میداند. دموکراسی اجتماعی که در ابتدا سنتی اروپایی بوده است در امریکا هم دارای نمایندگانی است؛ جان رالز و رونالد دورکین از هواداران عدالت اجتماعی توزیعی و توزیع عادلانهی ثروت در امریکا هستند. به هر حال مسألهی اصلی در دموکراسی اجتماعی و انواع فرعی آن توجه به مسایل اجتماعی و اقتصادی است و مشارکت مردم در امور سیاسی در درجهی دوم اهمیت قرار دارد و این به معنای افول دموکراسی نیست بلکه به معنای شکلگیری دموکراسی حداکثری است.[6] تأمین اشتغال کامل، خدمات رفاهی، تعدیل شکافهای طبقاتی از طریق سیاستهای مالی، افزایش هزینههای عمومی و... از مهمترین اقدامات دولت رفاهی بوده است. بهطور کلی دموکراسی اجتماعی الگویی بیش از دموکراسی لیبرال و کمتر از سوسیالیسم است.
برخی از نویسندگان برای دموکراسی اجتماعی انواع فرعی "دموکراسی صنعتی" و "دموکراسی صنفی" را تعریف نمودهاند.[7] در دموکراسی صنعتی برداشتها و مکاتب مختلفی وجود دارد که همهی آنها خواهان اعمال نوعی کنترل از سوی طبقهی کارگر بر کارگاهها و کارخانهها میباشد. برخی نیز فراتر از این رفته و خواهان کنترل طبقهی کارگر بر کل نظام اقتصادی هستند. از این دیدگاه دموکراسی تنها به زندگی سیاسی محدود نمیشود بلکه بر زندگی اقتصادی نیز قابل اعمال است و بهویژه باید بر حیات اجتماعی و اقتصادی کارگران که اکثریت مردم را تشکیل میدهند نیز اعمال گردد. در بین کشورهای کمونیستی سابق تنها در یوگسلاوی دموکراسی صنعتی به معنای دقیق آن اعمال میشد و در کشورهایی مانند آلمان، اسپانیا و ایتالیا هم میزانی از دموکراسی صنعتی هم رایج است. در دموکراسی صنفی که نوع دیگری از دموکراسی اجتماعی است انجمنهایی که نمایندگی منافع گروههای عمدهی جامعه را در اختیار دارند در مراحل تصمیمگیریها و اجرای سیاستهای دولتی دخالت داده میشوند و در کنار پارلمان رسمی نوعی پارلمان صنفی نیز وجود دارد که بهویژه در مسایل اقتصادی تصمیمگیری میکند. نمونهای از دموکراسی صنفی را میتوان در اتریش، سوئد و هلند یافت.
اصطلاح «سوسیال دموکراسی» در آغاز در رابطه با جنبش سیاسی طبقهی کارگر در اروپا به کار برده میشد و پس از انقلابهای 1848میلادی در اروپا رایج شد. فردیناند لاسال، سوسیالیست معروف آلمانی از نخستین کسانی بودند که در سال 1863م سوسیال دموکراسی را برای توصیف مواضع حزبی خود به کار بردند. کنگرهی پنجم اتحادیهی عمومی کارگران آلمان هم در سال 1868م این عنوان را در توصیف برنامههای خود به کار گرفت و بر همین اساس یک سال بعد حزب سوسیال دموکراتیک کارگران تشکیل شد. در فاصلهی دو جنگ جهانی احزاب سوسیال دموکراتیک در رقابت با نیروهای فاشیست در آلمان و ایتالیا، اتریش و اسپانیا شکست خوردند اما در کشورهایی مانند انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی احزاب سوسیال دموکرات نیروی تازهای گرفته و به تدریج با به دستگیری قدرت سیاسی ساخت دولت مدرن رفاهی را برقرار کردند. پس از شکست فاشیست احزاب سوسیال دموکرات در اروپای مرکزی نیز نیرو گرفتند. به لحاظ مواضع سیاسی علیرغم اینکه احزاب سوسیال دموکرات در ابتدای شکلگیری در نیمهی دوم قرن نوزده دارای گرایش رادیکال و تحت تأثیر مواضع انقلابی مارکس و انگلس شکل گرفتند اما پس از جنگ جهانی دوم گرایشهای رادیکال از درون این احزاب رو به کاهش گذاشت و سوسیال دموکراسی بهعنوان گرایش اصلاحی بخشی از بورژوازی را نیز دربر گرفت.[8] این احزاب بهطور کلی از سیاستهای رفاهی، تأمین اجتماعی، اشتغال کامل و دخالت کارگران در ادارهی صنایع حمایت میکنند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان