كلمات كليدي : رضاشاه، انگليس، پهلوي، آيرونسايد، كودتاي سياه، علوم سياسي
نویسنده : محرم حقي
از جمله پدیدههایی که جهانیان در حدود دو قرن اخیر با آن دست به گریبان بودهاند، استعمار بودهاست. ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و با حضور بیگانگان و قدرتهای خارجی از جمله روس و انگلیس روبرو بوده است که به روشهای مختلف در کشور حضور مییافتند که از نظر تاریخی همزمان با تشکیل حکومت صفویان آغاز و تا پیروزی انقلاب اسلامی شامل میشود.[1]
انگلستان به دنبال پایگاه در ایران
دولت انگلستان که در طول جنگ جهانی اول به اهمیت و کارآمدی نفت ایران پی برده بود، اندیشهی تضمین بلند مدت آنرا در سر میپروراند. ادامهی درگیریهای داخلی و احتمال سقوط کشور در دام تبلیغات بلشویکها و در نتیجه به خطر افتادن ذخایر نفتی، انگلستان را به تثبیت اوضاع اقتصادی و سیاسی و در نهایت تقویت دولت مقتدر مرکزی رهنمون گردید. این کشور در آغاز با انعقاد قرارداد 1919م وثوقالدوله وارد عمل شد. محتوای این قرارداد در ظاهر به پرداخت وام و استفاده از مستشاران انگلیسی برای سازماندهی ارتش و مدیریت دستگاه اداری ایران، اختصاص داشت؛ اما هدف واقعی آنها تبدیل ایران به یک کشور تحتالحمایه بود. این قرارداد با مخالفت افکار عمومی و دولتهای خارجی روبهرو شد و دولت انگلیس در روی کار آوردن دولتی که بتواند این قرارداد را به تصویب رساند ناکام ماند.[2]
بنابراین قرارداد عملی نشد و طراحان آن به نقشهای دیگر دست یازیدند. این نقشه چیزی جز تشکیل یک دولت قدرتمند مرکزی نبود؛ دولتی که بتواند مدعیان جداییطلب و خودمختار را سرکوب کند و در مناطق نفتخیز امنیت و ثبات دائمی پدید آورد. انگلیسیها برای چنین کاری رضاخان را برگزیدند. رضاخان از افسران جاهطلب قزاق، تنها نیروی نظامی مدرن ایران، بود که به کمک آیرونساید به فرماندهی قزاقها رسید و به پیشنهاد عوامل انگلیس برای ساماندادن کودتا و پدیدآوردن یک دولت قدرتمند رهسپار تهران گردید.
بدین ترتیب، کودتای سوم اسفند 1299 شکل گرفت و تهران به اشغال کودتاچیان در آمد. سیدضیاالدین طباطبایی ـ که بهعنوان سیاستمدار طرفدار انگلیس شهرت داشت ـ با فشار انگلیسیها، نخستوزیر شد و رضاخان نیز از احمدشاه، فرمان سردارسپه گرفت.[3]
کودتای سوم اسفند 1299 را میتوان نقطه عطفی در روابط سیاسی ایران و انگلیس دانست چرا که با انقلاب اکتبر 1917م، سلسلهی قاجار از حمایت روسیه محروم شد و هنگام آن رسیده بود که رقیب دیرینهی او، انگلیس بدون نیاز به تقسیم منابع با رقیب به تدریج حضور گستردهی خود را در ایران بیش از پیش تثبیت نماید.
استنادات نقش انگلستان در به قدرت رسیدن رضاخان
امروزه دیگر، با آشکار شدن اسناد و مدارک موجود، تردیدی در نقش عوامل بریتانیایی در راهاندازی و پیشبرد اهداف کودتا وجود ندارد. در این میان خاطرات ژنرال آیرونساید و نیز وصیتنامهی محرمانهی اردشیر جی ریپورتر و دیدگاه مورخین و محققین تاریخ معاصر ایران، آشکارا و به وضوح از نقش عوامل بریتانیا در تمهید کودتای سوم اسفند 1299 پرده بر میدارد.
الف: دیدگاه جان فوران:
جان فوران در کتاب مقاومت شکننده در مورد کودتای سوم اسفند و حد و حدود نقش بریتانیا در آن میگوید: بی آنکه به راه افراط و تفریط برویم بریتاینا نقش مهمی در کودتا داشته است. شواهد موجود مؤید آنند که وزارت خارجهی بریتانیا نقش چندانی در کودتا نداشت امّا مقامهای برجستهی نظامی و پرسنل سفارتخانهی بریتانیا در ایران در تدارک کودتا نقش تعیینکنندهای داشتهاند.[4] چرا که رضاخان با حمایت آیرونساید در زمستان 1299 به مقام فرماندهی فوج قزاق رسید، آیرونساید در خاطراتش مینویسد: یک دیکتاتور نظامی میتواند مشکلات ایران را حل کند و ما امکان پیدا میکنیم بی هیچ دردسری قوایمان را از ایران بیرون ببریم.[5]
در روز 25 بهمن 1299 آیرونساید به بغداد فراخوانده شد و به رضاخان یادآور شد که از آن پس او فرمانده قوای قزاق است و میتواند هر طور مناسب میداند عمل کند و تنها از رضاخان قول گرفت که احمدشاه را از سلطنت خلع نکند.
آیرونساید در 4 اسفند 1299 در خاطرات خود مینویسد: رضاخان در تهران کودتایی ترتیب داده است اما صادقانه به من قول داده است که کاری به کار شاه نداشته باشد و به او وفادار بماند.[6]
عصر روزی که کودتا به وقوع پیوست سرتیپ هیک از سفارت بریتانیا به فرمانده سوئدی ژاندارمری تهران گوشزد کرد مقاومت در برابر قزاقان بیفایده است و روز بعد از وقوع کودتا هرمن نورمن وزیرمختار بریتانیا که در قبل از کودتا در جریان کودتا بود به احمدشاه توصیه کرد به خواست کودتاگران تن در دهد. بعد از وقوع کودتا نرمن به دولت متبوع خود توصیه کرد از رژیم جدید حمایت کند زیرا برای منافع بریتانیا مناسبترین دولتی است که میتوانست پدید آید.[7]
ب: جواد شیخالاسلامی:
شیخالاسلامی معتقد است هر محقق یا مورخ بیغرضی که کمترین آشنایی با جریانات سیاسی این دوره از تاریخ ایران داشته باشد میداند که طراح و نقشهکش حقیقی کودتای سوم اسفند کسی جز آیرونساید نبوده است. ملاقاتهای تاریخی وی با رضاخان در قزوین و تشویق کردن او به انجام کودتا در اغلب اسناد سیاسی معتبر این دوره از جمله در خاطرات خود آیرونساید به وضوح تمام منعکس است. وی که در این تاریخ قرار بود برای تصدی پست مهمی عازم بغداد گردد یک هفته پیش از ترک ایران تمام تعلیمات و ترتیبات کودتا را داده بود و همان روزی (اول اسفند، 1299) که قرار بود قوای نظامی رضاخان از قزوین به تهران حرکت کنند. آیرونساید نیز با یک هواپیمای دو موتورهی نظامی قزوین را به قصد بغداد ترک کرد.[8]
ژنران آیرونساید در ذیل حوادث مربوط به 23 فوریهی1921م پنجم اسفند 1299 در یادداشتهای خود چنین مینویسد «اطلاع پیدا کردم که رضاخان نقشهی کودتا را با موفقیت در تهران اجرا کرده است. وی به آن قولی که در قزوین به من داده بود که متعرض شاه نشود مردانه عمل کرده و اخلاص خود را به مقام سلطنت نشان داده است... تصور میکنم همهی مردم ایران بر این عقیده باشند که نقشهی کودتا را من کشیده و اجرای آنرا پشت پرده نظارت کردهام و اگر راست مطلب را بخواهم بنویسم حقیقت هم همین است.»[9]
ج: نیکی کدی:
خانم نیکی آر، کدی در کتاب ریشههای انقلاب ایران در رابطه با نقش انگلیس در کودتای سوم اسفند 1299 مینویسد: مدارک کتبی که بر شرکت غیر نظامی انگلیس در این کودتا دلالت کند در دست نیست. اما اکنون این مطلب روشن شده که فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران، ژنرال آیرونساید، ابتدا به رضاخان کمک کرد که قدرت را در تیپ قزاق به دست آورد و سپس او را به انجام کودتا تشویق نمود.[10]
نیکی کدی در کتاب دیگرش "ایران دوران قاجار و بر آمدن رضاخان" در تحلیل نقش انگلیس میگوید: اسنادی که اکنون در دسترس است نشان میدهد که انگلیسیها بر طراحی کودتا یا آنچه که رهبران پس از به قدرت رسیدن میبایست انجام میدادند، نظارت نداشتهاند. انگلیسیها با واداشتن احمدشاه به اخراج افسران روسی بریگاد قزاق در مهر 1299 غیر مستقیم راه را برای کودتاگران هموار کردند. ژنرال آیرونساید، فرمانده سپاهیان انگلیس که بر قزاق نفوذ داشت و انگلیسیهای دیگر کمک به آموزش قزاقها و ژاندارمری را بر عهده داشتند. آیرونساید روی رضاخان انگشت گذاشت و او را به مقام فرماندهی قزاقها ارتقا داد. او (آیرونساید) در خاطراتش مدعی است که در تشویق و تأیید کودتا نقش داشته است. اسلحه و ساز و برگ قزاقهای قزوین را انگلیسیها تأمین میکردند و حقوقشان را نیز آنها میپرداختند.
بعداً انگلیسیها بین سیدضیاء و قزاقها واسطه شدند. سپس نورمن وزیرمختار انگلیس در اوایل فوریه (بهمنماه) به کلنل اسمیت پیشنهاد کرد سپاه قزوین را جانشین قزاقهای سرکش تهران کند و در زمان ورود نیروهای رضاخان به تهران نورمن به رئیس سوئدی پلیس توصیه کرد دخالت نکنند و به شاه نیز توصیه کرد بهعنوان تنها راه چاره به خواستههای آنها تن در دهد.[11]
اردشیر جی ریپورتر در وصیتنامهی خود مینویسد: ...به دستور وزارت جنگ در لندن و نایبالسلطنه در هند، همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز گردید. من برای نظرات رضاخان دربارهی نیروی قزاق اعتبار فراوانی قایل بودم و سرانجام او را به آیرونساید معرفی کردم. آیرونساید همان خصایلی را در رضاخان میدید که من دیده بودم و هر دو برای این مرد احترام زیادی قائل بودیم، با تدابیر زیاد کلنل، فرمانده و افسران روسی، لشکر قزوین را ترک گفتند و امور لشگر به دست فرمانده نیروهای انگلیس در شمال ایران اداره میشد. ملاقات آیرونساید با رضاخان و تکرار آن حمایت انگلیس از رضاخان باعث شد و سرانجام کودتا شکل گرفت.[12]
د: حسین مکی:
مؤلف "تاریخ بیست سالهی ایران" معتقد است افرادی از جمله سردار اسعد بختیاری از مالکین بزرگ و صاحب نفوذ، سالار جنگ از فئودالها و صاحب گروههای مسلح، نصرتالدوله فیروز طرفدار قرارداد 1919م و سیدضیاءالدین مدیر روزنامهی رعد و متمایل به سیاست انگلیس برای کودتا از طرف انگلستان در نظر گرفته شده بودند.[13]
در نهایت بنابر پیشنهاد آیرونساید رضاخان فرمانده لشکر قزاق گردید و در آستانهی تصرف تهران سفارت انگلیس با ژاندارمری و گروههای مسلح تماس گرفت که در مقابل تصرف تهران مقاومت نکنند و به یگانهای ژاندارمری که مأمور پیشگیری شدند اسلحه کافی داده نشد و ضامن توپها را نیز بسته بودند. نورمن سفیر انگلیس ضمن ملاقات با شاه و دادن خبر کودتا، ضرورت آنرا برای برقراری امنیت یادآور شده بود.[14]
آیرونساید در خاطرات خود مینویسد: آنچه ایران میخواست یک رهبر بود. من در این کشور تنها یک نفر را دیدم که توانایی رهبری را داشت. او رضاخان بود. مردی که در رأس تنها نیروی مسلح کارآی کشور قرار میگرفت.[15]
آخرین گفتگویی که بین رضاخان و آیرونساید صورت گرفت، آیرونساید حاضر شد با دو شرط به رضاخان اجازه دهد که قدرت را در تهران بدست گیرد:
1) وی متعهد گردد که در حین خروج انگلیسیها از ایران آنها را مورد حمله قرار ندهد.
2) برای سرنگونی شاه دست به یک اقدام قهرآمیز نزده و یا وقوع چنین اقدامی را اجازه ندهد.
آیرونساید مینویسد رضاخان در مورد هر دو خواستهی من قول قاطعانه داد که طبق میل ما عمل نماید.[16]
در خاطرات ارتشبد حسین فردوست نیز آمده است: رضاخان عامل انگلیس بود و در این تردیدی نیست. کودتای 1299 هـ . ش طبق اسنادی که دیدهام و یا شنیدهام در ملاقات ژنرال آیرونساید انگلیسی با رضاخان، با حضور ضیاءالدین طباطبایی برنامهریزی شده و پس از کودتا هم پنج سال طول کشید تا رضاخان، به سلطنت رسید. در این مدت، رضاخان سردارسپه و وزیر جنگ و نخستوزیر شد.[17]
یحیی دولتآبادی، سیدضیاءالدین مدیر روزنامهی رعد و رفقای کمیتهای او ــ کمیتهی آهن و فولاد یا کمیتهی زرگنده ــ را قوهی ایرانی سیاسی و رضاخان سرتیب قزاق را قوهی اجراکنندهی نظامی برای کودتای سوم اسفند میداند که اسمایس انگلیسی دستوردهنده و ادارهکنندهی آن میباشد و محمودخان مدیرالملک، مسعودخان سرهنگ، منوچهرخان طبیب و میرزا کریمخان گیلانی را از اعضای آن معرفی میکند و معتقد است : «...کمیتهی زرگنده مرکز سیاست انگلیس است در تهران در قسمتی که باید به دست ایرانیان انجام بگیرد.»[18]
رضاخان در حضور حاج میرزا یحیی دولتآبادی و دکتر مصدق و دیگران به صراحت از حمایت بیدریغ بریتانیا برای عملی ساختن کودتا سخن گفته بود.
ه: یحیی دولتآبادی:
یحیی دولتآبادی در "حیات یحیی" صریحا از قول سردار سپه چنین نوشته است که سردار سپه در حضور مستوفیالممالک، میرزاحسن مشیرالدوله، دکتر مصدق، تقیزاده، علاء، و دو تن از وزرای دولت یعنی مخبرالسلطنه و فروغی اظهار داشته: مثلا خود مرا انگلیسیها روی کار آوردند؛ ولی وقتی روی کار آمدم به وطنم خدمت کردم. همین مطلب را هم دکتر مصدق با کمی اختلاف بدین عبارت گفته است : ...به خاطر دارم که سردار سپه نخستوزیر، در منزل من با حضور مرحومان مشیرالدوله و مستوفیالممالک و حاج میرزا یحیی دولتآبادی و آقایان مخبرالسلطنه و تقیزاده و علاء اظهار کرد مرا انگلیسیها آوردند ولی ندانستند با چه کسی سروکار دارند. [19]
البته ناگفته نماند کودتای سوم اسفند بدون مساعدت و حمایت نیروهای داخلی و خاصه کمیتهی زرگنده و اعضای آن که همواره با سفارت انگلیس مرتبط بودند محقق نمیشد. میرزا کریمخان رشتی که یکی از مرموزترین اعضای کمیتهی زرگنده است، صریحا به نقش واسطهگری خود میان سفارت انگلیس و رضاخان اشاره کرده است.[20]
بدین ترتیب برای صاحب منصبان انگلیسی تقاضای ده قطعه نشان شیر و خورشید و برای ژنرال آیرونساید نیز نشان درجه اول شیر و خورشید با حمایل سبز تقاضا میشود که دولت به پاس عملی شدن کودتا به آنها اعطا نماید.[21]
همچنین امیل لوسوئر در تأیید و اثبات نقش انگلیسیها در راهاندازی کودتای 1299 مینویسد: «قزاقها از قزوین که مهمترین پایگاه نیرهای نظامی انگلیس در شمال ایران است، به راه افتادند. در این شهر که همه چیز، حتی نام خیابانها انگلیسی است، به چه کسی میخواهند بقبولانند که مقامات ایرانی و صاحبان قدرت از حرکت بیش از 2500 نفر نظامی مسلح و مکمل بیخبر بودهاند.؟ و یا از نیات واقعی ایشان اطلاع نداشتهاند؟ و یا این که نتوانستهاند جلوی اجرای نقشههای ایشان را بگیرند؟ از این مهمتر و جالبتر اینکه چند روز پیش از حرکت شورشیان به سمت تهران سه هزار سرباز انگلیسی به قزوین فراخوانده شده بودند تا خلاء ایجاد شده از حرکت قزاقها را پر کنند. دیکتاتور به گرفتن دستورالعمل از سفارت انگلیس ادامه میدهد. او هیچ چیز را پنهان نمیکند...».[22]
زمینهها و اهداف انگلستان در راهاندازی کودتا در ایران
1. تأمین امنیت هندوستان: یکی از اساسیترین اهداف منطقهای انگلستان تأمین امنیت هندوستان بود که در سیطرهی کمپانی هند شرقی قرار داشت. این منطقه که توسط رژیم بلشویکی مورد تهدید قرار گرفته بود انگلستان را در اندیشهی ایجاد خط حائلی در مقابل نفوذ شوروی به این منطقه فرو برد. بنابراین با وجود دولت مقتدر و قوی در ایران دولت انگلستان میتواند در حفظ و نگهداری هندوستان آسایش خاطر داشته باشد.
2. حفظ موقعیت انگلستان در خلیج فارس بخاطر وجود منابع نفتی در این منطقه و به ویژه ایران که با دولت انگلستان قرارادادهای نفتی داشت.
3. حل مشکلات ناشی از حضور مستقیم سربازان انگلیسی که افزون بر هزینههای سنگین نگهداری و تأمین آنها به تنفر عمومی و بدبینی مردم را نیز به دنبال داشت. در نتیجه آنها گاهی از سوی مردم مورد تعرض واقع میشدند و از طرف دیگر افکار عمومی مردم انگلستان نیز فشار میآورد. بنابراین دولت انگلستان برای حل این وضعیت ناگوار و در اندیشهی یک نیروی جایگزین مقتدر که حفاظت از منافع این کشور را به عهده بگیرد، تمهیدات کودتا را در ایران فراهم ساخت.[23]
روز بعد از کودتا احمد شاه با فشار انگلیسیها و نظامیان، طی دست خطی، سیدضیاءالدین طباطبایی را به ریاست وزرایی منصوب میکند و رضاخان رئیس دیویزیون قزاق نیز با اعلام حکومت نظامی، اولین بیانیهی خود را صادر میکند.[24]
سقوط رضاشاه
وقتی جنگ جهانی دوم درگرفت رضاشاه برای خلاصی از فشاری که انگلیسیها بر او وارد میکردند، تصمیم گرفت به هیتلر بپیوندد تا از قیمومیت خفقانآور بریتانیا خلاصی یابد. ولی نفت برای ماشین جنگی انگلستان ضروری بود و چنین شد که انگلیسیها و روسها در سال 1318ش (1941م) بدون اینکه با مانعی برخورد کنند به ایران حمله کردند، در مقابل شانزده سال سلطنت دیکتاتوری رضاشاه، پانزده لشگر ارتش ایران به فاصلهی چند ساعت بوسیله دو لشگر انگلیسی و روسی تار و مار شدند. رضاشاه با استقبال و رضایت عموم مردم از سلطنت کنارهگیری کرد و به آفریقای جنوبی تبعید گردید و پس از رضاشاه پسر ارشد او محمدرضا با موافقت انگلستان به جای او نشست.
چرچیل و روزولت در کنفرانس تهران (1320) دربارهی رضاشاه چنین گفتهاند: خودمان او را آوردیم و خودمان او را برداشتیم.[25]
رضاشاه چند روز قبل از برکناری خود با شنیدن خبر تصمیم متفقین مبنی بر اشغال پایتخت گفته بود: معلوم است آنها (متفقین) با من حساب خورده دارند و هدفشان از اشغال پایتخت جز استعفای من نیست.
در خلال روز بیستم تا بیستوچهارم شهریور 1320 وقایع مهمی در پس پرده گذشته بود که جز فروغی نخستوزیر و شخص رضاشاه کسان دیگری وارد مذاکرات نبودند. مذاکرات شاه و فروغی در پیرامون استعفای رضاشاه از سلطنت و تفویض آن به ولیعهد بود و فروغی به رضاشاه رساند که منظور اصلی روس و انگلیس همانطور که اعلیحضرت پیشبینی کردهاند استعفا از سلطنت است.[26]
بنابراین در ادمهی جنگ جهانی دوم پس از آنکه آلمان به روسیه حملهور شد، انگلستان با روسیه متفق گردید و رضاشاه هم که متمایل به آلمان شده بود با روسیه مواجه گردید. از طرفی هم با توجه به اینکه رضاشاه قبل از این انگلستان را برای بالا بردن درآمدهای نفتی در بحبوحه جنگ تحت فشار قرار داده بود، بنابراین انگلستان در صدد تلافی برآمد و پا را در یک کفش کرد که باید رضاشاه از سلطنت برکنار گردد. بهطوری که در اسناد سیاسی این عصر ملاحظه میشود شاید روسیه آنقدرها هم اصرار نداشت که فعلا رضاشاه برکنار شود ولی انگلستان مصر بود که باید حتما رضاشاه برکنار گردد.[27]
اشرف پهلوی در "برگهایی از تاریخ" مینویسد: انگلیسیها وقتی دیدند برای پدرم پایگاهی در میان مردم نمانده و بردن او هیچ مقاومتی در مردم بوجود نمیآورد، تصمیم گرفتند او را وادار به استعفا کنند.... یک علت کینهی برادرم نسبت به انگلیسیها که او را وادار ساخت خود را به دامن آمریکاییها بیندازد همین بود. برادرم همیشه میگفت اگر انگلیسیها ایران را اشغال و پدرم را با آن وضع بیرون نمیکردند انتقال قدرت در ایران میتوانست به آرامی صورت گیرد و سلطنت دچار خطر نمیشد.[28]
نویسندهی کتاب "تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه" معتقد است انگلیسیها که از دیرباز باعث و بانی روی کار آمدن رضاشاه محسوب میشدند، حال که شاه به نحو روزافزونی منفور عامه قرار میگرفت هرگونه همکاری بریتانیا با او تنها میتوانست به خرابتر شدن وجههی بریتانیا نزد ایرانیان منجر شود، شاید که با کنارهگیری شاه از صحنهی قدرت، بریتانیا میتوانست دولت دستنشاندهای را در تهران بر سر کار آورد که پارهای از اصلاحات را مجری ساخته و از حمایت مردم برخوردار گردد.
در این زمان دولت بریتانیا و در کنار آن شوروی به این نتیجه رسیده بودند که هرچه شاه زودتر برکنار گردد بهتر است. بنابراین دولت بریتانیا تصمیم گرفت که با تهدید به اشغال تهران شاه را سرنگون سازد و آلمانیها را از تهران بیرون کند، هنگامی که شاه از این مساله آگاه شد در مورد کنارهگیری خود با فروغی که از هواداران اساسی این اندیشه بود به مشورت نشست و در 25 شهریور استعفای خود را نوشت و پادشاهی را به پسرش تفویض کرد.[29]