24 آبان 1393, 14:3
اومانیسم، نامهای درباره اومانیسم، رنسانس، انسان باوری، لیبرالیسم، انسان محوری
نویسنده : مصطفی رضایی
اومانیسم یا انسان باوری، واژهای است که تاریخی به قدمت خلقت انسان دارد. هر جامعهای بر حسب نوع شناخت خود از انسان معنایی برای این واژه در نظر گرفته است. گروهی انسان را مختار به انجام هر عملی برای راحتتر زندگی کردن در نظر گرفتند و گروهی دیگر او را مخلوقی بیچاره و گناهکار که با تحمل رنج و زحمت به سوی مغفرت به درگاه خداوند قدم برمیدارد.
بر طبق آخرین تحقیقات انجام شده در مورد اومانیسم توسط هایدگر در کتاب «نامهای درباره اومانیسم»، سابقه تاریخی این واژه در آثار ادبی آشور دیده شده است. در یونان باستان و در تقابل بین فیلسوفان و سوفسطاتیان «خیر انسانی» و «وجود انسانی» مبنایی بود برای هر اندیشهای که موضوع آن انسان بود. با پیروزی مسیحیت بر امپراطوری رم و تأسیس حکومت کلیسایی، انسان از جنبه نیروهای متافیزیکی و ماوراء ماده مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفت.[1]
در دوره رنسانس یعنی در میانه قرن چهاردهم تا شانزدهم که حکومت دینی کلیسا توانست معنای قابل قبولی از انسان ارائه کند، جنبشی به نام انسان دوستی فارغ از نیروهای غیر دنیوی شکل گرفت که با شعارهایی از قبیل «آزادی خرد و مخالف با ریاضت های دینی»، معنای جدیدی از انسان را همراه با شعارهای «آزادی، برابری، برادری» به جهان ارائه نمود. نمایندگانی همچون اراسموس، کپرنیک، دانته، شکسپیر و فرانسین بیکن در آثار خود نمایندهگی انسان باوری را به عهده گرفت.[2]
اومانیسم به عنوان اندیشه انسان باوری و قدرت انسان در مسخر ساختن همه نیروهای غیر انسانی، تولد یافته عصر رنسانس و تربیت شده عصر روشنگری است؛ که با انقلاب صنعتی و اطلاعاتی در قرن بیستم و اندیشههای پست مدرن پایان قرن بیستم، به عنوان حقیقتی بیمعنا و پوچ به تاریخ پیوست، آنگاه که میشل فوکو گفت: «همانطور که باستانشناسی اندیشه ما به آسانی نشان میدهد، انسان اختراعی اخیر است و شاید اختراعی که به پایان خود نزدیک میشود».[3]
البته ذکر این نکته ضروری است که با ظهور اندیشه هایی چون گفتگوی تمدن ها و رویکرد های جدید علمی بشر، تئوری افرادی چون فوکویاما که داعیه اضمحلال تمدن های بشری و پایان تاریخ را داشتند، رو به افول گذاشت.
انسان و شناخت او، پس از پایان قرون وسطی و در دوران رنسانس محور همه مباحث علمی- نظری اندیشمندان و فلاسفه شد. نگاه های متفاوت به او ارائه نمود و طیفی از اندیشهها و نظریات متفاوت را همچون سرمایهداری، سوسیالیسم، دموکراسی، فاشیسم، کمونیسم به وجود آورد.
اصول اومانیسم یا انسان باوری اندیشهای است که جهان و همه چیز را به خاطر انسان تفسیر و معنا میکند و اصولاً همه چیز برای وجود انسان حقیقت و معنا مییابد؛ به عبارتی «جوهر اومانیسم دریافت تازه و مهمی از شأن انسان به عنوان موجودی معقول و جدا از مقدرات الهی است... . اومانیسم تا اندازهای واکنش در مقابل استبداد کلیسایی، و تا اندازهای تلاش به منظور یافتن نقطه وحدت برای کلیه افکار و کردار انسان در چارچوب ذهنی بود که به آگاهی از قوه فائقه خود رجوع میکرد.»[4]
اومانیسم نظریه یا اندیشهای است که جهان را برای انسان تفسیر میکند و به انسان این حق را میدهد تا در مورد همه چیز به قضاوت و داوری بپردازد و آنچه را که به نفع اوست، انتخاب نماید.
در مکتب لیبرالیسم اصالت به فرد داده میشود و مصالح فرد بر جامعه ترجیح دارد اما، در «مکتب اسلام به قول شهید دکتر بهشتی، اصالت آمیختهای از فرد و اجتماع است؛ یعنی از دیدگاه اسلام نه فرد اصل است به معنای اینکه نظام و محیط اجتماعی هیچ نقشی ندارد و نه فرد بازیچه سرنوشتی است که محیط اجتماعی برایش تعیین میکند».[6] دکتر بهشتی بیان میدارند: البته در صورتی که موردی اجتماعی پیش بیاید، مصلحت اجتماعی مقدم است یعنی اینکه به فرد بر میگردد ولی نه به یک فرد، بلکه به مجموعهای از افراد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان