جناح ليبرال، نهضت آزادي ايران، دولت موقت، انقلاب، ولي فقيه، دين، موازنه-ي منفي، صدور انقلاب، مهندس بازرگان، علوم سياسي
نویسنده : محمد علی زندی
لفظ لیبرال در دورهی مبارزهی بورژوازی صنعتی علیه اشرافیت فئودالی، به کسی اطلاق میشد که در جناح معتدل بورژوازی قرار داشت و طرفدار آزادی از قید و بندهای اقتصادی و اجتماعی عصر فئودالیسم و آزادی اقتصادی و فردی بود.[1]
در قرون معاصر، مجموعه روشها و سیاستها و ایدئولوژیهایی که هدفشان فراهم کردن آزادی هرچه بیشتر برای فرد است را لیبرالیسم یا آزادیخواهی مینامند و به هوادار این سیاستها لیبرال یا آزادیخواه میگویند. اصول اصلی سیاستهای لیبرالی عبارتند از:
1. باور به اینکه بازگویی آزادانهی عقاید برای فرد و جامعه سودمنداست.
2. ارزشمند شمردن بیان آزادانه عقاید فردی.
3. پشتیبانی و موافقت با نهادهای اجتماعی و حکومت پارلمانی که آزادیهای عقاید را ممکن میکند.
4. در اقتصاد، موافق عدم دخالت یا کاهش نظارت دولت در اقتصاد و معتقد به اقتصاد بازار آزاد میباشد.[2]
لیبرال در این معانی میتواند، حتی در بین جناحهای چپ و راست ایران نیز اطلاق شود، راست معتقد به اقتصاد آزاد و بازار، عدم دخالت دولت در اقتصاد بوده و چپ موافق با آزادیهای فردی و گسترش مشارکت مردم است.[3]
در ایران جناح لیبرال به آزادی، دموکراسی، حقوق سیاسی مردم و مدارا با مخالفان تأکید میکند، ضرورتی در اجرای احکام فقهی، به ویژه مجازاتهای اسلامی نمیبیند، با اجباری شدن حجاب مخالف است در برابر ولایت فقیه و نظارت فقیهان بر دموکراسی و شورا تأکید میکند، که میتوان گفت نقش دین را کمتر مورد توجه قرار میدهند، طرفدار مصالحه با غرب و روابط نیکو با همهی کشورهای غربی است، بر ملیت ایرانی پای میفشرد، منافع ملی را مهمترین اصل تعیینکنندهی سیاست خارجی میداند و چندان تمایلی به صدور انقلاب و گسترش ابعاد جهانی انقلاب ایران ندارد.[4]
این جناح متهم به سازشکاری و نرمش با امریکا و غرب میباشد که قصد دارند لیبرالیسم و مکاتب غربی را پیاده کنند و در این راه به کمرنگ کردن ارزشهای اسلامی و انقلابی اقدام میکنند. از نظر برخی دیگر لفظ لیبرال در ایران اصولا معنا پیدا نمیکند، زیرا لیبرالیسم در غرب با پشت کردن به دین نضج گرفت در حالیکه در ایران، فرد ضد دین یا غیر دینی لیبرال نیست. اما طیف لیبرال، در ایران متهم به مواضع غیر دینی و حتی ضد دین هستند و حتی گسترهی این لفظ برای کسانی بکار برده میشود که مطالعات و معرف دینی آنان به نوعی نوگرا و متمایل به اندیشههای غرب و روشنفکری میباشد، حال امکان دارد حوزهی روشنفکری آنان نوگرای دینی باشد و مبتنی بر تساهل.[5]
بنابراین در بررسی این جناح، نهضت آزادی ایران، حزب ملت ایران، جنبش مسلمانان مبارز، جنبش آزادیبخش ملی ایران (جاما)، حزب جمهوری خلق مسلمان، و همچنین روشنفکران دانشگاهی را مدنظر است[6] که در میان آنها، دیدگاههای نهضت آزادی[7] را بیشتر مورد توجه قرار میدهیم، چون هم نمایندهی اصلی این جناح و هم اینکه دولت موقت[8] را بعد از انقلاب تشکیل داد.
نهضت آزادی ایران
نهضت آزادی ایران در 27 اردیبهشت 1340 توسط برخی از رهبران نهضت مقاومت ملی سابق از جمله مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی و دکتر یدالله سحابی تاسیس شد. مرامنامهی نهضت آزادی در چهار اصل مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی بودن خلاصه میشد. نهضت آزادای ایران در سالهای 41 و 44 در جبههی ملی دوم و سوم عضویت داشت. با ممنوعیت فعالیت نهضت آزادی مبارزات آن به صورت مخفی بویژه در خارج از کشور ادامه یافت و برخی فعالان نهضت در اروپا و امریکا از جمله دکتر شریعتی، دکتر یزدی، و دکتر چمران، نهضت آزادای را در خارج از کشور تاسیس کردند. نهضت آزادی خارج از کشور به منظور تدارک مبارزهی مسلحانه با رژیم به تشکیل سازمان مخصوص اتحاد و عمل (سماع) مبادرت ورزید و گروهی از اعضای خود را برای آموزش نظامی به مصر فرستاد. فعالان نهضت آزادی در خارج از کشور همچنین در تشکیل اتحادیهی انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و انجمن اسلامی دانشجویان در امریکا نقش عمدهای داشتند. در سال 1344 چند تن از اعضای جوان نهضت از جمله حنیف نژاد، بدیعزادگان، و سعید محسن سازمان مجاهدین خلق ایران را بنیان گذاردند. در آستانهی انقلاب اسلامی مهندس بازرگان دبیرکل نهضت آزادای از سوی امام خمینی مامور تشکیل دولت موقت شدند. در آبان 1358 بازرگان از نخستوزیری کناره گرفت و از سال 1361 در پی مخالفت نهضت آزادی با ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، و برخی مسایل دیگر فعالیتهای آن محدود شد.[9]
عملکرد جناح لیبرال
اولین جناحی که در داخل جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت جناح موسوم به لیبرال به رهبری دولت مهندس بازرگان بود. این جناح به دلایلی از جمله فقدان انگیزهی لازم میان روحانیون برای تصدی قدرت اجرایی کشور، سابقهی سیاسی- دینی و اجرایی بازرگان، فقدان تجربهی لازم در جمع روحانیون برای مدیریت اجرایی کشور، انگیزه و تلاش شخص بازرگان برای تصدی قدرت اجرایی، و رابطهی نزدیک بازرگان با شهید مطهری، اولین دولت پس از انقلاب را تشکیل داد و نه ماه سر کار بود.[10] جناح لیبرال پس از چندی درگیری با نیروهای تندرو و انقلابی و به دنبال اشغال سفارت امریکا[11] در تهران و عوامل دیگر استعفا و عقبنشینی کرد. از جمله عوامل دیگر استعفا و سقوط دولت موقت میتوان به دلایلی همچون، عدم هماهنگی با ارزشهای انقلاب، عدم تفاهم با رهبری انقلاب، عدم هماهنگی با نهادهای انقلابی، پایان ماموریت دولت موقت، مخالفت گروههای چپ با دولت موقت، عدم هماهنگی میان اعضای دولت موقت، و از دست دادن پایگاه مردمی اشاره کرد.[12] اما اعضای آن در شورای انقلاب[13] شرکت داشتند جناح لیبرال سپس فعالیت خود را در مجلس و خارج از آن متمرکز کرد و تا اوایل دههی 1360 حضور علنی داشت. سپس به دنبال حرکت مسلحانهی سازمان مجاهدین خلق که عملا به نوعی جنگ داخلی مبدل شد و موجب برکناری بنیصدر و بروز شرایط خاصی شد، جناح لیبرال به فعالیت نیمه رسمی و غیر رسمی روی آورد. در سالهای بعد از جنگ، در اثر فضای سیاسی جدید و بازتر شدن نسبی فضای سیاسی، توانست تا حدودی نمود مشخصتری به خود بگیرد. این جناح دوباره فعالیت سیاسی و مطبوعاتی خود را با استراتژی جدید آغاز نمود و در انتخابات ریاستجمهوری دورهی ششم[14] در سال 1376 شرکت کردند ولی رد صلاحیت شدند. در انتخابات مجلس پنجم[15] جناح لیبرال به رهبری نهضت آزادی و تنی چند از فعالان سیاسی این جناح در انتخابات شرکت کردند و چند نفر منتسب به این جناح صلاحیتشان مورد تأیید قرار گرفت، اما در اعتراض به نبود جو مناسب از شرکت در انتخابات خودداری کردند. نهضت آزادی از آن پس به فعالیت غیر رسمی خود ادامه میدهد.[16]
نشریهی "ایران فردا" را اغلب منتسب به نهضت آزادی میدانند اما صاحب امتیاز آن (سحابی) به این امر اعتقاد ندارد و حتی خود را از نهضت جدا کرده است. نشریات کیان، فرهنگ، توسعه، ایران فردا، جامعهی سالم را باید منتسب به جناح لیبرال دانست، با این حال هیچ نشریهای که ارگان رسمی نهضت آزادی باشد منتشر نمیشود.[17]
دیدگاهها و مواضع فرهنگی جناح لیبرال
پلورالیسم و گسترش مطبوعات آزاد و ایجاد فضای باز فرهنگی و گسترش نقد و نقدپذیری و تلاش در جهت تکوین و تکامل فرهنگ تعقل، تجربه و جمعبندی و انباشت تجربهی ملی- اجتماعی و امنیت قانونی افراد و اجرای دقیق قانون اساسی بهعنوان سمبل افتخار ملی از جمله دیدگاهها فرهنگی این جناح میباشد.[18]
این طیف قانون اساسی را یگانه سند با اعتبار و پایهی استوار وحدت و حکومت میداند. از نگاه آنها اسطورههایی چون آزادی و حاکمیت قانون، نهادهایی چون آب و خاک و افتخارات ملی و ایدئولوژی بیانشونده، بصورت دکترینهایی در قالب قانون اساسی و دارای طرحهایی مشخص با صبغهی استقلالطلبی و دموکراسی نمایان میشود.[19] این جناح به تهاجم فرهنگی غرب اعتقاد نداشته و آن را بیشتر تبادل و تعامل فرهنگی ترجمه میکنند.[20]
دیدگاهها و مواضع اقتصادی جناح لیبرال
این جناح موافق با ورود به بازار جهانی بر اساس منافع ملی و یک اقتصاد سرمایهدار و مولد متکی بر صنعت و لیبرالیزه کردن اقتصاد است. معتقدند که لیبرالیزه کردن اقتصاد و حکومت به معنای دست از تمرکز مطلق قدرت و اطلاعات کشیدن و ترک دولتسالاری و توتالیتر گفتن، امری است که در داخل جامعهی دینی هم قابل طرح و بحث است.[21] کاهش نقش دولت در اقتصاد و تمرکززدایی، ایجاد یک دولت مقتدر و کارا در جهت توسعهی درونزا، حمایت از توسعهی تولید ملی از طریق کاهش واردات و توسعهی صادرات غیر نفتی و تقویت و توسعهی بخش تعاون در جهت رشد و تولید ملی، نجات بودجه دولت از نفت و فرار از تک محصولی بودن و گریز از دلال بازیها و... بهطور کلی این طیف طرفدار یک اقتصاد سرمایهداری صنعتی جهانی میباشد.[22]
دیدگاهها و مواضع سیاسی جناح لیبرال
1- انقلاب: انقلاب از دید این طیف، صرفا به خاطر خدمت به ایران و اجرای تحقق کامل دموکراسی و به رسمیت شناختن تنوع افکار و عقاید و مبارزه با استبداد و خفقان به وجود آمد، از این رو حتی این جناح به انقلاب تمام عیار در ایران معتقد نبود و در چارچوب قانون اساسی رژیم شاه، خواهان اصلاحات بودند. این جریان معتقد بودند شاه فقط باید سلطنت کند، نه حکومت. و این جزء با برگزاری انتخابات آزاد و تشکیل مجلس ملی و واگذاری کامل قدرت دولتی به دولت منتخب آن مجلس، ممکن نیست و برای تحقق حقوق ملت انقلاب را جایز نمیدانستند و معتقد به تکامل تدریجی بودند که در آن رفته رفته اصول دموکراسی اجرا شده و مشروطیت واقعی تضمین گردد.[23] مبارزه پارلمانی از این رو بهترین راه حل بود.[24] بنابراین در این طیف، انقلاب ایران قبل از اینکه وجهی اقتصادی داشته باشد یک انقلاب فرهنگی و سیاسی بود.[25]
2- ولایت فقیه: این طیف ولایت فقیه را بهعنوان یک اصل قانون اساسی میپذیرد، اما در تئوری و نظر آن را رد میکند. آنها استدلال میکنند که لفظ التزام عملی در قانون اساسی مدنظر است نه التزام نظری، و در غیر این صورت بسیاری از افراد و شهروندان ایرانی مخصوصا اقلیتهای مذهبی را شامل نمیشود. عزتالله سحابی در مصاحبهای عنوان کرده بود که ولایت فقیه را چون در قانون اساسی آمده قبول دارم (التزام عملی) اما در نظر و تئوری اصل ولایت فقیه را رد میکنم (التزام نظری). در همین طیف نیز گروهی اصل ولایت فقیه را قبول دارند اما نوع مطلقهی آن را رد میکنند و معتقدند که نظر ولایت مطلقهی فقیه یکی از نظرات است ولی اکثر علما به نیابت و ولایت عامهی فقیه (شورایی بودن) معتقدند و مفاهیمی چون نیابت خاص و نیابت عام، فقاهت و مرجعیت تقلید و رابطه مقلد مرجع اخذ خمس و سهم، اجرای حدود به وسیله فقها و اعلام وجوب اصل امر به معروف و نهی از منکر، همگی دال بر تعدد نظرات در باب ولایت فقیه میباشد.[26] به هر حال، جناح لیبرال در باب ولایت فقیه معتقد است که موضوع ولایت فقیه، مسالهای فقهی و امری تقلیدی میباشد. هر کس میتواند طبق نظر و رهنمود مرجع تقلیدی که خود آزادانه انتخاب نموده است در این مسئله عمل کند. در رابطه با قلمرو و اختیارات ولی فقیه، صرفنظر از اختلاف آراء و نظرات فقها، ولایت فقیه را با عناوین و حدودی که در قانون اساسی در هماهنگی با سایر اصول آن، بویژه حقوق ملت و آزادیهای مشروع و مسئولیتهای قوای سهگانه آمده و به تصویب آراء عمومی ملت رسیده است و بر همهی آنها باید قانون خدا اشراف داشته باشد، پذیرفته است و تصویب و امضای قانون اساسی توسط ولی فقیه را به منزلهی صحه نهادن بر این اختیارات تلقی مینمایند.[27]
3- دین: این جناح با ایدئولوژیک کردن دین مخالف است و دین را ابزار رشد و تعالی جامعه میداند زیرا دین در خدمت انسانهاست و نه اینکه انسانها در خدمت دین باشند. بازرگان اعتقاد داشت که ما میخواستیم خدمت کنیم به ایران از طریق اسلام، در حالیکه عدهای میخواهند خدمت کنند به اسلام از طریق ایران، چگونه منبع مالی داشته باشیم اما مصرف آن امتی باشد.[28] جناح لیبرال معتقد است روحانیت یکی از نهادها و گروههای اجتماعی کشور است که باید استقلالش محفوظ باشد و همواره مرجع مظلومان باشد و علیه استبداد داخلی و خارجی اقدام نماید.[29] این طیف، آمریت دین از احکام اسلامی را بر سیاست لازم میداند ولی در عین حال حکومت اسلامی را الزاما مترادف با حکومت روحانیون نمیداند. از نظر آنها دین یک امر فردی و خصوصی است که باید بازتابهای اجتماعی داشته باشد اما نباید معرفت دینی را بهطور رسمی و علنی در قالب تصمیمهای سیاسی و اجتماعی بیان کرد زیرا در این صورت باعث زوال دین و ترویج بیدینی در جامعه خواهد شد، بر این اساس «اهتمام گذشتگان به بیرون کشیدن دین از دست دینفروشان و دینناشناسان بود، اما اهتمام امروزیان به سلامت عبور دادن دین از معبر پر حادثهی زمان و معنی بخشیدن مناسب به آن در سراچه پر تطاول روزگار است.»[30]
از این رو جناح لیبرال به حاکمیت و نظارت دین اعتقاد دارد نه حکومت دینی. حکومت بعد از انقلاب را حکومت دینداران معرفی میکند نه حکومت دینی. در این نگرش این طیف با ابزاری شدن دین در راه مفاسد سیاسی و حذف رقبا مخالف است. «حکومت دینی مبتنی بر ایمان و اعتقاد و عمل بیرونی مومنان از طرف دیگر است از این رو حکومت دینی فراتر از فقه است.»[31] جناح لیبرال از مطلقیت و جزمیت به دور است و آن را عامل سقوط و زوال عقل میداند، حال این حزمیت ممکن است دین در قالب ایدئولوژی باشد یا خود عقل. بازرگان معتقد بود فطرت انسانی، قربانی عمل شده است و باید با همکاری اخلاق و علم، از خشکی و مطلقیت علم رهایی جوئیم. به نظر این طیف همهی امور نسبی است و مطلقیت و حقیقت را رد میکند و واقعیت را جایگزین آن میکند.[32]
4- سیاست داخلی: این طیف معتقد است که توسعهی سیاسی شرط اولیه و گریزناپذیر توسعهی اقتصادی است. قانونمند کردن جامعه و مدیریتها براساس تخصص و تجربه، آزادی فعالیتهای سیاسی و اجرای اصول شوراها، تساهل و تسامح به جای دشمنی و خشونت، کاهش فاصله حکومت و حکومتشوندگان بر اساس انتخاب صحیح و متخصص و ایجاد نظام اطلاعاتی دقیق و قوی از دیگر دیدگاههای جناح لیبرال محسوب میشود.[33]
5- سیاست خارجی: این طیف معتقد است که سیاست خارجی طبیعی و تاریخ عاقلانهی ایران، سیاست اعتدال و موازنه منفی میباشد که باید با استفاده از رقابتهای ابرقدرتها و با توجه به جوّ عمومی بینالملل در حفظ صلح و داعیهی دفاع از حقوق بشر، اعمال میگردد.[34] بر این اساس لازم است، روی احترام متقابل بر مبنای عدالت و حاکمیت ملی و تمامیت ارضی تکیه شود. به عبارت دیگر جمهوری اسلامی ایران میتواند بر اساس فلسفهی سیاسی نه شرقی و نه غربی و اتخاذ مشی موازنهی منفی یا موازنهی عدمی با کشورهایی که با ما سر جنگ ندارند و یا مسلمانان را از سرزمینهایشان آواره نکردهاند، روابط عادلانه داشته باشند.[35]
بهطور کلی جناح لیبرال سیاست خارجی خود را پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر چند اصل استوار میداند، رعایت اصل موازنهی منفی یا عدمی، یعنی اینکه در مخاصمات بینالمللی شرکت نکرده و به کشوری هم امتیاز ندهیم، ایجاد رابطه خاص با جهان اسلام و کمک به جنبش انقلابی دنیا بدون دخالت در امور داخلی این کشورها، ارجحیت دادن منافع ملی بر منافع امتی و آرمانی در این جناح مدنظر است، زیرا بر این اعتقادند که مصالح و منافع ملی، مسألهای دراز مدت است و نمیشود منافع ملی را فدای یک سلسله حرکتهای کوتاه مدت مثل اصل حمایت از جنبشهای آزادیبخش نمود.[36]
جناح لیبرال در سیاست خارجی همچنین به اتخاذ تصمیمها بر اساس مصلحت و واقعیت و به دور از شعار و گسترش روابط با هر کشوری که منافع ملی را ارج نهد تأکید میورزند. اصل آتشزدایی و تلاش برای خروج از انزوای سیاسی ایران، احترام و التزام عملی به عهدنامه و مقررات بینالمللی شناخت شدهای که دولت ایران آنها را به رسمیت شناخته و امضاء کرده است، از دیگر نگرشهای این طیف میباشد.[37] دیدگاه آنها در مورد صدور انقلاب به نوعی است که آن را رد میکنند و معتقدند که ما با صدور انقلاب به معنای آموزش مسلحانهی عدهای و فرستادن آنها به کشور خودشان جهت مبارزه با رژیم، مخالف بودیم، نه با تبلیغ اسلام و انقلاب.[38]