دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

دستگاه ها و تشکیلات نظامی سرکوب محمدرضاشاه

No image
دستگاه ها و تشکیلات نظامی سرکوب محمدرضاشاه

محمدرضا شاه، كودتاي 28 مرداد 1332، ارتش، ژاندرمري، شهرباني، گارد جاويدان، ارتشبد حسين فردوست، امريكا، علوم سياسي

نویسنده : محمد علی زندی

هر نظام سیاسی برای تداوم و حفظ سیستم حکومتی خود نیازمند استفاده از روش‌هایی از قبیل، استفاده از ایدئولوژی، بهره‌گیری از ابزارهای قدرت و سرکوب، ایجاد رفاه و... می‌باشد. البته غلظت و میزان استفاده از آن‌ها، متناسب با شرایط جامعه و نظام حکومتی فرق می‌کند. هرچند همه‌‌ی این روش‌ها به گونه‌ای در همه‌ی نظام‌های حکومتی وجود دارند، اما برخی نظام‌ها عامل اصلی تداوم‌بخشی و حفظ سیستم خود را ایجاد رفاه می‌دانند و در کنار آن در سطح پایین‌تر به بحث ایدئولوژی، ابزارهای قدرت و سرکوب برای این منظور استفاده می‌کنند. رژیم پهلوی تبلور نظامی بود که بالاترین و بیش‌ترین ابزارهای قدرت سرکوب را داشت و در نتیجه ستون عمده‌‌ی نگهدارنده‌ی رژیم شاه بود. محمدرضا شاه، بیش از هر رژیمی در ایران به نیروهای مسلح توجه و تکیه داشت. و به عنوان فرمانده‌ی کل قوا احساس می‌کرد که یک ارتش قوی و نیرومند و در عین حال وفادار، نه تنها می‌تواند نظام سیاسی او را در قبال مخالفین داخلی حفظ کند، بلکه با توجه به جاه‌طلبی‌هایش می‌تواند ابزار و اهرم لازم را برای دخالت در امور منطقه و همسایگانش فراهم آورد.[1]

دستگاه‌ها و تشکیلات نظامی سرکوب محمدرضاشاه، شامل ارتش، ژاندارمری، شهربانی و گارد جاویدان (گارد شاهنشاهی) بود که پیش از کودتای 28 مرداد 1332 وجود داشتند و پس از کودتا گسترش یافتند.


ارتش

به نظر جان فوران دولت ایران به شاهی محمدرضا پهلوی در سال‌های 1332 تا 1357 (1953 تا 1979م) آشکارا از الگوی حفظ ثبات سیاسی از راه‌های سرکوب و زور استفاده کرد. دولت او هم مثل پدرش رضاشاه سرانجام به ارتش و درآمد نفت متکی شد و حتی در رابطه‌ی وابستگی شدیدتری با یک کشور قدرتمند یعنی امریکا قرار گرفت. دولت شاه به فاصله‌ی یک دهه، ایران را به یک دیکتاتوری سلطنتی متکی به قدرت سرکوب‌گر ارتش و درآمد نفت تبدیل کرد.[2]

دستگاه حکومتی محمدرضا شاه از سال 1324 به بعد، یعنی پس از پایان جنگ جهانی دوم و خروج نیروهای روسی از ایران، دائما کنترل خود را از طریق نیروهای مسلح بر جامعه‌ی ایران افزایش داد و بالاخص پس از کودتای 28 مرداد 1332، محمدرضا شاه کنترل خود را بر فعالیت‌های مردم تنگ‌تر و شدیدتر و همزمان قدرت خود را در رأس بورو کراسی‌های نظامی و انتظامی و اطلاعاتی تشدید کرد. از لحاظ رسمی و بر طبق قانون اساسی،[3] شاه فرمانده‌ی کل قواست و تنها اوست که قادر به اعلان جنگ و اعلان صلح و ترک مخاصمه است. از طرف دیگر مطابق قانون، ارتش و نیروهای مسلح موظف هستند به خدا، شاه و میهن سوگند یاد کنند، به شاه وفادار باشند و بکوشند که شکوه و عظمت ایران باستان را با دفع خطرهای خارجی تجدید کنند و پاس بدارند. البته در 10 سال اول سلطنت محمدرضا شاه ارتش توانست وظیفه‌ی قانونی خود را به نحو شایسته‌ای جامعه عمل بپوشانند. شاه با استفاده از نیروهای مسلح، جنبش‌های خودمختار آذرباییجان و کردستان را در سال‌های 1326- 1324 که مورد حمایت شوروی بودند درهم شکست.[4]

از کودتای 28 مرداد 1332 به بعد نقش ارتش تغییر پیدا کرد و در خط مقدم اختناق داخلی قرار گرفت. از آن تاریخ به بعد ارتش و نیروهای مسلح به مثابه‌ی یک نیروی فرمان‌بر برای حفظ کیان خاندان پهلوی و جنگ با مردم مطرح و مورد استفاده قرار گرفت. تحکیم ارتش و تقویت کمی و کیفی نیروهای مسلح در 20 سال آخر سلطنت محمدرضا شاه و از همه مهم‌تر به کارگیری نیروهای مسلح برای سرکوب مردم و ریشه‌کن کردن هر نوع اندیشه‌ی سیاسی به جز ایدئولوژی شاهنشاهی، عنصر اساسی سیاست داخلی و خارجی دستگاه حکومتی را تشکیل می‌داد. دستگیری و نابودی صدها نفر از نیروهای مبارز پس از کودتای 28 مرداد 1332، متلاشی کردن سازمان فدائیان اسلام و اعدام رهبر آن، مشارکت گسترده نظامیان در سرکوب قیام 15 خرداد 1342 و دستگیری و شکنجه و زندانی کردن ده‌ها نفر در سال‌های 1344- 1340 همگی بیان‌گر این واقعیت است که ارتش و نیروهای مسلح به تکیه‌گاه اصلی رژیم تبدیل شده بود و حتی در سال‌های صدارت هویدا که جامعه از ثبات سیاسی ظاهری برخوردار بود و ضرورتی به مداخله‌ی نظامیان در امور سیاسی و سرکوب مردم نبود، نیروهای مسلح برای حضور در صحنه و انجام هر نوع عملیات ضد مردمی آمادگی داشت. بدین دلیل نیز بود که به تدریج بین ارتش و مردم نوعی عدم اعتماد به وجود آمده بود، چرا که ارتش نیز مانند مأموران مالیاتی نوعی متجاوز حکومتی تلقی می‌شد که بخش اعظم مردم کشور در مقابله با آنها از هیچ ارجحیتی برخوردار نبودند.[5]

پس از کودتای 28 مرداد 1332، در ظرف مدت 2 سال، شاه نظارت خود را بر نیروهای مسلح و نیز مجلس تضعیف شده، مستحکم کرد. فرماندهی‌های جداگانه‌ای برای نیروی زمینی، نیروی هوایی و نیروی دریایی به وجود آورد[6] و هر سه رکن ارتش به اجرای برنامه‌های گسترده‌ی نوسازی که در دهه‌های 1340 و 1350 (1960 و 1970م) رونق داشت، دست زدند. محمدرضا شاه که نسبت به زیردستانش و نیز مشاوران نزدیک خود بسیار مشکوک و بدگمان بود، یک سیستم نظارت بر اعمال و رفتار همه افسرانش ایجاد کرد. نه فقط وی تمام تصمیم‌های مربوط به خریداری تسلیحات، ترفیعات و امور روزمره‌ی نظامی را اتخاذ می‌کرد،[7] بلکه وی همچنین بین افسران جزء و افسران مافوق آنها اجازه‌ی برقراری ارتباط کمی را می‌داد. ایجاد رابطه بین افسران ارشد، به ویژه برای شاه تحمل‌ناپذیر بود. هیچ‌گاه هیچ جلسه‌ای با حضور همه‌ی فرماندهان ارتش شاه در یک اتاق برگزار نشد. در عوض، شاه ترجیح می‌داد که به طور جداگانه اجازه‌ی شرف‌یابی به هر یک از فرماندهان نیروهای سه‌گانه‌ی ارتش را بدهد. وی مأموریت‌ها و وظایف این افراد را به این ترتیب به آنها محول می‌کرد.[8]

از اوایل دهه‌ی 1340 (1960م)، محمدرضا شاه به تدریج نظارتی گسترده و مستقیم را بر نیروهای نظامی ایران اعمال و ارتش را به یک هسته‌ی مرکزی لازم برای ادامه‌ی حکومت شاهنشاهی تبدیل کرد. شاه در تلاش بود تا فرماندهان ارشد را از جریان‌های اجتماعی، مذهبی و سیاسی تأثیرگذار بر غیرنظامیان دور نگه دارد. در عین حال، وی به طور مستمر علاوه بر افزایش ارتش و رسیدگی به جاه‌طلبی‌های اُمرای ارتش، آنان را به تسلیحات مدرن مجهز می‌کرد. این سیاست همراه با نظارت سیاسی شدید بر ارتش، برای افسران جای کمی باقی می‌گذارد تا اندیشه‌های اصلاح‌‌طلبانه‌ای را از ترس اتهام نافرمانی ابراز کنند.[9]

شاه به عنوان تنها منبع قدرت، مختار بود که بنا به مصلحت خود، به شخصی پاداش داده یا وی را تنبیه نماید و لازم نبود این کار حتما توأم با منطق بوده باشد و از آن‌جا که هیچ‌کس به سرنوشت خود اطمینان نداشت، لذا همه‌ی امرای نظامی سعی داشتند از خطا اجتناب ورزیده و خواسته‌های شاه را به بهترین وجه ممکن تعبیر و تفسیر نمایند.[10] به علاوه، محمدرضا شاه بیش از هر شاهی روی ارتش توجه ویژه داشت. او می‌توانست مدعی باشد که یکی از معدود پادشاهان ایران بوده است که احتیاج به یک نیروی نظامی قوی و قابل اعتماد را درک کرده است. از نیروهای مسلح ایران خواسته می‌شد که نقش دوگانه‌ی، استقلال کشور و تضمین قدرت شاه، هر دو را مثل هر رژیم خودکامه‌ی دیگری بازی کند. شاه میان این دو وجه تمایزی نمی‌دید. در حالی‌که در اینجا یک دوگانگی و تمایز اساسی وجود داشت و نقش دوم به قیمت فدا کردن نقش اول ایفا می‌شد. از سوی دیگر علاقه‌ی شدید او به امور نظامی موجب شده بود که در تمام دوران حکومتش، بودجه‌ی نظامی هرگز کمتر از 23 درصد بودجه‌ی کل مملکت نباشد که در طول دهه‌ی 1340- 1320 (1960- 1950م) این نسبت خیلی بالاتر بود و اغلب از 35 درصد هم می‌گذشت.[11]

با توجه به اهمیت ارتش برای بقای رژیم، شاه نیروهای مسلح را در پوشش یک شبکه‌ی گسترده‌ی مراقبتی و جاسوسی جواب‌گوی خود قرار داده بود. نهادهای امنیتی و اطلاعاتی شاه شامل ساواک می‌شد که به طور عمده توسط افسرانی اداره می‌شد که بازنشسته‌ی ارتش و یا مأمور به خدمت بودند. در ضمن، نهاد اطلاعاتی نظامی متعارف‌تر (جی 2) و یا اداره‌ی دوم و از سال 1338 (1959م) نیز نهاد بازرسی شاهنشاهی که کلیه‌ی کارکنانش را نظامیان تشکیل می‌دادند، وجود داشتند. این نهادها نه تنها مراقب تمام جنبه‌های فعالیت‌های سیاسی در کشور بودند، بلکه در مورد فعالیت‌های یکدیگر نیز به شاه گزارش می‌دادند.[12]

رژیم شاه تأکید بسیار بر جدایی نظامیان از سیاست داشت و کادرهای نظامی ایران از شرکت در انتخابات و عضویت در احزاب سیاسی منع شده بودند. با این وجود نیروهای مسلح نقش مهمی را در پشتیبانی از سیاست‌های خارجی و داخلی شاه ایفا کرد. پس از تصویب برنامه‌ی اصلاحات انقلاب سفید سال 1342، مسئولیت‌های بیشتری به نیروهای مسلح در زمینه‌های غیر نظامی مختلفی داده شد.[13]

نفوذ نیروهای مسلح فقط به مسایل اجتماعی- اقتصادی محدود نمی‌شد. شاه اغلب افسران ارتش را به مقام‌های گوناگون در کابینه، ارگان‌های دولتی و سفارت‌خانه‌های ایران در خارج می‌گمارد. مشاغل مهم در نهادهای امنیت داخلی و اجرای قانون به کادر نظامی وفادار و مورد اعتماد شاه واگذار می‌شد. استاندران و شهرداران مراکز شهری عمده، اغلب تیمسارهای ارتش شاه بودند. با این حال ارتش، فاقد وحدت لازم برای تبدیل شدن به یک مرکز قدرت در سیاست ایران بود. با وجود بزرگی ارتش و ساز و برگ‌های پیشرفته‌ی آن، تشکیلات نظامی دارای ضعف و آسیب‌پذیری بسیار بود.[14]

شاه تمام کوشش خود را به کار برد تا وفاداری کامل به شخص خود را به نظامیان تزریق کند و به این منظور مزایای مادی در اختیار فرماندهان ارتش خود می‌گذاشت. برای حصول اطمینان از وفاداری ارتش به رژیم شاهنشاهی، وی غالبا افسرانی را که استقلال‌طلب یا اصلاح‌طلب به نظر می‌آمدند، به بهانه‌ی تهدید امنیتی به تاج و تخت سلطنتی اخراج می‌کرد.[15] سرنوشت شاه و ارتش آن‌چنان در هم تنیده شده بود که او در مصاحبه با یک محقق امریکایی، خودش را نه مانند لویی چهاردهم، دولت، بلکه همانند رضاشاه یک ارتش می‌نامد.[16] نظارت شخصی گسترده‌ی شاه منجر به مشکلات بسیاری شد: 1- به تدریج باعث فرسایش نیروهای مسلح شد. 2- به همبستگی داخلی ارتش لطمه زد. 3- روحیه‌ی شمار کثیری از افسران جزء را تضعیف کرد.

در اثر روادیدهای انقلاب اسلامی ایران، ارتش بدون شاه تعادل خود را از دست داد، ساختارهای فرماندهی فلج شد و تصمیم‌گیری ناممکن شد.[17] به طور کلی ارتش ایران طی این دوران به علت نظارت نیروهای امنیتی بر آنها، برخورداری نظامیان از امتیازات اقتصادی و اجتماعی قابل ملاحظه و اعطای مناصب غیر نظامی به آنها بر پایه وفاداری محض به دربار استوار بود و از خود استقلال رأی و عملی نداشت.[18]

شهربانی

شهربانی یا پلیس ایران یکی دیگر از واحدهای نظامی در زمان شاه بود که با 26 هزار عضو، مسئول حفظ نظم در مناطق شهری، تحقیقات جنایی و کنترل فعالیت خارجیان بود.[19] این واحد نظامی تا پیش از کودتای 28 مرداد 1332، مسئول حفظ نظم و امنیت در مناطق شهری و عمدتا مجری قانون در سطح عادی بود و به همراه ژاندارمری و واحد اطلاعات که در سال 1332 (1953میلادی) زیر نظر سرتیپ تیمور بختیار تشکیل شد، سه سازمانی بودند که به عنوان ابزارهای عمده‌ی سرکوب برای شاه خدمت می‌کردند و نیروهای مسلح را برای بازداری تهدیدهای خارجی آزاد گذاردند.[20] لیکن پس از آن، حداقل در بعد امنیتی تا حد زیادی تحت‌الشعاع واحدهای اطلاعاتی و امنیتی ساواک قرار گرفت و در این زمینه‌ها مجبور به همکاری با ساواک بود. بارزترین نمونه‌ی این همکاری تشکیل کمیته‌ی مشترک ضد خرابکاری در دهه‌ی 1350 برای مقابله با اقدامات مسلحانه‌ی گروه‌های مخالف بود.[21] به هرحال، غالبا از این نیرو خواسته می‌شد که افراد مخالف را دستگیر یا گردهمائی‌ها و تظاهرات مخالفان را درهم شکند، و این کار را گه‌گاه با همکاری ساواک یا یگان‌های ارتش انجام می‌داد.[22]

ژاندارمری

ژاندارمری که نیروی آن در میانه دهه‌ی 1970، به هفتاد هزار نفر می‌رسید مسئول حفظ نظم و آرامش در نقاط غیر شهری وسیع ایران بود. به عبارت دیگر کار پلیس را در منطقه‌های روستایی انجام می‌داد.[23] افزون بر این، وظیفه‌ی اجرای قانون، حفاظت از مرزهای ایران، فرونشاندن شورش عشایر و مناطق قبیله‌نشین که مهم‌ترین نقاط پرآشوب ایران بودند و اجرای عملیات علیه گروه‌های چریکی که در مناطق روستایی فعالیت داشتند، را نیز بر عهده داشت.[24] به نظر ارتشبد حسین فردوست، محمدرضا شاه در دکترین امنیت ملی خود پس از 28 مرداد 1332، مانند رضاخان توجه مستقیمی به شهربانی و ژاندارمری داشت و برای ژاندارمری اهمیت بیشتری نسبت به شهربانی قائل بود. زیرا آن را بازویی برای ارتش می‌دانست و به همین جهت تجهیزات بیشتری نصیب آن می‌گردید. رئیس ژاندارمری فرمانده بود و نه مانند شهربانی رئیس. حداکثر درجه‌ی فرمانده‌ی ژاندارمری به ارتشبدی می‌رسید، حال آن‌که حداکثر درجه‌ی شهربانی، سپهبد بود.[25] نقش ژاندارمری به ویژه پس از اصلاحات ارضی و ورود نیروهای مسلح به روستاها به طور روزافزونی در کنترل این مناطق افزایش یافت.[26] فرمانده‌ی کل ژاندارمری، ارتشبد عباس کریم قره‌باغی، پیش از انقلاب، به ریاست کل ستاد ارتش رسید.[27]

گارد جاویدان (گارد شاهنشاهی)

در نظام سلطه، امنیت داخلی برای سلطه‌گر در مرتبه‌ی اولی، امنیت و حفاظت خود و خانواده است. در چنین نظامی اصل بر بی‌اعتمادی است مگر خلاف آن ثابت شود.[28] یکی دیگر از واحدهای نظامی مجزا از ارتش، گارد شاهنشاهی یا گارد جاویدان بود که طی دوران رضاشاه، برای حفاظت او، خانواده و کاخ‌هایش ایجاد شده بود که در ابتدا شامل یک گروهان پیاده متشکل از 4 افسر، 4 درجه‌دار و 92 سرباز وظیفه، یعنی جمعا صدنفر می‌شد. در سال اول سلطنت محمدرضا شاه همان ترتیب قبلی ادامه یافت، ولی به تدریج تحول یافت و یک گردان مأمور حفاظت از شاه شد که گردان گارد نام گرفت و حدود 350 نفر را شامل می‌گردید که از تابعیت دو لشکر نیز مستقل شد و مستقیما تحت امر شاه قرار گرفت. با این حال، شاه یک گردان را کافی ندانست و آن را به هنگ گارد تبدیل کرد که شامل سه گردان به اضافه‌ی یک گروهان تانک می‌شد، ولی سربازان آن همه وظیفه بودند. این هنگ گارد به سازمان ارتش اضافه شد و هزینه‌ی آن به اضافه‌ی پاداش‌‌ها و مخارج قابل ملاحظه‌ی فوق‌العاده به هزینه‌ی ارتش افزوده گردید.[29]

پس از چندی شاه به حسین فردوست دستور داد که یک واحد مستقل با نام خاص برای حفاظت کاخ شخصی وی تشکیل دهد، لیکن نگهبانی سایر کاخ‌ها با همان هنگ گارد باشد. افراد این واحد می‌بایست از لحاظ قد حداقل 180 سانتی‌متر بوده و از نظر جسمی فوق‌العاده قوی و تمامی دوره‌های نظامی مخصوص کاراته و جودو را می‌دیدند. در این واحد باید همگی استخدامی بوده و از حقوق بازنشستگی استفاده می‌کردند. برای اجرا، فردوست، عباس قره‌باغی را به عنوان معاون انتخاب کرد، وی به همراه سه افسر دیگر طرحی تهیه نمودند که بر اساس آن 300 سرباز به همراه تعدادی کادر در نظر گرفته شدند و مقرر گردید که افراد، دوره‌ی خدمت وظیفه را دیده باشند، از عشایر بوده و حداقل سواد سوم ابتدایی و حداکثر سوم متوسطه داشته باشند، به هیچ وجه شهری نباشند و حرفه‌شان آلوده نباشد و زارع و گله‌دار و کارگر رجحان داشته باشند.[30]

9 ماه پس از دستور شاه، گارد آماده معرفی شد و سرلشکر محمود بهارمست، رئیس وقت ستاد ارتش، بر اساس تاریخ نظامی ایران باستان نام آن را گارد جاویدان نهاد. این گارد 300 سرباز داوطلب با حدود 20 افسر و 30 درجه‌دار و عناصر پشتیبانی یعنی جمعا 400 پرسنل را در بر می‌گرفت که فرمانده‌ی آن در ابتدا عباس قره‌باغی بود و به تدریج سرلشکر ضرغام فرمانده‌ی هر دو گارد وظیفه و جاویدان شد. لیکن حق نداشت در وظایف گارد جاویدان که مراقب نزدیک شاه بود و گارد وظیفه که مراقب هر دو بود، تغییری بدهد.[31]

این گارد خصوصی شاه رفته رفته بزرگ‌تر شد و تغییراتی کرد که از دو گردان داوطلب به نام گارد جاویدان با 700 پرسنل و دو گردان وظیفه با 700 پرسنل و یک گردان تانک و یک واحد هلیکوپتر تشکیل می‌شد. پیش از وقوع انقلاب حدود 2000 نفر در این گارد خدمت می‌کردند که هزینه‌ی نگهداری و عملیاتی آن مافوق تصور توصیف شده بود.[32]

علاوه بر تشکیلات فوق، در تهران یک لشکر کامل وجود داشت که لشکر یک گارد نام داشت که پیش از انقلاب به همراه تیپ گارد جاویدان تحت امر سپهبد بدره‌ای قرار داشت. بدین ترتیب، شاه برای حفاظت خود و کاخ‌هایش، تشکیلات وسیعی ایجاد کرد. خلاصه این‌که لشکر یک مرکز هم گارد نامیده می‌شد، یعنی هرچه نیرو در مرکز بود برای حفاظت شاه و کاخ‌هایش اختصاص یافت که رقم بودجه آن بار سنگینی بر دوش ارتش بود.[33]

مقاله

نویسنده محمد علی زندی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
No image

نحوه های مختلف شـروع کلاس توسط مربی

در این بخش "شـروع ها" در جهت آموزش کلاسداری مطرح می شود.
Powered by TayaCMS