فدائيان اسلام، نواب صفوي، حكومت اسلامي، ملي شدن صنعت نفت، رزم آرا، كسروي، هژير، علوم سياسي
نویسنده : یونس خداپرست
فدائیان اسلام گروهی بودند که در اردیبهشت 1324 با رد اندیشههای کسروی و با رهبری نواب صفوی شروع به فعالیت کردند و برای رسیدن به هدف خود یعنی برپایی حکومت اسلامی و اجرای احکام اسلام به اقداماتی از جمله ترور کسروی، هژیر، رزمآرا، و مانند اینها دست زدند که خیلی از این اقدامات را با هماهنگی با آیتالله کاشانی انجام دادند تا جایی که خارجیان رهبر آنها را اغلب کاشانی میدانستند؛ درحالیکه فدائیان اسلام بیشتر از ردههای طبقه پایین جامعه بودند اما کاشانی از طبقه متوسط سنتی بود (اگرچه نواب صفوی در بحبوحهی ملیشدن صنعت نفت، کاشانی را رهبر معنوی فدائیان اسلام دانست).
زمینههای شکلگیری فدائیان اسلام
بعد از انقلاب مشروطه جو ترور و خشونت علیه جامعهی مذهبی ایران ظهور (مانند آزار و اذیت شیخفضلالله نوری) و در دورهی رضاشاه این خشونتها علیه جامعهی مذهبی (مانند شهادت آیتالله مدرس) شدیدتر شد. با سقوط رضاشاه و روی کار آمدن محمدرضاشاه، احمد کسروی با انتشار کتاب «شیعهگری»، ارزشهای شیعه همانند ائمه معصوم(ع) و پیامبر(ص) و قرآن را به چالش کشید و اسلام را مایهی گمراهی مینامید بنابراین نواب صفوی به شبهات طرفداران کسروی پاسخ داده، و به مناظره با کسروی پرداخت[1]، اما نواب دانست که مبارزهی انفرادی هیچ سودی ندارد لذا با «پیشنهاد حاجسراج انصاری و همکاری آقایان شیخقاسم اسلامی و شیخ مهدی شریعتمداری و دیگر فضلاء جمعیت مبارزه با بیدینی را تشکیل داد.»[2] در مقابل کسروی، نواب صفوی را به گروه رزمندگان (که طرفدار عقاید کسروی و مجهز به سلاح سرد بودند) تهدید کرد. در ادامه نواب صفوی جمعیت مبارزه با بیدینی (مبارزه فقط با قلم و زبان) را کافی نمیداند و مشی مسلحانه را بر آن افزود و تشکیلاتی ایدئولوژیک و فدایی را خواستار شد و در اوایل اسفند سال 1324هـ.ش «نخستین اعلامیه را بهعنوان «دین و انتقام» منتشر و موجودیت فدائیان اسلام را اعلام نمود.
در مورد تعداد اعضای فدائیان اسلام فهرستی بیش از صد نفر در اسناد بجای مانده از شهربانی رژیم شاهی گزارش شده، که ترکیبی از جمعیت فدائیان اسلام، جمعیت مسلمانان مجاهد مذهب جعفری، جمعیت (کمیته) انتقام هستند.[3] اما اعضای اصلی فدائیان اسلام سیدحسین امامی، سیدعبدالحسین واحدی، خلیل طهماسبی، سیدمحمود واحدی، سید علیمحمد امامی به رهبری نواب صفوی است. نشان شناسایی آنها پرچم سبز رنگ با سه هلال ماه که در ان نوشته شده بود «لا اله الا الله، محمد رسولالله، علی ولیالله» است.
فدائیان اسلام و حکومت اسلامی
در داخل گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی، فدائیان اسلام اولین کسانی بودند که مفهوم حکومت اسلامی را بهعنوان اندیشهی اصلی خود بیان نمودند و امامخمینی(ره) این گروه را تحسین کرده، و ولایت فقیه را پایهی آن حکومت قرار داد. آنها در رابطه با حکومت اسلامی اصولی را تدوین کردند که آن اصول در کتاب «رهنمای حقایق» توسط نواب صفوی بهعنوان قانون اساسی فدائیان اسلام در آبان 1328 تألیف، و چاپ آن یک سال به طول انجامید. برخی از این اصول به شرح ذیل است:
1) تنها راه نجات جهان و خصوصا ایران روی آوردن مردم و حکومت به اسلام و قرآن است.
2) مفاسد اجتماعی مانند برهنگی زنان، بیکاری و...، ریشهی نابودی جهان و ایران شده است.[4]
3) راه اصلاح مفاسد اجتماعی، اصلاح روحانیت و اصلاح وزارتخانهها و دربار است....[5]
ویژگیهای حکومت اسلامی آنها
1) اتحاد اسلام بدون قومیتگرایی؛
2) جامع و کامل بودن اسلام؛
3) اتحاد جهان اسلام با اجرای قوانین اسلامی؛
4) عدم تضاد بین اسلام و وطنخواهی[6] است.
بهطورکلی فدائیان اسلام از یک طرف با حزب مخالف بودند در این زمینه نواب صفوی میگوید: «...من با این کارهای بیمغز و اساس مخالفم.»[7] از طرف دیگر نواب صفوی با تألیف کتاب «رهنمای حقایق» اصولی را تشریح کرد که: در بخش اول مبارزه با مفاسد اجتماعی و چگونگی ریشهکن کردن این مفاسد را طرح کرد. در بخش دوم طبقهبندی جامعه و شیوههای مختلف حکومت و در بخش سوم به حمایت از شیخفضلالله نوری (مشروطهی مشروعه) و اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه را خواهان است و در آخر اصلاح وزارتخانهها بخصوص وزارتخانهی فرهنگ و دادگستری و نظام مالیاتی را بر اساس اصول اسلامی خواستار، و از شاه و دولتمردان میخواهد کلیهی قوانین اسلام و تشیع را اجرا کند.
اقدامات فدائیان اسلام
دغدغهی اصلی فدائیان اسلام اجرای احکام اسلامی بود، بنابراین برای رسیدن به این هدف اقداماتی را انجام دادند که در ذیل انها را توضیح میدهم:
1) ترور احمد کسروی: نواب صفوی وقتی فهمید که مباحثه با کسروی سودی ندارد، بنابراین فدائیان، کسروی را در اردیبهشت 1324 مورد حمله قرار دادند اما کسروی جان سالم بدر برد لذا تصمیم به قتل حتمی کسروی گرفتند و این مأموریت را سیدحسین امامی در اسفندماه اجرا کرد. نواب صفوی و همراهانش در دادگاه نظامی محاکمه ولی سرانجام تبرئه شدند، زیرا که هم رهبران مذهبی از آنها پشتیبانی میکردند و هم مقامات حکومتی امیدوار بودند تا در برابر حزب توده از آنها بهرهبرداری کنند.»[8]
2) ترور عبدالحسین هژیر: هژیر که در تیرماه 1328 بهعنوان وزیر دربار منصوب شده بود با توجه به اینکه قرارداد «گس–گلشانیان» در مجلس پانزدهم به نتیجه نرسیده بود با دولت انگلیسیها مصمم شد با دخالت در انتخابات شانزدهم و انتخاب طرفداران آنها قرارداد فوق را به تصویب رساند. چنین تصمیمی دو گروه را در مقابل یکدیگر قرارداد؛ یکی هواداران انگلیسی، هژیر، دولت و شاه، و دیگری اقلیت مجلس پانزدهم با جبههی ملی (مصدق، کاشانی) و فدائیان اسلام بودند. در همین مواقع، آیتالله کاشانی هژیر را مهرهی انگلیسی معرفی میکند و همین موضعگیری باعث تبعید آیتالله کاشانی به لبنان میشود و این تبعید مورد اعتراض فدائیان اسلام و جبههی ملی (مظفر بقایی، مکی، مصدق و...) قرار گرفته و زمینهی وحدت معترضان دربار و دولت را مستحکم کرد.
سرانجام با برگزاری انتخابات شانزدهم و دخالتهای هژیر (وزیر دربار) جبههی ملی و فدائیان اسلام به مجلس راه نیافتند. لذا فدائیان اسلام با تشریح استدلال شرعی؛ (دفاع در مقابل هجوم به جان، دین و ناموس در زمان غیبت امام(ع) بر مسلمانان واجب است و هژیر آلت اجرای این هجوم است) و استدلال عرفی و اجتماعی؛ (هژیر فساد دربار، دولت و... در او متجلی است)[9] مصمم به قتل هژیر شدند و در روز 13 آبان 1328 توسط سیدحسین امامی کشته، اما چند روز بعد امامی با آخرین کلام خود «الله اکبر و زنده باد اسلام» به شهادت رسید.
بهطورکلی فدائیان اسلام علت ترور هژیر را به غیر از دخالت و تقلب در انتخابات شانزدهم در عامل دیگری یعنی: «برقراری روابط ایران با اسرائیل در زمان نخستوزیری او»[10]میدانستند. با قتل هژیر انتخابات باطل، و در انتخابات مجدد، رهبران و طرفداران ملیشدن صنعت نفت به مجلس راه یافتند.
3) ترور علی رزمآرا: بعد از ناکامی رژیم در تصویب لایحهی «گس– گلشانیان» در مجلس پانزدهم و عدم اقتدار حسنعلی منصور در حل مسئلهی نفت، باعث شد امریکا و انگلیس همراه با شاه، رزمآرا رئیس ستاد ارتش را نخستوزیر کنند و از طرف دیگر توطئهای طرح کرده که «در پی تصویب لایحهی الحاقی به قرارداد قبلی نفت و افزایش بهای ناچیزی به قیمت نفت بودند،»[11] بنابراین مهمترین سد ملیشدن صنعت نفت روی کار آمد و کسی در چنین محیطی قادر به مقابله با موج برخاسته را نداشت. اما فدائیان اسلام در شانزدهم اسفندماه 1329 با گلولهی خلیل طهماسبی وی را به قتل رساندند و زمینه را برای ملیشدن صنعت نفت عملی بخشیدند.
4) ترور نافرجام حسین فاطمی: با روی کار آمدن مصدق «فدائیان اسلام عامل اصلی دور کردن دولت از دین، آئین و خواستههای خود را وزیر امورخارجهی مصدق یعنی دکتر فاطمی میدانستند.»[12] بنابراین توسط عبدخدایی در 26 بهمن 1330 ترور شد ولی جان سالم بدر برد.
5) ترور نافرجام حسین علاء: بعد از کودتا، فدائیان به موضعگیری در قبال زاهدی پرداختند و «با ایجاد ارتباطاتی که بین فدائیان اسلام و نهضت مقاومت ملی برقرار شد طرح ترور زاهدی (نخستوزیر وقت) توسط فدائیان اسلام مطرح گردید.»[13]
اما اوج تضاد حکومت کودتا و فدائیان اسلام در زمینهی پیمان بغداد و دوران نخستوزیر حسین علاء است. حسین علاء که در حال تدارک برای پیوستن ایران به پیمان بغداد بود توسط مظفرعلی ذوالقدر مورد حمله قرار گرفت ولی جان سالم بهدر برد همین اقدام زمینهی دستگیری و اعدام دیگر اعضای فدائیان اسلام را فراهم کرد. با عدم موفقیت ذوالقدر، «سید عبدالحسین واحدی و اسدالله خطیبی که به اهواز رفته بودند تا در صورت ناموفق بودن ذوالقدر در راه اهواز به عراق حسین علاء را ترور کنند در اهواز دستگیر، و تحویل تیمور بختیار داده شدند که با درگیری لفظی بختیار با واحدی مرد شمارهی دو فدائیان اسلام، توسط بختیار به شهادت رسید.»[14]
سرانجام نواب صفوی، سیدمحمد واحدی، خلیل طهماسبی و مظفر ذوالقدر در 27 دیماه 1334 اعدام، و بقیهی اعضای دستگیرشده، همچون سیدهادی میرلوحی، اصغر عمری، احمد تهرانی (برادر همسر عبدالحسین واحدی)، علی بهاری به چندین سال زندان محکوم گردیدند.
سیاست خارجی فدائیان اسلام
در بعد سیاست خارجی مسئلهی اصلی فدائیان اسلام، از یک طرف وحدت کل جهان اسلام و اسلامیکردن مسئلهی فلسطین بود، از طرف دیگر بر ارتباط دین و سیاست و جامعیت دین تأکید داشتند. آنها تنها گروه یا تشکل مذهبی ایران بودند که با سازمان اخوانالمسلمین مصر در ارتباط بودند و تحتتأثیر آنها گفتمان اسلام سیاسی را در ایران مطرح کردند.
در قضیهی فلسطین فدائیان اسلام به مانند کاشانی مخالفت خود را با رسمیت یافتن اسرائیل در اردیبهشت1327 اعلام، و در همان سال اجتماع پرشکوهی در حمایت از مردم فلسطین در مسجد سلطانی تهران برگزار شد: «و سرانجام طی اعلامیهای فدائیان اسلام خواستار اعزام پنجهزار نیروی داوطلب به فلسطین شدند که بدلیل مخالفت دولت این کار عملی نشد.»[15]
در اواخر پاییز1332 در کنگرهی اسلامی که با هدف نجات فلسطین در بیتالمقدس برگزار شد؛ خلاصه موضوع سخن نواب در این کنفرانس این بود که «فلسطین نه جزیی از سرزمین عرب بلکه یک سرزمین اسلامی است و در این سفر نواب پیشنهاد داد تا سازمانی انقلابی و بینالمللی برای مبارزه با اسرائیل تشکیل شود و این پیشنهاد مورد استقبال بسیاری از شخصیتها از جمله اخوانالمسلیمن، مصر قرار گرفت.»[16]
فدائیان اسلام و ملیشدن صنعت نفت
طرح ملیشدن صنعت نفت طرحی بود که فدائیان اسلام و جبههی ملی را به همکاری مشترک کشاند این همکاری مشترک از زمان مخالفتها با عبدالحسین هژیر آغاز شد و در آن موقع کاشانی، هژیر را مهرهی انگلیسی خوانده، و همین باعث تبعید کاشانی به لبنان شد اما قبل از این تبعید، کاشانی فدائیان اسلام را با گروه جبههی ملی آشنا کرد.
کاشانی که در تبعید بهسر میبرد به نواب صفوی نوشت که از جبههی ملی در مجلس شانزدهم حمایت کنند در جواب رهبر فدائیان اسلام شرکت در اصل انتخابات بهدلیل اعتقاد به کاشانی قبول کرد اما به آیتالله کاشانی نوشت: «ما با هم قرار گذاشتیم که در چارچوب اسلام کار کنیم و اگر خواستیم وکلایی انتخاب کنیم افرادی باشند که جنبهی مذهبی آنان بر جنبهی سیاسی رجحان داشته باشد»[17]
کاشانی در جواب نوشت: «ما الان رجال دینی که در فن سیاست ورزیده باشند نداریم، چه بهتر اینکه این کار را ما مرحلهای بکنیم و بتوانیم در یک مرحله از رجال سیاسی که در فن سیاست ورزیده هستند و نسبتاً هم جنبهی ملی دارند، استفاده بکنیم تا در طی این دوران بتوانیم انسانهایی که متدین هستند یا سمت مذهبی دارند برای انتخابات تربیت کنیم.»[18] سرانجام فدائیان اسلام از گفتههای کاشانی قانع شدند، و انتخابات در مهر1328 آغاز شد که هژیر و طرفداران آنها در انتخابات تقلب کردند، لذا فدائیان اسلام مجرم انتخابات را توسط سیدحسن امامی ترور، و انتخابات شانزدهم دوباره تجدید شد و طرفداران ملیشدن نفت به مجلس شانزدهم راه یافتند و کاشانی بهعنوان نمایندهی تهران انتخاب، و بهخاطر مصونیت پارلمانی وارد ایران گردید و در مقابل رزمآرا نخستوزیر شد.
جبههی ملی که مانع اصلی ملیشدن صنعت نفت را رزمآرا میدانستند به سراغ نواب صفوی، و از وی درخواست همکاری کردند نواب صفوئی به شرط «تشکیل حکومت اسلامی و اجرای قوانین اسلامی» در صورت پیروزی پیشنهاد جبههی ملی را پذیرفت و رزمآرا را از سد راه برداشت و اکثریت نمایندگان شورای ملی و سنا علیرغم وابستگی به دربار، شاه و انگلیس طرح ملیشدن نفت را تصویبکردند. بعد از ملیشدن نفت بین کاشانی–مصدق و فدائیان اسلام فاصله ایجاد شد و مصدق به خواستهی فدائیان اسلام عمل نکرد و اظهار داشت: «من نه مدعی حکومت اسلامی هستم و نه میخواهم همیشه حاکم و نخستوزیر باشم. هدف من حل قضیهی نفت است؛ حکومت اسلامی را آقایان بگذارند برای یک دولت دیگر و در دولت دیگر تقاضای دولت اسلامی کنند؛ دولت من که برای ابد نخواهد ماند.»[19]
از طرف دیگر فدائیان اسلام از حسین فاطمی و حتی از«مصدق بخاطر در اختیار قرار دادن چهار پست وزارت از جمله وزارت جنگ به افراد دربار به خشم آمدند»[20] انتقاد نمودند.
اما موضعگیری کاشانی اینگونه بود که به رهبر فدائیان اسلام گفت: «موضوع نفت باید بر سایر مسائل تقدم داشته باشد و به مردم اعلام کرد که تا وقتی جبههی ملی «این مبارزهی مقدس و ملی علیه انگلیس را ادامه دهد»[21] کاملا پشتیبان مصدق خواهد بود.
از دیگر ناراحتیهای فدائیان اسلام نسبت به جبههی ملی، نحوهی انعکاس قتل رزمآرا توسط خلیل طهماسبی بود چرا که «دو روزنامهی وابسته به جبههی ملی، «باختر امروز» که بیشتر نظریات مصدق را منعکس میکرد و روزنامهی «شاهد» که بیشتر دیدگاههای کاشانی را منعکس میکرد خبر قتل رزمآرا را، نشأت گرفته از میهنپرستی میدانستند نه اندیشههای اسلامیخواهانهی ضارب»[22] که به هنگام کشتن رزمآرا شعار «زنده باد اسلام» میداد.
فدائیان اسلام و انقلاب اسلامی
بعد از شهادت رهبر فدائیان اسلام، آنها مدتی سکوت اختیار کردند و بعد از چند سال در دههی چهل از نهضت امامخمینی حمایت، و زمینهی ظهور هیأت مؤتلفه اسلامی را فراهم، و حسنعلی منصور را که عامل کاپیتولاسیون در ایران و تبعید امامخمینی بود ترور کردند.
با پیروزی انقلاب اسلامی رهبران بزرگ انقلاب اسلامی از جمله آیتالله خامنهای و هاشمی رفسنجانی اذعان کردند که روحیه و انگیزش انقلابی خود را از فدائیان اسلام الهام گرفتند. بنابراین میتوان اظهار کرد که فدائیان اسلام نقش پایهای در پیروزی انقلاب اسلامی ایران داشتند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فدائیان اسلام در قالب سه شاخه به فعالیت خود ادامه دادند: «شاخهی اول؛ «فدائیان بنیانگذاران» به سرپرستی ابوالقاسم رفیعی، در چند سال اول انقلاب فعال بود. شاخهی دوم؛ «فدائیان اسلام بعد از انقلاب به سرپرستی حجةالاسلام خلخالی است و مقر اصلی آن در باشگاه افسران تهران بود که با سلب مسئولیت قضایی خلخالی منحل گردید. شاخهی سوم؛ «وفاداران شهید نواب صفوی» را تشکیل دادند بعد از انقلاب به فعالیت سیاسی پرداختند و نشریهی «منشور برادری» را که در دوران نواب صفوی فعالیت داشت به راه انداختند و منتشر کردند.» [23]
انتقادات به فدائیان اسلام
انتقاداتی نیز از سوی یکسری از تحلیلگران و منتقدان فدائیان بر آنها مطرح شده از جمله:
1) فدائیان اسلام و جبههی ملی درک درستی از جامعهی ایران بخصوص بعد از قتل رزمآرا نداشتند چرا که پیشرفت ایران بعد از قتل رزمآرا نیاز به وحدت و انسجام داشت نه اینکه فدائیان اسلام حکومت اسلامی و جبههی ملی حکومت لیبرال را دنبال کنند و هر دو دنبال انحصارطلبی باشند و به کارشکنی و اختلافافکنی، انگلیس، امریکا و شاه در بین طرفداران ملی شدن صنعت نفت بیتوجه باشند.
2) فدائیان اسلام لزومی نداشت همیشه مشی مسلحانه را انتخاب بکنند بلکه باستی هر جا ضروری بود (مثل قتل کسروی و رزمآرا) مشی مسلحانه را استفاده، و آنرا شاخهای از فعالیتهایشان قرار میدادند، چراکه با چنین کاری از یک طرف اختلاف بین طرفداران ملیشدن صنعت نفت گسترش نمییافت و از طرف دیگر اعضا فدائیان اسلام به آسانی اعدام نمیشدند.
3) عدم هماهنگی فدائیان اسلام با مرجع تقلید شیعیان وقت آیتالله بروجردی در بازسازی حوزهی علمیهی قم، (مثلا بهخاطر رفتار جنجالی فدائیان اسلام در کشیدن نیروی امنیتی رژیم به حوزه در 10خرداد 1329) در به شهادت رساندن آنها و ناکام ماندن تلاش های آنان بیتأثیر نبود.