مكتب ملطي، طاس، آناكسيمندر، آنكسيمنس، آب گوهر هستي، ماده ي نامتناهي، هوا گوهر هستي، علوم سياسي
نویسنده : محمد علی زندی
در حدود سدهی هفتم پیش از میلاد، موفقیتهای اقتصادی و اجتماعی در یونان بهخصوص در ناحیهی ملطیه زمینهی رشد افکار مادی را فراهم کرد.[1] ملطیه (میلتوس) شهری بود مرکز بازرگانی تجارتی و در ساحل آسیای صغیر یا لیدیه قرار داشت این شهر ثروتمند، پرجنجال و مترقی، مرکز مهم صنعتی و علمی یونان به شمار میرفت.[2] قسمت بزرگی از جمعیت آنرا بردگان تشکیل میدادند و در قسمت آزاد مردم آن، مبارزهی طبقاتی سختی میان توانگران و تهیدستان جریان داشت. ابتدا پیروزی با تودهی مردم بود که باعث کشته شدن زنان و کودکان اشراف شد. سپس اشراف مسلط شدند و مخالفان خود را زنده زنده سوزاندند. ولی این حکومت به تدریج جای خود را به حکومت دسته جمعی تاجران داد. این دسته نیز به نوبت جای خود را به یک حاکم دادند که مطابق معمول به کمک تودهی مردم به قدرت رسیده بود.[3]
طالس بنیانگذار مکتب ملطی بود و از افراد مهم دیگر این مکتب میتوان، انکسیمندر و انکسیمنس را نام برد. ماهیت مکتب ملطی در همهی زمینهها ماجراجویانه، اکتشافی و فردگرایانه بود. اعضای این مکتب بهطور عمده به کشف ماهیت جهان طبیعی توجه داشتند؛ در واقع فلسفهی ملطی را باید نخستین فلسفهی مادگرایی دانست که در آن هستههای اولیهی دیالکتیک دیده میشود.[4]
آموزههای مکتب ملطی
1. جهان مادی و عینی است، یعنی بیرون از ذهن بشر وجود دارد.
2. طبیعت ثابت نیست و بهطور دائم در حرکت و تغییر است.
3. جهان محسوسات بیآغاز و انجام، ازلی و ابدی است، زمان ایجاد نشده و از بین نخواهد رفت.
4. همهی چیزها و پدیدههای طبیعت با یکدیگر ارتباط دارند و بر هم اثر میگذارند.
5. همهی موجودات در اساس وحدت دارند.
به همین دلیل فلسفهی ملطی به فلسفهی طبیعت نیز نامبردار شد. فیلسوفان این مکتب تصور میکردند که جهان مانند ساختمان بزرگی است که از مواد معینی ساخته شده، و وظیفهی فلسفه آن است که تشخیص دهد جهان از چه موادی ساخته شده است. آنها فکر میکردند همهی چیزها میتوانند به یک مادهی اصلی یا اولیه که منشأ جهانها، ستارگان، حیوانات، نباتات، و انسانهاست و همهی اینها در نهایت به آن باز خواهند گشت، استحاله شوند.[5]
متفکران مهم مکتب ملطی و اندیشهی آنها
طالس
طالس(546- 640 ق.م) بنیانگذار مکتب ملطی بود.[6] فیلسوفان و اندیشمندان از نوشتههای هردوت، ارسطو و دیگران به نظریات او آگاهی یافتهاند.[7] او یکی از فرزانگان هفتگانه (Seven wis men) یونان باستان به شمار میآمد؛[8] او را بنیانگذار هندسه، اخترشناسی و فلسفهی یونانی شناختهاند.[9] دربارهی او داستانهای زیادی نقل شده است، مانند افتادن وی به چاه یا گودالی در حالیکه به ستارگان خیره شده بود؛[10] یا پیشبینی کسوف یا خورشید گرفتگی سال 585 پیش از میلاد که در منطقهی آسیای صغیر قابل دیدن بود.[11] ارسطو نقل کرده است که: «او را به علت تهیدستیش سرزنش میکردند که از فلسفه سودی بر نمیخیزد، طالس از روی دانشی که از ستارگان داشت حدس زد در سال آینده محصول زیتون فراوان خواهد بود، با پول مختصری که داشت همهی دستگاههای روغنکشی شهر را خرید و به هنگام برداشت محصول به هر قیمتی که میخواست به اجاره داد و نشان داد اگر فیلسوفان بخواهند میتوانند ثروتمند شودند.»[12] از دیگر کارهای طالس اندازهگیری اهرام از روی طول سایه آنها و تألیف فهرستی از ستارگان برای دریانوردی بود.[13]
طالس طبیعت را از دیدگاه عقل نگریست. طالس معتقد بود گوهر بنیادی و مادهی اصلی اولیهی همه چیز آب است و همه چیز از آن پدیدار شده است. او از مشاهدهی رطوبت در همه چیز معتقد شده بود که آب واقعیتی نهایی است و زمین بشقابی از آب یخزده است که در اقیانوس و بخار شناور است.[14] ارسطو از قول طالس میگوید که مغناطیس روح دارد، زیرا آهن را تکان میدهد. دیگر اینکه همهی اشیاء انباشته از خدایانند.[15]
آناکسیمندر
عضو دیگر این مکتب آناکسیمندر(546- 611 ق.م) از مردم شهر ملطیه و شاگرد طالس بود.[16] او نخستین یونانی بود که کتابی به نثر نوشت. به این ترتیب او نخستین یونانی است که فیزیک یعنی بحث دربارهی طبیعت را از جنبه اساطیری درآورده، صورت عملی به آن داده است و به این دلیل میتوان او را پیشرو فلسفهی طبیعت در یونان دانست.[17] او نخستین کسی بود که کوشید یک نقشهی جغرافیای بکشد[18] و یک مدل بسازد، هدف او از این کار شناساندن حرکات و ابعاد اجرام آسمانی بود.[19] او همچنین دربارهی سنگهای آسمانی، زمینلرزه، علت طغیان رود نیل نیز بحث کرده است.[20]
آناکسیمندر، در همهی مواردی که نظر تازهای از خود بیان میکند دارای نظریات علمی و عقلانی است؛ او عقیده داشت که همهی اشیاء از یک ماده ساخته شدهاند، ولی این ماده بر خلاف آنچه طالس میپنداشت آب نیست و نیز هیچ یک از موادی که ما میشناختیم نیست، بلکه مادهای است نامتناهی و جاویدان که همهی جهانها را دربر گرفته است. چون انکسیمندر زمین را یکی از جهانهای متعددی میپنداشت. او این ماده یا گوهر هستی را نامعین یا نامحدود و یا خنثی مینامید. این مادهی نخستین به صورت موادی که ما میشناسیم درمیآید و خود این مواد نیز به یکدیگر مبدل میشود. اشیاء چنانکه مقدر است به همان چیزی که از آن برخاستهاند باز میگردند. زیرا که بیعدالتی یکدیگر را در زمان مقتضی جبران و مرمت میکنند.[21]
در نظر آناکسیمندر، پدید آمدن اشیاء، انگیختهی تغییر عنصر اولی نیست بلکه ساختهی مجزا شدن اضداد (سرد و گرم، خشک و تر)[22] است به علت حرکتی همیشگی آنها. در جهان باید میان آتش و خاک و آب تناسب معینی برقرار باشد ولی هر کدام از این عناصر که بهعنوان یک خدا تصور میشود، مدام میکوشد که قلمرو خود را گسترش دهد. لیکن نوعی جبر یا ناموس طبیعی وجود دارد که مدام تعادل را برقرار میکند. مثلا هرجا که آتش بوده است خاکستر برجای میماند که همان خاک است. این مفهوم عدل (یعنی حدود ثابت و ابدی که تجاوز آنها به یکدیگر ممکن نیست) یکی از عمیقترین عقاید یونانی بود.[23]
آناکسیمندر برای اثبات اینکه مادةالمواد نمیتواند آب و یا یکی دیگر از عناصر شناخته شده باشد، چنین استدلال میکرد، اگر یکی از این عناصر، عنصر اصلی بود، عناصر دیگر را تسخیر میکرد.
ارسطو از قول وی میگوید که این عناصر معلوم، مخالف یکدیگرند، هوا سرد و آب مرطوب و آتش گرم است، پس اگر یکی از اینها نامتناهی میبود، اکنون آن دیگران را فرا گرفته بود پس در این ستیزهی جهانی، مادةالمواد باید خنثی باشد.[24]
جان بارنت به نظر کلی و اصلی انکسیمندر در موارد زیر اشاره کرده است:
1. آناکسیمندر گفت علت مادی و عنصر نخست چیزها نامعین است و با این بیان نخستین کسی بود که این نام را به علت مادی داد. او گفت که این چیز نامعین نه آب است و نه دیگر عناصری که یاد میشود بلکه گوهری متقاوت از آنهاست که نامعین است و همهی افلاک و آسمانها و جهانهای داخل آنها از این چیز نامعین پدیدار شدهاند.
2. او گفت که این چیز نامعین ازلی و ابدی یا جاویدان است و همهی جهانها را دربر گرفته است.
3. گذشته از آن، حرکتی ابدی وجود دارد که منشأ همهی جهانهاست.
4. او اصل همه چیز را ثابت میدانست، اما گفت که اضداد در لایهی زیرین، که هیئتی نامحدود است، از هم جداست.[25]
آناکسیمندر معتقد بود که یک حرکت دائم و ابدی وجود دارد که در ضمن این حرکت کائنات بهوجود آمده است. کائنات برخلاف آنچه در الهیات یهودی و... آمده است، خلق نشده، بلکه تکامل یافته است. جانوران از عنصر مرطوب، در حالیکه بهوسیلهی آفتاب، بخار میشده است، پدید آمدهاند. انسان نیز مانند همهی جانداران از اخلاف ماهی است. ولی پیداست که انسان جانوری غیر از آنچه امروز هست بوده است، زیرا اگر در اصل به همین صورت میبود به علت طولانی بودن دوران کودکی نسلش برجا نمیماند.[26]
انکسیمنس
انکسیمنس سومین فیلسوف مکتب ملطی است که شاگرد و همشهری آناکسیمندر بوده است.[27] او بیشتر به چگونگی کار کردن چیزها توجه داشت تا اینکه به چه بودن آنها توجه کند.[28] از زندگانی او چندان چیزی معلوم نیست نوشتهاند که در سال 525 ق.م مرده است. نویسندگان دورههای بعد سخنانی از آنکسیمنس نقل کردهاند که کم یا بیش در زمینهی سخنان آناکسیمندر است با این تفاوت که انکسیمنس مادهی اصلی هستی را هوا میدانست او معتقد بود تفاوت و اختلاف اساسی بین چیزها صرفا به میزان وجود مادهی اصلی در آنها مربوط است.[29] روح هواست آتش هوای رقیق شده است هوا چون متراکم گردد نخست به آب مبدل میشود سپس چون بیشتر متراکم شد خاک و سرانجام سنگ میگردد. این نظریه امتیازش این است که اختلاف میان مواد مختلف را اختلاف کمی میداند که فقط به درجهی تراکم بستگی دارد.[30]
وی زمین را به شکل میز گرد میپنداشت و هوا را علت اولی چیزها میدانست و معتقد بود همه چیز از هوا بهوجود آمده است و به آن برمیگردد و چنانکه روان ما که هواست ما را اداره میکند همینطور نیز هوا و نفس همهی جهان را احاطه کرده است.[31]
نکتههای مهم اندیشهی انکسیمنس را بارنت به شرح زیر برشمرده است:
1. انکسیمنس مانند اناکسیمندر گفت که مادهی اصلی و تعیینکننده یکی است و نامتناهی، اما برخلاف اناکسیمندر نگفت این ماده نامعین است، بلکه معین است، زیرا گفت این ماده هواست.
2. او گفت همه چیز از هوا بوده، از هواست، و از هوا خواهد بود، خدایان و چیزهای آسمانی از فرازجویی هوا هستند در حالیکه دیگر چیزها از فرود آبی هوا تشکیل مییابند.
3. او گفت همانطور که نَفَس، که آن هم هواست، ما را پیوسته نگه میدارد، نَفَس و هوا نیز سراسر جهان را دربر میگیرد به نظر او گویا جهان نفس میکشد.
4. شکل هوا چنین است، هرجا بسیار متراکم باشد برای ما نامحسوس است، اما سرما، گرما، رطوبت و حرکت آنرا محسوس میکند. هوا پیوسته در حرکت است زیرا اگر حرکت نداشت، این اندازه که تغییر میکند، تغییر نمیکرد.
5. هوا از لحاظ رقت و تغلیظ در چیزهای متفاوت فرق میکند.
6. وقتی هوا متراکم شود طوری که رقیق گردد، آتش میشود، در حالیکه باد، هوای غلیظ شدهای است، ابر در نتیجهی مالش هوا تشکل میشود، و این ابر اگر غلیظ شود، آب میشود، اگر آب غلیظتر شود به خاک، و اگر تا آن حد که میتواند بازهم غلیظتر شود، به سنگ تبدیل میشود.[32]
در کل میتوان گفت، فلسفهی مکتب ملطی به نظر بیفایده و ساده بهنظر میرسد. اما این فلسفه اهمیت واقعی داشت، زیرا باورهای اساطیری یونانیها را دربارهی منشاء جهان رد کرد و توضیحی کاملا عقلانی از جهان داد. این فلسفه به احیاء و گسترش اندیشهی مصری ابدیت هستی و فناناپذیری ماده منجر شد. مفهوم تکامل را در شکل تغییر منظم، و آفرینش و فنای مداوم پیش نهاد. این فلسفه همچنین راه مفهوم اتمی ماده را هموار کرد.[33]