كلمات كليدي : وظيفه گرايي، اخلاق هنجاري، وظيفه گرايي امانويل كانت، تعميم پذيري
نویسنده : سيد محمد حسيني
واژۀ (Deontology) ترکیبی از دو واژۀ Deonte به معنای تکلیف و وظیفه و Logos به معنای شناخت و شناسایی و در لغت به معنای تکلیف شناسی یا علم به وظایف است، امّا در فلسفه اخلاق، وظیفهگرایی به مجموعهای از نظریههای اخلاق اطلاق میشود که بر ارزش فی نفسه و ذاتی اعمال تاکید دارند و نقطه مرکزی ارزش در این نظریهها خود عمل است.
به عبارتی، وظیفه گرایی، یکی از سه نظریۀ مشهور و مهم در عرصۀ اخلاق هنجاری و در مقابل نظریههای فضیلتگرا (Virtu ethics) و غایت گرا (Teleologicad viwe) قرار میگیرد.
وظیفهگرایی در اغلب موارد بعنوان نظریهای در تقابل با غایتگرایی مطرح میشود، وظیفهگرایان برخلاف غایتگرایان معتقدند که دست کم بعضی اعمال و افعال را میتوان یافت که با قطع نظر از نتایجی که ببار میآورند، انجام آنها خوب و بایسته است و به عبارت سادهتر، برخی اعمال و رفتارها، همیشه و ذاتاً درست و بایسته و یا نادرست و غیر اخلاقیاند.
نظریات وظیفهگرایانه نمیپذیرند کارهای صواب الزامی و اخلاقاً خوب همگی به طور مستقیم یا غیر مستقیم، تابعی باشند از آنچه به لحاظ غیر اخلاقی خوب است یا تابعی آنچه بیشترین غلبه خیر بر شر را برای خود انسان، جامعه او یا کل جهان فراهم آورد. آنها معتقدند علاوه بر خوبی یا بدی نتایج یک عمل یا قاعده، ملاحظات دیگری نیز در کار است که میتواند آن عمل یا قاعده را صواب یا الزامی گرداند؛ یعنی وجوه خاصی از خود عمل، غیر از ارزشی که به وجود میآورد. به عبارت دیگر، وظیفهگرا معتقد است که عمل یا قاعده میتواند اخلاقاً درست یا الزامی باشد حتی اگر بیشترین غلبه خیر بر شر را برای خود شخص، جامعه یا جهان به وجود نیاورد.[1]
وظیفهگرایی کانتی
وظیفهگرایی ایمانوئل کانت (1724-1804م) فیلسوف شهیر آلمانی، بیشک مشهورترین و متنفذترین تقریر وظیفهگرایانه است، به گونهای که در اغلب موارد با استعمال واژه وظیفهگرایی، نظریه اخلاقی کانت، به ذهن متبادر میشود.
غایت گرایان در اخلاق هنجاری، ملاک و معیار خوب و یا بدبودن اعمال را پیامدها و نتایج عمل دانسته و معتقدند هر عملی که بیشترین و بالاترین میزان خوبی (سعادت، لذت و ...) را ببار آورد به لحاظ اخلاقی خوب و بایسته است، امّا وظیفهگرایان در مقابل معتقدند، اعمال ارزش ذاتی و فی نفسه دارند، و ارزش آنها به نتایج و یا لوازمی که در بر یا در پی دارند، منوط و متکی نیست؛ برای مثال وظیفهگرایانی چون کانت معتقدند، قتل بیگناهان، به هیچ وجه مجاز و موجّه نیست (همیشه و همه جا) و بطور مطلق، حتی اگر سود و منفعتی را نیز در بر داشته باشد. به عبارتی وظیفهگرایان، با تاکید بر صرف انجام وظایف و الزامات اولیه اخلاقی خود را موظف به انجام وظیفه میدانند نه دغدغهمند و مأمور بررسی و ملاحظه و یا محاسبه پیامدها و فواید اعمال.
در دیدگاه کانت بعنوان یکی از وظیفهگرایان سرسخت و سنّتی، ارادۀ نیک و تکلیف اخلاقی از مفاهیم کلیدی در اخلاقاند، او معتقد است هر فردی باید بر طبق وظیفه و به انگیزۀ ادای وظیفه اخلاقی خود رفتار کند. کارهایی که مخالف وظیفهاند، گرچه بظاهر سودمند باشند، لیکن به لحاظ اخلاقی نادرست و بیارزشاند؛ برای مثال او معتقد است، اگر تاجری به قصد و یا نیت جلب مشتری و یا رشد و رونق تجاری، از سر عدل و انصاف با مردم رفتار کند، عمل او یک عمل کاسبکارانه و از سر مصلحت اندیشی است و هر چند مطابق با تکلیف اخلاقی اوست، اما بیارزش است، حتی اگر مراقبت فرزندان، از سوی والدین، از سر تمایلات عاطفی صرف و یا ترس از مؤاخذه و ملامت دیگران (و نه صرفاً برای انجام وظیفه اخلاقی) باشد، یک عمل اخلاقی بحساب نمیآید.[2]
به عقیده کانت، انگیزه و ارادۀ نیک است که به عمل بُعد و وجهۀ اخلاقی میبخشد و باید تنها به فکر انجام وظیفه اخلاقی بود، بر همین اساس کانت، قاطعانه دروغگویی حتّی برای نجات یک بیگناه در بند را مخالف وظیفه اخلاقی و نقیض الزامات اولیه اخلاقی بحساب میآورد، او راستگویی را یک وظیفۀ اخلاقی مطلق و غیرقابل نقض میشمارد و معتقد است، در مقام عمل به وظیفه اخلاقی باید با نیت ادا و انجام وظیفۀ اخلاقی، تنها به وظیفه عمل کرد، و نباید به نتایج و تبعات ناگوار وقعی نهاد.
معیاری که کانت برای تعیین و تشخیص وظیفۀ اخلاقی ارائه میدهد این است که در موقع انجام هر عملی از خود بپرسیم که آیا میپسندی که این آئین رفتاری، رواج یابد و فراگیر شود؟ مثلاً در مقام دروغ گفتن از خود بپرسیم آیا راضی خواهی بود که در این شرایط دیگران به تو دروغ بگویند؟ به اعتقاد کانت، با اندکی تأمل در مقام پاسخ به این پرسش میتوان به شناخت وظیفه اخلاقی و عمل درست دست یافت. کانت نام این قاعده را که وظایف اخلاقی را معین میکنند امر مطلق میگذارد بنابراین امر مطلق قاعدهای است که میگوید: تنها بر پایۀ آیینی رفتار کن که بخواهی آیین رفتار تو یک قاعدۀ عام شود.
نظریههای وظیفهگروانه
نظریات وظیفهگروانه بسته به نقشی که به قواعد کلی میدهند انواع مختلفی دارند. نظریات وظیفهگروانه عملنگر معتقدند که همه احکام اساسی درباره الزام، کاملاً جزئیاند. وظیفهگرایی عملنگر افراطی معتقد است که ما در موقعیت جزئی به طور جداگانه و بدون توسل به هیچ قاعدهای، میتوانیم درباره درست یا غلط بودن اعمال، تصمیمگیری نماییم. وظیفهگرایی عمل نگر افراطی، ایجاد قواعد کلی را بر اساس موارد جزئی مجاز میداند اما هرگز اجازه نمیدهد که قاعدهای کلی جانشین یک حکم جزئی مناسب شود.
وظیفهگروان قاعدهنگر معتقدند که معیار صواب و خطا مشتمل بر یک یا چند قاعده است. مشکل اساسی که این وظیفهگرایان با آن روبرو هستند این است که نمیتوان هیچ قاعدهای را یافت که استثناء بردار نباشد یا مجموعهای از قواعد را ارائه نمود که تعارضی در میان آنها وجود نداشته باشد.[3]
از زاویهای دیگر نظریات وظیفهگرایانه را میتوان به دو بخش وحدتگرا و کثرتگرا تقسیم نمود. نظریه کانت که بر امر مطلق مبتنی است نمونهای از نظریات وحدتگراست. معیار واحد کانت این است: «تنها بر طبق آن اصلی عمل کن که به وسیله آن بتوانی در عین حال اراده کنی که این اصل قانون کلی و عمومی شود».[4]