كلمات كليدي : ژوستين، دفاعيّه، كليسا، آباء، ماركيون ها، گنوسيسم، ابيوني ها
نویسنده : محمد صادق احمدي
کلیسای مسیحی فاصله بین سال 100 میلادی، همزمان با خاتمه نگارش نوشتههای عهد جدید، تا سال 451 که مقارن با آخرین شورای نهایی کالسدون است، را دوره آباء مینامد. منظور از آباء، پدران اوّلیه کلیساست که یا در برابر منتقدان، به دفاع از آموزههای مسیحی میپرداختند و یا الهیّات این دین جدید را نظاممند میکردند.
برای تحلیل و بررسی شخصیّت، آراء و زندگی آباء، ابتدا باید به زمانی که ایشان در آن بودهاند، پرداخته شود.
مقاومت و جفا
در اواسط قرن دوم میلادی، دین مسیح برای حاکمان رومی کشورهای فتح شده، بهویژه در شام و آسیای صغیر، به اولین مسئله مشکل تبدیل شده بود؛ زیرا بهعنوان مثال، مسیحیان در اواخر شب در مجالس دینی خود جمع میشدند و این امر موجب نشر شایعات در مورد ایشان میشد. علاوهبر این، اکثر مسیحیان از شرکت در امور حکومتی و دنیوی کنارهگیری و از اجرای مراسم تشریفات ادای سوگند و قربانی بهنام امپراتور خودداری میکردند. همه اینها موجب شده بود؛ که حکومت با مسیحیت بهعنوان جرم مقابله کند؛ زیرا این امتناع را بهمنزله مخالفت با حکومت قلمداد میکرد.[1]
ظهور دفاعیهها
در این دوره تاریخی، یکی از عواملی که سبب بقای راستکیشی مسیحی و حفظ آن از تهمتها میشد، دفاعیهها بودند.
دفاعیهها از ایمان مسیحی و کلیسا در مقابل مخالفان مسیحیت، دفاع میکردند و میکوشیدند در برابر آزارها، حقانیت و معقول بودن مسیحیّت را اثبات کنند.
در آغاز قرن دوم و سوم، دو نوع اصلی دفاعیه به ظهور رسید: دفاعیههای ضد یهود و دفاعیههای ضد پیروان ادیان یونانی _رومی.
نوشتههای ضد یهودی در صدد بودند تا با استفاده از متون یهودی، مسیحایی عیسی را ثابت کنند. گرایش دفاعیههای ضد پیروان ادیان یونانی_رومی نیز این بود که نشان دهد، مسیحیّت تنها دین حقیقی آن زمان است. مخاطب اکثر این دفاعیّهها امپراتور بود.[2]
شاید بتوان برجستهترین فرد در میان مدافعهنویسان مسیحی قرن دوم را ژوستین دانست. وی در دفاعیه نخست(آپولوژی یک)چنین استدلال میکرد که ردّ پای واقعیّت مسیحیّت را باید در میان نویسندگان برجسته مشرک جستجو کرد.[3]
فیلسوف دفاعیهنویس
ژوستین در اوایل قرن دوم میلادی در سوریهی فلسطین متولد شد. پدرش پریکوس و پدر بزرگش باکیوس نام داشتند. از این نامها معلوم میشود که ریشه او یهودی نبوده است.
ژوستین در فلسفه یونانی، بهدنبال یافتن حقیقت بود. او در "گفتگو با تریفو"، حکایت میکند که چگونه در آغاز زندگی دل به فلسفه بست و چگونه تحت عنایات فیلسوفان مکتبهای گوناگون به تحصیل فلسفه پرداخت.
اما چون استادان، بیشتر دلبسته به علایق دنیوی بودند و برای حقالتدریس، او را تحت فشار قرار میدادند، از ایشان دوری کرد؛ تا اینکه با مکتب نوافلاطونی آشنا شد و در این مکتب رشد کرد؛ بهحدّی که متکبّرانه پیشرفت خود را بیش از حد ارج مینهاد.
در این زمان، شخصی، وی را با مسیح و عهد عتیق آشنا ساخت و ژوستین را به مسیحیّت علاقمند ساخت؛ تا اینکه ژوستین مسیحی شد. از این پس، او شروع به تألیف دفاعیّههایش کرد و سه کتاب گفتگو با تریفو و آپولوژی یک و دو را تدوین کرد.
ژوستین، معروف به ژوستین شهید است و جریان مرگ او از این قرار است: ژوستین سالهای واپسین عمر را در رُم گذراند، جایی که در آن به تعلیم مشغول بود. حوالی سال ۱۶۰ همراه دیگر مسیحیان دستگیر و به جرم مسیحی بودن محاکمه شد. او با امتناع از تقدیم قربانی برای خدایان رومی، ایمان مسیحیاش را انکار نکرد و بدینسان با اطمینان از رستگاری خود در مسیح، مرگ را بهجان خرید.[4]
ژوستین و پیدایش نهضتهای نو
در قرن دوم که مسیحیّت جرم شناخته میشد، کلیسای مسیح، فاقد رهبری منسجم و یکپارچه بود؛ در نتیجه قرائتهای مختلفی از دین مسیح بروز کرد؛ که برخی قرائتها مثل ابیونیها، موافق با عقل و برخی دیگر ناموافق و خردگریز بودند. در این زمان تقریبا سه گروه مخالف کلیسا و آراء آن وجود داشت:
1. مارکیونها؛ پیرو یکی از اهالی شهر رم بهنام مارکیون بودند؛ که عهد عتیق را منسوخ و خدای مذکور در آن را الاهی بیرحم و متعدّی میدانست و برای پیروانش انجیل جدیدی تالیف کرده بود.
2. گنوسیها(مخصوصا پیروان والنتینیوس)؛ ایشان عالم ماده را ناپاک و مخلوق خدای عهد عتیق دانسته و بهنوعی ثنویت معتقد بودند. گنوسیها ماری که آدم و حوا را فریفت را موجودی خیر میشناختند و عهد عتیق را منسوخ میپنداشتند. یکی از رهبران گنوسیه والنتینیوس بود که پیروان بسیاری برای خود فراهم کرد.
3. ابیونیها؛ که جریانی یهودی–مسیحی بودند، عیسی را مسیحای مذکور در عهد عتیق میدانستند و برای او شأن انسانی قائل بوده و به عنوان پیامبر خدا به او مینگریستند.
ژوستین در مقابل این سه گروه،از مارکیونها و گنوسیها با عنوان ملحد یاد میکند؛ ولی از ابیونیها نامی نیاورده است. گویا بهطور ضمنی آنها را پذیرفته است.[5] (همچنان که در گفتگو با تریفو به این مطلب اذعان دارد).
آثار ژوستین
از میان آثار ژوستین سه اثر عمده باقی مانده است:
1. گفتگو با تریفو؛ این کتاب شرح مباحثات طولانی با یک یهودی به نام تریفو است و در افسس(محل مسیحی شدن ژوستین) بهنگارش درآمده است.
2. آپولوژی یک؛ مدافعهای از ایمان مسیحی و در خطاب به امپراتور روم است.
3. آپولوژی دو؛ چکیدهای از مطالب کتاب قبلی است و در خطاب به سنای روم نوشته شده است.
نظریههای فیلسوف
ژوستین از پدران مدافعهنویسی مسیحی در دوره خود، از عقائد مسیحی دفاع فراوان کرد و در این بین، صاحب نظریاتی است؛ که بعضا مورد پسند کلیسا نیست.
1. در "گفتگو" تریفو مکرر از او میپرسد: اگر کسی بخواهد طبق قانون موسی زندگی کند و در عین حال عیسی را همان مسیحی بشناسد که رسول الهی است ...، آیا چنین کسانی نیز میتوانند امید رستگاری داشته باشند؟
ژوستین پس از تردیدهای بسیار، به این نتیجه میرسد که چنین مردمی به شرطی رستگار میشوند، که برای مسیحیانی که قبلا مشرک بودهاند توقع ختان نداشته باشند.
جمعی از نویسندگان مسیحی در این زمینه میگویند: ژوستین برای اینکه مجبور نشود مکاشفه یوحنا(تنها کتاب مورد قبول ژوستین در عهد جدید)[6] را انکار کند، ابیونیت را محکم نپذیرفت و از آن پشتیبانی جدی نکرد؛ تا به اشاعه مسیحیت در میان مشرکان ضربهای بزرگ وارد نسازد. پس مسلما به این دلیل بود که بعدها سازشی که او پیشنهاد کرده بود، از طرف کلیسا بهعنوان بدعتگذاری تکفیر شد.
2. ژوستین برای متقاعد کردن مردم، مضامینی را به تحریف اضافه کرده است، تا اثبات نماید که عیسی، همان مسیح نجاتبخش است؛ که پیشگویان خبر دادهاند. وی چندین قسمت از تورات را شرح میدهد و با تغییراتی عجیب آنها را تفسیر میکند. مثلا درباره رمز صلیب میگوید: «موسی در نبردی شرکت جست و بازوان را بهشکلی افقی از هم گشود» و بعد اظهار عقیده کرده است؛ که بیتردید این امر موجب پیروزی او بوده است.
تحریفاتی از این دست را در آثار ژوستین به سهولت میتوان مشاهده کرد.
3. ژوستین در مورد قرابت بین بعضی از مراسم دین مسیح با آیین میترا و تقلید دین مسیح از آیینهای میترایی میگوید: در این مسئله، حیلهای شرارتانگیز وجود دارد(آپولوژی یک).
4. او در رد دیگر گرایشات نیز با دلایل بسیار میانتهی عمل میکرد. مثلا برای سرزنش به فیثاغورثیان جز این ایرادی نداشت، که آنان پیش از تفکر درباره وجود خدا، مطالعه ریاضیات را ضروری میدانستند.[7]
5. ژوستین توجّه خاصی به استفاده از شباهتهای میان مسیحیت و مکتب نوافلاطونی، بهعنوان ابزار ابلاغ بشارت داشت ...؛ این بدان معناست که مسیحیان میتوانند و باید انتظار داشته باشند، که ابعادی از بشارت را در بیرون کلیسا بیابند؛ بنابراین او بین الهیّات یونان و الهیّات مسیحی پیوند برقرار کرد ... از دیدگاه ژوستین بذرهای حکمت الهی در سراسر جهان کاشته شدهاند. او میگفت: ما یاد گرفتهایم که مسیح، نخست زاده خداست و گواهی میدهیم که او لوگوس است؛ که در وی همه اقوام بشری شریکند. همه کسانی که بر طبق لوگوس زندگی میکنند، مسیحیاند؛ هرچند آنان را ملحد دانستهاند؛ مانند سقراط و هراکلیتوس و سایر یونانیهایی که مثل آنها هستند .... هر آنچه را که حقوقدانان و فیلسوفان گفتهاند، با جست و جو و تأمّل در بعضی از ابعاد لوگوس میتوان تعیین کرد. با اینحال، بهدلیل اینکه آنان از لوگوس –که همان مسیح است– آشنایی کامل نداشتهاند، اغلب دچار تناقض شدهاند ...؛ هر آنچه که همه مردمان گفتهاند، به ما مسیحیان تعلق دارد؛ زیرا ما پس از خدا، لوگوس را میپرستیم و بدو عشق میورزیم ... بدان سبب که بذرهای نهاده شده از لوگوس، به آنها پیوند زده شده است.[8]
کلیسای مسیحی
رابطه ژوستین و کلیسا همیشه یکسان نبوده است. مثلا کلمنت و اوریجن در اسکندریه، شیوهٔ ژوستین را در پیش گرفتند؛ که بین تفکر یونانیِ پیشین خود و ایمان مسیحیاش تداوم و پیوستگی میدید. اما ترتولیان در کارتاژ شدیداً با این شیوه مخالف بود.
این بدان معناست، که نظریه کلیسا نسبت به او با تغییر رهبر کلیسا تغییر میکرد. مثلا در دورهای که کلیسا بهشدّت با تفکّر ابیونیت مبارزه میکرد، تفکرات ژوستین مبنی بر پذیرش ابیونیها و اهل نجات بودن ایشان، مورد تکفیر کلیسا واقع شد؛ اما در مواقع دیگر، وی را در شمار آباء و قدّیسان برتر کلیسا قرار میدهند.
البته میتوان گفت که بعد از چند قرن مبارزه کلیسا با ابیونیت و سرکوب کردن ایشان، با گذر زمان همچنان به محبوبیت او تا به امروز افزوده شده است.
این امر، تا بدانجا پیش رفته، که برخی، او را تشکیلدهنده اصول عقائد مسیحی لقب دادهاند.[9]