امروزه بهائیان علیمحمد باب را موعود آخرالزمان و او را مبشر به ظهور فردی میدانند که باید آن فرد حکومت جهانی را پیاده نماید و در تعبیرات باب به نام من یظهرالله معرفی گردیدهاست. با توجه به اختصار این مقاله تنها به چند مورد از اسنادی که اثبات کند، علیمحمد باب در نزد بهائیان، موعود آخر الزمان میباشد اشاره و سپس به نقض این ادعا در گفتار باب و نقد و بررسی آن اشاره میکنیم که از آن به عنوان اعترافات باب نام برده شده است.
سند اول:
در کتاب تاریخ نبیل زرندی اینچنین آمدهاست: هنگامی که ملاحسین به شیراز رسید، با مرد جوانی که عمامه سبز رنگ به نشانهٔ سیادت بر سر داشت، برخورد کرد. آن مرد بیگانه، ملاحسین را به منزلش دعوت نمود. بعد از اینکه آن جوان از ملاحسین پرسید در شیراز چه کار دارد، او پاسخ داد که برای یافتن قائم موعود آمدهاست. سپس آن جوان از ملاحسین پرسید که آیا نشانهای برای شناختن او داری؟ ملا حسین نیز در پاسخ گفت: آری، ... حضرت موعود از خاندان نبوّت و رسالت است، از اولاد حضرت فاطمهزهرا(س) است. سن مبارکش وقتیکه ظاهر میشود کمتر از ۲۰ و متجاوز از ۳۰ سال نیست. دارای علم الهی است، قامتش متوسط است از شرب دخان برکنار و از عیوب و نواقص جسمانی منزّه و مبرّا است. سپس میزبان جوان (همان سید علیمحمد باب) به او گفت: نگاه کن، این نشانهها را در من میبینی؟ بعد از آن ملاحسین بشرویهای چند نشانهٔ دیگر را از سید علیمحمد شیرازی درخواست کرد (از جمله تفسیر سورهٔ یوسف) و در نهایت به او ایمان آورد. بدین ترتیب ملا حسین بشرویهای اولین مومن به باب گردید.[1]
سند دوم :
یکی از نویسندگان بهائی در کتاب خود مینویسد: خصومت و عداوتی که بر اثر اعلان بابیّت بوجود آمده بود هنگامی شدّت یافت و مضاعف گردید که آن مصلح جوان (علیمحمد باب) اعلام فرمود که همان مهدی موعودی است که حضرت رسول(ص) ظهور او را وعده دادهاست.[2]
سند سوم :
در کتاب نقطه اولی از کتب معتبر در نزد بهائیان (وممهور به موسسه ملی مطبوعات امری) زمانی که علیمحمد باب را در مجلس ولیعهد حاضر میکنند، اینطور گفته شدهاست که حضرت اعلی (علی محمد باب) در جواب ولیعهد فرمودند:
منم آن قائمی که مدت هزار سال است منتظر ظهور او میباشید و به شنیدن اسمش قیام نموده، مشتاق زیارت و لقای او بودهاید.[3]
سند چهارم :
در همان کتاب و زمانی که علیمحمد باب را به جهت اعدام مهیا مینمودند به نقل از وی نوشته شدهاست: من قائم، موعود شما هستم. آیا جایز است هر جا که نام من برده شود به احترام من قیام کنید ولی با خود من این نوع معامله مینمائید؟ از قهر خدا بترسید و بر فرزندانتان رحم کنید.[4]
سند پنجم :
در این سند اوج مهدی ستیزی در بهائیت به نمایش گذاشته میشود و سر[5] عبدالبهاء (عباس افندی) با ناجوانمردی هر چه تمامتر سعی در معرفی چهرهای خشن از آقا و مولایمان مینماید.
عبدالبهاء در معرفی امام دوازدهم و موعود شیعیان مینویسد: جمهور ناس منتظر موعودی خونخوارند و ولیّ ظالمی غدّار، مهدیئی خواهند که با سهم وسنان و شمشیری برّان سیلی از خون بیچارگان جاری و سارینماید و شب و روز مشغول به ضرب اعناق گردد و قطع رقابفرماید و بروجی از سرها بیاراید. ملک الموت باشد و آفتجانها گردد. خونریز شود، فتنهانگیز گردد، بنیان انسانبراندازد. اطفال یتیم کند و زنانبیوه نماید. این را شروط حقیقت دانند و منتظر چنین موعودند.[6]
حال که با نوع نگرش و طرز تفکر بهائیان در مواجهه با موعود آشنا شده و اشارهای به موعود دست ساز روسی نمودیم، بر ما لازم است تا آن روی سکه را نیز نمایان کرده و طومار موعودگرایی در بهائیت و سوء استفادههای سران بهائی از این واژه مقدس را در هم بپیچانیم. امید آنکه طالبان واقعی حق و حقیقت، تحری حقیقی حقیقت نموده و به دور از تعصب، بر منابع نوشتاری سران خود نگاهی از سر تأمل انداخته و قضاوتی بر پایه علم و عقل نموده و در مسیر نور ره یابند.
اعترافات سید علیمحمد شیرازی بر قائمیت حضرت صاحب الزمان(عج) فرزند امام حسن عسکری(ع)
اعتراف اول :
فاعرف ان له کان غیبتان باذن الله .......... و ان فی الغیبه الصغری له وکلاء معتمدون و نواب مقربون و ان مدتها قضت فی سبعین سنه و اربعه و عده ایام معدوده و ان فی تلک الأیام کان نوابه روحی فداه عثمان ابن سعید عمری و ابنه ابی جعفر محمد بن عثمان و الشیخ المعتمد به الشیخ ابوالقاسم الحسین ابن روح ثم علی بان محمد السیمری و أنهم کانوا فی غیبته الصغری محالّ الأمر و مواقع النهی و ان الشیعه یرجعون إلیهم فی اوامر الهیه والشئونات القدسیه المشرفه من ناحیه المقدسه.[7]
)بدان که برای او (حجه ابن الحسن) با اذن خدا دو غیبت است ..... در غیبت صغری دارای وکلائی معتمد و نوابی مقرب بودهاست، مدت غیبت صغری سپری شد و هفتاد سال و چند روز معدود ادامه داشت. در این ایام نواب آن حضرت روحی فداه: عثمان ابن سعید و پسرش ابوجعفر محمد بن عثمان و شیخ معتمد ابوالقاسم حسین بن روح سپس علی بن محمد سیمری بودند؛ اینها در ایام غیبت صغری مرکز امر و مواقع نهی و مصدر فرمان بودند.)
اعتراف دوم:
و اشهد ان بعد الأبواب الأربعه لیست له باب قد ورد فی الحدیث ........ و اشهد ان طاعتهم فرض و مودتهم عدل و من انکر احدا منهم فقد کفروا کان من الخاسرین.[8] (و شهادت میدهم که بعد از ابواب اربعه دارای بابی نیست ........ و شهادت میدهم که در ایام غیبت آن حضرت علمائی حافظ و نگهبان دین از طرف آن حضرت، حجت بر مردمند ......... و شهادت میدهم که طاعتشان فرض است و مودتشان عدل، و کسی که یکی از آنها را انکار نماید کافر شده و از خاسران خواهد بود.)
آری فراموش نکنیم این جمله را از مقام حضرت رب اعلی (لقب باب) که اگر کسی یکی از آنها را (نواب چهار گانه امام عصر) انکار نماید کافر شده و از خاسران خواهد بود.
اعتراف سوم:
اگر کسی عمل کرده باشد به دین حضرت رسول(ص) در منتهای عمل و اقرار به ولایت اهل بیت عصمت(ع) آورده باشد و لکن اعراض از حکم حسین ابن روح که یکی از وکلای ایام غیبت صغری بوده نموده باشد شکی نیست که عملهای او هباء منثور است.[9]
اعتراف چهارم:
باب در نخستین کتابی که در تفسیر سورهی یوسف مرقوم نموده، در مواضع مختلفی یا اقرار به قائمیت فرزند امام حسن عسکری(ع) نمودهاست و یا خطابهایی به حضرت ولیعصر(عج) داشته است و استمداد از حضرتش نموده که از آن موارد این دو عبارت میباشد:
اللهُ قَد قَدَّرَ أن یَخرُجَ ذلِکَ الکِتابَ فی تَفسیرِ أحسَنِ القَصَصِ مِن عِندِ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلیِّ بنِ مُوسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّد بنِ عَلیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ عَلی عَبدِهِ لِیَکُونَ حُجَّةَ اللهِ مِن عِندِ الذِّکرِ عَلَی العالَمینَ بَلیغاً.[10]
(به درستی که خدا مقدّر کردهاست که این کتاب را در تفسیر نیکوترین داستانها (سورهی یوسف) از نزد محمد فرزند حسن فرزند علی ... فرزند علی بن ابی طالب بر بنده اش خارج سازد تا از نزد ذکر (خود باب) حجت رسانندهی خدا بر اهل عالم باشد.)
اعتراف پنجم:
آغاز گفتار نمود و مقام بابیت اظهار و از کلمهی بابیت مراد او چنان بود که من واسطهی فیوضات از شخص بزرگواری هستم که هنوز در پس پردهی عزّت است و دارندهی کمالات بی حصر و حد، به اراده او متحرکم و به حبل ولایش متمسک.و در نخستین کتابی که در تفسیر سورهی یوسف مرقوم نموده، در جمیع مواضع، خطابهایی به آن شخص غائب نموده و استمداد در تمهید مبادی خویش جسته و تمنای فدای جان در سبیل محبتش نموده و از جمله این عبارت است:یا بَقیَّةَ اللهِ قَد فَدَیتُ بِکُلّی لَکَ وَ رَضیتُ السَّبَّ فی سَبیلِکَ وَ ما تَمَنَّیتُ إلا القَتلَ فی مَحَبَّتِکَ .[11]
(ای بقیة الله سراپا فدای تو شوم و به ناسزا شنوی در راه تو خشنودم و در راه محبت تو جز کشته شدن آرزویی ندارم ...)
اعتراف ششم:
این سخن جناب باب که فاضل مازندرانی از ابلاغیهی الف ایشان نقل میکند نیز جای تامل دارد:
و حجتک الحی الذی وجوده یبقی کل الخلق و یذکره بذکره کل الموجودات ان تحفظ غیبته و تقرب ایامه و اشهد ان الیوم کان حجتک محمد بن الحسن صلواتک علیه و علی من اتبعه.
(و حجت زندهی تو ای خداوند که وجودش موجب بقای همهی آفرینش است و همهی موجودات او را یاد میکنند (تو را سوگند میدهم که) غیبت او را حفظ کنی و ایامش را نزدیک فرمایی و شهادت میدهم که امروز حجت تو، محمد بن الحسن است که درود تو بر او پیروانش باد)
اعتراف هفتم:
امام صادق(ع) میفرماید: خداوند به قائم ما خصوصیاتی از انبیاء پیشین داده است: میلاد او همانند میلاد موسی است، غیبتش چون عیسی است و تاخیر در ظهورش چون نوح است و عمر طولا نیاش چون خضر است.[12]
اعترافی دیگر:
فداک روحی الحمدالله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده.شهدالله من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد.
اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولی چون قلبم موفق به توحید خداوند جلّ ذکره و نبوت رسول او(ص)و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عندالله است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواستهام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلمم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد.استغفرالله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی الامر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجت الله(ع) را محض ادعای مبطل و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر، مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنانست که این دعاگو را به الطاف و عنایات بساط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند، والسلام.[13]