كلمات كليدي : بهائيّت، حسينعلي نوري، بهاء الله، سيدعلي محمّد شيرازي، بابيّه، ميرزا عبّاس نوري، ميرزا يحيي، صبح ازل، ناصرالدين شاه، ميرزا آقا خان نوري، ص�
فرقهای دینی که در سدۀ 13ق/19م به دست حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله، از پیروان سید علی محمد شیرازی، مؤسس بابیه پدید آمد. حسینعلی در 2 محرم 1233 ق در تهران متولد شد. پدرش میرزا عباس نوری، ملقب به میرزا بزرگ، از منشیان و مستوفیان خوشنویس عصر محمد شاه قاجار، و در کرمان، تهران و قزوین، وزیر، پیشکار و معلم برخی از شاهزادگان و مورد توجه و علاقۀ قائم مقام بود.
حسینعلی در تهران رشد کرد و به تحصیل علم پرداخت. با این همه خود حسینعلی و عبدالبهاء تصریح کردهاند که وی درس نخواند، ولی در مجالس مباحثه و مناظره کسی با او هماورد نبود، بدین هدف که متصف به علم لدنی و پیامبرانه شود.
او با جدیّت به تبلیغ عقاید علی محمد شیرازی (باب) میپرداخت و پس از اعدام باب، همۀ بابیه میرزا یحیی، برادر کوچکتر میرزا حسینعلی و ملقب به صبح ازل را به جانشینی او پذیرفتند و میرزا حسینعلی به عنوان پیشکار و نایب میرزا یحیی به کار برخاست.
در این زمان به سبب سرکوب شدید بابیه و فعالیت میرزا حسینعلی در تبلیغ، وی گویا به خواست میرزا یحیی به کربلا رفت و تا قتل امیرکبیر در همانجا ماند و آنگاه به دعوت میرزا آقا خان نوری، صدراعظم جدید به تهران بازگشت.
پس از سوء قصد نافرجام بابیان به جان ناصرالدین شاه، عدهای از بابیه، از جمله میرزا حسینعلی دستگیر و محبوس شدند.
با آنکه بر اثر آن بسیاری از سران بابیه مقتول شدند، ولی حسینعلی با صرف اموال کلان و وساطت میرزا آقاخان نوری و کوششهای کنسول و سفیر روسیه که پیشنهاد میکردند وی به روسیه برود، نجات یافت و به بغداد رفت، در حالی که میرزا یحیی چند ماه پیشتر، مخفیانه و در جامۀ درویشان به آنجا کوچ کرده بود.
میرزا حسینعلی در آغاز محرم 1269 وارد بغداد شد و به اطاعت از یحیی صبح ازل، و به عنوان پیشکار او به ترویج و تبلیغ عقاید باب مشغول شد. در این دوره چند تن از بابیان ادعا کردند که همان «من یظهره الله»اند که باب از ظهور او خبر داده است. میرزا حسینعلی هم ادعا کرد که در زندان بر اثر کشف و شهود، مأمور به دعوت به بهائیت است پس به اظهار ادعای خود و مقابله با میرزا یحیی برخاست. ولی با مخالفت شدید بزرگان بابیه و میرزا یحیی که این ادعا را خلاف نظر و وصیت باب میدانستند، روبهرو شد. پس به ناچار بغداد را رها کرد و با نام مستعار و در جامۀ درویشان به سلیمانیه رفت و میان کردان، سکنا گزید. وی دو سال آنجا ماند و با صوفیۀ مشهور مراوده و در مجالس آنان حاضر شد. براساس منابع بهائی، ظاهرا ًوی در کردستان به «درویش محمد» معروف بوده است.
در این وقت به سبب تشدید جنگ و جدال میان شیعیان و بابیان، و توصیههای دولت ایران و علمای کربلا و نجف، دولت عثمانی، بابیان و رؤسای آنان را که تابعیت عثمانی داشتند به استانبول، و چند ماه بعد، به ادرنه تبعید کرد. این دوره هم 5 سال به درازا کشید و میرزا حسینعلی در اینجا فرصت را مناسب یافت و خود را آشکارا «من یظهره الله» خواند و نامههایی برای دعوت، به اطراف فرستاد. از جمله نامهای به ناصرالدین شاه نوشت و تلویحاً آورد که از جانب خدا سخن میگوید و حاضر است در حضور شاه با علما مناظره کند. وی نامهای هم به پاپ، پیوس نهم، فرستاد و از او حمایت خواست. در اثر این تلاشها بسیاری از بابیه به او پیوستند.
به هر حال میرزا یحیی صبح ازل در برابر ادعای برادرش، میرزا حسینعلی به مقاومت برخاست و میان طرفداران هر دو، نزاعهای سختی رخ داد و چند تن از دو طرف کشته شدند. این حوادث و برخی مسائل دیگر، کارگزاران دولت عثمانی را واداشت تا میرزا یحیی را به قبرس، و میرزا حسینعلی را به عکا تبعید کنند. آن گاه با هر یک از این دو عدهای از یاران طرف مخالف را همراه کرد تا اخبار فعالیت و دیدارهای آنها را به دولت گزارش کنند. گفتهاند که هر 7 تن ازلیان همراه میرزا حسینعلی به دست بهائیان، ظاهراً بدون اطلاع و دستور میرزا حسینعلی، به قتل رسیدند.
اقامت میرزا حسینعلی در عکا 24 سال به درازا کشید و سرانجام در 2 ذیقعدۀ 1309 ق در 57 سالگی در حیفا درگذشت.
دریافت بخش مهمی از عقاید بهائیه منوط به اطلاع دقیق از عقاید فرق اسلامی در باب امامت و مهدویت است.ادعاهای بهاء نسبت به نبوت و ربوبیت در میان نبود، دیگر عقاید و سخنان سیدعلی محمد شیرازی و میرزا حسینعلی، پیش از ادعای نبوت و ربوبیت، با دیدگاههای تأویل گرایان و سخنان برخی طریقههای صوفیانه قابل تطبیق بود؛ چنانکه برخی از بابیه و ازلیه هم آیین خود را به تشیع منسوب میکنند اما ادعاهای اخیر بهاء موجب شد که این آیین را نه فقط از تشیع، بلکه از دایرۀ اسلام نیز خارج کند. با این همه، برخی نویسندگان معاصر به سبب استنادهای بهائیه به آیات و روایات قرآنی و اسلامی و تأویلهای عرفانی، بهائیت را مبتنی بر اسلام یا شاخهای از بابیه شمردهاند.
سید علی محمد شیرازی که مانند شیخیه، فیض الاهی در هدایت خلق را مستمر میدانست، قائل به استمرار دورههای «نبوت» بود و «خاتمیت» پیامبر اسلام (ص) را خاتمیت دورۀ سابقه، و خود را مؤسس دورۀ جدید نبوت میخواند.از این رو، بابیان در انتظار به سر میبردند.
اگر چه میرزا حسینعلی از دورۀ اقامت در بغداد تا اوایل دورۀ عکا خود را جز «من یظهره الله» نمیشمرد و میکوشید خود را خارج از دایرۀ اسلام جلوه ندهد و در عکا آداب مسلمانی به جا میآورد، ولی سخنان وی خود مقدمهای بود برای آن که اندک اندک ادعای نبوت عامه و نبوت خاصه و ربوبیت و الوهیت کند و شریعتی نو ایجاد کند.
ادعای ربوبیت و الوهیتش هم به نوعی از بعضی نامههای او که خطاب به اشخاص نوشته، و آنها را کلماتی دانسته است که از «سماء مشیت نازل و ارسال شد» و خاصه از کتاب اقدس او بر میآید که در آن به تشریع و وضع احکام پرداخته است. با این حال، بعضی از مبلغان و طرفداران او که گویا توجیه نتایج چنین ادعایی را ناممکن میدیدند، این ادعا را نوعی تمثیل عرفانی یا کلامی، همچون عقیدۀ مسیحیان به حضرت عیسی (ع) قلمداد کردهاند. اما محافل ملی بهائی امروزه تأکید میکنند که بهاء «یکی از مظاهر الاهیهای است که با حقیقت غیبیۀ ذات الوهیت به کلی متفاوت و متمایز است».
نخستین کتاب میراز حسینعلی نوری ایقان نام دارد که آن را پس از بازگشت از کردستان به بغداد نوشت. ایقان در حقیقت تکملۀ کتاب ناقص "بیان" علی محمد شیرازی است که در آن به آیات قرآن و احادیث و سنن پیامبر اسلام (ص) بسیار استناد کرده است. یکی دیگر از مهمترین آثار میرزا حسینعلی که آن را در عکا نوشت، "کتاب اقدس" نام دارد که کتاب شریعت بهائیه و ناسخ بیان باب است. این دو اثر در اواخر حیات بهاء و به دستور خود او توسط پسرش محمدعلی، ملقب به "غُصن اکبر" در بمبئی به چاپ رسید.
پس از میرزا حسینعلی نوری، بنابر وصیت او در لوح عهد یا کتاب عهدی، پسر بزرگ او عباس، معروف به عبدالبهاء به جانشینی منصوب شد، او در تهران در جمادی الأولی 1260 متولد شد و مقارن تبعید پدرش به بغداد، 9 ساله بود.
چون عبدالبهاء به جای بهاء نشست، برادرش محمد علی که به سروری او تن در نداد مرکزی در قصر بهجی در عکا تشکیل داد و رسالهها منتشر کرد. چند تن از یاران خاص بهاء نیز به محمدعلی پیوستند. این نخستین انشعاب در بهائیت بود. طرفداران محمدعلی، نزد کارگزاران دولت عثمانی، عبدالبهاء را متهم به تمهید مقدمات برای طغیان بر ضد دولت کردند، عثمانیان نیز خروج او را از عکا ممنوع کردند و گویا بعدها هم درصدد تبعید او و بلکه مجازاتهای دیگر برآمدند؛ اما در پی تسلط ترکان جوان بر اوضاع، عبدالبهاء آزاد شد. عبدالبهاء به رغم توقیف، به سرعت بر کارها چیره شد و محمد علی را عقب راند. از جمله فعالیتهای عبدالبهاء پس از رفع توقیف، تدارک سفرهای تبلیغی به مصر، اروپا و آمریکا بود.
شرح این سفرها را یکی از همراهان بهائی او، به نام محمود زرقانی در کتابی به نام "بدایع الآثار" نوشته، و آورده است که وی در این سفر به تاسیس یاسازماندهی مجامع و سازمانهای بهائی در این کشورها پرداخت.
در طول جنگ جهانی اول، عبدالبهاء همچنان به ادارۀ امور بهائیان و تبلیغ و صدور رسالهها و نامهها مشغول بود. پس از جنگ، به سبب اهمیت حیفا، عبدالبهاء آنجا را پایگاه بهائیت و فعالیتهای خود قرار داد. وی همانجا بود تا در 1300 ش در 77 سالگی در حیفا درگذشت.
عبدالبهاء نیز، به رغم تصریح بهاء در کتاب اقدس، مدعی بود که به او وحی میشود. بهائیان پیرو او هم وی را نبی و مظهر الاهی میدانستند. کوششهای عبدالبهاء برای تبلیغ و توسعۀ بهائیت، با اتکاء بر علم و اطلاعش بر تاریخ اقوام و اتخاذ سیاستهای خاص، این گروه را که تا پیش از او اهمیت و موقعیتی نداشتند، تا حدی شهرت بخشید.
قطع نظر از آنچه دربارۀ ارتباطها و وابستگیهای سیاسی عبدالبهاء به برخی سازمانها و دولتها گفتهاند، بعضی از منابع بهائی به ارتباط او با حکومت انگلیسی فلسطین و کمکهایی که به ارتش این دولت در جنگ جهانی اول، بر ضد عثمانی کرد، تصریح کردهاند. به همین سبب، به دستور لرد بالفور، او با خاندان و یارانش تحت حمایت ژنرال آلنبی قرار گرفت و در اواخر عمر نیز دولت انگلستان او را شوالیه خواند و نشان و مقام داد.
نخستین اثر مهم عبد البهاء که در حیات بهاء و برای اثبات ادعاهای او و کوبیدن بابیان و ازلیان، در 1303 ق نوشت، کتاب "مقالۀ شخصی سیاح" است. کتاب "تذکرة الوفاء فی ترجمة حیاة قدماء الاحباء" مشتمل است بر شرح زندگی و مرگ بهائیانی که در ایام خود او درگذشتند، مانند نبیل قائنی، نبیل زرندی، میرزا موسی برادر بهاء.
مطابق وصیت بهاء، پسرش محمدعلی باید جانشین عبدالبهاء میشد؛ اما نزاعهایی که ذکرش گذشت، به ویژه باعث دور کردن او شد و عبدالبهاء سرانجام نوادۀ ارشد دختری خود، شوقی را - که پدرش میرزا هادی داماد و از یاران عبدالبهاء بود- جانشین خود کرد. وی در 1314 ق در عکا متولد شد، سپس لقب «امراللهی» گرفت و به همین سبب بهائیان او را «ولی امر» مینامند. وی مقارن مرگ عبدالبهاء در آکسفرد مشغول تحصیل بود. در 1923 به حیفا رفت و اداره امور بهائیت را در دست گرفت. شوقی در توسعه و سازماندهی محافل بهائی، به ویژه در اروپا و آمریکا بسیار کوشید. این معنی از کثرت نامهها و سخنان او خطاب به بهائیان این سرزمینها پیداست. وی همچنین به وصیت عبدالبهاء، سرانجام "بیت العدل اعظم الهی" را تأسیس کرد و اکثریت اعضاء آن را از میان بهائیان اروپایی و آمریکایی برگزید و نیز مجمعی از سران بهائی موسوم به "ایادی امر الله" برای تبلییغ آیین و ایجاد و حفظ روابط بهائیان پدید آورد و تأکید کرد که وظایف این مجمع تضادی با اختیارات و وظایف خود او ندارد.
شوقی به سبب برخورداری از تحصیلات عالیه و ارتباطات وسیع، به ویژه سازگاری با اسرائیل و دول اروپایی و آمریکایی طرفدار آن، توانایی بیشتری از اسلاف خود در تشکیل مجامع و سازماندهی محافل بهائی و برپایی "مشرق الاذکار"ها (معابد بهائی) در کشورهای جهان نشان داد. او آثار مکتوب بسیاری برجا نهاد که غالباً جنبههای تبلیغی و تاریخی دارد.
چون شوقی فرزندی نداشت، پس از مرگ او انشعابی دیگر در بهائیت پدید آمد. گروهی که اکثریت مجمع "ایادی امرالله" را تشکیل میدادند، به تجدید مخالفت با بیتالعدل برخاستند، اینان به ویژه ریاست چارلزمیسن ریمی آمریکایی را بر آن – که در حقیقت رهبری بهائیت بود- نپذیرفتند و به ریاست "روحیه مکسول"،دختر معماری کانادائی که به ازدواج شوقی درآمده بود، گردن نهادند. اگرچه چارلز میسن ریمی به مقاومت برخاست، ولی به سبب طرفداری «ایادیان» از روحیه مکسول، اکثریت بهائیان به او پیوستند. 5/5 سال پس از مرگ شوقی، «بیتالعدل اعظم» مرکب از اعضای 56 محفل ملی انتخاب شد و امور بهائیت را در دست گرفت. بیت العدلهای ثانوی، "محافل روحانی ملی" نام دارند.