دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فرقه حلاجیه

No image
فرقه حلاجیه

نویسنده : سيد حسين ميرنور الهي

كلمات كليدي : حلاجيه، حلاج، غلات، حلوليه، حسين بن منصور

عرفان و تصوف التقاطی به عنوان یکی از آسیب­های مخالفت با عقل و عقل­گرایی، بحث عمیق کلامی و فرقه­ای است. با شناخت سردمداران این تفکرات ضد عقل و وحی علاوه بر شناخت حقیقت تصوف به روش­های مختلف این تفکرات نیز منتقل می شویم. حسین بن منصور بیضاوی از سران متصوفه و عرفان از نمونه­های بارز تفکری است که عقل را کنار زده و در مقابل وحی ایستاده و به ابراز عقایدی به ظاهر عرفانی می­پردازد. حامیان وی را حلاجیه می­نامند.

موسس فرقه

ابو عبدالله حسین بن منصور فارسی ملقب به حلاج از اهالی بیضاء فارس بوده و در یکی از روستاهای این دیار به نام طور در سال 244 به دنیا آمد.[1]جد او از مجوسیان(زردشتی) بوده [2]و گفته شده که علت ملقب شدن او به حلاج، پنبه زنی او بوده و یا اینکه فاش نمودن اسرار مردم اشتغال وی بوده است.[3]

از اساتید و مشایخ صوفیه مانند جنید بغدادی و أبوحسین نورى، فوطى و عمرو بن عثمان المکى وسهل بن عبدالله تستری بهره برد. سالیانی از خرقه پوشان سهل بن عبدالله تستری بود و در سن 18 سالگی از تستر به بصره مسافرت نمود و با صوفیه بصره محشور شد و بعد به نزد مشایخ دیگر صوفیه مانند جنیدبغدادی و عمرو بن عثمان المکى وابویعقوب اقطع رسید وبادختر ابویعقوب ازدواج نمود.[4]

حلاج در سال 270 هجری، وقتی 26 سال داشت برای انجام حج، عزم کعبه کرد و این نخستین بار بود که به مکه می­رفت. در مراجعت از مکه به اهواز به تعلیم صوفیان پرداخت، در این زمان روابطش با مشایخ صوفی مانند جنید و عمرو بن عثمان المکى و ابویعقوب اقطع تیره شد.[5]

به مدت 5 سال در دیار خراسان و ماوراءالنهر، ترکستان، هند، چین، سجستان، کرمان، فارس و بصره به تبلیغ و تعلیم مبانی صوفیه و تعلم سحر و شعبده اشتغال داشت.[6] او از سحر و شعبده به عنوان کرامت خویش بهره برداری کرد و با تبلیغ و رفتارهای صوفیانه و زاهدانه و دوری از دنیا به اغوای مردم همت گماشت. این اغوا گری أثر نمود. بطوریکه عده­ای بعد از فتنه­های او معتقد شدند که خداوند در او حلول کرده است و نیز برخی مدعی ربوبیت او شدند.[7]

تبلیغ و اغواء

او باسفرهای تبلیغاتی خود، تلاش بسیاری را برای بدست آوردن حامیان و مریدان خویش هزینه می­کرد و در هر منطقه کفر و زندقه و خرافه را تبلیغ می­نمود و با اظهار سحر و شعبده سعی کرد عموم مردم را تحت تأثیر خویش قراردهد و به او معتقد شوند. او هند، خراسان، ماواءالنهر، قم، شوشتر، خوزستان، بغداد و مکه و نیز شهرهای مختلف را زیر پا گذاشته و از هر ناحیه به او توجه می­شده است بطوریکه مردم هند او را مغیث (فریادرس) و مردم ترک او را مقیت(حفظ کننده) و خراسانیان او را ابوعبدالله زاهد و اهل خوزستان او را شیخ حلاج الاسرار و حامیانش در بغداد او را مصطلم (بنیان کن)و در بصره از او به مجیر(پناه دهنده)یاد می­کردند.[8] این مسائل نشان دهنده تلاش وی برای ادعاهای غلو آمیز او نزد عموم مردم است؛ زیرا این اسامی(مغیث و مقیت ومصطلم ومجیر) برای خداوند است.[9]

حیله­های حلاج

او برای اغواء مردم با نقش آفرینی یکی از یاران خویش به شفادهنده نابینا مبدل شد. برنامه وی به این صورت بود که یکی از مریدان او خود را به نابینایی زده و همیشه به عبادت و زهد مشغول بود و بعد از دو سال (طبق قرار از قبل تعیین شده بین او و حلاج) خوابی دروغین را برای مردم تعریف کند که در خواب به او الهام نمودند که شفای تو به دست عبدی صالح و مستجاب الدعوه صورت می­گیرد و تو را شفاء می­دهد و در این زمان حلاج به مسجد می­آید و با دست کشیدن بر چشمان وی او را از نابینائی درمی­آورد.[10]

نقل شده است که او برای مردم در فصل زمستان میوه تابستانی می­آورد و در فصل تابستان میوه زمستانی. دستش را به هوا می­کشید و ناگهان پراز سکه­هائی می­شد که بر روی آنها آیه قل هو الله أحد نوشته شده بود. او از کارهای خانگی مردم و نیز غذاهای که مردم خورده بودند خبر می­داد و نیز ذهن مردم را می­خواند.[11]با این حیل هدفی جز اغواء مردم نداشت.

حیله­های او توسط برخی علماء بیان می­شد و مردم را از ضلالتهای او نجات می­دادند.[12]این افشاگری باعث می­شد تا مردم او را از دیارخود بیرون کنند. قم و اهواز از جمله شهرهائی است که به افتضاح بیرون شد.[13]

ریاضتهای غیر شرعی

با اقامت در مکه به ریاضتهای سخت روی آورد. به عنوان نمونه وی یکسال درحجر اسماعیل درمکه ماند درحالی که زیر سقف نرفت و خود را از سرما و گرما حفظ نمی­کرد.ریاضتهای وی باعث شد تا عبدالله مغربی از صوفیان مکه به همراه مریدان خویش به دیدار حلاج روند اما او را در حجر نمی­یابند؛ زیرا او به کوه ابوقبیس رفته بود وقتی به کوه ابوقبیس رفتند حلاج را مشاهده نمودند که بالای صخره­ای با سر و پای برهنه زیر آفتاب سوزان به ریاضت مشغول است؛ درحالی که عرق بر زمین جاری بود. عبدالله مغربی ریاضت غیر شرعی او را برای مریدان خویش به تقوی و صبر در برابر قضاء الهی تفسیر می­کند.[14]

عطار نیشابوری می­گوید: نقل است که در ابتدا که ریاضت می­کشید دلقی داشت که بیست سال بیرون نکرده بود. روزی به ستم از وی بیرون کردند گزنده بسیار در وی افتاده بود. یکی از آنها را وزن کردند نیم دانگ بود. [15]

کتب وی شاهدی بارز از تلاشهای او برای تسخیر افکار مردم و مریدان صوفی خویش می­باشد. او در این کتابها انحرافات عقیدتی خود را برای آیندگان به یادگار گذاشته است.[16]

فتنه حلاج

سال 299 ه.ق را سال فتنه حلاج می­شمرند. او در این سال ادعی ربوبیت نمود و بطور سری افکار خویش را به مریدان خود در مناطق مختلف انتقال می­داد.[17] از این پس او مورد تعقیب و حبس و تبعید بود. اعمال وی و مریدانش و رخنه نمودن افکار وی به دربار، حکومت عباسی را به خوف و خشم آورد و با جمع­آوری مدارک و اعترافات او را محکوم به اعدام نمودند.[18]

برخی افکار و عقاید حلاج

با توجه به نقل قولهایی که از او شده به راحتی می­توان وی را افراطی­ترین صوفی در زمان خویش محسوب نمود. افکاری که فقط بی­دینی را ثابت می­کند.

1.مذهب اختراعی

نقل است که در پنجاه سالگی گفت: هنوز هیچ مذهب نگرفته­ام اما از هر مذهبی چیزی اختیاری کرده­ام.[19]

2.حقانیت همه ادیان الهی و غیرالهی

حلاج می­گوید: باید بدانی که ترسا و جهودی و اسلام و دین­های دیگر لقب­ها و نامهای گوناگون است ولی مقصود و منظور از همه آنها یکی است و اختلافی میان آنها نیست.[20]

3.بدعت در عبادت بخصوص حج

هر گاه آدمی اراده حج کند و نتواند برود می­تواند در گوشه­ای از خانه، حج انجام دهد و هنگامی که روزهای حج فرا می­رسد بدان طواف کند و مناسکی را که در مکه برگزار می­کنند بر گزار کند و سپس سی یتیم را گرد کرده و تا آنجا که می­تواند بدانها طعام دهد و خود شخصا خدمتشان کند و در پایان دستهایشان را با آب شوید و بر تنشان پیراهنی کند و به هر کدام سه در هم ببخشد. پس از این مانند آن است که حج گزارده است.[21]

4.ادعای بی جا

عمرو بن عثمان مکی می­گوید: با حلاج می­رفتم در حالی که مقداری از قرآن خواندم. او گفت من نیز می­توانم مانند این آیات بیاورم.

5.عقاید سخیف وکفرگوئی حلاج

او بیانگر این جملات است:[22]

1.انا الحق

2. وما فی الجبة إلا الله

3. کفرت بدین الله والکفر واجب لدی وعند المسلمین قبیح

به دین خداوند کافر شدم و این کفر نزد من از واجبات است در حالی که نزد مسلمانان قبیح است.

4.خودش ادعی ربوبیت می­کرد و برخی از اصحابش را آدم و برخی را نوح و برخی را ...معرفی می کرد و معتقد بود که روح انبیاء در ایشان است.

5.در نامه­ای به دوستش چنین نوشته بود: من الرحمن الرحیم الی فلان بن فلان که در دادگاه بر او عرضه کردند و او منکر نشد.

6.برخی مریدانش او را اینگونه خطاب می­کردند:

یا ذات اللذات و منتهى غایة الشهوات تشهد انک المتصور فى کل زمان بصورة و فى زماننا هذا بصورة الحسین بن منصور ونحن نستجیر لک و نرجو رحمتک یا علام الغیوب

ای حقیقت ذات وای نهایت خواسته­ها، گواهی می­دهم بر اینکه تو همان کسی هستی که در هر زمان به صورتی درمی­آیی و در زمان ما به صورت حلاج درآمده­ای و ما به تو پناه می­بریم و به رحمت تو امیدواریم. ای دانای پنهانیها.

7.شخصی او را مورد خطاب قرار داد و گفت: ادعای نبوت می­کنی؟

حلاج گفت: اف برشما باد! که از قدر من بسی کم می­کنی.

8.کسی که خانه ما را نظافت کند و نماز بخواند و بر او طواف کند و نیز صدقه دهد از حج بی­نیاز می­شود.

9.معتقد به تناسخ و حلیت فحشاء بوده است.

صوفیان حلاجی

حلاجیه مریدان و حامیان حلاج هستند. گروهى از متصوفه که قائل به اباحه مى­باشند (محرمات را توجیه کرده و مباح می­دانند) و اعتقاد به حلول دارند. آنان گروهى ملحد و زندیق هستند و نسبت به هر مذهبی با اظهار حمایت به مظاهرشان متمسک می­شوند و ادعاهاى باطلى درباره حلاج دارندو او را به ربوبیت قبول دارند همانطور که مجوسیان و نصاری درمورد زردشت و عالمان راهب خویش دعاوی باطل دارند.این درحالی است که مجوس و نصاری به اعمال عبادی اقدام می کنند ولی این فرقه ازشریعت و عمل به عبادت دور است .[23]

ابومنصور بغدادی حلاجیه را فرقه­ای از حلولیه که خارج از اسلام هستند می­داند.[24]

شیخ مفید درمعرفی ایشان می گوید:[25]

حلاجیه گروهى از غلات هستند که عبادت راتجلى حق دانسته و تارک نماز و تمام واجبات بودند. مدعى شناخت اسماءاعظم الهى بودند. عقیده داشتند: حق در آنان تجلى کند و چون شخص خلوص یابد و به مذهب آنان شناخت یابد نزد آنان از پیامبران برتر باشد و ادعاى علم کیمیا دارند.

نظر علماء و نویسندگان و اطرافیان وی در مورد حلاج

او از منظر اکثر مشایخ صوفیه دوران خودش مطرود می­باشد. حتی اساتید وی او را توبیخ می­نمودند.[26] فقهاء و متکلمین نیز او را بر عقاید سخیفش تکفیر می­کردند و جایگاهی نزد عالمان نداشته است.[27] از عالمان شیعه علی بن بابویه (پدر شیخ صدوق ) و ابی سهل اسماعیل بن علی نوبختی از سران شیعه حلاج را طرد نموده و با عقاید و عملکرد او مخالفت نمودند و برای همیشه دست او را از دامن شیعه کوتاه نمودند.[28]

عمرو بن عثمان المکی که سمت استادی حلاج را داشته است او را لعن می­کند.

ابویعقوب اقطع می­گوید: دخترم را به ازدواج حلاج درآوردم بعد فهمیدم که وی ساحری دروغگو و حیله­گر است.

الصولی ازحلاج یاد کرده و می­گوید: من با حلاج معاشرت داشتم و دیدم که او فردی جاهل است و ادای عقلاء را درمی­آورد و کودنی است که ادعای بزرگی دارد. فاجریست که اظهار زهد می­کند.[29] در واقع حلاج نزد مسلمانان و علماء جایگاهی نداشته و تنها او با مسافرتها و تبلیغها و حیله­های خویش به مریدانی دست یافته بود که از وی حمایت می­کردند در حالی که مسلمانی در وجود ایشان دیده نمی­شد.

عاقبت حلاج

در سال 299ه.ق متهم شد و حلاج از بغداد به اهواز رفت و در اهواز سه سال پنهان بود. سرانجام بدستور المقتدر خلیفه عباسی او را یافتند و به بغداد آوردند و در سال 301 هجری او را زندانی کردند و وی هشت سال رادر زندان بغداد گذراند. آخر الامر در سه شنبه 24 ذوالقعده 309، با حکم خلیفه، او را مانند دیگر غلات (غلوکنندگان) کشتند و چون او را بردند تا بکشند صد هزار نفر گرد آمدند و او چشم گردانید و می گفت: حق، حق، حق و اناالحق. او را 1000 تازیانه زدند و به دار آویختند و سنگسار و مثله کردند و سرش بریدند و سوختند و خاکسترش را به دجله ریختند.[30]

حلاج و حلاجیه نزد اهل بیت علیهم السلام و تشیع

از افکار و اعمال کفرآمیز وی و حامیانش، موضع تشیع در برابرش هویدا می­شود. توحید ومعارف بلند الهی و بیانات معصومین علیهم السلام تماما مستندات و مدارک علمی برای طرد عقاید غلات از جمله حلاج است. بدون تردید او هیچ دفاعی از عقاید خویش نمی­تواند بکند جز اینکه از مسلمانی بریده است. علماء شیعه با بهره­گیری از میراث علمی معصومین علیهم السلام به مبارزه علمی و عملی با حلاج پرداختند. کتب رد بر اصحاب حلاج از شیخ مفید از قم، مرکز شیعه به دستور علی بن بابویه قمی شاهد این مدعاست.[31] از جمله حیله­های او برای شیعیان این بود که خود را نایب خاص امام زمان(ع) اعلام می­کرد و از علماء درخواست می­کرد تا با او در این زمینه مساعدت شود. او این مطلب را از عالم شیعی علی بن بابویه می­خواهد و این درحالی است که آوازه حیله­های او به قم نیز رسیده بود. علی بن بابویه با شناسائی او و رد درخواست بی­جای وی او را چنان با غیرت از قم بیرون می­کند که دیگر گذرش به قم نمی­افتد.[32] اما از طرف امام عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز در لعن افرادی که به دروغ خود را به عنوان نایب ایشان معرفی می­کردند توقیعی صادر شد. این توقیع برای هدایت مردم از ضلالت افراد فرصت­طلب است که به دست نایب خاص ایشان ابی القاسم حسین بن روح نوبختی به شیعیان رسید. از جمله این افراد حسین بن منصور حلاج است.[33]

مقاله

جایگاه در درختواره تاریخچه فرق

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

فرقه ی نعمت اللهیه

No image

اویسیه

No image

شاذلیه

No image

فرقه حلاجیه

No image

منابع اسلامی تصوف

پر بازدیدترین ها

No image

آداب ورسوم صوفیه

No image

شاذلیه

No image

فرقه ی نعمت اللهیه

No image

منابع اسلامی تصوف

No image

تصوف در مسیحیت

Powered by TayaCMS