24 آبان 1393, 14:6
نویسنده : سيد حسين ميرنور الهي
كلمات كليدي : ابومسلميه، مسلميه، ابومسلم خراساني، عبدالرحمن بن مسلم، پيدايش عباسيان
شناخت و بررسی فرق منقرض شده از جهت تاریخی و اجتماعی اهمیت دارد. آسیبهای اجتماعی در دورانهای مختلف تکرار میشود و به همین دلیل فرق نوظهور امروزی بازتابی از فرق گذشته را به نمایش میگذارد. ابومسلمیه به عنوان یک فرقهای که در تاریخ تنها یادی از اوست، به همراه شخصیت اصلی این فرقه در این مقاله مورد بررسی قرار میگیرد.
مهمترین شخصیتی که جریان بنیعباس را بر جامعه اسلامی تحمیل نمود فردی به نام عبدالرحمن بن مسلم، معروف به ابومسلم خراسانی است. وی با توجه به ارتباطش با افرادی چون ابوموسی سراج، بکیر بن ماهان، عمران بن اسماعیل طائی که همگی از سرکردگان و حامیان بنیعباس هستند، یک شخصیت کامل عباسی دارد[1] و این ادعا وقتی بیشتر جلوه میکند که او در یک خانواده از دوستان بنیعباس پرورش یافتهاست. خانه عیسی بن معقل عجلی در کوفه، محل رشد ابومسلم بوده و او با کمک این فرد به رهبر بنیالعباس یعنی ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس معرفی میشود و او ابومسلم را به خدمت خویش بر میگزیند و اینگونه ابومسلم به مبلغ عباسیان در خراسان تبدیل میشود.[2]
در جنگ صفین، وقتی لشگر معاویه طرف راست لشگر عراق را شکست داد، مالک اشتر در تلاش برای جلوگیری از گسیخته شدن سپاه بود که ناگهان از امیرالمومنین(ع) شنید که سه مرتبه فرمود: ای ابومسلم، ایشان را بگیر. مالک که به منظور حضرت پینبرده بود، گمان کرد که منظور ایشان ابومسلم خولانی از سرکردگان سپاه معاویه است. به همین دلیل به ایشان عرض کرد: مگر ابومسلم از سپاهیان شام نیست. آن حضرت فرمود: منظورم ابومسلم خولانی نیست؛ بلکه منظور من مردی است که از ناحیه مشرق ظهور میکند و خداوند به وسیله او اهل شام را نابود میکند و حکومت را از ایشان بازمیگیرد.[3] این خبر از امیرالمومنین علی(ع) محقق شد ولی تأیید حقانیتی از این خبر، برای ابومسلم نیست؛ چرا که حکومت عباسیان مانند امویان مشرعیت نداشته و واضح است که هر اخباری از جنگهای آینده دلیل برحقانیت یکی از طرفین نیست.
با در نظر گرفتن رفتار ابومسلم با بنیعباس میتوان وی را از مخالفین اهلبیت(ع) معرفی کرد. وی از سرداران موثر برای تحکیم قدرت بنیالعباس میباشد و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نبود. وی همچنین با شریک بن شیخ المهری در بخارا که حق خلافت را برای فرزندان علی(ع) میدانست، جنگید و سپاهی به فرماندهی زیاد بن صالح خزاعی را برای سرکوب ایشان فرستاد.[4] بعد از مرگ ابوالعباس سفاح، اولین خلیفه عباسی، آشوبها و مدعیان خلافت عباسی با تلاش ابومسلم سرکوب شد و حکومت منصور عباسی تقویت شد و این در حالی است که وی سال آخر عمر خود را میگذراند. بنابراین وی تا پایان عمر خویش به دستگاه خلافت عباسی خدمت نمود گرچه در طول خدمت خویش از اعمال خود سرانهای چون قتل ابوسلمه و سلیمان بن شریک که از حامیان عباسیان بودند، دریغ نکرد و به همین دلیل مورد غضب منصورخلیفه دوم عباسی واقع شد و در پی آن دستور قتلش صادر گشت و با حیله کشته شد.[5] همچنین وی بعد از مرگ ابراهیم عباسی نامهای به امام صادق(ع) و عبدالله بن الحسن داد و هریک را به خلافت دعوت نمود اما امام صادق(ع) نامه وی را آتش زد و فرمود همین کار جواب نامه است.[6]
خراسان به عنوان بخش عظیمی از امت اسلامی، به واسطه دوری از مرکز حکومت اموی (شام) محل مناسبی برای تبلیغات ضد حکومتی بود. با توجه به این مسأله، شیعیان در خراسان بعد از شهادت حضرت زید بن علی(ع) به فکر اساسی برای برپائی جنبشهای مقاومت با هدف براندازی بنی امیه افتادند. به همین منظور تبلیغات وسیعی در خراسان بر علیه ظلم بنیامیه و مظلومیت آل محمد(ع) برپا شد. این جنبش روز به روز وسیع تر شد تا جائی که در خراسان جائی نبود که از ظلم بنیامیه بیخبر باشد.[7] به این ترتیب قیام یحیی بن زید(ع) در خراسان شکل میگیرد. محبت مردم در خراسان به خاندان پیامبر(ص) به حدی بود که در سال شهادت یحیی(ع)، اهل خراسان برای او نوحه میخواندند و هر نوزادی که متولد میشد نام او را یحیی و یا زید میگذاشتند.[8] سال 125 هـ ق بعد از شهادت، بدن او را به دار آویختند تا اینکه ابومسلم خراسانی بعد از قیام خویش، پیکر او را پائین آورد و بعد از غسل و کفن دفن نمود.[9] از این حادثه حضور قیام ابومسلم خراسانی در پی قیام آل محمد واضح میشود.
بعد از شهادت حضرت زید(ع) و فرزندش یحیی(ع)، خراسان پایگاه مهمی برای مخالفین بنیامیه شد. بنیعباس که سالها با حکومت بنیامیه مبارزه میکردند، خود را به نام اهلبیت(ع) و آل محمد(ع) به مردم معرفی نمودند[10] و به همین منظور مبلغان خود را به خراسان میفرستادند و از زمینه بدست آمده پس از شهادت زید(ع) و یحیی(ع) به نفع خود استفاده کردند. از جمله این افراد مبلغ، ابومسلم خراسانی بود که نقش خود را در این مرحله به خوبی ایفاء نمود تا جائی که قیام او در ایران منجر به شکست بنیامیه و روی کار آمدن بنیالعباس، با استفاده از مظلومیت اهلبیت(ع) و شعار (رضای آل محمد) شد.[11] سوء استفاده تبلیغاتی بنیالعباس و طرفداران ایشان تا جائی پیش رفت که خراسانیان را یاران و پیروان بنیعباس برمیشمردند[12] و برای مشروعیت بخشیدن به حرکت خویش، با رهبری عبدالله بن محمد بن الحسن موافقت نمودند و با او به نام یکی از اهلبیت(ع) بیعت کردند. در حالی که بعد از رسیدن به مقصود عبدالله بن محمد را کشتند و خود به نام اهلبیت(ع) بر اریکه قدرت تکیه زدند.[13]
منصور، خلیفه دوم عباسی بعد از قتل ابومسلم خراسانی، طرفداران جان بر کف او که ابومسلم را در حد خدائی قبول داشتند را با زر و سیم خرید و مانع از سرکشی ایشان شد؛ بطوریکه بعد از گرفتن درهم و دینار حتی سر بریده ابو مسلم را رها کردند. عذر بنیعباس برای توجیه این اقدام این بود که وی نقض پیمان نموده و مورد غضب خلیفه قرار گرفتهاست.[14] اما بعد از مدتی قیام برای انتقام خون ابومسلم شکل گرفت. اسحاق ترک و سپهبد فیروز، هشام بن حکیم معروف به مقنع و فرقه راوندیه به منظور انتقام از خون ریختهشده ابومسلم قیام کردند و غلو و کفرگوئی در مورد ابومسلم را برای ایجاد انگیزه و جذب مردم در میان قیامکنندگان القاء میکردند. معمولا ایرانیان زردشتی و مزدکی و قائلین به تناسخ و حلول ارواح را از جمله کسانی برمیشمارند که به خونخواهی ابومسلم دست به قیام برعلیه بنیعباس زدند.[15] در این موقعیت گروههای مختلفی از مردم که منکر کشته شدن ابومسلم بودند و یا به جاوید بودن روح ابومسلم اعتقاد داشتند و یا در اعتقادی افراطیتر قائل به الوهیت در مورد وی شدند به ابومسلمیه شهرت یافتند. این گروهها با این تفکر ضد دینی و ضد اسلامی، تشکیل دهنده فرقهای غلو آمیز در بین فرق موجود در جامعه اسلامی شدند. دانشمندان تاریخ و عقائد گروههای مختلفی چون اسحاقیه، خرمدینیه، حریانیه، برکوکیه، سنباذیه، برازبندیه را از ابومسلمیه شمردهاند.[16] به این ترتیب به هر گروهی که از طرفداران ابومسلم باشد و در مورد او عقیدهای گزاف و غلوآمیز داشته باشند ،ابومسلمیه هستند.
گفته شدهاست که ابومسلم قبل از ارتباط با بنیعباس به غالیانی چون افراطیان کیسانیه و فرقه مغیریه در ارتباط بودهاست. وی عقیده تناسخ ارواح را از این فرق منحرف پذیرفته بود و یا از عقائد باستانی ایرانیان در ذهن داشت. ابومسلم مىگفت: پروردگار چون روح را بیافرید مىدانست که هر کدام تا چه اندازهاى گناه از آنان سرمىزند و تا چه اندازه اقدام به کارهاى خوب دارند و لذا نسخ و مسخ در آنان براى این بود که به اندازه بدى شان کیفر را دریابند.[17]
ابومنصور بغدادى نیز درباره ابومسلمیه سخن به میان آورده و گفته: یاران ابومسلم درباره او سخن به گزاف گفتهاند و بر این باورند که روح خدا در وى حلول کرده و او را بر جبرئیل و میکائیل و دیگر فرشتگان برتر میدانند و بر این اعتقادند که او زنده است و در انتظار وى مىباشند و اگر از آنان پرسیده شود که آن شخصى را که منصور دوانیقى کشت که بوده؟ در پاسخ گویند: او شیطان بود که به صورت ابومسلم درآمده بود و به دست منصور کشته شد.[18]
ابنندیم مىگوید: در خراسان گروهى پیدا شدند بنام مسلمیه، اینان از یاران و پیروان ابومسلم خراسانى بودند که اعتقاد راسخ به امامت او داشتند و بر این باور بودند که او زنده و جاودان است و در زمانى که حتى خودش هم نمىداند ظهور خواهد کرد.[19] گروهی از ابومسلمیه اموری که پیشینیانشان حلال نکرده بودند، برخود روا دانستند.[20]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان